اسماعیل بن محمد بن ابیسمال اسدی
مقدمه
از راویان امام رضا (ع) اسماعیل بن ابی بکر محمد بن ربیع مکنی به ابوبکر، فرزند ابوسمال سمعان بن هبیره، از اسد بن هبیره، معروف به ابن ابیسمال[۱] از اصحاب و راویان امام رضا (ع) شمرده شده است[۲]. حلی وی را ابن ابیسماک خوانده[۳]؛ عنوانی که کسی آن را دنبال نکرده است[۴]. وی به خاندان ابوالسمال که از خاندانهای بزرگ شیعی کوفه بودند نسبت مییابد[۵]. ابوسمال سمعان بن هبیره، جد دهم نجاشی، صاحب کتاب فهرست أسماء مصنفی الشیعة است که سر سلسله فرزندان و نسل خویش قرار گرفته[۶] و اسماعیل نیز به همین دلیل که به او نسب میبرد، چنین کنیهای یافته است[۷]. از این خاندان دانشمندان، نویسندگان و راویان بسیاری برخاستند که در تفکر شیعی اثرگذاری آشکاری داشتند[۸] و اسماعیل یکی از آنان است. وی، طبق آنچه از دادههای روایی بر میآید، بیگمان از راویان و یاران امام کاظم (ع) بود[۹]، ولی پس از شهادت آن حضرت گویی در خصوص امامت امام رضا (ع) اندکی دچار تردید شد[۱۰]، به همین سبب در شمار واقفیه قرار گرفت[۱۱]. به هر حال او فردی سرشناس، شیعه و معتقد به امامت بود. اسماعیل در کتاب اختیار معرفة الرجال به همراه برادرش ابراهیم[۱۲] و در رجال النجاشی ذیل نام ابراهیم به بحث گرفته شده[۱۳] و عنوان مستقلی نیافته است و همه منابع او را در شمار اصحاب امام کاظم (ع) به حساب آمدهاند[۱۴]. در متون حدیثی البته روایتی از طریق او از امام کاظم (ع) وجود ندارد، اما با واسطه محمد بن ابی حمزه به نقل از حکم بن حکیم صیرفی از امام صادق (ع) روایتی دارد که حسن بن سماعه از او نقل میکند[۱۵]. گرچه بحرانی او را ردیف کسانی که دارای روایتی از امام رضا (ع) هستند، نام میبرد[۱۶]، اما جز گزارش ملاقات او و برادرش با آن امام که صفوان آن را نقل کرده، روایتی از طریق او از آن حضرت در متون حدیثی موجود دیده نمیشود، از این رو نمیتوان وی را راوی آن حضرت دانست، جز اینکه ملاقاتش با امام با فرض صحت روایت[۱۷]، وی را میتواند در ردیف اصحاب ایشان قرار دهد، اگر بشود از واقفی بودن مبرایش دانست.
در خصوص اسماعیل دو نکته اساسی وجود دارد که هر دو ریشه در کلام رجالیون کهن دارد؛ یکی توقف او و دیگر توثیق اوست. کشی ذیل عنوان ابراهیم و اسماعیل، روایتی منقول از محمد بن اسید دارد که چون امام کاظم (ع) در گذشت، آن دو گفتند پیش فرزندش احمد میرویم. سپس ادامه میدهد که آنان مدتی با او در رفت و آمد بودند تا وقتی که ابوالسرایا قیام کرد و احمد نیز با آنان همراهی کرد[۱۸]. به به دنبال این پیشامد، آنان کار احمد را نپسندیده و از آن بیزاری جستند و از وی بازگشته و گفتند: ابوالحسن زنده است و ما توقف میکنیم. از این سخن نتیجه گرفته شد که اسماعیل بر توقف از دنیا رفت[۱۹].
