نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Shafipour(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۱۱ آوریل ۲۰۱۸، ساعت ۱۶:۰۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۱۱ آوریل ۲۰۱۸، ساعت ۱۶:۰۲ توسط Shafipour(بحث | مشارکتها)
فرق بین علم غیب فعلی و شأنی چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
«تمامی اوصاف امام(ع) و کمالات وی در مقام فعليت و در مرحله موجودیت است؛ یعنی امام، عالِم است فعلاً و دارای مقام علم فعلی است و اوصافش از علم و غیر آن در مرحله شأنیّت نیست؛ به این معنی که اگر خداوند به امام(ع) علم آموخت، میداند و اگر نياموخت و یاد نداد، نمیداند. این حرف ناشی از جهالت پارهای از اشخاص است که به فکر قاصر خودشان تصور کردهاند؛ زیرا این حرف اگر خدا به پیغمبر(ص) و امام(ع) یاد داد، میداند و اگر یاد نداد، نمیداند نسبت به تمامی موجودات و سایر اشخاص یکسان است. در مرحله شأنیت، اگر خدا به شخصی و به موجودی چیزی یاد داد و علم داد، میداند و اگر نداد، نمیداند، چنانچه تمامی اوصاف از قوای ظاهری و باطنی ماها در مقام فعلیّت است. اگر شما از کسی سؤال کنید که آیا خدا به شما قوه بینایی داده است یا نه؟ در جواب خواهید شنید: بلی، خدا به من قوه باصره و بینایی داده و با آن میبینم. هرگز در جواب نخواهد گفت: اگر خدا قوه باصره و بینایی به من داده باشد، خواهم دید و اگر نداده باشد، نخواهم دید، زیرا خدا آن قوه را به او داده است و فعلاً آن قوه در او موجود است، هر چند از اندازه و کمّیّت دیدن او، ما اطلاع نداشته باشیم، ولی قطع داریم که خدا قوه دیدن را به او داده و در مقام فعلیّت است و لذا در جواب اظهار خواهد کرد: قوه بینایی را به من داده و میبینم. و همچنین است اگر شما سؤالی از سایر اوصاف و قوای شخصی کرده باشید، از مرحله فعلیت آنها جواب خواهید شنید، نه از مرحله شأنیت آنها، مانند علم و قدرت و حیات و قوه باصره و سامعه و قوه ذائقه و شامه و لامسه و دیگر از قوای انسانی که تماماً در مرحله فعلیت است و در مقام سؤال از آنها، جواب از آن مرحله داده میشود، نه از مرحله شأنیت آنها، زیرا مرحله شأنیت نسبت به تمامی موجودات، چنانچه گفته شد، یکسان است. اگر خداوند به آنها آن صفت و قوه را داده باشد، میدانند و میبینند و میشنوند و اگر نداده باشد، نمیدانند و نمیبینند و نمیشنوند؛ و همینطور است تا آخر آن اوصاف و قوای انسانی، اگر یک به یک شمرده شود. حالا این مطلب که واضح گشت، اگر نسبت به علم پیغمبر(ص) و امام(ع) در مقام شأنيت بگذاریم و بگوییم: اگر خداوند به آن بزرگواران آموخته و فهمانیده، میدانند و اگر نیاموخته و نفهمانیده، نمیدانند، باید از ماها هم در صفت علم پایینتر باشند، زیرا علم ما نسبت به ما در مرحله فعلیت است، ولو مقدارش هر قدر باشد، اما علم پیغمبر(ص) و امام(ع) نسبت به آنها در مقام شأنیّت باشد و بگوییم: اگر ما شک کرده باشیم که آیا پیغمبر(ص) و امام(ع) به فلان حکم شرعی و یا موضوع خارجی علم دارد یا نه، باید در جواب بگوییم: علم ندارد. اصل، عدم علم اوست، به جهت اینکه اگر خداوند علم آن چیز را به او آموخته باشد، میداند و اگر نیاموخته باشد، نمیداند و در مقام شک، اصل، عدم علم است. پس پیغمبر(ص) و امام(ع) در صفت علم از ماها هم باید کمتر باشند، زیرا علم ما در مرحله فعلیت است و علم