اسماعیل بن جابر بن یزید جعفی در تراجم و رجال
آشنایی اجمالی
اسماعیل بن جابر[۱] در بیست و هفت سند روایت تفسیر کنز الدقائق و به گزارش از الکافی، علل الشرائع، معانی الاخبار، تفسیر العیاشی و تأویل الآیات الظاهرة ذکر شده است؛ برای نمونه:
«مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ وَيْلٌ لِلَّذِينَ يَخْتِلُونَ الدُّنْيَا بِالدِّينِ وَ وَيْلٌ لِلَّذِينَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ وَ وَيْلٌ لِلَّذِينَ يَسِيرُ الْمُؤْمِنُ فِيهِمْ بِالتَّقِيَّةِ أَ بِي يَغْتَرُّونَ أَمْ عَلَيَّ يَجْتَرِءُونَ فَبِي حَلَفْتُ لَأُتِيحَنَّ لَهُمْ فِتْنَةً تَتْرُكُ الْحَلِيمَ مِنْهُمْ حَيْرَانَ»[۲].[۳]
شرح حال راوی
اسماعیل بن جابر جعفی یا خثعمی از راویان مشهور امامی است که در کوفه میزیسته و امام باقر، امام صادق و امام کاظم(ع) را ادراک کرده و از اصحاب آن بزرگواران شمرده میشود و روایات متعددی از آنان نقل کرده است. اسماعیل بن جابر یک اثر علمی نیز از خود به یادگار گذاشته که صفوان بن یحیی آن را روایت کرده است. وی به راوی حدیث اذان معروف است؛ زیرا امام صادق(ع) چگونگی اذان و اقامه را به ایشان یاد داده است.
نجاشی: "روى عن أبي جعفر و أبي عبدالله(ع) وهو الذي روى حديث الأذان[۴]. له كتاب ذكره محمد بن الحسن بن الوليد في فهرسته، أخبرنا أبوالحسين علي بن أحمد قال: حدثنا محمد بن الحسن، قال: حدثنا محمد بن الحسن، عن محمد بن عيسى، عن صفوان بن يحيى عنه"[۵].
شیخ طوسی: "له كتاب، أخبرنا به ابن أبي جيد، عن ابن الوليد، عن الصفار، عن محمد ابن عيسى بن عبيد، عن صفوان، عن إسماعيل بن جابر[۶]؛ إسماعيل بن جابر الخثعمي الكوفي، ثقة ممدوح، له أصول رواها عنه صفوان بن يحيى"[۷].
در رجال الکشی دو روایت با عنوان اسماعیل بن جابر الجعفی نقل شده است:
روایت یکم: «حَدَّثَنِي ابْنُ أُورَمَةَ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى، عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ، قَالَ: أَصَابَنِي لَقْوَةٌ فِي وَجْهِي، فَلَمَّا قَدِمْنَا الْمَدِينَةَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)، قَالَ مَا الَّذِي أَرَى بِوَجْهِكَ قَالَ، قُلْتُ فَاسِدَةَ رِيحٍ، قَالَ، فَقَالَ لِيَ ائْتِ قَبْرَ النَّبِيِّ(ص) فَصَلِّ عِنْدَهُ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ ضَعْ يَدَكَ عَلَى وَجْهِكَ ثُمَّ قُلْ: بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ هَذَا أُحَرِّجُ عَلَيْكَ مِنْ عَيْنِ إِنْسٍ أَوْ عَيْنِ جِنٍّ أَوْ وَجَعٍ أُحَرِّجُ عَلَيْكَ بِالَّذِي اتَّخَذَ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا وَ كَلَّمَ مُوسى تَكْلِيماً وَ خَلَقَ عِيسَى مِنْ رُوحِ الْقُدُسِ لَمَّا هَدَأْتَ وَ طَفِيتَ كَمَا طَفِيَتْ نَارُ إِبْرَاهِيمَ اطْفَأْ بِإِذْنِ اللَّهِ اطْفَأْ بِإِذْنِ اللَّهِ. قَالَ فَمَا عَاوَدْتُهُ إِلَّا مَرَّتَيْنِ حَتَّى رَجَعَ وَجْهِي، فَمَا عَادَ إِلَيَّ السَّاعَةَ»[۸].