در خبری دیگر، کشی از دیدار اسماعیل و برادرش ابراهیم با امام رضا (ع)، سخن به میان میآورد و از قول صفوان مینویسد که من آن دو را نزد امام بردم و آنها پس از بیان احوال خود و خانواده خویش، در مورد پدرش امام کاظم (ع) پرسیدند، امام از درگذشت او خبر داد، آنگاه از امامت پس از ایشان پرسوجو کردند. امام خود را به وصایت پدر، امام بعدی خواند. آنان با بیان همگرایی شیعه تا این زمان، از پیدایی اختلاف در خصوص امامت نالیدند و از آن حضرت خواستند تا برای مدعای خویش گواهی اقامه کند. امام رضا (ع) با ذکر ادله و بیان نشانههایی آنان را قانع کرد، به گونهای که اسماعیل قسم یاد کرد که امامی جز او نمیشناسد[۲۰]. نجاشی از این سخن چنین بهره میگیرد که او از توقف برگشت، چنان که مینویسد: کشی در رجال خود، حدیثی از آن دو ذکر کرده که [نشان میدهد] آنان دچار تردید شده و از قول به توقف باز ایستادند[۲۱]. اما این قول چندان مورد توجه دیگران قرار نگرفت و بیشتر ادعای او را مبنی بر واقفی بودنش مقبول یافتند، همان طور که طوسی او را ضمن جای دادن در شمار اصحاب امام کاظم (ع)، واقفی شناسایی میکند[۲۲].
البته با کنار هم نهادن دو روایت منقول از کشی، به آسانی نمیتوان به عدول اسماعیل از توقف رسید، چون در روایت دوم، بیشتر تردید در امامت است که برجسته مینماید، علاوه بر این، برخی آن را به لحاظ سندی ضعیف میشمارند[۲۳]، ضمن اینکه با فرض صحت روایت، از نوع گفتگوی آمده در آن بر میآید که از زمان شهادت امام کاظم (ع) چندان نگذشته و هنوز برای شیعیانی چون فرزندان ابوسمال، تردید جدی وجود دارد؛ لذا از فرزند آن حضرت درباره آن پرسوجو میکنند و در این صورت، روایت دیگر به صراحت از واقفی بودنشان پرده بر میدارد، چون برابر قرائن موجود، آنان تا نزدیکیهای آخر امامت امام رضا (ع) همچنان در طریق دیگری بودهاند. حسب آنچه کشی آورده است، آنان تا زمان قیام ابوالسرایا به سال ۱۹۹ق[۲۴]، به امامت احمد بن موسی باور داشتهاند و این از هنگام شهادت امام کاظم (ع) و امامت امام رضا (ع) که در سال ۱۸۳ق رخ داد[۲۵]، فاصله زیادی دارد و به آسانی نمیتوان پذیرا شد که فردی تا این زمان در شناخت ایشان تردید داشته و در جستجوی حقانیت امامت باشد، ضمن آنکه آخر روایت به صراحت از اعتقاد به توقف آنان حکایت دارد.
اما نکته دیگری که مایه مباحثات فراوان است توثیق اسماعیل است. اول کسی که به نظر میرسد درباره وی اظهار نظر کرده، نجاشی است. او ذیل عنوان ابراهیم بن ابیسمال، عبارتی دارد که از سوی صاحبنظران، گوناگون فهم شده است. او مینویسد: إبراهیم بن أبی بکر... ثقة، هو و أخوه إسماعیل بن أبیالسمال، رویا عن أبی الحسن موسی و کانا من الواقفة[۲۶]. ابنداوود او را غیر موثق میخواند[۲۷]، تفرشی پس از نقل سخن نجاشی، مینویسد از کلام او توثیق اسماعیل فهمیده نمیشود[۲۸]؛ خویی، نمازی و دیگران نیز چنین فهمی از آن دارند[۲۹]، اما حلی بر خلاف اینان، از کلام نجاشی وثاقت او را در مییابد، هر چند روایتهای وی را مورد اعتماد نمیشمارد[۳۰]. سیدمحسن امین نیز، با تحلیل ادبی، چنین برداشتی را مقرون به صحت میداند و مینویسد: اگر جز این بود نجاشی میباید چنین عبارتی را میآورد: رَوَی هو و أخوه عن أبیالحسن... [۳۱] سبحانی نیز همین را فهم میکند[۳۲]. برخی جدای از این سخن درباره وی داوری کرده و وی را مورد اعتماد دانستهاند[۳۳]؛ مجلسی نیز او را ثقه غیر دوازده امامی میخواند[۳۴].
