زندگی در معارف و سیره حسینی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۱ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۲۰:۵۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.


این مدخل مرتبط با مباحث پیرامون زندگی است. "زندگی" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل زندگی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

زندگی مفهوم زندگی در فرهنگ عاشورا، بالاتر و والاتر از بودن و نفس کشیدن است. امام عاشورا، زندگی را تن‌ها در صورت "حیات طیّبه" بودن قبول دارد؛ آن هم وقتی است که همراه با شرافت و آزادگی باشد. در غیر این صورت بی ارزش است.

مقدمه

مرگ با عزّت در این فرهنگ، "زندگی" است و زندگی ذلیلانه، "مرگ" است. این دیدگاه، میراث علی(ع) بود که می‌فرمود: «الْمَوْتُ فِي حَيَاتِكُمْ مَقْهُورِينَ وَ الْحَيَاةُ فِي مَوْتِكُمْ قَاهِرِينَ»[۱]. سید الشهدا(ع) نیز در دوران سلطه ستم، مرگ شرافتمندانه را سعادت می‌دید و زندگی زیر دست ستمگران را مایه خواری و ننگ: «لاَ أَرَى الْمَوْتَ إِلاَّ سَعَادَةً وَ الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلاَّ بَرَماً»[۲]. در سخنی دیگر، آن حضرت مرگ را پلی برای عبور از تنگنای دنیا به وسعت و نعمت آخرت می‌شمرد («فَمَا الْمَوْتُ إِلاَّ قَنْطَرَةٌ»). و آن هنگام که تصمیم حرکت از مکه به سوی عراق گرفت، افراد زیادی او را از عواقب این کار و بی وفایی کوفیان بر حذر داشتند. حضرت این اشعار را می‌خواند: «سَأَمْضِي فَمَا بِالْمَوْتِ عَارٌ عَلَى الْفَتَى إِذَا مَا نَوَى حَقّاً وَ جَاهَدَ مُسْلِماً وَ وَاسَى الرِّجَالَ الصَّالِحِينَ بِنَفْسِهِ وَ فَارَقَ مَثْبُوراً وَ خَالَفَ مُجْرِماً»[۳]. که نشان می‌داد آن حضرت، مرگ در راه حق و جهاد و جانبازی در راه صالحان و دوری از حرام را ننگ نمی‌شمارد و از چنین مرگی-که عین حیات است-استقبال می‌کند.

تربیت یافتگان این فرهنگ، زندگی را در مرگ و بقا را در فنا می‌دانستند. چه قاسم(ع) که مرگ را شیرین‌تر از عسل می‌دانست، چه علی اکبر(ع) که چون کلمه استرجاع را از زبان پدر شنید و پرسید مگر ما بر حق نیستیم؟ پدر فرمود: چرا. گفت: پس چه باک از مرگ؟ فاذا لا نبالی بالموت. شب عاشورا نیز که حضرت فرمود: بروید، بیعت از شما برداشتم، سخن همه این بود که برویم تا پس از تو زنده بمانیم؟ خدا چنان روز را نیاورد. فرزندان مسلم بن عقیل می‌گفتند: در رکابت می‌جنگیم تا به شهادت برسیم، زشت باد زندگی پس از تو[۴]. زهر بن قین، روز عاشورا در میدان با "شمر"، حرف‌های تندی ردّ و بدل می‌کند، آنگاه خطاب به شمر می‌گوید: أ فبالموت تخوّفنی؟و الله للموت معه(الحسین)احبّ الیّ من الخلد معکم[۵]. آیا مرا از مرگ می‌ترسانی؟ به خدا قسم مرگ با حسین(ع) برایم محبوب‌تر از زندگی همیشگی با شماست. و اگر زندگی جز این باشد، بظاهر زندگی است وگرنه واقعیّت آن مرگ است. زندگی آن است که از ویژگی‌های حیات برخوردار باشد و تلاش انسان در مسیر یک فکر و ایمان پیش رود. به قول معروف: قف دون رأیک فی الحیاه مجاهدا انّ الحیاه عقیده و جهاد. "زندگی پیکار باشد در ره اندیشه‌ها". شهیدان نیز چنین حیاتی دارند و به تعبیر قرآن (﴿أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ)اند، اگر چه تن مادی شان زیر خاک می‌رود ولی نام و مرام و مکتب و هدفشان باقی است و این همان "زندگی" است[۶].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه ۵۱.
  2. مناقب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۶۸.
  3. مقتل الحسین، مقرّم، ص۱۹۹.
  4. الکامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۵۹.
  5. الکامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۳.
  6. محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۲۱۵.