آنها در مرحله شأنیت، بنا به آن توهمی که در حق پیغمبر و امام شده است. منظور ما در اینجا تنها اشاره به این مطلب نادرست بود که از بعضی افواه شنیده شده است و ناشی از جهالت و نبودن مراتب علمی و عدم آشنایی به معارف دینی است. و اما آنچه در علم اصول فقه، در باب عام و خاص، بعضی گفتهاند که اصل، عدم علم امام(ع) است، آن مطلب دیگر است. راجع به علم امام(ع) از اسباب ظاهری است که مکلف است به آن عمل نماید و از مدّعی در مقام دعوا شاهد بخواهد و بر حسب عادت از امور عادی و از آمدن و رفتن کسی مثلاً سوال کند و مربوط به علم امامت نیست و این موضوع را اِبنُ عَمِّنا العَلّامَةُ الكَبيرُ المُجتَهِدُ الفقيه، آقا ميرزا محمّد تقى قاضی طباطبائی در حواشی خود بر کتاب قوانین، در مبحث عام و خاص به بهترین وجهی تحقیق فرموده و در هوامش قوانین به خط مرحوم شیخ عبدالرحیم چاپ شده است[۱]. پس با صراحت بیان باید گفت: پیغمبر(ص) و امام(ع) عالم هستند به علم فعلی؛ و علم آنها را شأنی دانستن، چنانچه توضیح داده شد، جهل و نادانی است. اما از جهت کمّیت و مقدار و از جهت کیفیّت و حصولی و یا حضوری بودن علم، آن مطلب دیگر است، و مشروط است به حصول علم و از واجبات مشروطه است؛ گرچه نسبت به خواصّ، از قبیل اول است، چنانچه اشاره شد و نیز تحقیق خواهیم کرد»[۲].
پاسخهای دیگر
با کلیک بر «ادامه مطلب» پاسخ باز و با کلیک بر «نهفتن» بسته میشود:
«انبيا و اوليا ممكن است بالفعل بسيارى از اسرار غيب را ندانند، اما هنگامى كه اراده كنند خداوند به آنها تعليم میدهد، و البته اين اراده نيز با اذن و رضاى خدا انجام میگيرد.[۳]. در حدیثی از امام صادق(ع) میخوانیم که یکی از یارانش سؤال کرد: آیا امام علم غیب میداند؟ "فرمود: نه، امام علم غیب را "ذاتاً" نمیداند، ولی هنگامی که اراده کند چیزی را بداند خدا به او تعلیم میدهد" [۴]»[۵]
«ائمه (ع) گاهی در پاسخ به پرسش از آگاهی آنان بر غیب می فرمودند: "هرگاه سفره علم برای ما گستره میشود، ما میدانیم و هرگاه گستره نشود، ما نمیدانیم. اسرار الهی به جبرئیل منتقل میشود و جبرئیل آنها را به محمد (ص) انتقال میدهد و محمد(ص) به هر کس که خدا بخواهد، منتقل میکند"[۶]»[۷].
«در اصول کافی، کتاب حجت، فصلی درباره علم امام آمده که عنوان آن این است: ائمه اطهار (ع) هر گاه بخواهند بدانند میدانند «إِذَا شَاءُوا أَنْ یَعْلَمُوا علِمُوا»[۸] معنای این روایات آن است که ائمه(ع) مقامی دارند که علم به هر چه که بخواهند در دسترس ایشان است، اما اگر مصلحت در ندانستن چیزی باشد کاری نمیکنند که آن را بدانند»[۹].
«ائمه اطهار(ع) در بعض موارد علم به غیب را از خودشان نفی کردهاند لکن به قرینه روایات دیگری که علم غیب را اثبات میکند باید این احادیث را توجیه نمود و گفت: مقصود این بوده که بالذات و بالاستقلال به جهان غیب احاطه کامل ندارد، بلکه در علومشان احتیاج به افاضات پروردگار جهان دارند. با این وجه میتوان بین این دو دسته روایات جمع کرد. بهتر است نمونهای از آنها نقل شود تا مطلب روشن گردد:
ابن مغیره میگوید: من به اتفاق یحیی بن عبداللَّه بن حسین خدمت حضرت ابوالحسن(ع) بودیم، یحیی عرض کرد: فدایت شوم، مردم گمان میکنند شما علم به غیب دارید: سبحان اللَّه! ای یحیی دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمیدانیم. مطالبی که میگوییم از رسول خداست.