روایت دوم: «حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِي جِبْرِيلُ بْنُ أَحْمَدَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، عَنْ يُونُسَ، عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ، قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَقُولُ هَلَكَ الْمُتَرَئِّسُونَ فِي أَدْيَانِهِمْ، مِنْهُمْ زُرَارَةُ وَ بُرَيْدٌ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ إِسْمَاعِيلُ الْجُعْفِيُّ، وَ ذَكَرَ آخَرَ لَمْ أَحْفَظْهُ»[۹].[۱۰]
جعفی یا خثعمی؟
رجالیان، در اتصاف راوی به «جعفی»[۱۱] و «خثعمی»[۱۲]اختلاف دارند:
کشی[۱۳]، نجاشی[۱۴] و علامه حلی[۱۵] او را به «الجعفی»؛ ولی شیخ طوسی در کتاب رجالش وی را به «الخثعمی» وصف کرده است[۱۶].
ابن داود به این اختلاف اشاره کرده است[۱۷]. بعضی از جمله آیت الله خویی، الخثعمی موجود در نسخههای رجال الطوسی را تحریف شده الجعفی دانسته و دو شاهد برایش یاد کردهاند.
- از ظاهر کلام علامه حلی برداشت میشود که عبارتش را از کلام شیخ طوسی در باب اصحاب امام باقر(ع) گرفته است و الجعفی ذکر کرده است، پس این وصف در نسخهای از رجال الطوسی آمده است.
- در رجال الطوسی که صاحب مجمع الرجال و نقد الرجال در دست داشته، وصف الجعفی وجود دارد[۱۸].
به دیده علامه شوشتری وصف اسماعیل بن جابر به الجعفی درست نیست؛ زیرا الجعفی وصف اسماعیل بن عبدالرحمن است و اسماعیل الجعفی در اسناد روایات به وی انصراف دارد. بر این اساس، روایت دوم رجال الکشی به اسماعیل بن عبدالرحمن مرتبط است و نقل آن ذیل عنوان اسماعیل بن جابر از سوی کشی درست نیست، چنانکه سخن نجاشی در ترجمه اسماعیل بن جابر الجعفی که چنین نوشته است: "وهو الذي روى حديث الأذان" نادرست است؛ زیرا شیخ کلینی، حدیث اذان را از اسماعیل الجعفی نقل کرده و بیان شد که مراد از اسماعیل الجعفی، اسماعیل بن عبدالرحمن الجعفی است[۱۹].[۲۰]
تحقیق
دیدگاه علامه شوشتری که مراد از «اسماعیل الجعفی»، «اسماعیل بن عبدالرحمن» است؛ نه «اسماعیل بن جابر» و «اسماعیل بن جابر» به «الخثعمی» متصف میشود و اسماعیل بن عبدالرحمن به الجعفی به صواب نزدیکتر است؛ به چند دلیل:
- سخن شیخ طوسی: "إسماعيل بن جابر له كتاب أخبرنا به... صفوان عن إسماعيل بن جابر[۲۱]؛ إسماعيل بن جابر الخثعمي... له اُصول رواها عنه صفوان بن يحيى"[۲۲]. بر این اساس، اسماعیل بن جابر صاحب کتاب، و راوی آن صفوان بن یحیی است و به الخثعمی متصف است.
- شیخ صدوق در ذکر طریق خودش به اسماعیل الجعفی مینویسد که مقصود از آن اسماعیل بن عبدالرحمن الجعفی است؛ زیرا در مشیخه چنین آورده است: "و ما كان فيه عن إسماعيل الجعفي فقد رؤيته عن... محمد بن سنان و صفوان بن يحيى عن إسماعيل بن عبدالرحمن الجعفي"[۲۳].
- روایت ابان بن عثمان و جمیل بن دراج از اسماعیل الجعفی[۲۴] و اسماعیل بن عبدالرحمن الجعفی[۲۵] و عدم روایت آنان از اسماعیل بن جابر.
- روایت صفوان بن یحیی از اسماعیل بن جابر[۲۶] و عدم روایتش از اسماعیل الجعفی در اسناد روایات.
بر این پایه، مواردی که اسماعیل بن جابر به الجعفی وصف شده، مصحّف الخثعمی است.[۲۷]
طبقه راوی
از تاریخ ولادت و وفات اسماعیل بن جابر گزارشی در دست نیست. شیخ طوسی از اسماعیل بن جابر در زمره اصحاب امام باقر(ع)[۲۸] و امام صادق(ع)[۲۹] نام برده و هنگام ذکر نام او در اصحاب امام موسی کاظم(ع) چنین نوشته است: "روى عنهما"[۳۰] پس وی امام کاظم(ع) را ادراک کرده؛ ولی از آن بزرگوار روایت نقل نکرده است. نجاشی نیز او را فقط از راویان امام باقر و امام صادق(ع)دانسته است[۳۱].
برقی هم از اسماعیل بن جابر در اصحاب امام باقر(ع)[۳۲] و امام صادق(ع)[۳۳] یاد کرده است؛ لکن روایات او از امام کاظم(ع) بر نقل حدیث از آن حضرت دلالت دارد[۳۴].
