غزوه بنینضیر
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل بنینضیر (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
غزوه "بنینضیر"، دومین جنگ پیامبر(ص) با یهودیان مدینه است که در ربیع الاول چهارم هجرت اتفاق افتاد[۱][۲].
پیمانشکنی بنینضیر
مؤرخان، علت بروز این جنگ را این طور بیان کردهاند[۳]: یکی از مسلمانان به نام "عمرو بن امیه بن ضُمری"[۴] به طور اتفاقی دو نفر از قبیله بنیعامر را کشت. این قبیله که از همپیمانان پیامبر(ص) به شمار میرفت، دیه کشتهشدگان را طلب کرد[۵]. رسول خدا(ص) همراه برخی از اصحاب برای کمک گرفتن از بنینضیر، عازم قلعه آنها شدند.
پیامبر(ص) و همراهانشان در انتظار جواب یهودیان بنینضیر، کنار دیوار بیرون قلعه نشستند. یهودیان از این فرصت استفاده کردند و درصدد توطئه برآمدند. آنان طرح قتل حضرت را با وجود مخالفت گروهی از ایشان مانند "سلام بن مشکم"[۶] برنامهریزی کردند و پیمان خود با پیامبر(ص) و مسلمانان را نقض کردند[۷]. از بین یهودیان داخل قلعه، "عمرو بن جحاش" مأمور شد تا با پرتاب سنگ از بالای دیوار، رسول خدا(ص) را از بین ببرد[۸]. پیامبر(ص) با وحی از توطئه بنینضیر آگاه شد و خود را از خطر دور کرد[۹][۱۰].
واکنش پیامبر(ص)
حضرت به مدینه بازگشت و بعد از بیان حادثه برای اصحاب، "محمد بن مسلمه" را به سوی آنان فرستاد و ده روز برای خروج از مدینه به آنان فرصت داد[۱۱]. یهودیان بنینضیر، پیمانهای خود با اوس و خزرج را مبنی بر اینکه آنها یاور ما هستند و پیامبر(ص) هیچ کاری نمیتواند بکند، به فرستاده پیامبر(ص) یادآوری کردند. محمد بن مسلمه در پاسخ گفت: "دلها برگشته و اسلام، پیمانهای جاهلی را از میان برده است"[۱۲][۱۳].
تصمیم اولیه بنینضیر و فتنهانگیزی منافقان
یهودیان بنینضیر که از اشتباه خود آگاه بودند، حکم پیامبر(ص) را قبول کردند. آنان چند روزی به تجهیز و و تدارک سفر مشغول بودند؛ حتی شتران خود -که در "ذی الجدر" بودند- را آوردند[۱۴] و از "بنی اشجع" نیز شترانی کرایه کردند[۱۵]. بعد از چند روز که آنان آماده کوچ از مدینه شدند، "عبدالله بن ابی بن ابیسلول"، از منافقان مشهور و صحابه رسول خدا(ص)، نزد بزرگان بنینضیر رفت. او قول کمک دو هزار نفری قبیله خود و برخی قبایل دیگر را به آنان داد و متعهد شد رضایت دیگر قبایل یهودی ساکن در مدینه، مانند یهودیان بنیقریظه و همپیمانان غطفانی بنینضیر را برای کمک به آنان بگیرد[۱۶] و با تمام قوا تا آخرین نفس از آنان حمایت کند[۱۷].
برنامه عبدالله بن ابی برای مقابله با رسول اکرم(ص) مؤثر واقع شد؛ چرا که گروهی از یهودیان بنینضیر بر ماندن مصمم شدند و شعار مقاومت سر میدادند؛ اما در عین حال، برخی دیگر نیز بودند که بر رفتن تأکید داشتند. مخالفان ماندن، نظرشان این بود که سرپیچی از دستور محمد(ص) باعث بدتر شدن وضع میشود که در آن صورت باید خسارت بیشتری را متحمل شوند[۱۸]. به هر حال با تمام اختلاف نظرها، آنان برای پیامبر(ص) خبر فرستادند: "ما از سرزمین خود نمیرویم، هرچه میخواهی بکن"[۱۹][۲۰].
