قناعت در اخلاق اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۷ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۲۳:۱۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث قناعت است. "قناعت" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل قناعت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

  • قناعت، ملکه‌ای است که صاحب خود را قادر می‌سازد تا در خواستنی‌ها، تنها به اندازه نیاز خود اکتفا کرده؛ از دست‌اندازی به بیشتر از آن، چشم پوشد.
  • توضیح آنکه هر انسانی را تمایلاتی است، که به حکم عقل و شرع می‌باید آن را برآورده سازد. حال اگر انسان در برآورده ساختن آن خواسته‌ها و نیازها، به اندازه نیاز اکتفا ورزد، قانع خوانده می‌شود؛ امّا اگر در همین زمینه زیاده‌روی کرده به بیشتر از حدّ لازم دست اندازد، او را "حریص" می‌نامند؛ نیز اگر در این زمینه‌ها کندی ورزد و به نیازهای خود به اندازه کافی پاسخ نگوید، او را "سست" و "ضعیف" می‌نامند.
  • بنابراین، انسان قانع کسی است که در برآورده ساختن غرائز و خواسته‌های خود اعتدال ورزد، و از تندروی و کندروی دست کشد[۱].
  • این صفت در شمار اخلاق‌های برتر انسانی است، که سعادت دو دنیای صاحب خود را تضمین می‌نماید؛ از این رو قانعان در دنیا و آخرت در آسودگی بوده از بسیاری از پرتگاه‌ها نجات می‌یابند. هر چند قناعت عنوان عامی است که میانه‌روی در تمامی خواسته‌ها را شامل می‌شود، اما در دانش اخلاق معمولاً درباره ثروت و اعتدال در جمع‌آوری آن کاربرد می‌یابد؛ حال اگر آدمی به ملکه اعتدال دست یابد، به قناعت دست یافته است. از این سخن، دو نکته آشکار می‌شود[۲]:

تفاوت میان قناعت و حدّ کفاف

  • قناعت همان رضایت به حدّ کفاف نمی‌باشد، هر چند اخلاقیان معمولاً این دو را مترادف هم دانسته‌اند، امّا به نظر ما این سخن صحیح نمی‌نماید؛ چه گاهی از اوقات برخی از قانعان به ثروتی بسیار بیشتر از حدّ کفاف خود دست می‌یابند، امّا به حرص دچار نمی‌شوند؛ همان‌گونه که برخی از کسانی که تنها حدّکفاف زندگی خود را در دست دارند، قانع نبوده به ده برابر آن نیز قناعت نمی‌کنند. از این رو به نظر ما قناعت و کفاف نه مترادفند، نه باهم ملازمند، و نه بر یکدیگر ترتب خواهند داشت.
  • آری! همان‌گونه که پیش از این نیز متذکّر شده‌ایم، عموم فضائل با یکدیگر، و نیز عموم رذائل با یکدیگر از نوعی همراهی برخوردارند؛ از این رو قناعت، زهد، بی‌نیازی از داشته‌های مردم، کفاف و رضایت به آنچه در دست انسان است، از نوعی همراهی و ملازمت برخوردار می‌باشد، این امّا به معنای همانندی آنها نیست[۳].

تفاوت میان قناعت و زهد

  • در میان اخلاق‌پژوهان، مشهور چنان شده است که قناعت از شاخه‌های زهد و مصادیق آن است؛ همان‌گونه که حرص نیز از شاخه‌های دنیادوستی و مصادیق آن است. این سخن نیز صحیح نیست، چه هرچند معمولاً قناعت با زهد و حرص با دنیاپرستی همراه است، امّا میان این امور نیز تفاوتی واضح به‌چشم می‌آید. به نظر ما زهد، گسستن از دنیا و خواستنی‌های آن است؛ و قناعت، رضایت به آنچه مورد حاجت انسان می‌باشد و دست شستن از آنچه بیش از آن است. پر واضح است که نه عقلاً بین این موارد ملازمه‌ای در کار است، و نه حصول هریک بر وجود آن دیگری مترتّب خواهد بود[۴].
  • به‌ هر روی صفت قناعت را برتر از دنیا و تمامی داشته‌های آن دانسته‌اند. امام صادق(ع) در این زمینه می‌فرمایند: "اگر انسان قانع قسم یاد کند که مالک هردو دنیا است، دروغ نگفته و خداوند او را در این سخن تصدیق می‌فرماید" [۵]. این حدیث، به‌خوبی نشان می‌دهد که قانعان، هر دو عالم را به‌سبب این صفت شایسته به‌دست آورده‌اند[۶].