بر این اساس، اسماعیل بن جابر سه امام معصوم(ع) را ادراک و از ایشان حدیث نقل کرده است؛ لکن بیشترین روایتش از امامان امام باقر و امام صادق(ع) بوده است.
آیتالله بروجردی، اسماعیل بن جابر را از رُوات طبقه چهارم به شمار آورده است[۳۵].[۳۶]
استادان و شاگردان راوی
اسماعیل بن جابر از راویانی همچون ابوخالد کابلی، یونس بن ظبیان و عبدالحمید خادم اسماعیل بن جعفر[۳۷]حدیث نقل کرده که از اساتید حدیث وی شمرده میشوند و راویانی مانند محمد بن سنان، منصور بن یونس، عبدالملک القمی، صفوان بن یحیی، علی بن النعمان و عثمان بن عیسی[۳۸] از او روایت کردهاند که از شاگردان حدیثی اسماعیل بن جابر به شمار میآیند.[۳۹]
جایگاه حدیثی راوی
نجاشی درباره راوی یادشده نظری نداده است؛ ولی شیخ طوسی با عبارت "ثقة ممدوح" او را توثیق کرده[۴۰] و علامه حلی نام او را در بخش نخست کتابش که به راویان ثقه و ممدوح اختصاص دارد، ذکر کرده و نوشته است: "إسماعيل بن جابر الجعفي الكوفي ثقة ممدوح، وما ورد فيه من الذم فقد بينا ضعفه في كتابنا الكبير، وكان من أصحاب الباقر(ع) و حديثه أعتمد عليه"[۴۱].
مراد از عبارت "وما ورد فيه من الذم" روایتی است که در رجال الکشی در نکوهش اسماعیل بن جابر از امام صادق(ع) نقل شده است: «حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِي جِبْرِيلُ بْنُ أَحْمَدَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، عَنْ يُونُسَ، عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ، قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَقُولُ هَلَكَ الْمُتَرَئِّسُونَ فِي أَدْيَانِهِمْ، مِنْهُمْ زُرَارَةُ وَ بُرَيْدٌ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ إِسْمَاعِيلُ الْجُعْفِيُّ، وَ ذَكَرَ آخَرَ لَمْ أَحْفَظْهُ»[۴۲].
در این حدیث، اولاً برخی از جمله اسماعیل بن جابر الجعفی به ریاستطلبی در دین معرفی شدهاند که سرانجامش هلاک است و بر قدح و ذم آنان دلالت دارد و ثانیاً آنان افراد شایسته اعتمادی نیستند و نمیشود به روایات آنها عمل کرد.
در جواب چند مطلب ذکر شده است:
۱. این روایت ضعیف است، چون جبرئیل بن احمد[۴۳] در سند آن قرار دارد[۴۴] و شایسته استدلال نیست.
۲. از روی تقیه صادر شده است؛ زیرا امامان(ع) برای حفاظت از جان اصحابشان سخنانی در مذمت آنان میگفتند تا ارتباط آنها با ائمه(ع) معلوم نشود و از سوء ظن حاکمان وقت در امان باشند[۴۵]؛ مؤیدش این است که امام صادق(ع) زرارة بن اعین، برید بن معاویه و محمد بن مسلم را که از اجلای روات به شمار میروند، در این حدیث نکوهیده است، درحالی که در وثاقت آنان تردیدی نیست و بر همین اساس، قرار گرفتن نام اسماعیل بن جابر در ردیف آنان از جایگاه والای او نشان دارد.
۳. هلاک در صورتی بر قدح و ذم دلالت دارد که هلاک آخرتی باشد؛ نه دنیایی، که ملازم با قدح و ذم نیست.
۴. ریاستطلبی گرچه امری ناپسند است، با وثاقت در نقل روایت منافات ندارد [۴۶].
