شرایط نبوت
شرایط و مؤلفههای نبوت
با نگرش در مجموع تعاریف مختلف نبوت و نبی میتوان عناصر اصلی و مؤلفههای نبی را به شرح ذیل استخراج کرد:
نخست: انسان بودن نبی
همه تعاریف و فرقهها در انسان بودن نبی اتفاق نظر دارند. با این قید احتمال نبوت فرشته مردود میشود. تنها در کلام مسیحی حضرت عیسی نه به عنوان انسان بلکه تجلی و تجسد الوهی مطرح است که توضیح آن گذشت.
دوم: اخبار از خداوند
دومین وصف نبی اخبار و پیامگیری از خداوند است. نبی انسانی است که بتواند با عالم غیب و الوهی از طرق مختلف مانند رؤیا، مواجهه با فرشته یا مقام متعالی ارتباط برقرار کند و در نتیجه این ارتباط پیام و اخباری را از خداوند به انسانها ابلاغ کند. درباره کیفیت و چگونگی برقراری این ارتباط بین متکلمان و فلاسفه اختلاف نظر بود. متکلمان اکثراً بر این اعتقادند که پیامبران در عالم رؤیا یا بیداری واقعاً صدای فرشته وحی را استماع کرده و صورت متمثل وی را مشاهده میکنند. اما فلاسفه چگونگی ارتباط پیامبر با عالم غیب را به تکامل نفس نبوی و اتصال آن به عالم عقول و در رأس آن عقل فعال میدانند و در بعضی از کلمات فلاسفه صدای شنیده شده و همچنین صورت مشاهده شده از فرشته را محصول قوه مخیله پیامبر ذکر میکنند. تفصیل و داوری در این موضوع در بحث تعریف وحی خواهد آمد. نکته دیگر این که بعضی از متکلمان مانند محقق طوسی و ابن میثم بحرانی در تعریف نبی به جای اخبار از عالم غیب، به بعثت و مأموریت از سوی خداوند تأکید داشتند؛ این قید هر چند مقدم بر مقام اخبار است و اخبار به نوعی متأخر و محصول بعثت است اما قید اخبار از غیب نیز بر آن دلالت دارد، علاوه این که قید اخبار با واژه «نبی» مطابقت تام دارد.
سوم: ارتباط بدون واسطه با عالم غیب
بعضی از متکلمان برای تعریف دقیق نبی تأکید داشتند که اخبار از عالم غیب باید توسط خود مدعی نبوت انجام گیرد؛ لذا اگر اخبار از عالم غیب توسط انسان دیگر مثلاً پیامبر آسمانی باشد بر چنین اخباری از عالم غیب، تعریف نبوت صدق نمیکند.
چهارم: تفضلی یا اکتسابی بودن نبوت
اکثر متکلمان مقام نبوت را لطف و تفضل الهی میدانند؛ نظریه عرفا نیز به نوعی به آن بر میگردد،؛ چراکه مطابق نظریه آنان، هر انسانی در عالم مجردات و به تعبیر دقیقتر در علم الهی یک عین ثابته دارد که در آن حالات و وضعیت آینده وی در دنیا به نحو بسیط گنجانیده و مشخص شده است؛ علاوه بر این بعضی از عرفا مانند محیالدین و قیصری بر اختصاصی بودن نبوت تصریح داشتند که پیشتر گذشت. اما فلاسفه ظاهر عباراتشان بر اکتسابی و اختیاری بودن نبوت دلالت دارد. آنان بر این اعتقادند که وقتی انسانی در قوا و کمالات سهگانه خویش (قوه مخیله، عملی و عاقله) به مرتبه عالیه رسید، در واقع گوهر نبوت یعنی اطلاع از غیب و مشاهده عقول و فرشتگان بر چنین انسانی به دست آمده است. در تحلیل و جمع این دو نظریه میتوان گفت که هر دو قید در تحصیل نبوت نقشی دارند و میتوان دو دیدگاه مختلف را به دیدگاه واحد برگرداند. توضیح این که مقصود تفضلیانگاران نبوت، نفی و انکار نقش مجاهدت و تعالی و آمادگی نفس نبوی برای دریافت وحی نیست. آنان نیز معتقدند پیش از وحی، نبی باید به تهذیب و تعالی نفس خود بپردازد تا استعداد و شایستگی مقام نبوت و مواجهه با امر قدسی را داشته باشد. بعد از گذر از این مرحله اعطای مقام نبوت یا عدم اعطای آن صرفاً به خواست و لطف و تفضل الهی بستگی دارد، به عبارت منطقی تهذیب نفس شرط ناقص نه تام نبوت است. پس تفضلی و جعلی بودن نبوت به این معنا نیست که خداوند آن را در اختیار هر انسانی اعم از دارای شرایط و عدم آن قرار میدهد، بلکه تفضل الهی تنها درباره انسانهای واجد شرایط معنا و مصداق پیدا میکند که آن نیز بر اساس معیارها و ملاکها و مصالح مختلف تحقق مییابد[۱].
