حسن بن خرزاد قمی در تراجم و رجال
آشنایی اجمالی
الحسن بن خرزاد[۱]، در یکی از اسناد تفسیر کنز الدقائق و به گزارش از تفسیر العیاشی ذکر شده است:
«فی تفسیر العیاشی: قَالَ الْحَسَنُ بْنُ خُرَّزَادَ وَ رُوِيَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: إِذَا أَمَّ الرَّجُلُ الْقَوْمَ جَاءَ شَيْطَانٌ إِلَى الشَّيْطَانِ الَّذِي هُوَ قَرِينُ الْإِمَامِ فَيَقُولُ هَلْ ذَكَرَ اللَّهَ يَعْنِي هَلْ قَرَأَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ- فَإِنْ قَالَ نَعَمْ هَرَبَ مِنْهُ وَ إِنْ قَالَ لَا رَكِبَ عُنُقَ الْإِمَامِ وَ دَلَّى رِجْلَيْهِ فِي صَدْرِهِ فَلَمْ يَزَلِ الشَّيْطَانُ إِمَامَ الْقَوْمِ حَتَّى يَفْرُغُوا مِنْ صَلَاتِهِمْ»[۲].[۳]
شرح حال راوی
نام راوی در رجال النجاشی و رجال الطوسی ذکر، و در اسناد شماری از روایات نیز واقع گردیده است؛ برای نمونه، در سند چند روایت رجال الکشی[۴]، تفسیر العیاشی[۵]، شواهد التنزیل[۶]، یک روایت علل الشرائع و معانی الأخبار[۷]، یک روایت تهذیب الأحکام و الاستبصار[۸]، و یک روایت فتح الأبواب ابن طاووس[۹].
یادآوری میشود که در اسناد روایات در نام راوی تصحیف رخ داده، از این رو با عناوین مختلفی مانند الحسن بن خرزاد، الحسین بن خرزاد و الحسن بن خرزاد روایت کرده است و ضبط صحیح نام وی الحسن بن خرزاد است[۱۰].
نجاشی وی را قمی که دارای روایات بسیار بوده، معرفی و افزوده که دو اثر علمی نیز داشته است؛ یکی با نام «أسماء» رسول الله(ص) و دیگری با نام «المتعة»[۱۱].
در رجال الطوسی در دو موضع از ایشان یاد شده؛ یکی در باب "من روی عنهم(ع)" در اصحاب امام هادی(ع) با عنوان الحسن بن خرزاذ، قمی[۱۲] و دیگری در باب "من لم یرو عنهم(ع)" با عنوان "الحسن بن خرزاذ، من أهل کش"[۱۳].
معرفی راوی به قمی؛ من أهل کش از سوی شیخ طوسی سبب این سؤال شده که آیا اینها دو راوی مستقل هستند؛ یا یک راویاند و در این صورت، چگونه میتوان بین قمی و أهل کش بودن جمع کرد.
بعضی، اتحاد آن دو را قطعی؛ ولی برخی محتمل دانسته و شماری هم به تغایر آن دو عقیده پیدا کردهاند[۱۴].
ابن داوود اتحاد را قطعی دانسته؛ زیرا به ذکر یک عنوان بسنده کرده و نوشته است: "قمي، من أهل كش[۱۵].
صاحب جامع الرواة به تعدد و تغایر نظر داده و هرکدام را در عنوان مستقل آورده؛ یکی را با عنوان "الحسن بن خرزاد قمی؛ كثير الحديث روی عنه أبو علي الحسن بن علي القمي" و دیگری را با عنوان "الحسن بن خرزاد من أهل كش روى عنه محمد بن أحمد بن يحيى"[۱۶].
مامقانی در ابتدا اتحاد آن دو را تقویت کرده و نوشته است: و أنت خبیر بأن الرجلین واحد، و أن القمی کان أصله من أهل کش ولی در ادامه به جهت اختلاف راوی، تعدد آن دو را محتمل دانسته و نوشته است: و يحتمل التعدد، فيكون ما عنونه في الرجال غير ما عنونه النجاشي، و العلامة في الخلاصة. و يشهد به اختلاف الراوي عنهما؛ فإن الأول روي عنه الحسن بن علي القمي، و الثاني روي عنه محمد بن أحمد بن يحيي[۱۷].
آیة الله خویی اتحاد دو راوی را محتمل دانسته و در عنوان "الحسن بن خرزاد من أهل کش" نوشته است: یحتمل اتحاده مع سابقه[۱۸].
منشأ توهم تعدد میتواند چند امر باشد:
- نجاشی راوی را قمی دانسته و شیخ طوسی از اهل کش.