به هر روی چه اینکه اسماعیل از واقفیه باشد و چه نباشد و چه توثیق وی مورد قبول قرار گیرد یا نه، تردیدی نیست که وی از راویان امام رضا (ع) نیست و طبعاً در ردیف آنان جای نمیگیرد، اما در باب صحابی بودن وی نیز به راحتی نمیتوان داوری کرد. از مجموع اطلاعات ذکر شده و موجود بر میآید که وی در این جرگه نیز جای نمیگیرد، جز اینکه صحابی به معنای عام آن مد نظر باشد که در این صورت عاری از ارزش مذهبی خواهد بود.[۳۵]
جستارهای وابسته
- ابوسمال اسدی (جد)
- محمد بن ابیسمال اسدی (پدر)
- ابراهیم بن محمد بن ابیسمال اسدی (برادر)
منابع
پانویس
- ↑ رجال النجاشی، ص۲۱.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲۲، ص۵۶۶.
- ↑ خلاصة الأقوال، ص۲.
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۱۶۸.
- ↑ جمهرة أنساب العرب، ص۹۵.
- ↑ الفوائد الرجالیة، ج۲، ص۳۲.
- ↑ رجال النجاشی، ص۲۱؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۲. ص۶۶۳.
- ↑ أعیان الشیعة، ج۳، ص۳۱.
- ↑ رجال النجاشی، ص۲۱.
- ↑ اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۴۷۳.
- ↑ رجال النجاشی، ص۲۱؛ رجال الطوسی، ص۸؛ کتاب الرجال، ابن داوود، ص۵۳۸؛ خلاصة الأقوال، ص۳۱۴.
- ↑ اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۷۷۰.
- ↑ رجال النجاشی، ص۲۱.
- ↑ رجال الطوسی، ص۳۳۲؛ نقد الرجال، ج۱، ص۲۱۰؛ منتهی المقال، ج۱، ص۱۵۰؛ مستدرک الوسائل، ج۵، ص۴۰۳.
- ↑ التهذیب، ج۲، ص۲۵۹؛ ج۷، ص۲۳۵.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲۲، ص۵۶۶.
- ↑ اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۷۲۲.
- ↑ مناقب الطاهرین، ج۲، ص۷۳۳.
- ↑ اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۷۷۱؛ أعیان الشیعة، ج۲، ص۲۰۸.
- ↑ اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۷۷۱.
- ↑ رجال النجاشی، ص۲۱.
- ↑ رجال الطوسی، ص۳۳۲.
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۱۷۰.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۴۵؛ تاریخ الطبری، ج۱ ص۵۲۹- ۵۳۰؛ تاریخ الإسلام، ذهبی، ج۱۳، ص۷۰؛ تاریخ گزیده، ص۳۱۱.
- ↑ المناقب، ابنشهرآشوب، ج۳، ص۴۳۸؛ الهدایة الکبری، ص۲۶۳.
- ↑ رجال النجاشی، ص۲۱.
- ↑ کتاب الرجال، ابنداوود، ص۲۳۱.
- ↑ نقد الرجال، ج۱، ص۴۹،۲۱۰.
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۱۶۸؛ ج۴، ج۲۶؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۶۱۶؛ المفید من معجم رجال الحدیث، ص۶۳.
- ↑ خلاصة الأقوال، ص۳۱۶.
- ↑ أعیان الشیعة، ج۳، ص۴۰۳.
- ↑ کلیات فی علم الرجال، ص۶۵.
- ↑ وسائل الشیعة، ج۲۰، ص۳۱۸؛ روضة المتقین، ج۱۴، ص۳۱۱.
- ↑ الوجیزة فی الرجال، ص۳۰.
- ↑ واسعی، امیری، مقاله «اسماعیل بن ابیسمال»، دانشنامه امام رضا ج۲ ص ۲۲۳.