واژه وکالت در لغت و اصطلاح مهدویت چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Admin (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲ ژوئن ۲۰۱۹، ساعت ۱۶:۱۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

الگو:پرسش غیرنهایی

واژه وکالت در لغت و اصطلاح مهدویت چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت
مدخل اصلیمهدویت

واژه وکالت در لغت و اصطلاح مهدویت چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث مهدویت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ نخست

رحیم لطیفی
حجت الاسلام و المسلمینرحیم لطیفی، در کتاب «پرسمان نیابت» در این‌باره گفته است:
«وکالت (به فتح و کسر واو) از ماده (و-ک-ل) مصدر فعل "وَكلَ يَكلُ" است، در لغت به معنای واگذار کردن، بسنده کردن، تکیه دادن و… آمده است؛ "وَكَلَ إليه الأمر" یعنی "سلَّمَهُ وَ تَرَكَهُ و فَوضَّهُ إليه و اكْتَفَى به‏"؛ "الواكِل‏ العاجز؛ الذي يَكِلُ أَمره إِلى غيره‏" یعنی کسی که وکیل گرفته، ناتوانی است که کارش را به دیگری سپرده است؛ "فَرَسٌ وَاكِلٌ" یعنی اسبی که برای راه رفتن نیازمند تازیانه است؛ "الوكل: الجبان العاجز"[۱] یعنی وکل ترسوی عاجز است، وکیل صفت مشبهه (فعیل) است گاهی به معنی فاعل (حافظ و نگه‌دارنده) و گاهی به معنی مفعول (تکیه شده بر او) می‌آید[۲]. از بررسی معنای وکالت و موارد کاربر ماده آن روشن می‌شود که "ناتوانی از انجام مستقیم کار" ریشه مشترک تمام معانی گوناگون آن لفظ است.
واژه وکیل نیز همان بار معنایی را که در ریشه آن نهفته است با خود دارد، یعنی مؤکل زمانی دست به انتخاب وکیل می‌زند که خود، به خاطر اسباب و انگیزه‌های توان انجام کاری را نداشته باشد گرچه مجاز به انجام آن کار هست و اختیار انجام آن نیز با انتخاب وکیل از او ساقط نمی‌شود.
با توجه به معانی لغوی و کاربردی واژه وکالت، در منابع فقهی تعریف‌هایی برای وکالت آورده‌اند که جامع‌ترین آنها چنین است: واگذاری کاری یا سامان دهی و پیش برد امری از امور به غیر، تا در زمان حیات موکل، انجام دهد[۳].
کاربرد وکالت در مباحث مهدویت با همان محتوای لغوی و فقهی آن است یعنی امامان اهل بیت بنابر عواملی -امنیتی، دوری مسافت، زیادی مراجعین و…- از انجام برخی وظایف -پاسخگویی، دریافت و پرداخت وجوهات و…- معذور و ممنوع بودند و برای رفع این نیاز شخصیت‌های مطمئن را برای انجام امورات به کار گماریدند.
شخص امام موکل، نامیده می‌شود، اشخاص مأموریت‌یافته وکیل و خود این رویداد وکالت نام دارد وکلاء جمع وکیل است، واژه وکیل و وکلاء را خود ائمه و دانشمندان رجالی نسبت به کارگزاران امامان بکار برده‌اند. امام صادق بر داوود بن علی عباسی والی مدینه عتاب می‌کند که معلی بن خنیس[۴] کارگزار و وکیلم را کشتی[۵].