- شیخ طوسی در دو باب از راوی یاد کرده؛ یک مرتبه در باب "من روی عنهم(ع)" و مرتبهای دیگر در باب "من لم یرو عنهم(ع)".
- اختلاف در راوی: در طریق نجاشی، الحسن بن علی القمی و در سند روایت تهذیب الأحکام، محمد بن احمد بن یحیی از حسن بن خرزاد روایت کردهاند، پس اینها دو نفر هستند.[۱۹]
نقد و بررسی
اولاً میان قمی و اهل کش بودن تنافی نیست، بلکه قابل جمع است؛ زیرا مقصود نجاشی این است که راوی اصالتاً قمی است و مقصود شیخ طوسی این است که راوی، ساکن دیار کش است؛ یعنی از قم هجرت کرده و کش را محل زندگانی خود قرار داده[۲۰]، چنان که افرادی دیگر نیز از جمله علی بن محمد بن فیروزان قمی در اصل قمی بوده؛ ولی مقیم کش شده است. افزون بر این، سه تن از شاگردان و راویان حسن بن خرزاد هم قمی بودند؛ هم کشی: ابوعلی احمد بن علی سلولی قمی[۲۱]؛ جبریل بن احمد فاریابی (قمی)[۲۲]؛ حسین بن اشکیب قمی[۲۳].
ثانیاً ذکر نام راوی در دو باب به جهت روایت و عدم روایت از معصوم(ع) یا به جهت معاصرت و عدم معاصرت با معصوم(ع) است.
از آنجا که راوی با امام هادی(ع) معاصر بوده، شیخ طوسی نام او را در باب من روی عنهم(ع) ذکر کرده است و چون از آن حضرت روایت نداشته، وی را در باب "من لم یرو عنهم(ع)" عنوان کرده است.
ثالثاً اختلاف راوی نمیتواند قرینهای بر تعدد باشد؛ زیرا هر دو راوی الحسن بن علی القمی و محمد بن احمد بن یحیی در یک طبقه قرار دارند و هر دو هم از الحسن بن خرزاد با همین عنوان مطلق و بیهیچ قید و پسوندی روایت کردهاند. بر این اساس، محذوری ندارد که هر دو از یک شخص روایت کرده باشند.[۲۴]
طبقه راوی
سال ولادت و وفات راوی مشخص نیست؛ لکن شیخ طوسی وی را از اصحاب امام هادی(ع) برشمرده است [۲۵] و آیة الله بروجردی ایشان را از طبقه هفتم دانسته و نوشته است: کأنه من السابعة[۲۶].[۲۷]
نکته
در تفسیر العیاشی مکاتبهای از حسن بن خرزاد از امام صادق(ع) گزارش شده است: عن الحسن بن خرزاد قال: كتبت إلى الصادق أسأل عن معنى الله فقال: استولى على ما دق و جل[۲۸] ولی در المحاسن[۲۹]، الکافی[۳۰]، معانی الأخبار[۳۱] و التوحید[۳۲] به گونه مسند از حسن بن راشد از امام هفتم(ع) نقل گردیده است.
بر این اساس، احتمال داده میشود که حسن بن خرزاد در تفسیر العیاشی مصحف حسن بن راشد باشد و مراد از صادق(ع) هم امام هفتم باشد که به جهت تقیه نام مبارک آن حضرت ذکر نشده، چنانکه محتمل است نقل عیاشی صحیح باشد و مراد از الصادق(ع) امام هادی(ع) باشد.
براینپایه، حسن بن خرزاد از امام هادی(ع) و حسن بن راشد از امام هفتم(ع) از تفسیر آیه شریفه ﴿الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى﴾[۳۳] سؤال کردند؛ اگر کسی عقیده پیدا کند که مراد از الصادق(ع) در تفسیر العیاشی امام ششم(ع) است، نقل حسن بن خرزاد از آن حضرت مرسل خواهد بود؛ زیرا وی با چهار واسطه از امام صادق(ع) روایت کرده است[۳۴].
