حدیث کان الله و لم یکن معه شیء

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۵ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۳۳ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

مقدمه

حدیثی درباره ازلیت خداوند و حدوث عالم. مضمون این حدیث در روایات بسیاری - با اختلاف الفاظ - بیان شده و در علوم مختلف اسلامی مانند کلام، فلسفه، عرفان و ادبیات مورد بحث واقع شده است.

متن و سند حدیث

حدیث یاد شده در قالب عبارت‌های متعددی مطرح شده که معتبرترین عبارت به لحاظ صحت سندی عبارتند از: محمد بن یحیی از محمد بن حسین از ابن ابی‌عمیر از هشام بن سالم از محمد بن مسلم از ابوجعفر(ع) نقل می‌کند که فرمود: «كَانَ اللَّهُ وَ لَا شَيْ‌ءَ غَيْرُهُ وَ لَمْ يَزَلْ عَالِماً فَعِلْمُهُ بِهِ قَبْلَ كَوْنِهِ كَعِلْمِهِ بِهِ بَعْدَ كَوْنِهِ»؛ خداوند وجود داشت در حالی‌که چیزی غیر از او نبود و پیوسته خداوند عالم است و علم خداوند به هستی قبل از وجودشان، همانند علم او به آن، بعد از وجودشان است[۱]. پاره‌ای از نقل‌های دیگر حدیث با عبارت‌های متفات و یا شبیه به هم، عبارتند از «كَانَ اللَّهُ وَ لَمْ يَكُنْ شَيْ‌ءٌ قَبْلَهُ»[۲]؛ «كَانَ اللَّهُ وَ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَيءٌ»[۳]؛ «كَانَ اللَّهُ وَ لَا مَكَانَ»[۴]؛ «كَانَ اللَّهُ وَ لَا خَلْقَ ثُمَّ خَلَقَهَا»[۵]؛ «بَطَلَ قَوْلُ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ كَانَ قَبْلَهُ أَوْ كَانَ مَعَهُ شَيْ‌ءٌ»[۶]؛ «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَانَ لَمْ يَزَلْ بِلَا زَمَانٍ وَ لَا مَكَانٍ وَ هُوَ الْآنَ كَمَا كَانَ»[۷]؛ «كَانَ وَ لَا خَلْقَ وَ هُوَ كَمَا كَانَ»[۸].

تمامی راویان روایت اول توثیق شده[۹]، بنابراین سندش صحیح بوده و مضمون آن، که از طرق مختلف روایت شده، مستفیض و مشهور بوده و طرح مباحث علمی درباره آن از سوی عالمان اسلامی، بیانگر مقبولیت این حدیث نزد آنان است. البته در پاره‌ای از نقل‌های این حدیث، عبارت «وَ الْآنَ كَمَا كَانَ»، اضافه شده که از چنین مقبولیتی برخوردار نیست. عده‌ای از متفکران اسلامی این جمله را سخن جنید بغدادی قلمداد کرده‌اند که وقتی جمله «كَانَ اللَّهُ وَ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَيءٌ» را شنید گفت: «وَ الْآنَ كَمَا كَانَ»؛ یعنی خداوند از ازل دارای وجوب ذاتی بوده و اکنون نیز چنین است و همواره چنین خواهد بود[۱۰]. البته اینکه جنید بغدادی چنین جمله‌ای را به کار برده باشد، دلیل بر عدم صدور آن از معصوم نیست.[۱۱]

دلالت حدیث

دانشمندان اسلامی در منابع خود، با توجه به محتوای حدیث، مطالب متعددی را مطرح کرده‌اند که در ذیل می‌آید. «کان» و دلالت آن بر زمان: در تبیین زمانی بودن یا نبودن «کان» دیدگاه‌های مختلفی مطرح شده است:

  1. ابن‌سینا معتقد است گاهی در لغت عربی، الفاظ زمانی را برای دلالت بر ایجاب حملی استعمال کرده‌اند، خواه در موردی که اصلاً زمانی نیست، مثل آیه شریفه: ﴿كَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا[۱۲]؛ و خواه در موردی که حکم در همه زمان‌ها جاری است، مانند: كل ثلاثة فانها تكون فردا؛ هر عدد سه عدد فرد است[۱۳].
  2. به گفته ابن‌رشد اگر «کان» و الفاظ دیگری که از همین سنخ هستند، در موردی استعمال شود که شأنیتِ در زمان بودن را نداشته باشند، تنها چیزی که این قضایا بر آن دلالت می‌کند ربط خبر به مخبر است و دلالتی بر زمان ندارد، مثل آیه شریفه ﴿كَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا. همچنین است اگر یکی از آن دو در زمان باشد و دیگری شأنیت زمان را نداشته باشد، مثل: كان الله و لا عالم ثم كان الله و العالم[۱۴].
  3. از نظر ابن‌عربی، لفظ «کان» تقیید زمانی را می‌رساند، ولی مراد از آن در این حدیث، تقیید زمانی نیست بلکه «کون» در اینجا به معنای وجود بوده و «کان» حرف وجودی است نه فعل تا نیاز به زمان داشته باشد. از همین باب است آیه شریفه: ﴿كَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا و مواردی که لفظ «کان» در آن استفاده شده است و بدین جهت برخی از عالمان نحو، «کان» و کلمات شبیه آن را حروفی دانسته‌اند که عمل فعل انجام می‌دهند. بر این اساس، مفاد روایت عبارت خواهد بود از: الله موجود و لا شيء معه في وجوده؛ خداوند موجود است و چیزی در وجودش با او نیست[۱۵].
  4. قطب‌الدین رازی معتقد است در لغت عربی، گاهی رابطه، حذف و گاهی ذکر می‌شود. وقتی که ذکر می‌شود گاهی در قالب اسم است مثل: زيد هو حيّ و گاهی در قالب کلمه است و آن، کلمات وجودیه است مثل زيد كان كذا او يكون كذا. این استعمال به قدری غلبه پیدا کرده و در مواردی استعمال شده که اصلا زمانی نیستند، مثل آیه شریفه ﴿كَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا، و اختصاص به زمان معیّن ندارد مثل كل ثلاثة يكون فردا[۱۶].
  5. ملاصدرا نیز با برشمردن سه‌گونه استعمال تامه، ناقصه و زائده برای لفظ «کان» در زبان عربی، می‌نویسد: آنجا که ذات خداوند متعال، مقدس و منزه از زمان است، پس محال است که خداوند را با «کان»‌ای که دالّ بر زمان است وصف کرد، پس این لفظ در مورد خداوند فقط بر وجودی که مجرد از هر دو قید تجدد و حدوث است دلالت می‌کند و از این قبیل است آیه شریفه: ﴿كَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا، و همچنین کلام رسول‌الله: «كَانَ اللَّهُ وَ لَا شَيْءَ» و برای همین گفته شد: الْآنَ كَمَا كَانَ[۱۷].
  6. قاضی سعید قمی گفته است: کلمه «کان» وقتی در مورد خداوند استعمال بشود، یا به صورت ناقصه استعمال شده و یا به صورت تامّه، بنا بر اول اختلافی نیست که «کان» از زمان منسلخ شده و به عنوان ادات ربط استعمال می‌شود، مثل آیه شریفه: ﴿كَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا، و همچنین آیه شریفه: ﴿كَانَ اللَّهُ سَمِيعًا بَصِيرًا[۱۸]؛ اما بنا به استعمال آن به صورت تامّه، مثل اینکه گفته شود: «كَانَ اللَّهُ وَ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَيءٌ»؛ همانا کسی که شناخت کافی و تامّ به قواعد اهل زبان ندارد این قول را به خطا نسبت داده از این جهت که گمان کرده «کان» در این موارد هم به معنای ربط است و این فرض، خطا است، به دلیل اینکه ربط بین محکوم‌علیه و محکوم‌به صورت می‌گیرد در حالی‌که در این موارد، دو طرف وجود ندارد تا نسبت برقرار بشود و همچنین قول به انسلاخ «کان» از زمان و از سبق در این مورد هم خطا است به دلیل اینکه در افعال تامّه چنین چیزی معهود نیست[۱۹]. اگر «کان» در مورد خداوند به صورت تامه استعمال شود، فقط برای بیان سبق ازلی است، نه به این معنا که ازل، ظرفی باشد در منتهای سلسله زمان ماضی، بلکه ازل، محیط بر زمان و زمانی است و ازلیت خداوند سبحان در هر لحظه و آن، و در ابدالآباد و آخرالزمان ثابت است[۲۰].[۲۱]

