باطن (اسم الهی)

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Hosein (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۱۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

باطن، اسم فاعل و از ریشه «ب ـ ط ـ ن» خلاف «ظهر» به معنای پوشیده و پنهان بودن است.[۱] گفته شده: «بَطْن» در اصل به معنای شکم است و به جهت پایین (در برابر جهت بالا) و به هر چیز پیچیده‌ای بطن گفته می‌شود و نیز آنچه را با حواس نتوان ادراک کرد باطن می‌گویند.[۲] از دیگر معانی بطن، علم به باطن و شناختن آن است.[۳]

باطن از اسمای ذات الهی [۴] بوده، با ذات حق و دیگر اسمای خداوند، عینیت و اتحاد دارد. باطن و ظاهر از صفات متقابل‌اند و ذات حق به سبب نامتناهی بودن قابل اتصاف به آنهاست.[۵] شایان ذکر است که ذات حق از همان حیث که باطن است، ظاهر و از همان حیث که ظاهر است باطن است؛ زیرا خدا واحد حقیقی است و جهات گوناگون ندارد.[۶] در روایتی امیرمؤمنان، علی(ع) فرموده‌اند: هر باطنی غیر از خداوند غیر ظاهر است،[۷] بنابراین بین باطن و ظاهر بودن خداوند منافاتی نیست. عارفان در تقسیمی باطن را به همراه سه اسم «ظاهر»، «اول» و «آخر»، امهات اسما دانسته، اسم جامع آنها را «الله» و «الرحمن» می‌دانند و معتقدند اسمائی که به بطون تعلق دارد، در اسم باطن داخل است.[۸]

باطن به عنوان اسم خدا در قرآن تنها یک بار به کار رفته است:  هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ [۹] برخی سرّ ترتیب ذکر اسمای چهارگانه در این آیه را آن دانسته‌اند که هر اسم متأخری، متضمّن مفاد اسم پیشین است، بنابراین اسم باطن متضمن مفاد نام‌های ظاهر، آخر و اول است.[۱۰]

بر اساس روایات، باطن بودن خداوند به این معنا نیست که در چیزی پنهان شده باشد.[۱۱] باطن بودن خداوند دو گونه تبیین می‌شود:

  1. چنان‌که در آیه  لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ [۱۲] بیان شده، خداوند بر هر چیز مفروضی قادر است:  وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ، ازاین‌رو با قدرتش بر هر چیزی، از هر جهتی احاطه دارد، بنابراین هر چیزی که باطن فرض شود، خداوند از آن، باطن‌تر است؛ زیرا از ورای آن چیز بر آن احاطه دارد، در نتیجه خداوند باطن خواهد بود؛ نه آن چیز، پس باطن مطلق تنها خداوند است و هرچه جز او باطن باشد، باطن نسبی و اضافی خواهد بود و این معنای حصر موجود در آیه  هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ [۱۳] است. از بیان فوق معلوم می‌شود که باطن از فروع اسم محیط و محیط فرع بر اطلاق قدرت الهی است. این احتمال نیز وجود دارد که باطن فرع بر احاطه وجود الهی بر هر چیزی باشد؛ زیرا خداوند نزد اوهام و عقول از هر چیز مخفی و باطنی، پنهان‌تر است؛ همچنین باطن نوعی تفرّع بر علم خداوند نیز دارد و ذیل آیه که بیانگر علم الهی به هر چیزی است:  وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ  با این تفرّع مناسبت دارد.[۱۴]
  2. مراد از باطن بودن خداوند آن است که به همه چیز و به باطن اشیا عالم است.[۱۵] به این معنا در برخی از روایات نیز اشاره شده است.[۱۶] برخی این معنا را خلاف ظاهر [۱۷] و برخی دیگر آن را مستلزم تکرار در ذیل آیه ـ که بیانگر علم الهی به هر چیزی است ـ دانسته و ازاین‌رو آن را ضعیف شمرده‌اند؛[۱۸] اما بعضی ذیل آیه را مؤیّد این قول به حساب آورده‌اند [۱۹]. در بیان علّت پنهان بودن خداوند باید گفت که پنهان بودن خداوند از شدّت ظهور و غایت وضوح است،[۲۰] زیرا خداوند با ذاتش برای اشیا تجلی کرده است و چون برخی از اشیا از پذیرش این تجلّی حق قاصر است، خداوند از آنها پنهان است، پس در حقیقت حجابی وجود ندارد، مگر در محجوبان.[۲۱] برخی در توضیح چگونگی باطن بودن خداوند بر اثر شدّت ظهور گفته‌اند: هرچه در آسمانها و زمین است بر نیاز خویش به مدبّری که او را تدبیر کند، گواهی می‌دهد و اگر برخی از اشیا گواهی می‌داد و برخی گواهی نمی‌داد، همه انسان‌ها به خداوند یقین پیدا می‌کردند؛ ولی چون همه اشیا در گواهی دادن به وجود پروردگار متحدند، ادراک این گواهیها به سبب فراوانی و شدت ظهور، مخفی و پیچیده شده است.[۲۲] برخی باطن بودن خداوند را به این صورت بیان کرده‌اند که اگر از طریق حسّ و خیال طلب شود، پنهان است، چنان‌که اگر از طریق عقل و استدلال طلب شود ظاهر است.[۲۳] قابل ادراک نبودن خداوند با حواسّ ظاهری، در آیات دیگری نیز بیان شده است؛ مانند:  لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ [۲۴] بعضی از مفسّران، این مطلب را دلیلی بر باطل بودن این قول اشاعره به حساب آورده‌اند که مؤمنان در آخرت خداوند را با چشم می‌بینند.[۲۵] برخی نیز باطن بودن خداوند را، پنهان بودن حقیقت ذات الهی، دانسته‌اند،[۲۶] زیرا عقول به آن راه ندارند،[۲۷] چنان‌که هیچ عارفی نیز نمی‌تواند ژرفای ذات حق را شهود کند.

در توضیح باطن بودن خداوند اقوال دیگری نیز نقل شده که به برخی از آنها در روایات هم اشاره شده است و برخی دیگر هیچ‌گونه دلیل و مؤیدی ندارد. این اقوال عبارت است از:

  1. اسم باطن به همراه اوّل و آخر و ظاهر، مجموعا بدین معناست که همه امور به دست خدا و تمامیّت هر چیزی به اوست.[۲۸]
  2. خداوند نزدیک‌ترین چیز به هر موجودی است.[۲۹]
  3. باطن است به اسمای تنزیهیّه‌اش و به اینکه مقوم ارواح است.[۳۰]
  4. منزّه از کیفیت و چگونگی است.[۳۱]
  5. باطن یعنی لطیفی که نور او در اعماق هر چیزی و بواطن هر زنده‌ای نافذ است.[۳۲]
  6. از قلب‌های دشمنانش پنهان است و از این رو وی را انکار می‌کنند.[۳۳]
  7. باطن است بدون آنکه کسی او را پنهان کرده باشد و بدون آنکه از کسی بترسد، پنهان کننده هر باطنی است، باطن است به پوشاندن گناه هنگام وقوع معصیت.[۳۴]
  8. باطن است بدون آنکه پوشیده باشد.[۳۵]
  9. با معقولات و محسوسات مشابهت ندارد، از جسمیّت و مکان داشتن و کمیّت منزه است، باطن است به صمدیّت، امتنان، فضل، میراندن، لطف و جمال، عنایت، رحمت، ارشاد و...[۳۶].[۳۷]