ابن حجر عسقلانی از راوی با عنوان الحسین بن خرزاد یاد کرده و او را به گزارش از شیخ طوسی از راویان امام صادق(ع) برشمرده و نوشته است: الحسين بن خرزاذ و الحسين بن أبي الخضر؛ ذكرهما الطوسي في رجال الشيعة ممن روي عن الصادق(ع) -تعالی- و غيره[۳۵] حال آنکه شیخ طوسی از راوی با عنوان الحسن بن خرزاد یاد کرده و ثانیاً او را از اصحاب امام هادی(ع) دانسته است.[۳۶]
استادان و شاگردان راوی
حسن بن خرزاد (خرزاذ) در اسناد روایات از افرادی مانند برقی، محمد بن موسی بن الفرات، الحسین بن راشد، الحسن بن علی بن فضال، محمد بن علی، علی بن اسباط، اسماعیل بن مهران، محمد بن حماد الساسی (الشاشی)، موسی بن قاسم بجلی، حسن بن علی بن نعمان[۳۷] روایت کرده است که از استادانش شمرده میشوند و راویانی همچون محمد بن حسن، جبرئیل بن احمد فاریابی قمی، محمد بن احمد بن یحیی، أبو عبدالله حسین بن اشکیب، ابو علی احمد بن علی سلولی قمی و ابو علی حسن بن علی قمی[۳۸] از او حدیث گزارش کردهاند که از شاگردانش به شمار میآیند.[۳۹]
مذهب راوی
حسن بن خرزاد از راویان امامی است، به دلیل ذکر نام وی در رجال النجاشی که به یادکرد راویان امامی صاحب اثر اختصاص دارد؛ نیز به جهت نسبت دادن غلو به ایشان که درباره راوی غیر امامی به کار نمیرود؛ همچنین به سبب مضامین روایاتش؛ از جمله:
- «أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ خُرَّزَادَ، عَنِ الْبَرْقِيِّ، عَنْ عَلِيٍّ، عَنْ سَعْدٍ: عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ، قَالَ: آلُ مُحَمَّدٍ الصِّرَاطُ الَّذِي دَلَّ اللَّهُ عَلَيْهِ»[۴۰].
- «حَدَّثَنَا جَبْرَئِيلُ بْنُ أَحْمَدَ، قَالَ: حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ خُرَّزَادَ، قَالَ: حَدَّثَنِي غَيْرُ وَاحِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ [فِي قَوْلِهِ تَعَالَى:] ﴿فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ﴾[۴۱] قَالَ: [يَعْنِي] فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ عَلِيّاً لِلنَّاسِ»[۴۲].
- «حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ، قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ خُرَّزَاذَ، عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ الْبَجَلِيِّ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي الْبِلَادِ، عَنْ عَمَّارٍ السِّجِسْتَانِيِّ، قَالَ: زَامَلْتُ أَبَا بُحَيْرٍ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ النَّجَاشِيِّ مِنْ سِجِسْتَانَ إِلَى مَكَّةَ، وَ كَانَ يَرَى رَأْيَ الزَّيْدِيَّةِ، فَلَمَّا صِرْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ مَضَيْتُ أَنَا إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) وَ مَضَى هُوَ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ رَأَيْتُهُ مُنْكَسِراً يَتَقَلَّبُ عَلَى فِرَاشِهِ وَ يَتَأَوَّهُ، قُلْتُ مَا لَكَ أَبَا بُحَيْرٍ فَقَالَ اسْتَأْذِنْ لِي عَلَى صَاحِبِكَ إِذَا أَصْبَحْتَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، فَلَمَّا أَصْبَحْنَا دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) فَقُلْتُ هَذَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ النَّجَاشِيِّ سَأَلَنِي أَنْ أَسْتَأْذِنَ لَهُ عَلَيْكَ وَ هُوَ يَرَى رَأْيَ الزَّيْدِيَّةِ، فَقَالَ ائْذَنْ لَهُ! فَلَمَّا دَخَلَ عَلَيْهِ قَرَّبَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع)، فَقَالَ لَهُ أَبُو بُحَيْرٍ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي لَمْ أَزَلْ مُقِرّاً بِفَضْلِكُمْ أَرَى الْحَقَّ فِيكُمْ لَا فِي غَيْرِكُمْ، وَ إِنِّي