امام عسکری (ع) درباره عثمان بن سعید عمری فرمودند: "امْضِ يَا عُثْمَانُ فَإِنَّكَ الْوَكِيلُ وَ الثِّقَةُ..."[۶] جماعتی از شیعه در محضر امام عسکری (ع) واژه وکیل را بر عثمان بن سعید اطلاق می‌کنند که مورد پذیرش امام قرار گرفت "وَ إِنَّهُ وَكِيلُكَ وَ ثِقَتُكَ عَلَى مَالِ اللَّهِ تَعَالَى قَالَ: نَعَمْ وَ اشْهَدُوا عَلَى أَنَّ عُثْمَانَ بْنَ سَعِيدٍ الْعَمْرِيَّ وَكِيلِي وَ أَنَّ ابْنَهُ مُحَمَّداً وَكِيلُ ابْنِي مَهْدِيِّكُمْ"[۷].
در توقیعی از ناحیه امام هادی (ع) در حق ابوعلی حسن بن راشد[۸] واژه وکیل استعمال شده است: "قَدْ أَقَمْتُ أَبَا عَلِيِّ بْنَ رَاشِدٍ مَقَامَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ وَ مَنْ قَبْلَهُ مِنْ وُكَلَائِي..."[۹].
نجاشی، ایوب بن نوح بن دراج را وکیل امام هادی (ع) و امام عسکری (ع) خوانده است[۱۰]. همین طور علامه حلی ابن مهزیار اهوازی را وکیل امام خوانده است[۱۱]. اصولا در اصطلاح دانشمندان رجالی امامی هر جا لفظ وکیل در مورد شخصی بکار رود، به معنی وکیل امام معصوم (ع) است، نه وکیل خلفای عباسی یا دیگران[۱۲].
نکته درخور توجه این که در کلام دانشمندان این رشته، مفهوم وکالت مورد بحث با‌ اندکی توسعه به دستیاران نواب خاص هم بکار رفته است، برای نمونه شیخ طوسی، حسین بن روح نوبختی را وکیل سفیر دوم می‌خواند: "كَانَ أَبُو الْقَاسِمِ الْحُسَيْنُ بْنُ رَوْحٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَكِيلًا لِأَبِي جَعْفَرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ سِنِينَ كَثِيرَةً..."[۱۳].
در پاره از روایات و نوشته‌های دانشمندان لفظ وکیل، بر نواب خاص و سفراء نیز اطلاق شده و گاهی نسبت به کسانی سفیر، نایب و وکیل به صورت مترادف بکار رفته است[۱۴].
پاسخ این کاربرد دوگانه، از بررسی آثار دانشمندان بدست می‌آید. با این بیان که نواب و سفراء وکیل مطلق و منصوب مستقیم از جانب امام معصوم هستند اما سایر وکلاء دامنه کارشان خاص و با واسطه با امام (ع) مرتبط هستند[۱۵]. و گاهی به نواب خاص (نواب اربعه) وکیل خاص اطلاق می‌شود به این معنی که خصوصاً و شخصاً توسط امام (ع) منصوب شده‌اند[۱۶].
لفظ وکیل در قرآن حدود ۲۴ بار آمده که تنها بر خداوند اطلاق و از غیر او نفی شده است، چنان که سایر مشتقات این لفظ تنها به خدا نسبت داده شده است، در دو مورد فعلِ وکالت در مورد غیر خدا بکار رفته است که آن هم به معنی مسلط ساختن از جانب خداست نه به معنی اصطلاحی مورد بحث[۱۷].
جمع‌بندی: اصطلاح وکیل از زمان امام صادق (ع) در مورد کارگزارانی که توسط امام به انجام کارهایی مأمور شده بودند شیوع پیدا کرد و در مواردی به کارگزار سفرا نیز وکیل اطلاق شد چنانکه در مورد خود سفرا و نواب خاص نیز گاهی وکیل بکار رفته است»[۱۸].

