نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Wasity(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۴ مارس ۲۰۲۰، ساعت ۲۰:۰۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۲۴ مارس ۲۰۲۰، ساعت ۲۰:۰۸ توسط Wasity(بحث | مشارکتها)
در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل حسن و قبح عقلی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
مسئله "حسن و قبح عقلی" از مسائل کهن و بحث برانگیز در علم کلام است که اثبات بسیاری از مسائل اساسی علم کلام، مانند معرفت خداوند و عدل الهی برآن استوار است؛ حتی تمام احکام دینی و بلکه بنای همه ادیان بر این اصل مترتب است [۱]. در روایتی از امام صادق(ع) آمده است: «فبالعقل عرف العباد خالقهم و عرفوا به الحسن من القبیح»[۲].
سه معنای اول مربوط به امور تکوینی و انسانی است و در حوزهافعال الهی راه ندارد، و تنها معنای چهارم است که به افعال ارادی اعم از انسانی یا الهی اختصاص دارد و مورد اختلاف است.
اشاعره نیز حسن و قبح به سه معنای نخست را قبول دارند و تنها محل نزاع را در معنای چهارم میدانند[۳].
معتزله طرفدار حسن و قبح ذاتی و عقلی شدند و مسئله مستقلات عقلیه را طرح کردند و گفتند: بالبداهه درک میکنیم که عقول ما بدون اینکه به ارشادشرع نیازی داشته باشد، این حقایق را درک میکند. این متکلمان معتقدند که اصل حسن و قبح اشیا، همانطور که معیار و مقیاس کارهای بشری است، میتواند معیار و مقیاس افعال ربوبی قرار گیرد، خداوند که عقل غیر متناهی است، بلکه فیضبخش همه عقلهاست، هرگز کاری را که عقل، نیک میشناسد، ترک نمیکند و کاری را که عقلزشت میشمارد، انجام نمیدهد.
نظر اشاعره: اشاعره معتقدند که اشیا حسن و قبح ذاتی ندارند و عقل هم در این مسائل درکی ندارد. حسن و قبحها شرعی است، هر چه را خدا امر کند، چون او امر کرده است خوب است؛ نه چون خوب است او امر کرده باشد؛ و هر چه را خدانهی کند، چون خدانهی کرده است، بد است، نه چون بد بوده، خدانهی کرده باشد.
اشاعرهحسن و قبحها را اموری نسبی و تابع شرایط خاص محیط و زمان و تحتتأثیر یک سلسله تقلیدها و تلقینها دانستند؛ ثانیاً عقل را در ادراکحسن و قبحها تابع راهنماییشرع عنوان کردند.
اشاعره، چون به عقل مستقل و در حقیقت به مستقلات عقلیه اعتراف نداشتند؛ خواستهاند راه تنزیه را بپویند و خداوند را از شرک در خالقیت و ظلم و ستم منزه و مبرا بدانند. از اینرو از طرفی از غیر خدا نفی فاعلیت کردهاند و از طرف دیگر، صفت عدل را در مرتبه متأخر از فعل خدا قرار دادهاند. با این مقدمات، نتیجه گرفتهاند که خداوند نه در فاعلیت شریک دارد و نه ظلم میکند[۴][۵].
اعتقاد به اینکه حسن و قبح شرعی بدون حسن و قبح عقلی معقول نیست؛ زیرا اثبات حسن و قبح شرعی از دو راه ممکن است: یکی از راه اخبار شرعی و دیگری اوامر و نواهی شرعی. به دست آوردن این حسن و قبح شرعی نیز در گرو پذیرش دو اصل است: یکی اینکه پیامبردروغ نمیگوید و دیگری اینکه پیامبر در امر و نهی خود صادق و جدی است. بدیهی است پذیرش این دو اصل از طریق شرع دور است و راهی جز حسن و قبح عقلی نداریم.
عدم التزام به این اصل، موجب انسداد باب معرفتنبی میشود؛ زیرا معجزه اثباتکننده صدقنبی در دعوی نبوت او هست و این در صورتی صحیح است که دادن معجزه به دست آدمدروغگو قبیح باشد و بری بودن خدا از فعل قبیح را پذیرفته باشیم؛ اینها مانند مورد قبلی تنها از طریق حسن و قبح عقلی امکانپذیر است.
اگر درکحسن و قبح برخی افعال برای عقل بدیهی است، نباید میان این قضیه و قضایایی، مانند کل بزرگتر از جزء است و اصل تناقض، تفاوتی میبود؛ چون نباید در ضروریات تفاوتی باشد. وقتی تالیباطل باشد، مقدم چنین است. جواب این است که علوم ضروری به خاطر اختلاف در تصورات متفاوت میشوند[۸]. در اینجا قضیه حسن و قبح از مشهورات و قضیه کل و جزء از اولیات است.
اگر دروغ قبیح است، باید دروغ برای نجاتجاننبی نیز قبیح باشد؛ یا برعکس، اگر راست گفتن عملی نیکوست، اگر سبب هلاک جانپیامبر شود، همچنان باید نیکو میبود؛ حال آنکه چنین نیست.
با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل میشوید:
↑آیت الله سبحانی در پاورقی کتاب کشف المراد در همین مسئله و همچنین در فصل یازدهم از کتاب حسن و قبح عقلی، موارد متعددی از مسائل اساسی علم کلام را نام میبرد که متفرع بر اصل حسن و قبح عقلی است.