قَتَلْتُ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا مِنَ الْخَوَارِجِ كُلُّهُمْ سَمِعْتُهُمْ يَتَبَرَّأُ مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع)، فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) سَأَلْتَ عَنْ هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ أَحَداً غَيْرِي فَقَالَ نَعَمْ سَأَلْتُ عَنْهَا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الْحَسَنِ فَلَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ فِيهَا جَوَابٌ وَ عَظُمَ عَلَيْهِ، وَ قَالَ لِي أَنْتَ مَأْخُوذٌ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ، فَقُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ فَعَلَى مَا ذَا عَادَيْنَا النَّاسَ فِي عَلِيٍّ(ع)! فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) وَ كَيْفَ قَتَلْتَهُمْ يَا أَبَا بُحَيْرٍ فَقَالَ مِنْهُمْ مَنْ كُنْتُ أَصْعَدُ سَطْحَهُ بِسُلَّمٍ حَتَّى أَقْتُلَهُ، وَ مِنْهُمْ مَنْ دَعَوْتُهُ بِاللَّيْلِ عَلَى بَابِهِ فَإِذَا خَرَجَ عَلَيَّ قَتَلْتُهُ، وَ مِنْهُمْ مَنْ كُنْتُ أَصْحَبُهُ فِي الطَّرِيقِ فَإِذَا خَلَا لِي قَتَلْتُهُ، وَ قَدِ اسْتَتَرَ ذَلِكَ كُلُّهُ عَلَيَّ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَا أَبَا بُحَيْرٍ لَوْ كُنْتَ قَتَلْتَهُمْ بِأَمْرِ الْإِمَامِ لَمْ يَكُنْ عَلَيْكَ فِي قَتْلِهِمْ شَيْءٌ وَ لَكِنَّكَ سَبَقْتَ الْإِمَامَ، فَعَلَيْكَ ثَلَاثَ عَشْرَةَ شَاةً تَذْبَحُهَا بِمِنًى وَ لْتُصَدِّقْ بِلَحْمِهَا لِسَبْقِكَ الْإِمَامَ، وَ لَيْسَ عَلَيْكَ غَيْرُ ذَلِكَ، ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَا أَبَا بُحَيْرٍ أَخْبِرْنِي حِينَ أَصَابَكَ الْمِيزَابُ وَ عَلَيْكَ الصُّدْرَةُ[۴۳] مِنْ فِرَاءٍ فَدَخَلْتَ النَّهَرَ فَخَرَجْتَ وَ تَبِعَكَ الصِّبْيَانُ يُعَيِّطُونَ بِكَ، أَيُّ شَيْءٍ صَيَّرَك عَلَى هَذَا! فَقَالَ عَمَّارٌ، فَالْتَفَتَ إِلَيَّ أَبُو بُحَيْرٍ فَقَالَ أَيُّ شَيْءٍ كَانَ هَذَا مِنَ الْحَدِيثِ حَتَّى تُحَدِّثَهُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع)! فَقُلْتُ لَا وَ اللَّهِ مَا ذَكَرْتُ لَهُ وَ لَا لِغَيْرِهِ وَ هَذَا هُوَ يَسْمَعُ كَلَامِي، فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) لَمْ يُخْبِرْنِي بِشَيْءٍ يَا أَبَا بُحَيْرٍ، فَلَمَّا خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ، قَالَ لِي أَبُو بُحَيْرٍ يَا عَمَّارُ أَشْهَدُ أَنَّ هَذَا عَالِمُ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنَّ الَّذِي كُنْتُ عَلَيْهِ بَاطِلٌ، وَ أَنَّ هَذَا صَاحِبُ الْأَمْرِ»[۴۴].[۴۵]
جایگاه حدیثی راوی
نظر رجالیان درباره جایگاه حدیثی راوی یکسان نیست؛ بعضی تضعیف، برخی توثیق، شماری مدح و بعضی هم توقف کردند:
- کشی: ...و ما روی أحمد قط عن عبدالله بن المغیرة و لا عن حسن بن خرزاذ[۴۶].
- نجاشی: و قیل إنه غلا فی آخر عمره[۴۷]؛ و قال ابن نوح: و ما روی أحمد[۴۸] عن ابن المغیرة و لا عن الحسن بن خرزاذ[۴۹].
- علامه حلی و ابن داوود از ایشان در قسم دوم کتاب رجال خود که به راویان ضعیف اختصاص دارد، یاد کردند[۵۰].
- صاحب الحاوی نیز او را از راویان ضعیف قلمداد کرده است[۵۱].
- شیخ حسن فرزندشهید ثانی: حسن بن خرزاذ مطعون فیه[۵۲].
- علامه مجلسی: فیه مدح و ذم[۵۳].
- وحید بهبهانی: و مر فی أحمد بن محمد بن عیسی ما یظهر منه قدحه، لکن روی عنه محمد بن أحمد بن یحیی و لم یستثن من رجاله، ففیه شهادة علی الإعتماد به بل علی وثاقته... و الظاهر أن عدم روایة أحمد عنه من حکایة غلوه، و فیه ما فیه، فتأمل[۵۴].
- علامه مامقانی: عدم روایة أحمد عنه ففعل مجمل لم یعلم أن وجهه ضعفه، بل لعله لجهة أخری[۵۵].
