نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Aleali(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۱ مهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۲۱:۵۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۱ مهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۲۱:۵۹ توسط Aleali(بحث | مشارکتها)
قلمرو علم غیب معصوم تا چه حدی است؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
عبارتهای دیگری از این پرسش
گستره علم غیب معصوم تا چه اندازه ای است؟
پاسخ جامع
* پاسخ جامع به این پرسش، برگرفته از تمامی پاسخهای تفصیلی (متفرقه) اندیشمندان و نویسدندگانی است که تصویر و متن سخنان آنان در ذیل دیده میشود:
در این که ائمه از علم غیب بهرهمند هستند هیچ شکی وجود ندارد، همانطور که در روایات دالّ بر علم ایشان تصریح شده است: «عِلْمُ مَا یَکُونُ وَ مَا هُوَ کَائِنٌ حَتّى تَقُومُ السَّاعَةُ»[۱]، و اعطاء این علم مقتضای حکمت الهی است، چنانکه امام صادق میفرمایند: «مَنْ زَعَمَ اَنَّ اللهَ یَحْتَجُّ بِعَبْد فى بِلاَدِهِ ثُمَّ یَسْتُرُ عَنْهُ جَمیعَ مَا یَحْتَاجُ اِلَیْهِ فَقَدْ اِفْتَرَى عَلَى اللهِ!»[۲].
اما در خصوص قلمرو این علم باید به چند نکته توجه داشت:
در قلمرو علم غیبائمه اختلاف نظر وجود دارد، عمده کسانی که نگرش عرفانی یا فلسفی دارند برای ایشان علم غیب نامحدود قائل هستند، و برخی از فقها، متکلمین، و فلاسفه معتقدند علم غیب ایشان محدود است. نکتهای که باید توجه کرد این است که «نامحدود» در وصف علم ائمه قطعا به معنای «نامحدود»ی که در وصف علم الهی به کار میرود نیست، چرا که شکی وجود ندارد که برخی از امور را فقط خداوند میداند و بس، مانند علوم پنجگانه، و علم به کنه ذات پروردگار و اسماء و صفات او. بنابراین اگر تعبیر علم مطلق یا نامحدود برای ائمه به کار رفت، با پیش فرضِ بیرون بودن این موارد است.
علم غیب ائمه ذاتی، و استقلالی نیست، ایشان همانطور که در وجودشان وابسته به خداوند هستند، در علم غیب هم وابسته به خداوند هستند، بنابراین علم ایشان متوقف بر افاضه خداوند بوده، و بالفعل نیست، ایشان از تمام مسائلی است که به نحوی با هدایت بشر ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم دارد از سوی خداوند به صورت بالفعل آگاه هستند، اما ضرورتی ندارد که خارج از این دایره را برای آنها بالفعل قائل شویم، بلکه هر گاه اراده کنند، خداوند ایشان را آگاه می کند. این بیان در مورد علم پیامبران و امامان بسیاری از مشکلات را نیز حل میکند، از جمله این که چرا مثلاً امام حسن از کوزه زهرآلود آب نوشید؟ و امام هشتم انگور یا انار زهر آلوده را تناول فرمود؟چرا فلان فرد ناباب را به عنوان قاضی یا فرماندار انتخاب کردند؟ و چرا یعقوب از وضع خود این همه نگران بود با این که فرزندش مقامات عالی را طی میکرد، و سرانجام فراق، مبدل به وصال میشد؟
ائمه اگرچه از تمام اسرار غیب آگاه هستند، ولی آگاهی یافتن ایشان به نحو اصول کلی است، نه احاطه بر تمام جزئیات، همان طور که امام علی (ع) میفرمایند: «اِنَّ رَسُولَ اللهِ (ص) عَلَّمَنى اَلْفَ بَاب مِنَ الْحَلاَلِ وَ الْحَرَامِ وَ مِمَّا کَانَ وَ مِمَّا یَکُونُ اِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ، کُلُّ بَاب مِنْهَا یَفْتَحُ اَلْفَ باب فَذلِکَ اَلْفَ اَلْفَ باب»[۳].
علم آنها به همه حقایق عالم، در ارتباط با لوح محو و اثبات است؛ در حالی که علم خداوند به تمام حقایق، در ارتباط با لوح محفوظ میباشد. عالم به لوح محفوظ که از آن به «ام الکتاب» نیز تعبیر میشود از تمام احوال گذشته و آینده به طور قطع آگاه است، اما عالم به لوح محو و اثبات نمیتواند به طور قطع از وقوع حوادث خبر دهد، بلکه به طور مشروط خبر میدهد، یعنی علم یکی جنبه قطعیت دارد و دیگری ندارد.
با انتخاب "ادامه مطلب" از پاسخهای تفصیلی ذیل بهرهمند شوید:
«در این که انبیاء و امامان معصوم (ع) از علم غیب به تعلیم الهی آگاهاند بحثی نیست، (...) ولی در چگونگی این علم، و همچنین در وسعت و گسترش آن سخن بسیار است، (...) و مجموع احتمالات اساسی و قابل ملاحظه در این مسأله به شرح زیر است:
آنها همه چیز را بالفعل میدانند، جز بخش ویژهای که مخصوص ذات پاک خدا است، مانند علوم پنجگانه و مانند علم به کنه ذات پروردگار و اسماء و صفات او. شاهد این سخن روایات متعددی است که با صراحت می گوید: «عِلْمُ مَا یَکُونُ وَ مَا هُوَ کَائِنٌ حَتّى تَقُومُ السَّاعَةُ»[۴] و مسلماً پیامبر (ص) به طریق اولی آگاهی داشت.