آثار صفت قناعت

  1. میانه‌روی: قناعت، میانه‌روی در امور را در پی خواهد داشت؛ و میانه‌روی از نظر قرآن کریم، در شمار صفات مؤمنان قرار دارد: وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا[۷].
  2. پرهیز از نابودکردن سرمایه: قناعت، آدمی را از اتراف -: صرف مال در اموری که مورد رضایت حضرت حق نیست-، که در شمار صفات فاسقان و بدکاران است، باز می‌دارد: وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا[۸][۹].
  3. پرهیز از هوا و هوس و آرزوهای دراز: قناعت، انسان را از هوا و هوس و آرزوهای دراز - که پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت طاهرینش(ع) از آن به سختی بر امّت هراس داشتند-، بازخواهد داشت. امیرالمؤمنین(ع) در این زمنیه می‌فرمایند: "بر شما از دو چیز می‌ترسم: تبعیّت از هوی و هوس، و دور و دراز کردن آرزو. چه تبعیّت از هوسْ انسان را از حق باز می‌دارد، و آرزوی دور و دراز نیز آخرت را به دست فراموشی می‌سپارد" [۱۰]؛
  4. مبتلا نشدن به ترس و اندوه: قانعان، از ترس و اندوه به‌دورند، و این صفت از منظر قرآن کریم در شمار صفات اولیاء خدا قرار دارد: أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ[۱۱].
  5. دلگرمی به وعده‌های الهی: قانعان، به وعده‌های الهی دل‌گرمند، و از وعیدهای شیطان نیز هراسناک نمی‌شوند؛ این دو صفت نیز در شمار صفات مؤمنین است: وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا[۱۲][۱۳].
  6. مبتلا نشدن به ذلّت درخواست: قانعان، هیچ‌گاه به ذلّت درخواست و عرض نیاز مبتلا نمی‌شوند، از این رو همواره نزد مردم محترم می‌باشند؛ و می‌دانیم که عزّت نیز در شمار صفات مؤمنین است: وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ[۱۴]
  7. برخورداری از زندگی انسانی: قانعان، از زندگی انسانی و حریصان از زندگی حیوانی برخوردارند. ظهور صفت حرص در حیوانات بسیار بارز است، و حریصان به‌شدّت از این صفت برخوردار، و از آن در رنجند.
  8. بی‌نیاز بودن: قانعان، همواره بی‌نیازند، و هیچ‌گاه به دیگران نیازمند نخواهند شد. امام باقر(ع) در این زمینه می‌فرمایند: [۴۵۱] « مَنْ قَنِعَ بِمَا رَزَقَهُ اللَّهُ فَهُوَ مِنْ أَغْنَى النَّاسِ»[۱۵]؛ "هرکس به آنچه که خداوند نصیبش فرموده قانع باشد، در شمار ثروتمندترین مردمان است".
  9. در امان بودن از خطر طغیان و سرکشی: قانعان، از خطر طغیان و سرکشی در مقابل خداوند- که خود چون کفر می‌باشد - در اَمانند: كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى[۱۶][۱۷].
  10. پرهیز از افراط و تفریط: و از همه مهم‌تر آنکه، قناعت سدّی است که انسان را از فروافتادن در دو صفت افراط و تفریط باز داشته، او را از منحرف شدن به سوی یکی از این دو جهت حفظ می‌نماید.
  • توضیح آنکه انسان بدون تردید به قوّه‌ای نیازمند است، که غرائز او را در حدّ اعتدال نگاه‌ داشته او را از سرکشی بازدارد. این سدّ محکم را می‌توان در این چند امر فرض نمود[۱۸].