منابع

پانویس

  1. المصباح، ص۵۲؛ القاموس‌المحیط، ج۲، ص۱۵۵۲؛ التحقیق، ج ۱، ص۲۹۲، «بطن».
  2. مفردات، ص۱۳۰، «بطن».
  3. المصباح، ص۵۲؛ لسان‌العرب، ج ۱۳، ص۵۵؛ مقاییس‌اللغه، ج ۱، ص۲۵۹، «بطن».
  4. شرح فصوص الحکم، ص۴۵.
  5. نمونه، ج۲۳، ص۲۹۹ ـ ۳۰۰؛ شرح الاسماء الحسنی، ص۱۲۹.
  6. شرح فصوص الحکم، ص۴۷۷.
  7. نهج البلاغه، خطبه ۶۵.
  8. شرح فصوص الحکم، ص۴۵.
  9. «او، آغاز و انجام و آشکار و نهان است و به هر چیزی داناست» سوره حدید، آیه ۳.
  10. رحمة من الرحمن، ج ۴، ص۲۷۰.
  11. الکافی، ج ۱، ص۱۲۲؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۳؛ نورالثقلین، ج ۵، ص۲۳۴ ـ ۲۳۷.
  12. «فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن اوست، زنده می‌گرداند و می‌میراند و او بر هر کاری تواناست» سوره حدید، آیه ۲.
  13. «او، آغاز و انجام و آشکار و نهان است و به هر چیزی داناست» سوره حدید، آیه ۳.
  14. المیزان، ج ۱۹، ص۱۵۱ ـ ۱۵۲؛ البصائر، ج ۴۴، ص۸۰ ـ ۸۱؛ نگرش وحی بر خداشناسی، ج ۲، ص۶۱.
  15. کشف‌الاسرار، ج ۹، ص۴۷۶ ـ ۴۷۷؛ مجمع‌البیان، ج ۹، ص۳۴۷.
  16. الکافی، ج ۱، ص۱۲۲؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۶.
  17. الکشاف، ج ۴، ص۴۷۲.
  18. حاشیه شیخ زاده، ج ۸، ص۱۰۳.
  19. تفسیر صدرالمتالهین، ج ۶، ص۱۵۳.
  20. شرح الاسماء، ص۷۲۰.
  21. تفسیر صدرالمتالهین، ج ۶، ص۱۵۶.
  22. شرح الاسماء الحسنی، ص۱۲۹ـ۱۳۰؛ شرح اسماء الله الحسنی، ص۳۳۴.
  23. شرح الاسماء الحسنی، ص۱۲۹؛ التحریر والتنویر، ج ۲۷، ص۳۶۲؛ اشتقاق اسماء اللّه، ص۳۶۳.
  24. «چشم‌ها او را در نمی‌یابند» سوره انعام، آیه ۱۰۳.
  25. الکشاف، ج ۴، ص۴۷۲.
  26. شرح اسماء الله الحسنی، ص۳۳۴؛ شرح الاسماء، ص۷۲۰.
  27. حاشیه شیخ زاده، ج ۸، ص۱۰۳؛ موسوعة له الاسماء الحسنی، ج ۱، ص۳۷۰.
  28. مجمع البیان، ج ۹، ص۳۴۷؛ تفسیر صدرالمتالهین، ج ۶، ص۱۵۴.
  29. جامع‌البیان، مج ۱۳، ج ۲۷، ص۲۸۱؛ الدرالمنثور، ج ۸، ص۴۸.
  30. شرح الاسماء، ص۷۲۰.
  31. شرح اسماء الله الحسنی، ص۳۲۶؛ اسما و صفات الهی، ج ۱، ص۱۲۱.
  32. اسما و صفات الهی، ج ۱، ص۱۲۲.
  33. البصائر، ج۴۴، ص۸۲؛ کشف‌الاسرار، ج۹، ص۴۷۷؛ موسوعة له الاسماء الحسنی، ج ۱، ص۳۷۲.
  34. کشف‌الاسرار، ج ۹، ص۴۷۶ ـ ۴۷۷؛ شرح اسماء الله الحسنی، ص۳۲۶ ـ ۳۲۷.
  35. نمونه، ج ۲۳، ص۲۹۸ ـ ۲۹۹.
  36. شرح اسماءالله الحسنی، ص۳۲۵ ـ ۳۲۸؛ مجمع‌البیان، ج ۹، ص۳۴۷؛ البصائر، ج ۴۴، ص۸۱ ـ ۸۲.
  37. جمالی، احمد، مقاله «باطن»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۵، ص۲۸۸-۲۹۱.