آنها همه این امور را میدانند اما بالقوه نه بالفعل. یعنی هرگاه بخواهند و اراده کنند که چیزی از اسرار غیب را بدانند خداوند به آنها الهام میکند، و یا قواعد و اصولی نزد آنها است که با مراجعه به آن قواعد و اصول فتح باب میشود و میتوانند هر چیزی از اسرار غیب را بدانند، و یا کتبی نزد آنها است که به آن مینگرند و از اسرار غیب باخبر میشوند؛ یا این که در هر حال که خدا اراده کند و به اصطلاح حالت بسط به آنها دست دهد از این اسرار با خبر میشوند، و در زمانی که این اراده گرفته شود و به اصطلاح حالت قبض حاصل گردد، این علوم موقتاً پنهان میشود. (...) این بیان در مورد علم پیامبران و امامان بسیاری از مشکلات را نیز حل میکند، از جمله این که چرا مثلاً امام حسن از کوزه زهرآلود آب نوشید؟ و امام هشتم انگور یا انار زهر آلوده را تناول فرمود؟چرا فلان فرد ناباب را به عنوان قاضی یا فرماندار انتخاب کردند؟ و چرا یعقوب (ع) از وضع خود این همه نگران بود با این که فرزندش مقامات عالی را طی میکرد، و سرانجام فراق، مبدل به وصال میشد؟ چرا... ؟ و چرا...؟ در تمام این موارد ممکن است گفته شود آنها اگر میخواستند بدانند میدانستند؛ ولی آنها میدانستند که خداوند برای امتحان یا مصالح دیگر به آنها اجازه نداده است آگاهی پیدا کنند.
منظور از آگاهی معصومین از علم غیب آگاهی از تمام مسائلی است که به نحوی با هدایت بشر ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم دارد؛ بنابراین آنها از تمام معارف و احکام و تواریخ انبیاء و مسائل آفرینش و حوادث گذشته و آینده، تا آن جا که ارتباط با هدایت انسانها دارد، "بالفعل" آگاهاند؛ اما ضرورتی ندارد که خارج از این دایره را برای آنها قائل شویم. (...) در حدیثی از امام صادق (ع) میخوانیم: «مَنْ زَعَمَ اَنَّ اللهَ یَحْتَجُّ بِعَبْد فى بِلاَدِهِ ثُمَّ یَسْتُرُ عَنْهُ جَمیعَ مَا یَحْتَاجُ اِلَیْهِ فَقَدْ اِفْتَرَى عَلَى اللهِ!»[۵].
آنها به تمام اسرار غیب آگاهاند ولی آگاهی آنها بر اصول کلی است؛ در همه جا کلیات را میدانند؛ در حالی که علم به تمام کلیات و جزئیات عالم، مخصوص ذات پاک خدا است. در حقیقت این سخن شبیه چیزی است که در روایات متعددی آمده است که امام علی (ع) فرمود: «اِنَّ رَسُولَ اللهِ (ص) عَلَّمَنى اَلْفَ بَاب مِنَ الْحَلاَلِ وَ الْحَرَامِ وَ مِمَّا کَانَ وَ مِمَّا یَکُونُ اِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ، کُلُّ بَاب مِنْهَا یَفْتَحُ اَلْفَ باب فَذلِکَ اَلْفَ اَلْفَ باب»[۶].
علم آنها به همه حقایق عالم، در ارتباط با لوح محو و اثبات است؛ در حالی که علم خداوند به تمام حقایق، در ارتباط با لوح محفوظ میباشد. حوادث جهان هستی دو مرحله دارند: مرحله قطعیت که هیچگونه دگرگونی در آن راه ندارد؛ یعنی یک حادثه با تمام اسباب و علل آن نزد عالم حاضر است؛ و چون از تمام اسباب و علل و موانع آن حادثه و پیوندهای آن با گذشته و آینده آگاه است به طور قطع آن را میداند و خبر میدهد، و در لسان آیات و روایات از این مرحله به اُمُّ الْکِتَاب یا لوح محفوظ تعبیر شده. مرحله دیگر مرحله غیر قطعی، یا به تعبیر دیگر مرحله مشروط است، در این مرحله شخص عالم،از علل حوادث آگاه است؛ اما ممکن است تمام شرایط و موانع آن نزد او روشن نباشد؛ و لذا نمیتواند به طور قطع از وقوع حوادث خبر دهد؛ اما به طور مشروط میتواند؛ و این همان چیزی است که در لسان آیات و روایات از آن تعبیر به لوح محو و اثبات شده است . تفاوت علم پروردگار با علوم انبیاء و اولیاء تفاوت میان این دو مرحله است؛ یعنی علاوه بر این که یکی ذاتی و مستقل، و دیگری اکتسابی و غیر مستقل است؛ یکی جنبه قطعیت دارد و دیگری ندارد.