این قبیل اخبار دلالت میکند که امام(ع) به غیب مطلق و نامحدود احاطه ندارد و چنان نیست که بالذات و بالاستقلال همه چیز را بداند. لکن با این جهت هم منافات ندارد که در مواقع لازم و ضروری بتواند با جهان غیب ارتباط پیدا کند و حقایقی را دریافت نماید.
بنابراین، باید بگوییم که امام(ع) میتواند در موارد لازم و ضروری با جهان غیب تماس بگیرد و اطلاعات لازم را تحصیل کند. لکن چون علم او بالذات و بالاستقلال نیست و به غیب مطلق و نامحدود احاطه ندارد مانعی ندارد که از باب تأدب این گونه علوم را علم به غیب ننامید». [۱۰]
۵. حجت الاسلام و المسلمین رفیعی؛
حجت الاسلام و المسلمین رفیعی، در مقاله «علم غیب ائمه» در اینباره گفته است:
«مرحوم کلینی در کافی چهار روایت آورده مبنی بر اینکه علم غیبپیامبر(ص) و ائمه(ع) از نوع علم ارادی انتخابی است یعنی علم غیب حضوری نیست. هرگاه امام بخواهد و اراده کند از مجهولی یا غیبی آگاه گردد خداوند او را آگاه می سازد. این آگاهی حتی اموری که در پاره ای روایات نفی شده مانند فی الارحام، خبر از زمان و مکان مرگ افراد و نزول باران را نیز شامل می شود. اگر آنها می خواستند به اذن الهی به همه این امور آگاه میشدند و از آن خبر میدادند گر چه در محورهایی مانند علم به وقوع قیامت هرگز وارد نشدند. امام صادق(ع) میفرمایند: «إِذَا أَراد الْإِمام أَن یعلَم شَیئاً علَّمه اللَّه ذَلك»[۱۱][۱۲].
۶. حجت الاسلام و المسلمین قدردان قراملکی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر قدردان قراملکی، در کتاب «امامت» در اینباره گفته است:
«از بعضی روایات استنتاج میشود که ائمه اطهار(ع) بالفعل همه علوم را نمیدانند، بلکه وقتی بخواهند، خداوند آن را اعطا میکند، عمار ساباطی از امام صادق (ع) درباره علم غیب پرسید، حضرت فرمود: «لاَ وَلَکِنْ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَعْلَمَ اَلشَّیْءَ أَعْلَمَهُ اَللَّهُ ذَلِكَ»[۱۳]» [۱۴].
«خداوند به همه چیز آگاه است علم فعلى و هیچ چیز از او پنهان نمىماند. ولى انبیا و اولیا ممکن است بالفعل بسیارى از اسرار غیب را ندانند. اما اگر اراده کنند، خداوند آنان را آگاه مىنماید علم شأنى و استعدادى. از این رو "کلینی" در کتاب کافى، بابى را با این عنوان نوشته است: «بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ (ع) إِذَا شَاءُوا أَنْ یَعْلَمُوا عُلِّمُوا»[۱۵] در حدیثى از امام صادق(ع) مىخوانیم: «عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ المَدَائِنِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ الله (ع) قَالَ إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ يَعْلَمَ شَيْئاً أَعْلَمَهُ الله ذَلِك»[۱۶]»[۱۷].
«یکی دیگر از تقسیمات علم، تقسیم آن به فعلی و شأنی است. از علم فعلی به حضوری و احاطی نیز تعبیر شده است. از علم شأنی به غیر حضوری، ارادی و بالقوه و اشائی یاد کردهاند. درباره علم امامان معصوم (ع) بحث است که آیا علم آنان فعلی و حضوری است یا ارادی و شأنی؟ دو نظریه است. بسیاری از دانشمندان و محققان، علم امام را فعلی دانستهاند و برخی هم، شأنی بودن آن را پذیرفتهاند»[۱۸].