- علامه شوشتری: بل یمکن القول بأن المراد أن أحمد لم یلقهما، لا الذم، لأن ابن المغیرة الذی ذکر معه هو عبدالله ظاهرا و لم یقل أحد بذم فیه[۵۶].
- رجالی محقق، شیخ موسی زنجانی: الأقوی عندی قبول ما رواه الرجل و عده فی الحسان تبعا لمشاهیر المحدثین و...و الحاصل الرجل من أجلاء الرواة روایاته فی غایة الإستقامة[۵۷].
- آیة الله خویی: و لأجل ذلک قد یقال: إن عدم استثناء ابن الولید من روایات محمد بن أحمد بن یحیی روایته عن الحسن بن خرزاذ، یدل علی اعتماد ابن الولید علیه. و لکن قد تقدم فی المدخل أن اعتماد ابن الولید، إن ثبت، فهو لا یدل علی التوثیق[۵۸].
اقوال رجالیان مینمایاند که بعضی قرائن بر مدح یا وثاقت راوی دلالت دارند و برخی بر ذم راوی، از این رو علامه مجلسی نوشته است: "فيه مدح و ذم".
- قرائن مدح:
- روایت محمد بن احمد بن یحیی صاحب نوادر الحکمه از ایشان و عدم استثنای روایت وی از سوی ابن ولید. ##روایت باواسطه جعفر بن محمد بن قولویه از ایشان در طریق نجاشی.
- قرائن ذم:
- اتهام غلو (غلا فی آخر عمره).
- عدم روایت احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی از ایشان.
بر پایه تحقیق، حسن بن خرزاد را باید از راویان ثقه دانست؛ اما قرائن آن:
- نجاشی از ایشان با عبارت کثیر الحدیث[۵۹] یاد کرده است که از امارات وثاقت یا مدح به شمار میآید.
- وحید بهبهانی: و منها: كونه كثير الرواية، و هو موجب للعمل بروايته مع عدم الطعن عند الشهيد... و عن جدي في ترجمة علي بن الحسين السعد آبادي أن الظاهر أنه لكثرة الرواية عد جماعة حديثه من الحسان،...، و عن خالي في ترجمة إبراهيم بن هاشم أنه من شواهد الوثاقة. و عن العلامة فيها أنه من أسباب قبول الرواية. و يظهر من كثير من التراجم كونه من أسباب المدح و القوة، مثل عباس بن عامر،... و جبرئيل بن أحمد، و الحسن بن خرزاذ، و الحسن بن متيل،...[۶۰].
- شیخ طوسی درباره جبریل بن احمد الفاریابی نوشته است: کثیر الروایة عن العلماء بالعراق و قم و خراسان[۶۱] و یکی از کسانی که جبرئیل بن احمد الفاریابی از وی روایت کرده، حسن بن خرزاد است[۶۲]، درنتیجه، یکی از افراد العلماء در عبارت شیخ طوسی، حسن بن خرزاد است.
- حسن بن خرزاد از کسانی است که محمد بن احمد بن یحیی الأشعری در التهذیب و الإستبصار از وی روایت کرده [۶۳]؛ ولی ابن ولید روایت او را استثناء نکرده که نشانه اعتماد ابن ولید به احادیث حسن بن خرزاد است.
- اتهام غلو درباره حسن بن خرزاد ثابت نیست؛ زیرا اولاً نجاشی با تعبیر قیل غلا فی آخر عمره یاد کرده است و ثانیاً نشانهای از غلو در روایات موجود از حسن بن خرزاد در کتب حدیثی مشاهده نمیشود:
- علامه شوشتری: ثم بعد روایة محمد بن أحمد بن یحیی عنه و عدم استثناء ابن الولید له من روایاته یجعل حدیثه معتبرا، و یفهم عدم غلوه[۶۴].
- علامه مامقانی: و أما نسبة الغلو إلیه؛ فقول مجهول لم یثبت اعتباره، و فی نقل النجاشی إیاه بکلمة (قیل) إیذانا بضعف القول مع أنا قد حققنا فی المقدمات و فی أثناء الکلام علی جملة من الرواه أن رمی القدماء شخصا بالغلو لا یعتمد علیه لأن جملة مما تعتقده الشیعة الیوم، و یعدونه من ضروریات المذهب؛ کان القدماء یعدونه غلوا و ارتفاعا، فلم یبق إلا استفادة کون الرجل إمامیا، من کلام النجاشی و الشیخ، منضما إلیه مدحه بکونه کثیر الروایة، و عدم استثنائه من رجال محمد بن أحمد بن یحیی، فیکون الرجل من الحسان، دون الضعفاء[۶۵].