عوامل کنترل غرائز انسان

  1. عقل: هرچند عقل به‌خوبی می‌تواند این نقش را در زندگی آدمی به عهده گیرد، امّا کاربرد آن تنها در جایی است که تکبّر، غفلت، و یا موانع دیگر، نفسْ را از قوّه تعقّل روی گردان ننماید. از این رو، با تمام اهمّیتی که عقل در شریعت اسلام به خود اختصاص داده، امّا نمی‌توان کاربرد آن را دائمی دانست.
  2. علم و دانش: هرچند دانش نیز می‌تواند همچون سدّی محکم به ایفای این وظیفه بپردازد، امّا سخنی که در مورد عقل بیان کردیم، در اینجا نیز جریان می‌یابد؛ از این رو کاربرد دانش نیز تنها محدود به مواردی است که غرائز انسان، مانع از توجّه او به علمش نشده باشد.
  3. وجدان و اندیشه‌های اخلاقی: سخنی که در دو مورد گذشته گفتیم، در اینجا نیز بدون هیچ تفاوتی جاری می‌شود[۱۹].
  4. قانون: هر چند قانون از لوازم زندگی اجتماعی انسان بوده، اسلام نیز آن را تأیید فرموده است، امّا کاربرد آن نیز تنها تا هنگامی است، که طوفان‌های غرائز انسان را از توجّه به آن غافل ننماید. گذشته از این، قانون معمولاً به‌دست گروهی خاص وضع می‌شود، و به‌دست گروهی خاص تفسیر می‌گردد، از این رو کاربرد آن نیز نه دائمی است و نه عمومی.
  5. تربیت: تربیت نیز نقشی این‌گونه دارد، امّا تنها در صورتی مؤثّر است که گذشته از آنکه نفس در مقابل هیجان غرائز قرار نگیرد، امر تربیت نیز بر عهده صالحان باشد؛ ورنه اگر آنان که خود بنده دنیایند به تربیت دیگران بپردازند- همان‌گونه که در بخش بزرگی از دنیای امروز همین گونه است-، اثری که از آن حاصل می‌شود، بسیار زیان‌بارتز و تلخ‌تر از آن است، که انسان رها شده و اصلاً به تربیت او توجّه نشود.
  6. نظارت عمومی: این نظارت، در اسلام با تمامی وجوهش مورد تأکید قرار گرفته است؛ قرآن کریم در اشاره به همین مطلب می‌فرماید: كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ[۲۰]. ما پس از این، از این مهم سخن خواهیم داشت. در اینجا امّا، تنها اشاره می‌کنیم که نظارت عمومی نیز همچون تربیت بوده، تنها در برخی از حالات نتیجه مثبتی از آن به‌دست خواهد آمد[۲۱].
  7. ایمان: ایمان از تمامی آنچه گذشت محکم‌تر بوده، وظیفه سدبودن در مقابل غرائز لجام گسیخته را، بهتر انجام می‌دهد. قرآن کریم حتّی ایمان ناقص و گمان به قیامت را نیز در این زمینه نافع می‌شمارد: الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۲۲].
  • نکته مهم آن است که ایمان نیز گاه در مقابل طوفان‌های غرائز عاجز شده، نمی‌تواند نقش خود را به صورت کامل ایفا نماید؛ به‌ویژه اگر ایمان، تنها علمی عقلی بوده، به جان و قلب آدمی رسوخ نکرده باشد؛ و پر واضح است که ایمان عموم مردمان، از همین نوع بوده در دل آن‌ها خانه نگزیده است.
  • آری! ایمان قلبی است که به فرمایش امام صادق(ع): "مؤمن همچون کوه استوار است، که هیچ طوفانی او را به لرزش در نمی‌آورد" [۲۳]. با این همه امّا، تهذیب نفس از رذائل و زینت بخشیدن آن به فضائل، سدّی محکم‌تر از تمامی این موارد است؛ چه نفسی که به چنین مرتبه‌ای رسیده است، کژی و ناراستی‌ای در آن باقی نخواهد ماند، که به‌واسطه آن نیازمند به سد و مانعی در برابر گناهان و طوفان‌های غرائز باشد[۲۴].
  • توضیح آنکه به‌نظر ما، پیامبران(ع) نیز برای همان مبعوث شده‌اند، که آدمی را به نفس پاکیزه غیرآلوده رهنمون شوند؛ قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ[۲۵].
  • تهذیب، شیطان و یارانش را از قلب دور می‌کند؛ از این رو تمامی غرائز انسان به اعتدال رسیده طغیان آن غیر ممکن می‌گردد. بنابراین، نیازمند به سدّی دیگر نخواهد بود که او را از این طوفان‌ها نجات بخشد.
  • آری! تخلیه جان از ناشایست‌ها و آرایش آن به شایسته‌ها، جز از راه تحصیل ایمان قلبی ممکن نیست؛ امّا چون این دو با هم در جان کسی پیدا شود، هریک به‌خوبی به انجام وظیفه خود پرداخته آدمی را از تمامی شیطان‌های جنّی و انسی حفظ می‌نماید.
  • در پایان، تنها اشاره می‌کنیم که قناعت از کلیدهای اصلی گشودن درب ایمان قلبی است، که از طریق آن می‌توان به تهذیب نفس پرداخت. ما پس از این، توضیحی بیشتر در این زمینه ارائه خواهیم داد[۲۶].