پرسش‌های وابسته

منبع‌شناسی جامع مهدویت

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. ر.ک: بستانی، منجدالطلاب، ص ۹۳۸؛ ابن فارس، معجم مقائیس اللغه، ۶، ۱۳۶؛ جوهری، الصحاح، ۵، ۱۸۴۴: "فَرَسٌ وَاكِلٌ: يَتَّكِلُ على صاحِبِه في العَدْوِ و يَحْتاجُ إلى الضَّرْبِ" اسب واکل یعنی در دویدن به صاحبش متکی و محتاج زدن است.
  2. آل عصفور، طاهره الغیبه و دعوی السفاره، ص ۱۷۰.
  3. "الوكالة هي تفويض أمر إلى الغير ليعمل له حال حياته أو إرجاع تمشية أمر من الأمور إليه له حالها..." ر.ک: جواهرالکلام، نجفی، ۲۷، ۳۴۷؛ امام خمینی، تحریرالوسیله، ۲، ۳۹.
  4. کنیه او ابوعبدالله المدنی است. امام صادق در حق او فرمود "رَحِمَ اللَّهُ الْمُعَلَّى بْنَ خُنَيْسٍ" هنگام شهادت تمام اموال خود را به امام صادق بخشید و امام بر قاتل او نفرین کرد و او هلاک شد (ر.ک: اعلمی حائری، دائرة المعارف الشیعه، ج۱۷، ص ۲۵۶).
  5. "...فَلَمَّا وَلِيَ دَاوُدُ الْمَدِينَةَ مِنْ قَابِلٍ أَحْضَرَ الْمُعَلَّى وَ سَأَلَهُ عَنِ الشِّيعَةِ فَقَالَ: مَا أَعْرِفُهُمْ فَقَالَ: اكْتُبْهُمْ لِي وَ إِلَّا ضَرَبْتُ عُنُقَكَ فَقَالَ: بِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنِي؟! وَ اللَّهِ لَوْ كَانَتْ تَحْتَ أَقْدَامِي مَا رَفَعْتُهَا عَنْهُمْ، فَأَمَرَ بِضَرْبِ عُنُقِهِ وَ صَلْبِهِ، فَلَمَّا دَخَلَ عَلَيْهِ الصَّادِقُ (ع) قَالَ: يَا دَاوُدُ قَتَلْتَ مَوْلَايَ وَ وَكِيلِي وَ مَا كَفَاكَ الْقَتْلُ حَتَّى صَلَبْتَهُ..." مجلسی، بحار الأنوار، ج ۴۷، ص ۱۸۱
  6. طوسی، کتاب الغیبه، ص ۳۵۶، ح ۳۱۷.
  7. طوسی، کتاب الغیبه، ص ۳۵۶، ح ۳۱۸.
  8. از یاران امام جواد مربوط خاندان مهلب، بغدادی و ثقه است (رجال ابن داود، ۱، ۲۰۲۹؛ امام عسکری صریحاً او را بجای عبد ربه در بغداد و مداین و سواد وکیل انتخاب کرد (علی خاقانی، رجال خاقانی، ۱، ۲۰۲).
  9. یعنی ابن راشد را به جای ابن عبد ربه و وکیلان پیش از او منصوب کردم؛ طوسی، کتاب الغیبه، ص ۳۵۰، ح ۳۰۹.
  10. "أيوب بن نوح، وكيل أبي الحسن و أبي محمد (ع)"، رجال النجاشی، ص ۱۰۲، رقم ۲۵۴.
  11. "فاختص بأبي جعفر الثاني (ع) و توكل له و عظم محله و كذلك أبو الحسن الثالث (ع) و توكل في بعض النواحي و..." رجال العلامه الحلی، ص ۹۲، باب علی.
  12. "هذا (وكيل) اصطلاح مقرّر بين علماء الرّجال من اصحابنا انّهم اذا قالوا فلان وكيل يريدون انّه وكيل احدهم (ع) و..." ر.ک: مامقانی، تنقیح المقال، ۱، ۱۷، رقم ۱۰۶.
  13. طوسی، کتاب الغیبه، ص ۳۷۲، ح ۳۴۳.
  14. سفیر دوم در حق سفیر سوم فرموده: "وَ السَّفِيرُ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ صَاحِبِ الْأَمْرِ (ع) وَ الْوَكِيلُ [لَهُ‏] وَ الثِّقَةُ الْأَمِينُ..." طوسی، کتاب الغیبه، ص ۳۷۱، ح ۳۴۱؛ استاد طبسی نیز سفیر اول را وکیل خوانده ر.ک: طبسی، حیاة الامام العسکری، ص ۳۲۹؛ جاسم حسین نیز سفیر دوم را پیش از سفارت وکیل خوانده است، جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (ع)، ص ۱۶۲.
  15. ر.ک: صدر، تاریخ الغیبه الصغری، ص ۳۴۲، ۳۳۷؛ طبسی، حیاة الامام العسکری، ص ۳۳۹.
  16. صدر، تاریخ الغیبه الصغری، ۳۳۷؛ پور سید آقایی، تاریخ عصر غیبت، ص ۳۵۹.
  17. انعام، ۸۹: ﴿فَإِن يَكْفُرْ بِهَا هَؤُلاء فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّيْسُواْ بِهَا بِكَافِرِينَ }}؛ سجده، ۱۱: ﴿يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ }}.
  18. لطیفی ، رحیم، پرسمان نیابت، ص۱۵-۱۸.