به هر روی، روایت اجلای اصحاب مانند صفوان بن یحیی، محمد بن سنان، علی بن النعمان، عثمان بن عیسی، حماد بن عثمان، عبدالله بن المغیرة، عبدالله بن مسکان و جعفر بن بشیر که بعضی از آنها از اصحاب اجماع هستند، از اسماعیل بن جابر نشانه دیگری بر وثاقت وی است.[۴۷]
اسماعیل الجعفی
اسماعیل الجعفی، در بیست سند روایت تفسیر کنز الدقائق و به گزارش از الکافی و جز آن ذکر شده است؛ برای نمونه:
«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ وَ مَعْمَرِ بْنِ يَحْيَى بْنِ سَامٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةَ قَالُوا سَمِعْنَا أَبَا جَعْفَرٍ(ع) يَقُولُ التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ شَيْءٍ يُضْطَرُّ إِلَيْهِ ابْنُ آدَمَ فَقَدْ أَحَلَّهُ اللَّهُ لَهُ»[۴۸].[۴۹]
تمییز راوی
به دیده آیت الله خویی، عنوان اسماعیل الجعفی گاهی بر اسماعیل بن جابر اطلاق شده است و زمانی بر اسماعیل بن عبدالرحمن الجعفی لکن در اسناد روایات، به اسماعیل بن جابر انصراف دارد، مگر قرینهای بر خلاف وجود داشته باشد؛ زیرا اولاً روایات وی بیشتر از روایات اسماعیل بن عبدالرحمن الجعفی است؛ ثانیاً اَشهر و أعرف از اسماعیل بن عبدالرحمن الجعفی است؛ ثالثاً صاحب کتاب است[۵۰].
توضیح: در اسناد روایات، سه عنوان اسماعیل الجعفی، اسماعیل بن عبدالرحمن الجعفی و اسماعیل بن جابر آمده است. عنوان اسماعیل بن جابر در بیشتر اسناد روایات دیده میشود و روایات او از دو عنوان دیگر بیشتر است و کسانی مانند صالح بن عبدالله، محمد بن سنان، محمد بن ابی حمزه، صفوان بن یحیی، سعدان بن مسلم، ابان بن عبدالملک، محمد بن عیسی، عثمان بن عیسی، عبدالله بن سنان، حریز بن عبدالله، عبدالله بن الولید الکندی، مرازم، الحسین بن المختار، عبدالملک القمی، حفص بن قرط، الحسن بن عطیه و منصور بن یونس از وی روایت میکنند و بیشترین روایت اسماعیل بن جابر از امام صادق(ع) است.
عنوان اسماعیل بن عبدالرحمن الجعفی در سند شمار اندکی از روایات ذکر شده و افرادی مانند حماد بن عثمان، جمیل بن دراج و ابان بن عثمان از او روایت میکنند و بیشترین روایتش از امام باقر(ع) است؛ اما عنوان اسماعیل الجعفی که در اسناد فراوانی یاد شده، از جهت راوی و مروی عنه با اسماعیل بن عبدالرحمن الجعفی سازگاری دارد؛ زیرا در بیشتر موارد جمیل بن دراج و ابان بن عثمان از وی روایت کردهاند و به سخن دیگر، از جهت طبقه، اسماعیل الجعفی با اسماعیل بن عبدالرحمن در یک طبقه قرار دارند.
افزون بر این، شیخ کلینی از اسماعیل الجعفی روایتی را نقل کرده[۵۱] و در جای دیگر همان روایت را از اسماعیل بن عبدالرحمن الجعفی گزارش کرده است[۵۲].[۵۳]
شرح حال راوی
اسماعیل بن عبدالرحمن الجعفی از فقها و راویان ثقه امامی و از بزرگان مورد اعتماد کوفی است که از امام باقر و امام صادق(ع) روایت کرده و حضرت صادق(ع) برای ایشان رحمت طلبیده است.
در رجال النجاشی و الفهرست الطوسی؛ عنوان مستقلی برای اسماعیل بن عبدالرحمن الجعفی قرار داده نشده؛ ولی نجاشی در ترجمه بسطام بن الحصین بن عبدالرحمن الجعفی[۵۴] از وی نام برده و چنین نوشته است: "بسطام بن الحصين بن عبدالرحمن الجعفي ابن أخي خيثمة وإسماعيل. كان وجها في أصحابنا وأبوه وعمومته، وكان أوجههم إسماعيل. وهم بيت بالكوفة من جعفي، يقال لهم بنو أبي سبرة، منهم خيثمة بن عبدالرحمن صاحب عبدالله بن مسعود. له كتاب أخبرنا محمد بن جعفر الأديب قال: حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال: حدثنا محمد بن مفضل بن إبراهيم قال: حدثنا محمد بن عمرو بن النعمان الجعفي قال: حدثنا بسطام بن الحصين بكتابه"[۵۵].
شیخ طوسی در اصحاب امام باقر و امام صادق(ع)از راوی یاد شده نام برده و چنین نوشته است: "إسماعيل بن عبدالرحمان الجعفي الكوفي، تابعي، سمع أبا الطفيل عامر بن واثلة، روى عنه وعن أبي عبدالله(ع)[۵۶]؛ إسماعيل بن عبدالرحمان الجعفي الكوفي، تابعي، سمع من أبي الطفيل[۵۷]، مات في حياة أبي عبدالله(ع) وكان فقيها، وروى عن أبي جعفر(ع) أيضا"[۵۸].