«در کتاب اصول کافی و بصائر حدود چهار روایت آمده است که علم غیبپیامبر(ص) و امام(ع) را از نوع علم ارادی اشائی معرفی میکند؛ یعنی علم غیب آنها حضوری مطلق نیست، بلکه هر گاه امام بخواهد و اراده کند که از مجهولی یا غیبی آگاه گردد خداوند آنان را آگاه میسازد. اینگونه روایات نیز به نوعی برای علم غیب پیامبر و امام تعیین محدوده میکند. امام صادق (ع) فرمود: « إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ یَعْلَمَ عُلِّم» و «إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ یَعْلَمَ شَیْئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ » از اینگونه روایات هم پاسخ داده شده و در نتیجه وسعت علم غیب پیامبر (ص) و ائمه ثابت شده است. علم غیب به این معنا که، اگر امام اراده کند و بخواهد، خداوند او را از غیب آگاه میسازد، معنای مجازی است، معنای حقیقی علم غیب یعنی امام بالفعل و بدون هیچ قید و شرطی از غیب آگاه است هر گاه علم غیب گفته شود همین معنا متبادر میشود و به علم ارادی مقید به مشیت اسم علم غیب اطلاق نمیشود، بلکه سلب این اسم از آن صحیح است»[۱۹].
۱۰. حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن وکیلی؛
حجت الاسلام و المسلمین وکیلی در مقاله «علم غیب امام» در این باره گفته است:
«یکی از سؤالات در باب علم امام(ع) این است که آیا علم امام(ع) متوقف بر اراده و خواست امام است یا بر صرف التفات و توجّه؟ روشن است که علم باطن امام همیشه به همه چیز فعلی است و متوقف بر هیچ شرطی نیست. بر اساس اصول گذشته میتوان به این سؤال اینچنین پاسخ داد:
مسلّماً انسان کامل هر گاه اراده کند که به حقیقتی احاطه یافته و آن را بداند فوراً به آن علم پیدا میکند و به تعبیری اراده به نوعی علت تامّه برای علم است. به این نکته در مجموعهای از روایات اشاره شده است؛ « إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ یَعْلَمَ عُلِّم» و «إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ یَعْلَمَ شَیْئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ»
گاهی علومی برای پیامبران و امامان بدون اراده حاصل میشود. صرف توجّه و التفات امام به یک حقیقت برای شهود و ادراک آن کافی است؛ گرچه این التفات به صورت غیر ارادی حاصل شود. در بسیاری از موارد در خواب یا مکاشفه یا در شرائط عادی بر طبق اراده و حکمت الهی التفاتی برای قلب ولی خدا به موجودی حاصل میشود و در اثر این التفات آن حقیقت منکشف میشود. مثلاً این نوع تعابیر را میتوان از این قسم محسوب کرد: امام علی (ع) فرمودهاند: «مَلَکَتْنِی عَیْنِی وَ أَنَا جَالِسٌ، فَسَنَحَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّه» و امام کاظم(ع) فرمودهاند: «بَیْنَمَا أَنَا جَالِسٌ فِی مُصَلَّایَ بَعْدَ فَرَاغِی مِنْ وِرْدِی وَ قَدْ تَنَوَّمَتْ عَیْنَایَ إِذْ سَنَحَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ ص فِی مَنَامِی فَشَکَوْتُ إِلَیْهِ مُوسَى بْنَ الْمَهْدِیِّ وَ ذَکَرْتُ مَا جَرَى مِنْهُ فِی أَهْلِ بَیْتِهِ وَ أَنَا مُشْفِقٌ مِنْ غَوَائِلِهِ فَقَالَ لِی لِتَطِبْ نَفْسُکَ یَا مُوسَى فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لِمُوسَى عَلَیْکَ سَبِیلاً»، تذکر این مطلب لازم است که به جهت اتصال شدید عالم مثال با عالم طبع معمولاً ارتباط حسی با یک موجود در عالم طبع، برای نفوس لطیف و طاهر سبب میشود که خودبخود و بدون اراده التفات به عالم مثال آن نیز حاصل شده و صورت ملکوتی آن شیء و گاه گذشته و آینده آن نیز برای شخص منکشف شود. این نوع علم که در میان اهل دل فراوان حاصل میشود از نوع علومی است که بسیار شائع بوده و بدون اراده حاصل میشود ولی مشروط به برقراری نوعی ارتباط حسی است. همین حالت در توجّه کردن به امور غائب و تمرکز بر آنان برای اولیاء و خوبان به وجود میآید.