ارزیابی

«کان» تامه و ناقصه در این جهت اشتراک دارند که هر دو با وجود قرینه می‌توانند منسلخ از زمان شوند، اما نمی‌توان برای عدم دلالت «کان» تامه بر زمان، «کان» ناقصه را شاهد آورد؛ با این تعلیل که چون در مثل ﴿كَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا «کان» بر صِرف نسبت - بدون اقتران آن بر زمان - دلالت می‌کند پس «کان» تامه هم منسلخ از زمان است! چراکه بین «کان» تامه و ناقصه فرق اساسی است و شاید بشود ادعا کرد که در دو استعمالش همچون مشترک لفظی است و هیچ‌کدام نمی‌تواند شاهد بر دیگری باشد، مگر اینکه به لحاظ وجه اشتراکی که گفته شد شاهد آورده شود. در مورد نحوه دلالت فعل بر زمان برخی از علماء معتقدند اقتران بر زمان نمی‌تواند در تعریف فعل اخذ شود[۲۲]. بر این مبنا، ادعای عدم دلالت «کان» بر زمان -در حدیث «كَانَ اللَّهُ وَ...» - خلاف اصل نخواهد بود؛ اما بر مبنای مشهور - مبنی بر دلالت فعل بر زمان- این دلالت، به عنوان قاعده اولیه است که با انسلاخ فعل از زمان -در صورت وجود قرینه- و یا انطباق بر همه زمان‌ها منافاتی ندارد.

از این‌رو، برخی اهل لغت تصریح کرده‌اند که در امثال: «كَانَ اللَّهُ وَ لَا شَيْءَ مَعَهُ» ثبوتِ مستفاد از «کان» تامه - به تناسب ذات الهی- ثبوتی ازلی است[۲۳]. چنان‌که در مورد آیه شریفه ﴿كَانَ اللَّهُ سَمِيعًا بَصِيرًا هم دلالت آن بر استمرار مضمون خبر را ناشی از وجود قرینه - یعنی انتساب به ذات الهی - دانسته‌اند[۲۴]. عبارت «فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ» در برخی روایات[۲۵]شاهد دیگر بر این است که «کان» در صورت قرینه، منسلخ از زمان است زیرا اگر لفظ «کان» دلالت بر زمان کند مستلزم فردا شدن زمان گذشته خواهد بود. ابن‌عربی در چند مورد، جمله «الْآنَ كَمَا كَانَ» را در ادامه روایت ذکر کرده است[۲۶]، که ظاهرش بر مقبول بودن آن از نظر وی دلالت دارد ولی در برخی موارد آن را مردود شمرده و از اضافات کسانی دانسته که آگاهی به معنای «کان» ندارند[۲۷].

ابن‌عربی، در بیانی دیگر، به تفصیل قائل شده و می‌نویسد: اگر از نظر وجود بررسی شود بعد از جمله «كَانَ اللَّهُ وَ لَا شَيْءَ مَعَهُ» تتمه «وَ هُوَ الْآنَ» را نمی‌شود استفاده کرد، چون که او بود در حالی‌که هیچ چیزی نبود، ولی الان دیگر این‌طور نیست و چیزهای دیگر به لحاظ وجود با او مشترکند و اگر از نظر وجوب ذاتی دیده شود تتمه «وَ هُوَ الْآنَ» را می‌شود استفاده کرد: «كَانَ اللَّهُ وَ لَا شَيْءَ وَ هُوَ الْآنَ وَ لَا شَيْءَ»، یعنی او وجوب ذاتی داشت و هیچ چیز در این خصوصیت نمی‌توانست با او همراهی کند و الآن هم همان‌طور است که در این ویژگی کسی نمی‌تواند شریک او باشد[۲۸]، وجه اول بر زمانی بودن کان، و وجه دوم بر زمانی نبودن آن دلالت دارد. می‌توان گفت: چون فهم عرفی از لفظ «کان» زمان‌دار بودن آن بوده، گاهی اوقات برای تأکید این نکته که آنچه گفته می‌شود مفهومی ماورای زمانی است، جمله «وَ الْآنَ كَمَا كَانَ» آورده شده، و الا فقدان آن خللی در معنا ایجاد نمی‌کند. در حدیثی که شیخ صدوق از امام کاظم(ع) روایت کرده، آمده است: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَانَ لَمْ يَزَلْ بِلَا زَمَانٍ وَ لَا مَكَانٍ وَ هُوَ الْآنَ كَمَا كَانَ»[۲۹]. مفاد صدر و ذیل این روایت، نفی ازلی و ابدی زمان و مکان از خداوند است.

