ابن طیفور متطبب در معارف و سیره رضوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Ali (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳۱ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۴۹ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

خاندان طیفوری از خاندان‌های مشهور می‌باشند و در بغداد اقامت داشتند، در میان این خانواده دانشمندان، حکیمان، شاعران، مورخان و طبیبان زیادی بودند که هر کدام در رشته خود منشأ اثر شده‌اند، آنها بیشتر در خدمت خلفای بنی عباس بودند و از دنیای آنها بهره‌مند شدند، و به مقامات عالیه راه پیدا کردند و نفوذ و مقامی یافتند، و به رفاه، ثروت و جاه فراوانی رسیدند.

اصل آنها از خراسان بود و جد آنان از خراسان به عراق رفت و به خاطر استعدادی که داشت به دستگاه حکومت راه پیدا کرد، و بعد فرزندان و احفاد او جزء کارگزاران خلفا شدند، و نخستین کتاب درباره بغداد و تاریخ تأسیس این شهر توسط یکی از همین طیفوریان نوشته شده و تحت عنوان کتاب بغداد به چاپ رسیده است.[۱]

طیفور که بوده است؟

درباره طیفور در میان مورخان اختلاف بروز کرده است، گروهی گفته‌اند او برادر خیزران زن مهدی عباسی و مادر هارون الرشید بوده، و بعضی هم گفته‌اند او از بردگان خیزران بوده است، ولی اکثر مردم در آن زمان عقیده داشتند که او از غلامان و خادمان خیزران به شمار می‌رفته و در خانه او کار می‌کرده است و ظاهراً جزء بردگانی بوده که در کارهای دیوانی کار می‌کرده‌اند.

هنگامی که سنقار در اطراف ری قیام کرده بود، ابوجعفر منصور مهدی را با زنش خیزران به طرف ری فرستاد و طیفور هم همراه آنها به طرف ری رهسپار شد و شخصی به نام عبدالله که در کسکر متولد شده و طبیب طیفور بود، او هم همراه خیزران و مهدی به طرف ری رفت و در آنجا به شغل خود که طبابت بود مشغول شد.[۲]

طیفور در ری

مهدی عباسی پس از این که وارد ری شد در محلی که لشکریان اقامت می‌کردند منزل کرد. زنش خیزران هنگامی که از بغداد حرکت کرد نمی‌دانست حامله شده، و بعد از ورود به ری آثاری در خود یافت که احتمال بارداری می‌داد، از این رو ادرار خود را برای آزمایش نزد پزشکان اردوگاه فرستاد تا معلوم شود وی حامله است و یا بیماری دیگری دارد.

هنگامی که طیفور غلام خاص خیزران متوجه شد اربابش ادرار خود را برای تجزیه و آزمایش نزد طبیبان اردو فرستاده برای خیزران پیام فرستاد که طبیب من در کار خود مهارت دارد اگر اجازه بدهید او هم آزمایشات خود را انجام دهد، هنگامی که طبیب ادرار را تجزیه کرد، گفت: آب نشان می‌دهد که وی حامله می‌باشد، ولی این که جنین دختر باشد و یا پسر بر من معلوم نیست.

خیزران دستور داد هزار درهم به او بدهند و از او خواست پس از این ملازم او باشد و از حال او مراقبت کند شهرت طیفوری از این جا شروع شد که او طبیب مخصوص ولی‌عهد و زن او می‌باشد و مردم نام او را فراموش کردند و او به نام ارباب خود طیفور مشهور گردید و بعد از این همه جا او را طیفوری می‌‌گفتند و فرزندان او به نام ابن طیفور و یا ابن طیفوری معروف گردیدند.[۳]

ابن طیفور راوی امام رضا(ع)

در روایت او از حضرت رضا(ع) فقط ابن طیفور آمده و از نام او ذکری نشده است، و بنابراین او مجهول می‌باشد؛ زیرا طیفوریون گروهی هستند که نام آنها در کتب تاریخ و تذکره‌ها آمده است و در حدیث ابن طیفور متطبب آمده، پس معلوم است که از طیفوریان مورخ و یا شاعر و کاتب نبوده است.

ظاهراً مقصود از ابن طیفور در روایت حضرت رضا(ع) باید زکریا بن طیفور باشد که معاصر مأمون و معتصم بوده است که در لشکر افشین در جنگ بابک شرکت کرده، و احتمال دیگر این که او در خراسان نزد مأمون بوده و در آنجا با حضرت رضا(ع) ملاقات کرده و از او مسأله‌ای در مورد خریدن یک مرکب گران قیمت پرسیده است.

دیگر این که ممکن است او اسرائیل بن طیفور باشد که پزشک فتح بن خاقان بوده و از طبیبان درجه اول زمان خود بوده و خلفاء و امراء و اعیان و اشراف را معالجه می‌کرده، و دارای مال و منال و جاه و جلال بوده، و متوکل عباسی او را به خود اختصاص داده و در دربار او محترم زندگی می‌کرده، و دنیایی آباد و با شکوه داشته است.

و نیز احتمال دارد که علی بن طیفور پزشک منتصر عباسی باشد که به تحریک غلامان ترک این خلیفه را مسموم کرد و از پا در آورد، و خود نیز در اثر اشتباه یکی از دستیارانش به وسیله نیشتر زهرآلود کشته شد، ابن ندیم گوید: او کتاب‌هایی در علم طب تألیف کرده و در طبابت بسیار ماهر بوده و گروهی از خلفا را دیده است.

ابن طیفور متطبب گوید امام رضا(ع) از من سؤال کرد شما بر چه سوار می‌شوید گفتم: سوار الاغ می‌شوم فرمودند: آن را به چند خریده‌ای گوید: گفتم: سیزده دینار، فرمود: این اسراف است تو الاغ به این گرانی را خریداری می‌کنی و از سوار شدن به قاطر غفلت می‌کنی.[۴]

منابع

پانویس