همانطور که گذشت هر شیء در هر عالم و موطنی تحققی دارد، التفات به یک در یک موطن موجب علم به آن در همان موطن میشود نه در دیگر عوالم و مواطن. لذا اگر امام به ظاهر شخصی توجّه و التفات نمایند الزاماً در همان حین علم به باطن او نیز حاصل نمیشود، بلکه باید به مراتب تحقق وی در دیگر عوالم نیز التفات کنند تا به آن مراتب علم حاصل شود.
نتیجه: حصول علم برای انسان کامل متوقف بر التفات و توجّه است که بدون اراده نیز حاصل میشود، ولی التفات به هر عالمی فقط علت تامه برای انکشاف همان مرتبه است و انکشاف دیگر مراتب متوقف بر التفات به خود آن مراتب است. پس در حقیقت شرط حصول علم التفات خاص به آن شیء در مرتبه خاصش است و اگر گاهی از اراده سخن به میان میآید به عنوان ملزوم التفات و راه اختیاری علم مطرح میشود».[۲۰]
«مراد از علم اشائی یا ارادی آن است که علم به صورت فعلی و آنی نزد امام حاضر نیست، بلکه او هر وقت اراده کند از علوم و امور غیبی آگاه میشود.
شیخ محمد حسین مظفر در تعریف علم اشائی چنین آورده است: «إن المراد من العلم الحضوری أو الإرادی والإشائی هو : ما کان موهوبا من العلام سبحانه ومستفاضا منه بطریق الالهام أو النقر فی الأسماع أو التعلیم من الرسول أو غیر ذلک من الأسباب . وهذا العلم اختص به الإمام دون غیره من الأنام . ولیس المراد من العلم ها هنا ما حصل بالکسب من الأمارات والحواس الظاهریة والصنایع الاکتسابیة ، لاشتراک الناس مع الإمام فی هذا العلم لأنه تابع لأسبابه الاعتیادیة وهذا لا یختص بأحد . وهو بخلاف الأول إذ لا یمنحه علام الغیوب إلا لمن أراد واصطفی»
روایاتی که در باره تبیین منشأ علم امام و مستفاد بودن آن آوردیم، اشائی بودن علم امام را تأیید میکند. ثقة الاسلام کلینی در کافی در بابی با عنوان «أن الأئمة (ع) إذا شاؤوا أن یعلموا علموا» سه روایت از امام صادق(ع) آورده است که مضمون آنها آن است که اهل بیت(ع) هر گاه بخواهند، خداوند آنان را آگاه میسازد.
روایت اول چنین است: « إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ عَلِم»
روایت دوم چنین است: « إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ أُعْلِم»
در روایت سوم چنین آمده است: «إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ يَعْلَمَ شَيْئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِك»
چنان که پیداست در تمام این سه روایت بر اشائی و منوط بودن علم امام به تعلیم الهی تأکید شده است»[۲۱].
۱۲. آقای کاشفی (پژوهشگر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی)؛
«برخی از عالمان دینی بر این عقیده اند که علم غیب برای پیامبر (ص) و امامان(ع) شأنی است؛ یعنی، چنان نیست که همواره هر چیزی را بالفعل بدانند؛ بلکه اگر بخواهند از طریق غیبی بدانند، خواهند دانست و یا اگر خدا بخواهد، علم چیزی را در اختیار آنان خواهد گذاشت»[۲۲].