این طرق شش گانهای بودکه برای پاسخ گفتن به مسأله چگونگی آگاهی انبیاء و اولیاء به اسرار غیب و محدوده آن میتوان اظهار داشت. آنها به طور اجمال از اسرار غیب باخبرند، اما محدوده علم آنها چه اندازه است؟ ما دقیقاً نمیدانیم، همین اندازه میدانیم که خداوند عالم، هرچه مصلحت بداند و لازم باشد به آنها تعلیم میدهد، اما چگونه؟ و چه اندازه؟ برای ما روشن نیست[۷].
«ارتباط داشتن ائمه اطهار با جهان غيب بدان معنا نيست كه بالذات به آن عالم وسيع و ناديدنى كاملاً احاطه داشته باشند و بدون استمداد از مقام ربوبى آن جهان را بالعيان مشاهده كنند، زيرا آنان نيز از حيث وجود و عالم محدودند و به غيب مطلق دست رسى ندارند، چنان كه در وجودشان به خدا احتياج دارند در كسب علوم نيز به او محتاجاند.
امتياز آنان در اين است كه مىتوانند از نيروى باطن استفاده نمايند و گوهر صيقلى و نورانى وجودشان را به سوى جهان غيب متوجه سازند، در آن هنگام روزنهاى از غيب به رويشان باز مىشود، و خدا كه مالك غيب و شهود است بدون واسطه يا به وسيله فرشته برخى از مطالب غيبى را بر دلشان القا مىكند، بعضى از خبرهاى غيبى را نيز از رسول خدا شنيده بودند و راهنمايى آن حضرت در علمشان تأثير داشت». [۸]
«در این باره میتوان اقوال مختلف را در دو قول خلاصه کرد:
قول اول: عدهای میگویند به اذن الهی علم نامحدود و مطلق الهی میتواند در اختیار غیر خداوند هم قرار گیرد. قائلین به این قول چند گروهاند:
کسانی هستند که به روایانت فراوانی برای اثبات نامحدود بودن علم انبیاء و ائمه (ع) باذن خداوند استناد میکنند، - که البته این قبیل روایات در مجامع روایی و در ابواب مختلف فراوان ذکر شده -[۱۲].
کسانی هستند که با نگرش عرفانی و تبیین جایگاه انسان کامل، او را خلیفه و جانشین خداوند میدانند، که مظهر تام و تمام کلیه اوصاف الهی است، و همه صفات و اسماء ربوبی اعم از اسماء مستأثر و غیر مستأثر در او تجلی پیدا میکند، که از جمله آن صفات صفت علم خداوند است که نامحدود و متناهی است[۱۳].
عدهای دیگر فلاسفه هستند که مباحث فلسفی و عرفانی و حتی کلامی و نقلی را در هم آمیخته، فلسفه آنها به نام حکمت متعالیه معروف شده و مولود آن در مسئله علم امام همان خواهد شد که عرفا میگویند[۱۴].(...)
قول دوم: بر خلاف قول اول علم غیب پیامبر (ص) و امام (ع) را محدود میداند. قائلین به این قول هم چند گروهاند:
عدهای از فقها و محدثاناند که آنها به ظواهر بخشی از روایات استناد میکنند، که حاکی از محدود بودن علم غیب بر غیر خداوند است.
عدهای دیگر متکلمانند که با استناد به دلایل عقلی و نقلی بر محدود بودن علم غیب برای غیر خداوند استدلال ارائه میکنند.
بخشی از فلاسفه میباشند[۱۵] که با مبانی و پیش فرضهای فلسفی عقلی به داوری در این باره پرداختهاند.»[۱۶]
«درخور توجه است که اصل آگاهی امام از غیب و ماوراى طبیعت، مورد قبول و اتفاق همه علما و صاحبنظران شیعه اعم از فقیهان، مفسران، فیلسوفان، عارفان و محدثان است. ولى در تفصیل و چگونگى و حدود آن اختلافنظر است؛ بهطورىکه در این زمینه، سه دیدگاه وجود دارد:
١. گستردگى علم امام:
بیشتر دانشمندان شیعه، علم امام را فراگیر مىدانند و معتقدند که حجج الهى(ع)از حوادث گذشته، حال و آینده جهان آگاهى دارند. گفتار بعضى از متکلمان[۱۷]در این زمینه چنین است:
نوبختىها
شیخ مفید در اوائل المقالات مىنویسد: "نوبختىها[۱۸]به حکم عقل، علم و آگاهى امام را به تمامى لغات و حرفهها و صنعتها لازم دانستهاند".[۱۹]
ایشان درباره علم امامان شیعه معتقد است: مخفى نماند آنکه از اصول مسلّمه و عقاید حقه امامیه [است]، ثبوت علم ائمه اطهار(ع) است به "ما کان و ما یکون و ما هو کائن" و متکلمان شیعه ادله و براهین متقنه کافیه بر این امر در کتب خود اقامه فرمودهاند و در کتب حدیث، مانند کتاب شریف کافى، روایات معتبره و اخبار صحیحه نقل شده و آنها متلقاى به قبول بوده و هست.[۲۱]