اما مقصود اکتسابیانگاران نبوت یعنی فلاسفه نفی و انکار نقش و حق تعیین الوهی نیست، بلکه نکتهای که فلاسفه بر آن تأکید دارند حصول مقام نبوت بعد از حصول کمال نفس نبوی در کمالات سهگانه است. آنان بر این باورند که اجتماع کمالات سهگانه در انسانها به نحو تام و عالی ممکن نیست مگر نفوس پیامبران که میتوانند به این درجات و کمالات نائل آیند. به دیگر سخن، نیل به کمالات فوق تنها برای پیامبران مقدور است و این مقدوریت نیز در پرتو دو عامل تحقق مییابد. عامل اول کوششهای خود پیامبران در تعالی نفوس خود و عامل دوم توفیقات و تفضلات الهی است. از آنجا که خداوند با علم ذاتی خویش به قابلیت و استعدادهای انسانها در تحمل بار نبوت آگاه بود، انسانهای قابل و شایسته نبوت را از طریق مختلف مانند تولد و تربیت در خانواده و محیط مناسب، رهنمون و آماده دریافت وحی کرده است. پس از این منظر در نیل به مقام نبوت تفضل و لطف الهی مدخلیت دارد. بر این اساس هر دو دیدگاه مقام نبوت را مرهون دو شرط (تفضل الهی و تعالی نفس نبوی) میدانند. در روایات نیز به این نکته اشاره شده است، پیامبر اسلام(ص) در روایتی انتخاب پیغمبر توسط خداوند را به استکمال عقل بلکه کاملیت وی از تمامی صاحبان خرد امت، منوط کرده است. «وَ لَا بَعَثَ اللَّه نَبِيّاً وَ لَا رَسُولًا حَتّى يَسْتَكْمِلَ الْعَقْلَ، وَ يَكُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ عُقُولِ جَمِيعِ أُمَّتِهِ»[۲]؛ امام حسن(ع) نیز با اشاره به این که قلب پیامبر اسلام(ص) با فضل و پراستعداد و با ظرفیتترین قلبهاست، آن را دلیل بعثت ذکر فرمودند: «ان الله وجد قلب محمد(ص) افضل القلوب و اوعاها اختاره للنبوة»[۳].
پنجم: غایت بعثت
بعضی از تعریف کنندگان نبوت در تعریف خود به انگیزه و غایت نبوت و بعثت اشاره داشتند. آنان هدف بعثت را اصلاح مردم در امور دینی و اخروی ذکر کردند. به دیگر سخن، از منظر متکلمان و فلاسفه قلمرو دعوت پیامبران و رسالت آنان به معنویت و وعده و وعیدهای اخروی منحصر نشده، بلکه مأموریت آنان «دو ساحتی» و شامل اصلاح امور دنیوی نیز میشود. توضیح بیشتر این بحث در فصلی مستقل به نام «اهداف پیامبران» خواهد آمد.
ششم: اعجاز
بعضی از تعریف کنندگان مانند فاضل مقداد و ابن میثم، اقتران ادعای نبوت به انجام معجزه را شرط نبوت و به عبارت دقیق شرط شناخت نبی ذکر کردهاند. بحث بیشتر درباره اصل اعجاز و اعتبار شرط فوق را نگارنده در موضع دیگر به تفصیل بیان کرده است[۴].
هفتم: وجوب بعثت
فلاسفه و همچنین متکلمان امامیه و معتزله به وجوب بعثت و فرستادن انبیاء بر خداوند معتقدند، اما اشاعره به دلیل انکار حسن و قبح عقلی منکر هرگونه حمل وجوب بر خداوند هستند و درباره برانگیختن پیامبران بر این عقیدهاند که آن امر ممکن برای خداوند است و نمیتواند واجب و نیز ممتنع و محال باشد.[۵].
منابع
پانویس
- ↑ توضیح این که تقریر و جمع فوق بیشتر با تعاریف متکلمان امامیه همخوانی دارد،؛ چراکه متکلمان اشاعره مانند قاضی ایجی، جرجانی و شهرستانی به عدم اشتراط استعداد و قابلیت تصریح دارند. لکن به نظر میرسد مقصود آنان، نفی وجوب لحاظ استعداد بر خداوند است. آنان منکر هر گونه وجوب بر خداوند هستند و چون اعتبار شرط استعداد نوعی محدودیت و وجوب بر خداوند در زعم اشاعره است، آنان را انکار کردند. اما پاسخ آن خلط وجوب فقهی و کلامی است که اشاعره نتوانستند آن را تفکیک کنند.
- ↑ نهج السعادة، ج۸، ص١٨۴؛ میزان الحکمه، ج۳، ص١٠٣۴.
- ↑ بحار، ج۱۸، ص۲۰۵.
- ↑ ر.ک: نگارنده، معجزه در قلمرو عقل و دین.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم ص ۷۷.