علامه حلی: "إسماعيل بن عبدالرحمان الجعفي الكوفي، تابعي من أصحاب أبي عبدالله الصادق(ع)، سمع من أبي الطفيل، مات في حياة أبي عبدالله(ع)، وكان فقيها، وروى عن أبي جعفر الباقر(ع) أيضاً. و نقل ابن عقدة أن الصادق(ع) ترحم عليه[۵۹]، وحكى عن ابن[۶۰] نمير أنه قال: أنه ثقة وبالجملة فإن حديثه أعتمد عليه"[۶۱].[۶۲]
طبقه راوی
تاریخ ولادت اسماعیل بن عبدالرحمن الجعفی دانسته نیست؛ ولی در زمان امام صادق(ع) وفات یافته و امام باقر و امام صادق(ع) را ادراک و از آن دو بزرگوار روایت کرده است و شیخ طوسی او را از تابعان برشمرده است.[۶۳]
استادان و شاگردان راوی
بر پایه اسناد، بیشترین روایات اسماعیل بن عبدالرحمن الجعفی از امام باقر(ع) است، هرچند از امام صادق(ع) نیز روایت کرده است. در یک مورد از عمر بن حنظله[۶۴] روایت کرده که از استاد حدیث وی شمرده میشود. بسیاری نیز از وی روایت کردهاند؛ همچون جمیل بن دراج، ابان بن عثمان، حماد بن عثمان، مالک الاسدی، عمر بن اذینه، غیلان، عمر بن ابان و اسحاق بن عمار[۶۵].[۶۶]
جایگاه حدیثی راوی
از قدما مانند نجاشی، شیخ طوسی و بزرگان دیگر درباره راوی توثیق صریح نرسیده است، از این رو برخی وی را ضعیف[۶۷] و بعضی حسن [۶۸] و شماری ثقه دانستهاند؛ ولی وصف وی به وجاهت در کلام نجاشی: "وكان أوجههم إسماعيل"[۶۹]، به فقاهت در نوشته شیخ طوسی: "وكان فقيها"[۷۰]. و ترحم امام صادق(ع)[۷۱]، روایت اجلای رُوات مانند ابان بن عثمان و اسحاق بن عمار از ایشان و توثیق ابن نمیر که از عالمان جرح و تعدیل شمرده میشود، از قرائنی هستند که دلالت میکنند اسماعیل بن عبدالرحمن الجعفی از راویان ثقه است.
علامه حلی: "وبالجمله فحديثه أعتمد عليه"[۷۲].
بحر العلوم نیز پس از نقل عبارت نجاشی در ترجمه بسطام چنین نوشته است: "قلت: وما قاله النجاشي يقرب من التوثيق"[۷۳].
استر آبادی: "كونه فقيها يشهد على وثاقته، وكذا كونه وجهاً على ما قال جمع، وكذا حال توثيق ابن نمير، والمظنون صحة ما نقل عن ابن عقدة. وبالجملة: الظاهر جلالة هذا الرجل مضافاً إلى وثاقته، فتأمل"[۷۴].
علامه مجلسی: "ممدوح كالصحيح"[۷۵].
علامه مامقانی: "كون الرجل إمامياً لا شبهة فيه، وإذا انضم كونه فقيها ووجها من أصحابنا، مع ترحم الصادق(ع) عليه، إلى توثيق ابن نمير، كان الرجل من الصحاح. فإن لم يكن، فمن الحسان كالصحيح"[۷۶].[۷۷]
منابع
پانویس
- ↑ ر.ک: أ. منابع شیعی: رجال البرقی، ص۱۲، ۱۸ و ۲۸؛ معالم العلماء، ص۴۶، ش۴۲؛ رجال النجاشی، ص۳۲، ش۷۱؛ رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، ص۱۹۹، ش۳۴۹؛ رجال الطوسی، ص۱۲۴، ش۱۲۴۶، ص۱۶۰، ش۱۷۸۹، ص۳۳۱، ش۴۹۳۴؛ الرجال (ابن داود)، ص۵۵، ش۱۷۶؛ خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۸، ش۲؛ التحریر الطاووسی، ص۳۰، ش۱۶؛ نقد الرجال، ج۱، ص۲۱۲، ش۴۸۰، جامع الرواة، ج۱، ص۹۳، ش۶۳۷؛ الوجیزة فی الرجال، ص۳۰، ش۱۹۴؛ حاوی الأقوال، ج۱، ص۱۴۴، ش۲۹؛ تعلیقة علی منهج المقال، ص۸۹؛ منتهی المقال فی احوال الرجال، ج۲، ص۴۹، ش۳۳۷؛ طرائف المقال، ج۱، ص۴۰۷، ش۳۲۵۹، ج۲، ص۹، ش۶۵۸۲؛ قاموس الرجال، ج۲، ص۳۲، ش۷۸۹؛ تنقیح المقال، ج۱۰، ص۲۷، ش۲۲۳۱؛ طبقات رجال الکافی، ص۶۸؛ شعب المقال فی درجات الرجال، ص۵۳، ش۹۰؛ معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۳۱، ش۱۳۱۰؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۶۲۵، ح۲۰۲۱. ب. منابع سنی: لسان المیزان، ج۱، ص۳۹۷، ش۱۲۵۶.