شهید قاضى بعد از بیان مقدمات اجمالى در تفسیر آیه تطهیر[۲۲] مىنویسد: در آیه تطهیر، برحسب ظاهر، اطلاق رجس اعم است. ولى مصب و جریان آیه شریفه، ارجاس باطنى است و الف و لام "الرجس" یا براى جنس است یا استغراق. در هر صورت، افاده عموم مىکند. ولى آن بزرگواران قطعاً خودشان را از ارجاس ظاهرى پاکیزه نگه مىداشتند و از آنچه در اسلام نجس است، بدون شک اجتناب مىفرمودند. ارجاس باطنى و پلیدىهاى معنوى که خداوند آنها را از آن پاکیزه گردانیده، شامل پلیدىها و قذارتهاى باطنى است و تمامى ارجاس معنوى از اوصاف رذیله و صفات مذمومه از گناه و عصیان و جهل و نادانى و حرص و طمع و حسد و بخل و لئیمى و غباوت و سهو و نسیان و کینهتوزى و بىعدالتى و بىبندوبارى را شامل است و به عبارت دیگر، آیه شریفه دلالت بر کبراى کلیه دارد و آن عبارت از نفى کلى ارجاس و پلیدىهاى معنوى از اهلبیت است و هریک از افراد ارجاس باطنى که از اهلبیت دفع شده است، از مصادیق صغریات آن کبراى کلى است و منطبق بر آن شده و نتیجه صحیحه مىدهد و لذا با عبارت عربى شریف که بهتر مطلب ادا مىشود باید چنین گفت: "الذنب و الجهل او الحسد او... رجس وکل رجس فهو منفی عن اهلبیت فالجهل او ... منفی عنهم". آیا کدام رجس باطنى بالاتر از جهل و نادانى است؟! پس به موجب آیه شریفه، امام باید به چیزى جاهل نباشد و الّا با آیه شریفه سازش ندارد و خلاف مدلول مطابقى آیه است؛ زیرا جاهل بودن با عموم "اذهاب رجس" و کبراى کلى منافات دارد. کسانى که امام را فقط عالم به احکام شرعیه مىدانند و جاهل به سایر موجودات مىدانند با مدلول آیه تطهیر مخالفت دارند و علت آن عدم تفکر و دقت در مدلول آیه است.[۲۳]
مرحوم علامه طباطبایى، صاحب تفسیر المیزان، در کتاب "بحث کوتاه درباره علم امام" مىنویسد: علم امام به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع، طبق آنچه از ادله نقلیه و براهین عقلیه برمىآید، بر دو قسم است و از دو راه است: الف) علم موهبتى و خدادادى؛ ب) علم عادى. قسم اول از علم امام (علم موهبتى): امام به حقایق جهان هستى در هر شرایطى که وجود داشته باشد، به اذن خدا واقف است؛ اعم از آنهایى که تحت حس قرار دارند و آنهایى که بیرون از دایره حس مىباشند؛ مانند موجودات آسمانى و حوادث گذشته و وقایع آینده.
علامه در ادامه بحث، به دلیل اول گفته خود مىپردازد و مىنویسد:
الف) از راه نقل: روایات متواترهاى است که در جوامع حدیث شیعه، مانند کتاب کافى و بصائر و کتب صدوق و کتاب بحار و غیر آن ضبط شده، به موجب این روایات که به حد و حصر نمىآید، امام از راه موهبت الهى، نه از راه اکتساب، به همه چیز واقف و از همه چیز آگاه است و هرچه را بخواهد به اذن الهى به ادنى توجهى مىداند.
سپس به دلیل دوم مىپردازد و مىنویسد:
ب) و از راه عقل: براهینى است که به موجب آنها امام به حسب مقام نورانیت خود، کاملترین انسان عهد خود و مظهر تام اسماء و صفات خدایى و بالفعل به همه چیز عالم و به هر واقعه شخصى آشناست و به حسب وجود عنصرى خود، به هر سوى توجه کند براى وى حقایق روشن است.[۲۴]
٢. محدود بودن علم امام
بعضى از متکلمان امامیه، علم امام را محدود و مخصوص به بعضى از مسائل و موضوعات خارجیه مىدانند و مخالف گستردگى علم امام مىباشند. گفتار بعضى از آنان در این زمینه چنین است:
ایشان مىنویسد: پیامبر(ص) و امام باید علوم دین و شریعت را بدانند. اما لازم نیست که از غیب و حوادث گذشته و آینده آگاه باشند؛ زیرا چنین چیزى به مشارکت آنها با خداى متعال در همه معلومات خدا ختم مىشود؛ درحالىکه دانستههاى خدا نامحدود است. آنچه لازم است آن است که آنها براى خودشان عالم باشند و ثابت شده است که علم آنها حادث است و علم تفصیلى، فقط به یک معلوم تعلق مىگیرد و اگر آنها علوم بىپایان داشته باشند، باید عالم به معلومات غیرمتناهى باشند، درحالىکه این محال است. اما جایز است که بعضى از امور نهانى و حوادث گذشته یا آینده را به واسطه تعلیم خداوند بدانند.[۲۵]