«هر چند بر طبق روایات فراوان، امامان(ع) نسبت به حوادث گذشته، آینده و حال علم و آگاهى دارند؛[۲۳] اما از روایاتى دیگر استفاده مىشود که این علم به صورت بالفعل نیست بلکه شأنى است؛ یعنى، هرگاه اراده کنند و بخواهند که چیزى را بدانند، خداوند سبحان آنان را عالم و آگاه خواهد کرد: «إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ يَعْلَمَ شَيْئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ»؛[۲۴] پس علم غیب امام شأنى است؛ نه فعلى»[۲۵].
«هر چند بر طبق روایات فراوان ائمه (ع) نسبت به همه آنچه که در گذشته واقع شده و در آینده حادث خواهد شد و در زمان حاضر در حال رخ دادن است علم و آگاهی دارند. اما به موجب روایات متعدد دیگر که در زمینه علم غیبامام (ع) آمده است، استفاده میشود که این علم به صورت بالفعل نیست، بلکه شأنی است یعنی هر گاه اراده کنند و بخواهند که چیزی را بدانند خداوند سبحان آنان را عالم و آگاه خواهد کرد. هر گاه امام اراده کند که چیزی را بداند، خداوند او را آگاه خواهد کرد، حاصل سخن این که علم غیبامام (ع) شأنی است نه فعلی. بر اساس همین نکته ممکن است نسبت به نحوه شهادت خود علم نداشتهاند چون اراده نکردهاند که بدانند. قابل ذکر است علامه مظفر این پاسخ را به عنوان یک احتمال ذکر میکند ولی آن را نمیپذیرد»[۲۶].
«در ابتدا باید دانست، علم امامان مظهر علم الهی است و از راه ارتباط با علم غیب خداوند حاصل میشود. بنابراین همان گونه که خداوند بر همه چیز علم دارد، امامان نیز میتوانند با ارتباط با علم غیب الهی از احوال مردم و حتی نظام هستی آگاه بشوند. البته امامان یک مقام نوری و شأنی دارند که به علم الهی متصل است و یک مقام بشری و علم فعلی دارند که هر کدام را که بخواهند برای آنها قابل تصور میشود. به طور مثال خود انسان نسبت به مطالب بسیاری علم دارد اما هر کدام را که اراده کند در صفحه ذهن او ظاهر میشود و به تعبیر دیگر اگر یک رایانه به سرور وصل باشد او به همه بانک اطلاعات دسترسی دارد اما بر صفحه مانیتور اطلاعات به طور محدود و به مرور ظاهر میشود و هر کدام از اطلاعات را خواسته باشد بر صفحه ظاهر میکند»[۲۷].
«مراد از علم اشائى كه بعضى از دانشمندان فرمودهاند، شأنى و قوه است كه از آن تعبیر آوردهاند به این كه (لو شاء ان یعلم لعلم) یعنى هرگاه بخواهند و اراده بكنند كه به چیزى عالم بشوند آشنا شده و دانا به آن چیز مىباشند»[۲۸].
«خداوند، بالفعل از همه اسرار غیبی آگاه است و دیگران ممکن است بالفعل، بسیاری از اسرار غیبی را ندانند، و تنها در صورتی که خداوند اراده نماید، یا خودشان اراده کنند و اذن و رضای پروردگار همراه باشد، از علوم غیبی مطلع گردند. در این باره از امام صادق(ع) روایت شده است: "هنگامی که امام(ع) اراده می کند، چیزی را بداند، خدا به او تعلیم می دهد"»[۲۹].
با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل میشوید:
↑حواشی آن بزرگوار در هوامش قوانین، به سال ۱۳۰۳ق، در تبریز، به خط مرحوم عبدالرحیم چاپ شده و آنچه راجع به مطلب مزبور نگارش داده، در صفحه۲۲۷ مذکور است و نسخه خطّی از حاشیه آن مرحوم در کتابخانه ما موجود است.
↑اصول کافى، ج۱، «باب ان الائمه(ع) یعلمون علم ماکان و ما یکون ...» و بحارالانوار، ج۱۶، باب۱۴.
↑«هر گاه امام اراده کند که چیزى را بداند، خداوند او را آگاه خواهد کرد»؛ اصول کافى، ج۱، «باب ان الائمه اذا شاؤا ان یعلموا علموا» و بحارالانوار، ج۲۶، ص۵۶، ۱۱۶و۱۱۷.