- ↑ تفسیر کنز الدقائق، ج۳، ص۶۰ به گزارش از الکافی، ج۲، ص۲۹۹، ح۱.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 94.
- ↑ «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع) يَقُولُ الْأَذَانُ وَ الْإِقَامَةُ خَمْسَةٌ و ثَلَاثُونَ حَرْفاً فَعَدَّ ذَلِكَ بِيَدِهِ وَاحِداً وَاحِداً الْأَذَانَ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ حَرْفاً وَ الْإِقَامَةَ سَبْعَةَ عَشَرَ حَرْفاً»؛ (الکافی، ج۳، ص۳۰۲، ح۳).
- ↑ رجال النجاشی، ص۳۳، ش۷۱.
- ↑ الفهرست (طوسی)، ص۳۷، ش۴۹.
- ↑ رجال الطوسی، ص۱۲۴، ش۱۲۴۶.
- ↑ «الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ وَ كَانَتْ عَرَضَتْ لَهُ رِيحٌ فِي وَجْهِهِ مِنْ عِلَّةٍ أَصَابَتْهُ وَ هُوَ مُحْرِمٌ قَالَ فَقُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع): إِنَّ الطَّبِيبَ الَّذِي يُعَالِجُنِي وَصَفَ لِي سَعُوطاً فِيهِ مِسْكٌ فَقَالَ اسْتَعِطْ بِهِ»؛ (تھذیب الأحکام، ج۵، ص۲۹۸، ح۱۰).
- ↑ رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، ج۲، ص۴۵۲، ش۳۵۰ (فی إسماعیل بن جابر الجعفی).
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 95-97.
- ↑ جعفی از تیرههای قبیله مَذْحِج است که در یمن میزیستند. نام این تیره برگرفته از نام جعفی بن سَعد العشیرة بن مالک است. قبیله جعفی، همراه دیگر قبایل مذحج، در نبرد قادسیه (سال ۱۴ هجری قمری) شرکت داشتند و از آنها به یمنیهای قدیم یاد شده است. از دوره امام باقر(ع) شمار جعفیان در میان شیعیان رو به افزایش گذاشت و در زمان امام صادق(ع)به اوج رسید. اسماعیل بن جابر جعفی یکی از مشهورترین اشخاص این خاندان در میان اصحاب امام محمد باقر و امام جعفر صادق(ع) است.
- ↑ منسوب به خثعم بر وزن جعفر است و مقصود از خثعم، خثعم بن أنمار بن أراش بن عمرو بن غوث بن نبت بن مالک بن زید بن کهلان بن سبأ است که پدر و رئیس قبیله به شمار میآمده است.
- ↑ ر.ک: رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، ص۱۹۹.
- ↑ ر.ک: رجال النجاشی، ص۳۲، ش۷۱.
- ↑ ر.ک: خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۸، ش۲.
- ↑ ر.ک: رجال الطوسی، ص۱۲۴، ش۱۲۴۶.
- ↑ ر.ک: الرجال (ابن داود)، ص۵۵، ش۱۷۶.
- ↑ ر.ک: معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۳۵.
- ↑ إن لنا إسماعیلا جعفیا، و هو إسماعیل بن عبدالرحمن ذکره المشیخة و الشیخ و البرقی؛ و کذا النجاشی فی عنوان ابن أخیه بسطام بن الحصین بن عبدالرحمن الجعفی و لنا إسماعیلا خثعمیا، و هو إسماعیل بن جابر ذکره الشیخ فی رجاله فی أصحاب الباقر و الصادق(ع) و وصف الکشی و النجاشی و البرقی إسماعیل بن جابر ب الجعفی و هم. و نقل الکشی الخبر الأول من خبریه الذی بلفظ عن إسماعیل بن جابر فی عنوانه إسماعیل بن جابر الجعفی غلط، کنقله خبره الثانی الذی بلفظ و إسماعیل الجعفی؛ فالأول فی إسماعیل بن جابر الخثعمی لأن إسماعیل بن جابر لیس غیره، و الثانی فی إسماعیل بن عبدالرحمن الجعفی فلا ینطبق أحدهما علی عنوانه، و کیف؟ ولا وجود له! کما أن قول النجاشی: و هو الذی روی حدیث الأذان - و مراده عدد فصوله و عدد فصول الإقامة - لیس بصحیح؛ فروی الکلینی عن إسماعیل الجعفی، قال: سمعت أبا جعفر(ع) یقول: الأذان و الإقامة خمسة و ثلاثون حرفا و قد عرفت اعترافه بإسماعیل بن عبدالرحمن الجعفی؛ فإسماعیل الجعفی فی الخبر هو؛ (قاموس الرجال، ج۲، ص۳۴).