ائمه اطهار(ع) از نهان بعضى از انسانها، اطلاع داشتند و در بعضى موارد، قبل از وقوع حادثه از آن آگاه بودند. البته عقل لازم نمىداند که امام(ع) از همه حوادث تکوین، آگاهى داشته باشد؛ هرچند ادله نقلى به این مطلب دلالت دارد. گفتنى است که علم غیب، شایسته خداست؛ زیرا علم و آگاهى خداوند ذاتى است. اما دیگران چون علمشان اکتسابى است، برخوردار از علم غیب نیستند.[۲۶]
شیخ طوسى درباره حدود علم امام(ع) مىنویسد: ما علم امام را در محدودهاى که به او ربط دارد، لازم شمردیم و در نتیجه در مسائلى که به مقام امامت او ربط ندارد، علم او لازم نیست؛ مانند صنایع و چیزهایى مثل آن.[۲۷]
صاحب کتاب «کنزالفوائد» درباره محدوده علم امام مىگوید: لازم و ضرورى است که این باور پدید آید که امامان(ع) در نهایت کمال و عصمت هستند. و اينكه خداوند سبحان، معجزات خويش را به دست آنان آشكار ساخت و بسيارى از امور پنهان و رخدادهاى آينده را به آنان تعليم داد، حكمت و مصلحتى است كه خداوند بدان آگاه است. اما آنان پيوسته به تمامى اسرار درونى و امور پنهانى آگاه نيستند. همچنين آنان به تمامى دانش پروردگار، آگاهى ندارند.[۲۸]
مرحوم سید على قزوینى در این زمینه مىنویسد: آنچه از روایات اشاره شده پس از رعایت جمعبندى میان آنها و روایات دیگرى که از جهات مختلف با آنها تعارض دارد، بر اهل تحقیق روشن مىشود، چیزى بیش از علم به بعضى از موضوعات جزئى و حوادث خاص به نحو قضیه مهمله نمىباشد. پس سزاوار نیست ترسى داشت که امام برخى مسائل فرد سؤالکننده را که خداوند از راههاى غیرعادى براى ایشان روشن ننموده است، نداند.[۲۹]
۳. توقف در علم امام
بعضى از محققان معتقدند نمىتوانيم درباره حدود علم امام، به دليل روشن و قانعکنندهاى دست یابیم؛ زیرا هیچیک از دلایل عقلى و نقلى، در این زمینه نتیجه روشن و قطعى ندارند؛ چرا که از سویى نمىتوان در مسائل اعتقادى و دینى به عقل تکیه کرد. از طرفى نیز روایات مربوط به علم امام با یکدیگر تعارض دارند؛ بهگونهاى که بعضى از آنها بر آگاهى همیشگى امامان بر تمام جهان دلالت دارد و بعضى دیگر از این روایات چنین علمى را براى ائمه(ع) ثابت نمىکند. ازاینرو برخى از عالمان شیعه به توقف در این مسئله اعتقاد دارند که در اینجا نام بعضى از آنان را مىآوریم:
ایشان در کتاب «فرائد الاصول» مىنویسد: و اما مسئله اندازه علوم امام(ع) به لحاظ فراگیر بودن و فراگیر نبودن و نیز چگونگى علم امام به لحاظ متوقف بودن بر خواست آنها یا توقف بر توجه آنها بر خود یا توقف نداشتن بر آن، از روایات گوناگون چیزى که اطمینانبخش باشد، به دست نمىآید. در نتیجه، بهتر است که علم آن را به خودشان واگذار کنیم.«واما مسالة مقدار معلومات الامام(ع) من حیث العموم والخصوص وکیفیة علمه بها من حیث توقفه على مشیتهم اوعلى التفاتهم الى نفس الشىء اوعدم توقفه على ذلک فلا یکاد یظهر من الاخبار المختلفة فی ذلک ما یطمئن به النفس فالاولى وکول علم ذلک الیهم صلوات الله علیهم اجمعین».[۳۰]
میرزا ابوالحسن مشکینى
مرحوم میرزا ابوالحسن مشکینى در حاشیه خود بر کفایة الاصول آخوند خراسانى، مىگوید که روایات باب علم، مفید قطع نیست؛ چون باید در مسائل اعتقادى به قطع رسید. در ضمن، اعتقاد به چگونگى علم امام واجب نیست. آنگاه مىنویسد: پس باید به آنچه واقعیت دارد، به نحو اجمالى اعتقاد داشت و تفصیل و توضیح آن را به خود ائمه معصوم واگذار نمود؛ مانند شیخ [مرتضى انصارى] که در رسائل این راه را رفته است. [۳۱]»[۳۲].
«تنها چیزیکه مسلما و بالاتفاق، احدی غیر خداوند متعال از آن آگاه نیست، علم به غیب مطلق میباشد که همان ذات باری تعالیست. اما در مورد غیب نسبی، در دو محدوده میتوان سخن گفت:
الف) با اصول و قواعدی که میدانند از اخبار غیبی آگاه میگردند؛
ب) کتبی نزد آنهاست که در آنها اخبار غیب آمده است؛
۳. هرگاه مصلحت باشد و خداوند بخواهد، از غیب آگاه میگردند.