- حسن بن خرزاد از اساتید باواسطه جعفر بن محمد بن قولویه است. نجاشی در طریق خودش به کتاب حسن بن خرزاد نوشته است: ...أخبرنا محمد بن محمد قال: حدثنا جعفر بن محمد قال: حدثنا محمد بن الوارث السمرقندی قال: حدثنا أبو علی الحسن بن علی القمی، قال: حدثنا الحسن بن خرزاذ بکتابه[۶۶]. مراد از جعفر بن محمد در طریق نجاشی، جعفر بن محمد بن قولویه است که استاد شیخ مفید بوده و شیخ مفید در این طریق (أخبرنا محمد بن محمد) از وی روایت کرده است.
- روایت محمد بن الحسن از حسن بن خرزاد در اسناد مختلف[۶۷].
ابو علی حائری درباره محمد بن الحسن که از حسن بن خرزاد روایت میکند، نوشته است: و یظهر من کثیر من التراجم اعتماد کش علیه و مقبولیة قوله لدیه، و ربما یظهر کونه من مشایخه[۶۸].[۶۹]
منابع
پانویس
- ↑ ر.ک: أ. منابع شیعی: رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال) (مع تعلیقات میرداماد الأسترآبادی)، ج۱، ص۳۲؛ رجال النجاشی، ص۴۴، ش۸۷؛ رجال الطوسی، ص۳۸۶، (ش ۵۶۸۳) و ۴۲۱، (ش ۶۰۷۵)؛ خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۲۱۴، ش١١؛ إیضاح الإشتباه، ص۱۴۹، ش۱۸۳؛ الرجال (ابن داود)، ص۴۳۹، (ش ۱۱۶) و ۵۳۹، منهج المقال، ج۴، ص۴۰، ش۱۳۷۳؛ نقد الرجال، ج۲، ص۱۸، ش۱۲۶۱؛ منتهی المقال، ج۲، ص۳۷۵، ش۷۲۰؛ مجمع الرجال، ج۲، ص۱۰۶؛ جامع الرواه، ج۱، ص۱۹۶، ش۱۵۹۵ و ۱۵۹۶؛ الرجال (حر عاملی)، ص۸۸، ش۳۶۰؛ التحریر الطاووسی، ص۳۳۲، ذیل ش۲۲۷؛ الوجیزة فی الرجال، ص۵۴، ش۴۷۹؛ هدایة المحدثین، ص۳۹؛ معراج أهل الکمال، ج۱، ص۳۴۵؛ أضبط المقال، ص۶۸؛ حاوی الأقوال، ج۳، ص۳۷۲، ش۲۰۱۱؛ بهجة الآمال، ج۲، ص۱۵۳؛ ج۳، ص۹۵؛ تنقیح المقال، ج۱۹، ص۱۶۱، ش۵۱۳۹ و ۵۱۴۰؛ طرائف المقال، ج۱، ص۱۶۴، (ش ۸۴۳) و ۲۹۲، (ش ۲۰۲۳)؛ أعیان الشیعه، ج۵، ص۶۳، ش۱۸۴؛ معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۳۰۷، ش۲۸۱۰ و ۲۸۱۱؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۲، ص۳۸۲، (ش ۳۵۰۱) و ۳۸۳، (ش ۳۵۰۲)؛ قاموس الرجال، ج۳، ص۲۲۸، ش۱۸۸۲؛ تهذیب المقال، ج۲، ص۵۹، ش۸۶. ب. منابع سنی: لسان المیزان، ج۲، ص۲۸۲، ش۱۱۷۱.
- ↑ تفسیر کنز الدقائق، ج۱، ص۱۹ به گزارش از تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۰، ح۷.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 472-473.
- ↑ رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۶، (ح ۱۳)، ۱۲، (ح ۲۶ و ۲۷)، ۱۳، (ح ۲۹ و ۳۰ و ۳۱)،۲۰، (ح ۴۷) و....
- ↑ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۰، (ح ۷) و ۲۱، (ح ۱۵)؛ و....
- ↑ شواهد التنزیل، ج۱، ص۷۹، (ح ۹۴) و ۱۸۸، (ح ۲۰۱)؛ ج۲، ص۴۵۲، ح۱۱۸۸؛ و....
- ↑ معانی الأخبار، ص۶۳، ح۱۳؛ علل الشرائع، ج۱، ص۱۴۰، ح۳.
- ↑ تهذیب الأحکام، ج۱، ص۳۴۲، ح۱۰۰۱؛ الإستبصار، ج۱، ص۲۰۴، ح۷۲۱.
- ↑ فتح الأبواب، ص۲۳۹.