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 97-99.
- ↑ الفهرست (طوسی)، ص۳۷، ش۴۹.
- ↑ رجال الطوسی، ص۱۲۴، ش۱۲۴۶.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴۶۵. (المشیخه) علامه شوشتری این را دلیلی مستقل برای اثبات مدعای خودش ذکر کرده است. (ر.ک: قاموس الرجال، ج۲، ص۳۳) لکن این استدلال مخدوش است، به قرینه اینکه اولاً شیخ صدوق در مشیخه، محمد بن سنان و صفوان بن یحیی را از راویان اسماعیل بن عبدالرحمن الجعفی معرفی کرده است، درحالی که صفوان بن یحیی راوی کتاب اسماعیل بن جابر است؛ ثانیاً در اسناد روایات، محمد بن سنان و صفوان بن یحیی از اسماعیل بن جابر روایت میکنند؛ ثالثاً اسماعیل بن عبدالرحمن الجعفی در زمان امام صادق(ع) از دنیا رفته و محمد بن سنان و صفوان بن یحیی نمیتوانند از او روایت کنند، پس به احتمال قوی اسماعیل بن عبدالرحمن الجعفی در مشیخه شیخ صدوق مصحّفاسماعیل بن جابر باشد. علامه شوشتری برای برون رفت از این اشکال، صفوان بن یحیی در مشیخه شیخ صدوق را مصحّف صفوان الجمال دانسته و مینویسد: و أما روایة المشیخة عنه بتوسط صفوان بن یحیی و هو یستلزم بقاءه بعده(ع) لأنه لم یدرک عصره، فالظاهر أنه سهو منه، و أنه اشتبه علیه صفوان الجمال بذاک. و یشهد له أن الکلینی و الشیخ رویا عنه بتوسط جمیل و حماد و أبان، الذین هم من أصحاب الصادق(ع). (قاموس الرجال، ج۳، ص۷۹). بر فرض قبول این تصحیف، اشکال همچنان پابرجاست؛ زیرا در مشیخه شیخ صدوق افزون بر صفوان بن یحیی، محمد بن سنان نیز راوی اسماعیل بن عبدالرحمن الجعفی معرفی شده است، مگر بپذیریم محمد بن سنان نیز مصحّف عبدالله بن سنان است که آن هم مردود است؛ زیرا در اسناد روایات موردی یافت نشده که عبدالله بن سنان و صفوان الجمال از اسماعیل بن عبدالرحمن الجعفی روایت کرده باشند.
- ↑ «أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ»؛ (الکافی، ج۳، ص۱۰۵، (ح۴)، ص۳۰۲، (ح۳)، ص۴۵۲، (ح۵)) «جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ»؛ (الکافی، ج۶، ص۷۹، ح۱).
- ↑ «أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْجُعْفِيِّ»؛ (الکافی، ج۷، ص۱۹۵، ح۱). «جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْجُعْفِيِّ»؛ (الکافی، ج۷، ص۹۸، ح۲).
- ↑ الکافی، ج۶، ص۲۶۴، ح۹؛ معانی الاخبار، ص۲۹۸، ح۱.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 99-101.
- ↑ ر.ک: رجال الطوسی، ص۱۲۴، ش۱۲۴۶.
- ↑ ر.ک: رجال الطوسی، ص۱۶۰، ش۱۷۸۹.
- ↑ ر.ک: رجال الطوسی، ص۳۳۱، ش۴۹۳۴.
- ↑ ر.ک: رجال النجاشی، ص۳۲، ش۷۱.
- ↑ ر.ک: رجال البرقی، ص۱۲.
- ↑ ر.ک: رجال البرقی، ص۱۸ و ۲۸.