شروع جنگ
پیامبر(ص) از تصمیم آنان مبنی بر ماندن در مدینه آگاه شد؛ از اینرو تکبیرگویان، بعد از نماز ظهر و همراه سپاهیان اسلام به سمت قلعههای بنینضیر حرکت کرد[۲۱]. رسول خدا(ص) قبل از حرکت، "ابن اممکتوم" را به عنوان جانشین خود در مدینه انتخاب کرد[۲۲] و پرچم سپاه را به دست علی بن ابی طالب(ع) داد[۲۳].
سپاهیان اسلام قلعهها را محاصره کردند. محاصرهای که پانزده روز به طول انجامید[۲۴] و در این مدت، درگیریهای پراکندهای نیز صورت پذیرفت. در یکی از شبها، علی بن ابی طالب(ع) در کمین "عزوک" - از شجاعان و قدرتمندان بنینضیر - و ده نفر دیگر که قصد شبیخون داشتند، نشست و آنها را از بین برد. به دستور پیامبر(ص) سرهای آنان را درون چاههای بنیخطمه ریختند[۲۵] که این حرکت، ترس شدیدی در دلهای یهودیان ایجاد کرد. بنیقریظه هم که هنوز بر ماندن اصرار میکرد با راهکاری دیگر از سوی پیامبر(ص) روبهرو شد و آن، قطع تعدادی از نخلهایشان به دست مسلمانان بود؛ اما با ناراحتی و اعتراض شدید بنینضیر مواجه شد[۲۶][۲۷].
نتیجه جنگ
یهودیان بنینضیر از یک سو هیچ نرمشی از طرف پیامبر(ص) مشاهده نکردند و از سوی دیگر، انتظار هیچ نیروی کمکی را هم نداشتند؛ چرا که بنیقریظه علاوه بر ردّ هرگونه کمک به بنینضیر، بر دوری از آنها و عهد و پیمان خود با پیامبر تأکید میکردند[۲۸]. ضمن اینکه بر خلاف تعهدهای عبدالله بن ابی، نه تنها از لشکر دو هزار نفری قبیله او و دیگر قبایل خبری نشد؛ بلکه قبایل غطفانی همپیمان نیز، آنان را یاری نکردند[۲۹].
باید این نکته را هم اضافه کرد که خداوند، وحشت عجیبی در وجودشان ایجاد کرد که آنان را در ادامه جنگ متزلزل ساخته بود[۳۰].
آنان برای رسول خدا(ص)پیام فرستادند که حاضر به قبول حکم اول نیستند؛ ولی به علت رفتار خصمانه آنان، این پیشنهاد از طرف پیامبر(ص) رد شد. بنابراین حضرت رسول(ص) در حکمی جدید بیان داشت که یهودیان بنینضیر از مدینه بروند؛ در حالی که اجازه دارند تنها یک بار شتر همراه ببرند و در ضمن، سلاحهایی را که برای جنگ فراهم کرده بودند، باقی گذراند. یهودیان بنینضیر نیز پذیرفتند [۳۱].
آنان از پیامبر(ص) مهلتی پانزده روزه طلب کردند که مورد قبول ایشان واقع شد. سپاه اسلام در طول این مدت، کنار قلعههای بنینضیر توقف کرد[۳۲]. یهودیان بنینضیر نیز هر آنچه که توانستند بار شترهای خود کردند حتی به نقلی برخی سردر خانهشان را هم کندند و با خود بردند[۳۳].
سرانجام زمان آنان به پایان رسید و با ششصد شتر همراه زنان و کودکان از مدینه بیرون رفتند [۳۴]. گروهی از آنان به "اذرعات" واقع در شام[۳۵] و گروهی نیز به قلعههای خیبر رفتند[۳۶]. البته تعدادی نیز مسلمان شدند که اموالشان بازگردانده شد[۳۷][۳۸].