- ↑ خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۲۱۴، ش۱۱: بالخاء المعجمة المضمومة و الراء المشددة و الزای و الذال المعجمة بعد الألف؛ إیضاح الاشتباه، ص۱۴۹، ش۱۸۳: بالخاء المعجمة المضمومة و الراء المشددة و الزای و الذال المعجمة بعد الألف.
- ↑ رجال النجاشی، ص۴۴، ش۸۷: قمی؛ کثیر الحدیث له کتاب أسماء رسول الله(ص)، و کتاب المتعة... أخبرنا محمد بن محمد قال: حدثنا جعفر بن محمد قال: حدثنا محمد بن الوارث السمرقندی قال: حدثنا أبو علی الحسن بن علی القمی، قال: حدثنا الحسن بن خرزاد بکتابه.
- ↑ رجال الطوسی، ص۳۸۶، ش۵۶۸۳.
- ↑ رجال الطوسی، ص۴۲۱، ش۶۰۷۵.
- ↑ ر.ک: منهج المقال، ج۴، ص۴۰، ش۱۳۷۳؛ نقد الرجال، ج۲، ص۱۸، ش۱۲۶۱؛ منتهی المقال، ج۲، ص۳۷۵، ش۷۲۰؛ بهجة الآمال، ج۲، ص۱۵۳، ج۳، ص۹۵-۹۶؛ تنقیح المقال، ج۱۹، ص۱۶۱، ش۵۱۳۹ و ۵۱۴۰؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۲، ص۳۸۲-۳۸۳، ش۳۵۰۱ و ۳۵۰۲؛ قاموس الرجال، ج۳، ص۲۲۸، ش۱۸۸۲؛ رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال) (مع تعلیقات میرداماد الأسترآبادی)، ج۱، ص۳۲-۳۳؛ معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۳۰۷، ش۲۸۱۰ و ۲۸۱۱؛ تهذیب المقال، ج۲، ص۵۹، ش۸۶.
- ↑ الرجال (ابن داود)، ص۴۳۹، ش۱۱۶.
- ↑ جامع الرواه، ج۱، ص۱۹۶، ش۱۵۹۵ و ۱۵۹۶.
- ↑ تنقیح المقال، ج۱۹، ص۱۶۵، ش۵۱۳۹.
- ↑ یعنی الحسن بن خرزاد؛ قمی؛ کثیر الحدیث. (معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۳۰۷-۳۰۸، ش۲۸۱۰-۲۸۱۱).
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 473-476.
- ↑ بعضی نوشتهاند که راوی در اصل از اهل کش بوده و سپس در قم اقامت نموده و ساکن گردیده است. (تنقیح المقال، ج۱۹، ص۱۶۵: و أن القمی کان أصله من أهل کش؛ أعیان الشیعه، ج۵، ص۶۳، ش۱۸۴: و ذلک بأن یکون أصله من کش و سکن قما؛ ولی احتمال نخست به صواب نزدیکتر است، چنانکه محقق شوشتری نوشته است. (قاموس الرجال، ج۳، ص۲۲۹، ش۱۸۸۲: کما أنه (مامقانی) أخطأ فی جعل أصله من الکش مع قول النجاشی فیه قمی و قول رجال الشیخ: من أهل کش یصدق مع سکناه).
- ↑ رجال الطوسی، ص۴۰۷، ش۵۹۲۹: القمی،...المقیم بکش؛ رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۵۱۲، ش۹۹۰.
- ↑ رجال الطوسی، ص۴۱۸، ش۶۰۴۲: و کان مقیما بکش.
- ↑ رجال النجاشی، ص۴۵، ش۸۸: المقیم بسمرقند و کش؛ رجال الطوسی، ص۳۸۶، ش۵۶۸۱.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 476-477.
- ↑ رجال الطوسی، ص۳۸۶، ش۵۶۸۳.
- ↑ الموسوعة الرجالیه، ج۷، ص۲۳۳.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 477.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج۱، ص٢١.
- ↑ المحاسن، ج۱، ص۲۳۸، ح۲۱۲: «عَنْهُ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى(ع) وَ سُئِلَ عَنْ مَعْنَى قَوْلِ اللَّهِ ﴿الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى﴾ فَقَالَ اسْتَوْلَى عَلَى مَا دَقَّ وَ جَلَّ».
- ↑ الکافی، ج۱، ص۴۱۱-۱۱۵، ح۳: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: سُئِلَ عَنْ مَعْنَى اللَّهِ فَقَالَ اسْتَوْلَى عَلَى مَا دَقَّ وَ جَلَّ».