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۲۷۹.
  2. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۲۸۰.
  3. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۲۸۰.
  4. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۲۸۰.
  5. « لَوْ حَلَفَ‌ الْقَانِعُ‌ بِتَمَلُّكِهِ‌ عَلَى‌ الدَّارَيْنِ‌ لَصَدَّقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِكَ»؛ مصباح ‌الشَّریعه، چاپ بیروت، ص۲۰۲.
  6. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۲۸۰-۲۸۱.
  7. «و آنان که چون بخشش کنند نه گزافکاری می‌کنند و نه تنگ می‌گیرند و (بخشش آنها) میانگینی میان این دو، است» سوره فرقان، آیه ۶۷.
  8. «و چون بر آن شویم که (مردم) شهری را نابود گردانیم به کامروایان آن فرمان می‌دهیم و در آن نافرمانی می‌ورزند پس (آن شهر) سزاوار عذاب می‌گردد ، آنگاه یکسره نابودش می‌گردانیم» سوره اسراء، آیه ۱۶.
  9. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۲۸۱.
  10. « إِنَّمَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَتَيْنِ اتِّبَاعَ الْهَوَى وَ طُولَ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَإِنَّهُ يَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الْآخِرَةَ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۳۲۰.
  11. «آگاه باشید که دوستان خداوند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌شوند» سوره یونس، آیه ۶۲.
  12. «و هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست مگر که روزی‌اش بر خداوند است » سوره هود، آیه ۶.
  13. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۲۸۲.
  14. «با آنکه فراپایگی تنها از آن خداوند و پیامبر او و مؤمنان است» سوره منافقون، آیه ۸.
  15. اصول کافی، ج۲، ص۱۳۹.
  16. «حاشا؛ انسان سرکشی می‌ورزد * چون خود را بی‌نیاز بیند» سوره علق، آیه ۶-۷.
  17. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۲۸۳.
  18. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۲۸۴.
  19. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۲۸۴.
  20. «شما بهترین گروهی بوده‌اید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شده‌اید؛ به کار پسندیده فرمان می‌دهید و از (کار) ناپسند باز می‌دارید» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.
  21. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۲۸۵.
  22. «همان کسان که می‌دانند به لقای پروردگارشان خواهند رسید و به سوی او باز می‌گردند» سوره بقره، آیه ۴۶.
  23. « الْمُؤْمِنُ‌كَالْجَبَلِ الرَّاسِخِ لَا تُحَرِّكُهُ‌ الْعَوَاصِفُ‌».
  24. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۲۸۶.
  25. «اوست که در میان نانویسندگان (عرب) ، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
  26. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۲۸۷.