تقسیم غنایم
در این غزوه، ۵۰ زره، ۵۰ کلاهخود و ۳۴۰ شمشیر به غنیمت مسلمانان درآمد[۳۹]. گفتنی است، از آنجا که این غزوه بدون جنگ و خونریزی تمام شد، همه اموال غنیمتی به عنوان "فی" به رسول خدا(ص) رسید، تا آنگونه که خود صلاح بداند در جامعه اسلامی هزینه کند[۴۰]. پیامبر(ص) با وجود خشم شدید منافقان از این غزوه[۴۱]، قسمتی از غنایم را با هماهنگی انصار، بین مهاجران تقسیم کرد تا برای آنان نیز در زندگی، گشایشی ایجاد شود. آیات متعددی از سوره حشر، درباره غزوه بنینضیر نازل شده است[۴۲][۴۳].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۶۳.
- ↑ میرزایی، عباس، بنینضیر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۹۸.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۶۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۳-۴۴؛ نویری، نهایة الارب فی فنون و الوثائق القومیه، ج۱۷، ص۱۳۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۵۵۱-۵۵۲.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۶۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۵۵۱.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۶۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۵۵۲.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۶۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۴.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۴: محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۶۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۰.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۵۵۱؛ نویری، نهایة الأرب فی فنون و الوثائق القومیه، ج۱۷، ص۱۳۸.
- ↑ میرزایی، عباس، بنینضیر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۹۸-۱۹۹.
- ↑ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۰۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۵۵۲؛ نویری، نهایة الارب فی فنون و الوثائق القومیه، ج۱۷، ص۱۳۸.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۵۵۲.
- ↑ میرزایی، عباس، بنینضیر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۹۹.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۴؛ نویری، نهایة الارب فی فنون و الوثائق القومیة، ج۱۷، ص۱۳۸.
- ↑ نویری، نهایة الارب فی فنون و الوثائق القومیه، ج۱۷، ص۱۳۸.
- ↑ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۰۳.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۵۵۳؛ نویری، نهایة الارب فی فنون و الوثائق القومیه، ج۱۷، ص۱۳۸.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۶۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۴؛ نویری، نهایة الارب فی فنون و الوثائق القومیه، ج۱۷، ص۱۳۹.
- ↑ میرزایی، عباس، بنینضیر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۹۹-۲۰۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۰۴.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۵۵۵.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۵۵۵؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۰۴.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۳۹.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۷۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۱؛ نویری، نهایة الارب فی فنون و الوثائق القومیه، ج۱۷، ص۱۳۹. لازم به ذکر است که خداوند در این باره آیهای نازل فرمود که "هر چه از درختان خرما قطع کنید و یا پا بر جا بگذارید، به فرمان خداست". سوره حشر، آیه ۵.
- ↑ میرزایی، عباس، بنینضیر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۰۰-۲۰۱.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۶۹؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۰۴؛ نویری، نهایة الارب فی فنون و الوثائق القومیا، ج۱۷، ص۱۳۹.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۰۴؛ نویری، نهایة الارب فی فنون و الوثائق القومیه، ج۱۷، ص۱۳۹.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۵۵۴.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۷۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۳۹.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۴.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۵۵۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۰۴.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۵۵۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۵۵۴.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۵۵۵.
- ↑ میرزایی، عباس، بنینضیر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۰۱-۲۰۲.
- ↑ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۰۴؛ نویری، نهایة الارب فی فنون و الوثائق القومیه، ج۱۷، ص۱۳۹-۱۴۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۵؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۳۹؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۰۴.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۳۷۶؛ نویری، نهایة الارب فی فنون و الوثائق القومیه، ج۱۷، ص۱۳۹.
- ↑ سوره حشر، آیات ۱-۱۹.
- ↑ میرزایی، عباس، بنینضیر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۰۲-۲۰۳.