حدوث زمانی یا ذاتی: مطلب دیگری که درباره این حدیث مورد بحث واقع شده دلالت آن بر حدوث زمانی یا ذاتی عالم است. از کلمات برخی از متکلمان استفاده می‌شود که در تفسیر روایت «كَانَ اللَّهُ وَ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَي‌ءٌ» معتقد به حدوث زمانی بوده‌اند[۳۰]. با توجه به پیراسته بودن خداوند از زمان، این روایت بر حدوث زمانی عالم دلالت ندارد زیرا لازمه‌اش این است که خداوند در آن زمان موجود بوده و عالم در آن زمان موجود نبوده است. مضاف بر اینکه زمان جزء عالم و ماسوی‌الله است لازمه فرض مزبور، قدیم بودن زمان است که مستلزم قدیم بودن ماسوی‌الله است، یعنی از فرض حدوث زمانی عالم، قِدَم زمانی آن لازم می‌آید که تناقض و باطل است. خواجه نصیرالدین طوسی گفته است: عالم، معیت زمانی با خداوند ندارد، به خاطر اینکه وجود خداوند متعال زمانی نیست، هم‌چنان‌که سبقت وجود خداوند بر وجود عالم، زمانی نیست، معیت زمانی هم ندارند. ایشان روایت «كَانَ اللَّهُ» را شاهد بر کلام خود آورده است[۳۱]. عدم سبقت زمانی خداوند بر وجود عالم، همراه با پذیرش سبقت خداوند بر وجود عالم، معنایی جز حدوث ذاتی ندارد که ملازم با قدیم زمانی است. این تفسیر مورد قبول عموم فلاسفه الهی است، از دیدگاه آنان معنی «كَانَ اللَّهُ» این است که ازلاً و ابداً خداوند هست و هیچ چیز با او نیست؛ زیرا که او علّت است و ماسوایش معلول او و معلول در رتبه بعد از علّت است نه با او. آنان عالم را قدیم زمانی و حادث ذاتی می‌دانند و قدیم زمانی مسبوق به علّت و عدم ذاتی است ولی مسبوق به عدم مقابل که همان عدم زمانی است، نمی‌باشد[۳۲].[۳۳]

وحدت شهود یا وجود

از منتظر جهان‌بینی عرفانی، حدیث «كَانَ اللَّهُ» بر وحدت شهود یا وجود دلالت دارد. ملاصدرا در این باره گفته است: معلوم است که نزد افراد الهی و عارفان برای ماهیات امکانیه فقط شیئیت ثبوتیه بوده و تنها به صورت مجازی می‌توان گفت که این ماهیات امکانیه شیئیت وجودیه دارند و به همین جهت است که وقتی جنید بغدادی حدیث «كَانَ اللَّهُ وَ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَيءٌ» را شنید گفت که «وَ الْآنَ كَمَا كَانَ» و شیخ علاءالدوله در رساله «فوائد العقائد» اهل‌الله را کسانی می‌داند که به مقام وحدت رسیده‌اند و البته این وحدت به معنای حلول و اتحاد نیست بلکه آنها جمال پروردگار را می‌بینند هم‌چنان‌که بود «وَ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَيءٌ» و می‌دانند که «الْآنَ كَمَا كَانَ»[۳۴].

عبارت مزبور بیانگر وحدت شهود است و در مورد وحدت وجود، عبدالرحمن جامی گفته است: حالِ آنچه که به آن «سِوی» و «غیر» اطلاق می‌شود، نیست مگر حالِ امواج دریا؛ چراکه بدون تردید موج، نزد عقل از آن جهت که عرضی است قائم به آب بوده و غیر از آب است؛ اما از نظر وجود، موج غیر از آب نیست؛ حال کسی‌که فقط به امواج -که وجودات حوادث و صورشان باشد- نظر کند و از دریای جوشان -که با تموّجش از عالم غیب و باطن به عالم شهادت و ظاهر ظهور می‌کند- غفلت کند، اثبات «غیر» برای او می‌کند، ولی کسی‌که نظر به دریا داشته و بداند که اینها امواج همین دریا است و امواج به خودی خود تحققی ندارند، معتقد می‌شود که اینها عدم‌هایی بودند که با وجود خداوند ظاهر شده‌اند و غیر از او عدمی است که تخیل می‌شود موجود محقق در خارج است. پس وجود غیر، خیال محض است و چیزی که تحقق دارد وجود خداوند متعال است نه غیر او، به خاطر همین است که وقتی جنید حدیث «كَانَ اللَّهُ وَ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَيءٌ» را شنید گفت «الْآنَ كَمَا كَانَ»[۳۵].[۳۶]