محدوده موضوعات:
۱. همه چیز را میدانند؛
۲. هرچه که مربوط به هدایت بشر است میدانند؛
۳. به مسائل غیبی کلی احاطه دارند نه به جزئیاتش؛
۴. به آنچه در لوح محو و اثبات است علم دارند نه آنچه که در لوح محفوظ نوشته شده. (در لوح محو و اثبات، تقدیراتی که به قطعیت نرسیده و مشروط است وجود دارد؛ در این مرحله شخص عالم، از حوادث آگاه است اما ممکن است تمام شرایط و موانع آن نزد غیر خدا روشن نباشد لذا نمیتواند به طور قطع از وقوع آن حوادث خبر دهد).
افزون بر این که در جوامع حدیثی شیعه در ابواب علم ائمه(ع)، احادیث متعددی درباره علم تفصیلی امامان(ع) به حوادث روزگار خویش و از جمله به فرجام کارشان موجود است.[۳۳] و نیز احادیث فراوانی از آگاهی معصومان(ع) به "جفر"، "جامعه" و "مصحف" (مجموعههای حاوی اطلاعات غیبی) خبر دادهاند[۳۴] در منابع تاریخی و حدیثی شیعه و اهل سنت، اخبار فراوان و متعددی درباره آگاهی و خبر دادن پیامبر اسلام(ص) و انبیای پیشین(ع)، امیرالمؤمنین (ع) و امام حسن(ع) از شهادت امام حسین(ع) وجود دارد،[۳۵] همچنان که روایات متعدد دیگری نیز در حدّ تواتر، در مآخذ تاریخی، کلامی و حدیثی کهن وجود دارد که به روشنی دلالت میکند که امام حسین(ع) از فرجام کار خویش کاملاً آگاه بود و از آن در مقاطع مختلف قیام با تعبیرات و شیوههای مختلف خبر داده است.[۳۶] افزون بر این، اموری همانند لطف الهی، ضرورت اتمام نعمت، شاهد بودن پیامبر(ص) وامام (ع) بر احوال امت و...، نیز مقتضی آگاه بودن امامان(ع) از جزئیات حوادث است»[۳۷].
«برخی اعتراف میکنند که پیامبران معجزه داشتهاند و خداوند به آنها علم غیب داده تا درستی رسالت خویش را اثبات نمایند اما معتقدند این علم به صورت اتفاقی و محدود و در هنگام مصلحت پدید میآمده است نه برای همیشه. بعضی از آنها این علم را به شیر آب تشبیه کردهاند که هنگام نیاز و مصلحت باز میگردد و سپس بسته میشود. پس درست است که پیامبر قدرت غیبی دارد و میتواند معجزه انجام دهد اما این امر فقط به موقعیتهای مشخص اختصاص دارد و در غیر آنها این توانایی وجود ندارد. اما درست آن است که توانایی پیامبران و علم غیب خدادادی آنها
همیشگی و مستمر است، چند آیه از قرآن این مطلب را اثبات میکند از جمله:
۲. خداوند متعال در قرآن کریم از قول حضرت سلیمان میفرماید: ﴿﴿قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لّا يَنبَغِي لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ * فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ﴾﴾[۴۰] به خدمت گرفتن باد توسط سلیمان به خاطر مستجاب شدن دعا و درخواست آن حضرت بود که به خداوند گفت: ﴿﴿هَبْ لِي مُلْكًا لّا يَنبَغِي لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِي﴾﴾ روشن است که خداوند دعای سلیمان را برای یک لحظه یا یک حادثه مشخص مستجاب نکرده است. بلکه به خدمت بودن باد جزو سلطنتی بود که خداوند متعال در نتیجه دعای سلیمان به او ارزانی داشت و در قرآن از آن چنین یاد شده است: ﴿﴿هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾﴾[۴۱] بنابراین فرمانروایی حضرت سلیمان بر باد، به اذن خدا به طور پیوسته و دائم بوده است.
۳. خداوند در قرآن میفرماید: ﴿﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ﴾﴾[۴۲] نرم گرداندن آهن برای داوود به طور موّقت و در یک مورد معین و به سبب خاصی نبود، بلکه فضل دائمی خداوند بود که به او بخشید و آیه کریمه این نکته را آشکارا بیان میکند: ﴿﴿يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَالطَّيْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ﴾﴾[۴۳]»[۴۴].
«شیعه در لزوم وجود عصمت امام و وجود علم ویژه (لدنی) برای او اتفاق نظر دارند؛ اما در کمیت و کیفیت این علم در میان آنها اختلاف است. گروهی معتقدند که علم امام به لحاظ کمیت، عام است و دایره آن بهگونهای گسترده است که افزون بر احکام شرعی، علم به تمام وقایع و حوادث گذشته و حال و آینده را شامل میشود. در حقیقت هیچ چیزی نیست که در محدوده علم امام قرار نگیرد و امام از آن آگاه نباشد. دسته دیگر بر این باورند که علم امام از لحاظ گستره، جزئی است؛ یعنی لزوم آگاهی امام، تنها به احکام شرعی که وی را در امر امامت و رهبری جامعه کمک میکند، به اثبات رسیده است. به بیان دیگر، موضوعات جزئی در دایره علم امام جای نمیگیرند و لزومی نداردکه مثلا امام بداند نام فلان شخص زید است یا عمرو».[۴۵].