- ↑ معانی الأخبار، ص۴، ح۱: «أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: سُئِلَ عَنْ مَعْنَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ اسْتَوْلَى عَلَى مَا دَقَّ وَ جَلَّ».
- ↑ التوحید، ص۲۳۰، ح۴: «حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ مَعْنَى اللَّهِ قَالَ اسْتَوْلَى عَلَى مَا دَقَّ وَ جَلَّ».
- ↑ (خداوند) بخشنده بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا دارد سوره طه، آیه ۵.
- ↑ رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۲۰، ش۴۷: «... قَالَ أَخْبَرَنِي الْحَسَنُ بْنُ خُرَّزَاذَ الْقُمِّيُّ، قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَمَّادٍ السَّاسِيُّ، عَنْ صَالِحِ بْنِ فَرَجٍ، عَنْ زَيْدِ بْنِ الْمُعَدِّلِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)...».
- ↑ لسان المیزان، ج۲، ص۲۸۲، ش۱۱۷۱.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص477-479.
- ↑ شواهد التنزیل، ج۱، ص۷۹، ح۹۴؛ معانی الأخبار، ص۶۳، ح۱۳؛ تهذیب الأحکام، ج۱، ص۳۴۲، ح۱۰۰۱؛ رجال الکشی، ص۶، (ح ۱۳)، ۱۲، (ح ۲۶)، ۱۳، (ح ۲۹)، ۲۰، (ح ۴۷)، ۱۸۵، (ح ۳۲۷) و ۵۸۵، (ح ۱۰۹۵)؛ رجال النجاشی، ص۴۴، ش۸۷.
- ↑ شواهد التنزیل، ج۱، ص۷۹، ح۹۴؛ معانی الأخبار، ص۶۳، ح۱۳؛ تهذیب الأحکام، ج۱، ص۳۴۲، ح۱۰۰۱؛ رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۲۰، (ح ۴۷) و ۵۸۵، (ح ۱۰۹۵)؛ رجال النجاشی، ص۴۴، ش۸۷.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص479-480.
- ↑ شواهد التنزیل، ج۱، ص۷۹، ح۹۴.
- ↑ پس چون (از کار) آسودی (به دعا) بکوش، سوره انشراح، آیه ۷.
- ↑ شواهد التنزیل، ج۲، ص۴۵۲، ح۱۱۱۸.
- ↑ (۲)- الصدرة بالضم: ثوب يغطى الصدر. و عيّط تعييطا: صاح.
- ↑ رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۳۴۲-۳۴۳، ح۶۳۴.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص480-482.
- ↑ رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۵۱۲، ش۹۸۹.
- ↑ رجال النجاشی، ص۴۴، ش۸۷.
- ↑ احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی.
- ↑ رجال النجاشی، ص۸۲، ش۱۹۸.
- ↑ خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۲۱۴، ش۱۱؛ الرجال (ابن داود)، ص۴۳۹، (ش ۱۱۶) و ۵۳۹.
- ↑ حاوی الأقوال، ج۳، ص۳۷۲، ش۲۰۱۱.
- ↑ تحریر الطاووسی، ص۳۳۲-۳۳۳، ش۲۲۷.
- ↑ الوجیزة فی الرجال، ص۵۴، ش۴۷۹.
- ↑ منهج المقال، ج۴، ص۴۰، ش۴۴۲.
- ↑ تنقیح المقال، ج۱۹، ص۱۶۳، ش۵۱۳۹.
- ↑ قاموس الرجال، ج۳، ص۲۲۹، ش۱۸۸۲.
- ↑ الجامع فی الرجال، ج۱، ص۴۹۰.
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۳۰۷، ش۲۸۱۰.
- ↑ رجال النجاشی، ص۴۴، ش۸۷.
- ↑ منهج المقال، ج۱، ص۱۴۳.
- ↑ رجال الطوسی، ص۴۱۸، ش۶۰۴۲.
- ↑ معانی الأخبار، ص۶۳، ح۱۳.
- ↑ تهذیب الأحکام، ج۱، ص۳۴۲، ح۱۶۹؛ الإستبصار، ج۱، ص۲۰۴، ح۷۲۱.
- ↑ قاموس الرجال، ج۳، ص۲۲۹.
- ↑ تنقیح المقال، ج۱۹، ص۱۶۳-۱۶۴.
- ↑ رجال النجاشی، ص۴۴، ش۸۷.
- ↑ رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۳۴۲، ح۶۳۴؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۷۹، ح۹۴؛ و....
- ↑ منتهی المقال، ج۶، ص۱۱، ش۲۵۵۸.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 482-487.