منابع

پانویس

  1. اصول کافی، ج۱، ص۱۷۰؛ التوحید، ص۱۴۵؛ بحارالانوار، ج۵۴، ص۱۶۱.
  2. صحیح بخاری، ج۸، ص۱۷۵.
  3. بحارالانوار، ج۵۴، ص۲۳۳؛ اصول کافی، ج۸، ص۹۴.
  4. اصول کافی، ج۱، ص۸۹؛ التوحید، ص‌۱۷۵؛ امالی المرتضی، ج۱، ص۲۳۳.
  5. اصول کافی، ج۱، ص۱۱۶-۱۱۷؛ التوحید، ص۱۹۳.
  6. اصول کافی، ج۱، ص۱۲۰؛ التوحید، ص۱۸۶-۱۸۷.
  7. التوحید، ص۱۷۸-۱۷۹.
  8. الاحتجاج، ج۲، ص۴۰۷.
  9. الرجال، ص۳۲۳، ۳۳۴، ۳۵۳، ۴۳۴؛ الفهرست، ص۲۱۸.
  10. شرح فصوص الحکم، ج۱، ص۸۹؛ جامع الاسرار، ص۵۶؛ نقد النصوص، ص۶۷؛ الحکمة المتعالیة، ج۲، ص۳۵۰.
  11. محبی، قاسم، مقاله «حدیث کان الله و لم یکن معه شیء»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص ۵۱۰.
  12. «خداوند آمرزنده بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۰۰.
  13. الشفاء المنطق، ج٢، ص٣٩.
  14. تهافت التهافت، ص۶۱.
  15. الفتوحات المکیة (۴جلدی)، ج۲، ص۶٩٢.
  16. شرح مطالع الانوار، ص۱۱۴.
  17. شرح اصول کافی، ج۴، ص۷.
  18. «خداوند شنوایی بیناست» سوره نساء، آیه ۱۳۴.
  19. شرح توحید صدوق، ج۱، ص۴۳۹.
  20. شرح توحید صدوق، ج۱، ص۴۴۳-۴۴۴.
  21. محبی، قاسم، مقاله «حدیث کان الله و لم یکن معه شیء»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص ۵۱۱.
  22. کفایة الاصول، ج۱، ص۸۷-۸۸.
  23. تاج العروس، ج۱۸، ص۴۸۹.
  24. شرح الرضی علی الکفایة، ج۴، ص١٨٩.
  25. اصول کافی، ج۸، ص۳۰۱.
  26. ر.ک: الفتوحات المکیة (۱۴ جلدی)، ج۱۱، ص۷۰؛ همان، ج۱۰، ص؛ الفتوحات المکیة (۴جلدی)، ج۱، ص‌۶۱.
  27. الفتوحات المکیة (۱۴ جلدی)، ج۱۲، ص۱۶۹.
  28. الفتوحات المکیة (۱۴ جلدی)، ج۴، ص۴۱۳.
  29. التوحید، ص۱۷۸.
  30. مصارعة الفلاسفة، ص۱۱۶؛ البراهین القاطعة، ج۲، ص۵۱؛ سبع رسائل، ص۲۶۴.
  31. مصارع المصارع، ص۱۷۸.
  32. دو رساله مثل و مثال، ص۱۷۳؛ و ر.ک: دانشنامه کلام اسلامی، ج۳، مدخل حدوث عالم.
  33. محبی، قاسم، مقاله «حدیث کان الله و لم یکن معه شیء»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص ۵۱۲.
  34. الحکمة المتعالیة، ج۲، ص۳۵۰؛ نیز ر.ک: رحیق مختوم، ج۱۰، ص۱۹۹.
  35. نقد النصوص، ص۶۶؛ نیز ر.ک: الحکمة المتعالیة، ج۲، ص۳۵۰؛ نیز ر.ک: خیر الاثر، ص١۲٢؛ رحیق مختوم، ج۱۰، ص۱۹۹-۲۰۰.
  36. محبی، قاسم، مقاله «حدیث کان الله و لم یکن معه شیء»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص ۵۱۳.