«از روایات متواتر تنها این مسئله بدست میآید که معصومین علم وسیعی داشتند بدون اینکه به جزئیات مسئله بپردازند. در رابطه با تفصیل و جزئیات علم معصوم روایات متواتر وجود ندارد بلکه روایات در این باره متناقضاند. بعضی از اخبار مثبت علم غیب فعلی هستند و بعضی از روایات علم فعلی را نفی میکنند و علم را متوقف بر ارداده میکنند. با توجه به این تعارضی که در روایات موجود است ما سکوت اختیار میکنیم و این امر را به اهلش که خود اهل بیت (ع) هستند واگذار میکنیم. در ادامه آراء برخی از بزرگان را نیز ذکر میکنیم.
شیخ مفید: اجماع شیعه بر این است که امام به احکام همه موجودات علم دارد. اما درباره علم امام به خود اعیان و آنچه که حادث میشود اجماعی وجود ندارد[۴۶].
شیخ محمد حسن نجفی (صاحب جواهر): علم به گذشته و آینده از اول دهر تا انقراضش نزد اهل بیت (ع) است[۴۷].
شیخ مرتضی انصاری: درباره مسئله علم امام از جهت عموم و خصوص و چگونگی علم او از این جهت که متوقف است بر اراده او یا توجه به اشیاء یا عدم توقف آن به این مسائل مطلبی که به وسیله اطمینان حاصل شود در روایات وجود ندارد پس بهتر این است که آن را موکول کنیم به خود اهل بیت (ع)[۴۸].
میرزا محمد آشتیانی: معصوم به جمیع جزئیات افعال و اقوال مکلفین به صورت بالفعل علم ندارد. نهایتا میتوان گفت که اگر اراده کنند قادرند به آن علم پیدا کنند (...)[۴۹].
آیت الله سید ابوالقاسم خویی: (...) بحث از علم امام از مباحث غامضه است و اولی این است که آن را به اهلش واگذار کنیم (...) [۵۰]
آیت الله سید محمد رضا گلپایگانی: مثل علم امام مثل دیدن شخص بینا است و در ظرف اراده و خواست خود امام محقق میشود[۵۱]»[۵۲].
↑امامان علم به آنچه بوده و خواهد بود تا روز قیامت را دارا هستند؛ کافی، جلد ۱، صفحه ۳۸۸ .
↑کسی که گمان میکند خداوند بندهای را حجت خود در سرزمینهای خویش (و میان بندگان) قرار میدهد سپس تمام آنچه را که نیاز به آن دارد از او مکتوم میدارد دروغ بر خدا بسته است!؛ بحارالنوار، جلد ۲۶، صفحه ۱۳۸.
↑رسول خدا هزار باب از حلال و حرام و از آنچه در گذشته واقع شده، و یا در آینده تا روز قیامت واقع میشود به من تعلیم داد که هر بابی هزار باب را میگشاید، و آن هزار هزار باب است؛ بحارالانوار، جلد ۴۰، صفحه ۱۳۰.
↑ امامان علم به آنچه بوده و خواهد بود تا روز قیامت را دارا هستند؛ کافی، جلد ۱، صفحه ۳۸۸ .
↑کسی که گمان میکند خداوند بندهای را حجت خود در سرزمینهای خویش (و میان بندگان) قرار میدهد سپس تمام آنچه را که نیاز به آن دارد از او مکتوم میدارد دروغ بر خدا بسته است!؛ بحارالنوار، جلد ۲۶، صفحه ۱۳۸.
↑رسول خدا هزار باب از حلال و حرام و از آنچه در گذشته واقع شده، و یا در آینده تا روز قیامت واقع میشود به من تعلیم داد که هر بابی هزار باب را میگشاید، و آن هزار هزار باب است؛ بحارالانوار، جلد ۴۰، صفحه ۱۳۰.
↑«خداوند بر آن نیست که مؤمنان را به حالی که شما بر آن هستید رها سازد تا آنکه ناپاک را از پاک جدا کند؛ و (نیز) بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمیگزیند». سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
↑«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند. جز فرستادهای را که بپسندد». سوره جن؛ آیه ۲۶ و ۲۷
↑نک: بحارالانوار، ج٢٦؛ اصول کافی، ج١، ١٢٧-١٥١؛ بصائر الدرجات؛ علم غیب، نمازی شاهرودی؛ علم الغیب، از سلسله مقالات شیخ مفید، ج١؛ محمد علی کاظمینی بروجردی، جواهر الولایه در خلافت و ولایت تشریعی و تکوینی چهارده معصوم (ع)، مسجد میدان خراسان، تهران، ١٣٥٠هـ ، ص٣٢١؛ مجموعه مقالات علم امام، ص ٧٥٧-٧٥٨.
↑نک: رویکرد عرفانی و فلسفی به علم امام، مجله هفت آسمان، ش ٤٤، س١٣٨٨.
↑بعضى از علماى علم اصول نیز گستردگى علم امام را در کتابهاى خود ثابت کردهاند؛ مانند کفایة الاصول، محمد کاظم خراسانی، ج١، ص٣٧۴؛ نهایة الدرایة فى شرح الکفایة، محمد حسین اصفهانى، ج٢، ص۴٨٨؛ بحرالفوائد فى شرح الفرائد، محمد حسین آشتیانى، ج٢ ص۶٠.
↑«بنو نوبخت بیت معروف من الشیعة منسوبون إلى نوبخت الفارسی المنجم نبغ منهم کثیر من أهل العلم والمعرفة بالکلام والفقه والأخبار والآداب واشتهر منهم بعلم الکلام جماعة أشهرهم أبوسهل إسماعیل بن علی النوبختی وأبو محمد الحسن بن موسى النوبختی». أوائل المقالات، الشیخ المفید، ص١۴۵.
↑«وقد خالف فیه بنو نوبخت - رحمهم الله - وأوجبوا ذلک عقلا وقیاسا». أوائل المقالات، الشیخ المفید، ص۶٧.
↑«النبی والامام یجب ان یعلما علوم الدین و الشریعة ولایجب ان یعلما الغیب وما کان وما یکون لان ذلک یؤدی الى انهما مشارکان للقدیم تعالى فی جمیع معلوماته، ومعلوماته لاتتناهی وانما یجب ان یکونا عالمین لانفسهما وقد ثبت انهما عالمان بعلم محدث، والعلم لایتعلق على التفصیل الا بمعلوم واحد ولو علما ما لایتناهی لوجب ان یعلما وجود ما لایتناهی من المعلومات وذلک محال. ویجوز أن یعلما الغایبات والکاینات الماضیات او المستقبلات بأعلام الله تعالى لهما شیئا منها». متشابهات القرآن و مختلفه، محمد ابن شهر آشوب، ج١، ص٢١١.
↑«إن الائمه من آل محمد(ص) قد کانوا یعرفون ضمائر بعض العباد ویعرفون ما یکون قبل کونه ولیس ذلک بواجب فی صفاتهم ولا شرطا فی إمامتهم وإنما أکرمهم الله تعالى به وأعلمهم إیاه للطف فی طاعتهم و التمسک بإمامتهم ولیس ذلک بواجب عقلا ولکنه وجب لهم من جهة السماع...»؛ اوائل المقالات، ص۶٧.
↑«ولا یلزم اذا قلنا انه یجب أن یکون عالما بما أسند الیه، أن یکون عالما بما لیس هو اماما فیه کالصنائع وغیر ذلک...»؛ الاقتصاد الهادى إلى طریق الرشاد، الشیخ الطوسى، ص١٩٢.
↑«...و أنهم في كمال العلم و العصمة من الآثام نظير الأنبياء ...و أنه سبحانه أظهر على أيديهم الآيات و أعلمهم كثيرا من الغائبات و الأمور المستقبلات و لم يعطهم من ذلك إلا ما قارن وجها يعمله من اللطف و الصلاح و ليسوا عارفين بجميع الضمائر و الغائبات على الدوام و لا يحيطون بالعلم بكل ما علمه الله تعالى...»، كنزالفوائد، ابن الفتح محمد بن على الكراجكى، ص١١٢.
↑«...والمستفاد من الروایات المشار الیها بعد مراعاة الجمع بینها وبین معارضاتها من جهات شتى کما یقف علیه المتتبع لیس بازید من العلم بالموضوعات الجزئیة و الوقایع الشخصیة فی الجملة على طریقة القضیة المهملة... فلاینبغی لتوحش فی جواز خفاه مالم یظهره الله علیه بالاسباب الغیر العادیة من الوقایع الشخصیة المبتلى بها السائلون من اصحابه». حاشیه قوانین الاصول میرزا ابوالقاسم القمى، سید على قزوینى، ص٢٢٧.
↑فالمتیقن هو الاعتقاد الاجمالی بما هو الواقع وایکال التفصیل الیهم علیهم السلام کما سلکه الشیخ فی الرسالة.کفایة الاصول با حاشیه مرحوم مشکینى، محمد کاظم خراسانى، ج١، ص٣٧۴.
↑«که من برای شما نشانهای از پروردگارتان آوردهام؛ من برای شما از گل، (انداموارهای) به گونه پرنده میسازم و در آن میدمم، به اذن خداوند پرندهای خواهد شد و به اذن خداوند نابینای مادرزاد و پیس را شفا خواهم داد و به اذن خداوند مردگان را زنده خواهم کرد»؛ سوره آل عمران، آیه ۴۹.
↑الولایة التکوینیة بین الکتاب و السنة، هشام شرى العاملی، ص ۱۰۷
↑«گفت: پروردگارا! مرا بیامرز و مرا آن پادشاهی ده که پس از من هیچ کس را نسزد؛ بیگمان این تویی که بسیار بخشندهای. * پس ما باد را رام او کردیم که به فرمان او هر جا میخواست به نرمی روان میشد»؛ سوره ص، آیه ۳۵ و ۳۶.
↑«این بخشش ماست، پس بیشمار ببخش یا (برای خود) نگهدار!»؛ سوره ص، آیه ۳۹.