- ↑ «أَيُّوبُ بْنُ نُوحٍ، عَنْ صَالِحِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ، عَنْ أَبِي الْحَسَنِ اْلَأَوَّلِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ:: ابْتَدَأَنِي فَقَالَ: مَاءُ الْحَمَّامِ لَا يُنَجِّسُهُ شَيْءٌ»؛ (قرب الاسناد، ص۳۰۹، ح۱۲۰۵).
- ↑ ر.ک: طبقات رجال الکافی، ص۶۸.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 101-102.
- ↑ ر.ک: تفسیر کنز الدقائق، ج۲، ص۱۹۱، ج۳، ص۶۰ و ۵۲۵.
- ↑ ر.ک: تفسیر کنز الدقائق، ج۱، ص۲۱۵، ج۲، ص۱۹۱، ج۳، ص۵۲۵، ج۴، ص۴۱، ج۷، ص۲۵۵، ج۱۳، ص۴۴۰.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 102-103.
- ↑ ر.ک: رجال الطوسی، ص۱۲۴، ش۱۲۴۶.
- ↑ خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۸، ش۲.
- ↑ رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، ص۱۹۹، ش۳۵۰ (فی إسماعیل بن جابر الجعفی).
- ↑ جبرئیل بن أحمد الفاریابی مراد است که شیخ طوسی نام وی را در کتاب الرجال و در باب من لم یرو عن واحد من الائمه(ع) عنوان کرده و چنین نوشته است: یکنی أبا محمد، کان مقیما بکش، کثیر الروایة عن العلماء بالعراق، و قم، و خراسان. (رجال الطوسی، ص۴۱۸، ش۶۰۴۲).
- ↑ درباره جبرئیل بن احمد دو دیدگاه هست: أ. بعضی به جهت کثرت روایت وی و اعتماد کشی به روایت او وی را ثقه یا ممدوح دانسته اند: - کثیر الروایة عن العلماء بالعراق و قم و خراسان؛ (منتهی المقال فی احوال الرجال، ج۲، ص۲۲۱، ش۵۱۹). - و أیضاً هو معتمد کش حتی أنه یعتمد علی ما وجد من خطه و فیه إشعار بجلالته بل بوثاقته أیضاً فتأمل. (تعلیقة علی منهج المقال، ص۱۰۴) ب. برخی کثرت روایت و اعتماد کشی را کافی ندانسته و او را تضعیف کردهاند: - جبرئیل بن أحمد و هو و إن کان کثیر الروایة، إلا أنه لم یرد فیه توثیق و لا مدح. (معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۹۸). والکشی یروی عنه کثیراً و یعتمد علیه و یروی ما وجده بخطه؛ ولکنک عرفت غیر مرة، أن اعتماد القدماء علی رجل، لا یدل علی وثاقته ولا علی حسنه، لاحتمال أن یکون ذلک من جهة بنائهم علی أصالة العدالة. (معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۳۵۳).
- ↑ ر.ک: نقد الرجال، ج۱، ص۲۱۳؛ معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۳۳، ج۱۸، ص۲۶۹.
- ↑ این دلیل پذیرفته نیست؛ زیرا به فرموده رسول خدا(ص): «حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ» است و سبب میگردد تا صداقت را از انسان ریاست طلب بگیرد. (ر.ک: الکافی، ج۲، ص۱۳۱، ح۱۱).
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 103-105.
- ↑ تفسیر کنز الدقائق، ج۳، ص۶۶ به گزارش از الکافی، ج۲، ص۲۲۰، ح۱۸.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 107.
- ↑ ر.ک: معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۱۴.
- ↑ «الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع) يَقُولُ الْجَدُّ يُقَاسِمُ الْإِخْوَةَ مَا بَلَغُوا وَ إِنْ كَانُوا مِائَةَ أَلْفٍ»؛ (الکافی، ج۷، ص۱۱۰، ح۳).
- ↑ «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ وَ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ الْجَدُّ يُقَاسِمُ الْإِخْوَةَ مَا بَلَغُوا وَ إِنْ كَانُوا مِائَةَ أَلْفٍ»؛ (الکافی، ج۱۱، ص۱۱۱، ح۱۰).
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 107-108.
- ↑ یعنی برادر زاده اسماعیل بن عبدالرحمن الجعفی.
- ↑ رجال النجاشی، ص۱۱۱، ش۲۸۱.
- ↑ رجال الطوسی، ص۱۲۴، ش۱۲۴۳.
- ↑ شیخ طوسی، عامر بن واثلة ابوالطفیل را از اصحاب رسول خدا(ص)، امیر المؤمنین، امام حسن و امام سجاد(ع) برشمرده است. (ر.ک: رجال الطوسی، ص۴۴، ش۳۳۰). ابن اثیر: انه ولد عام أحد؛ أدرک من حیاة النبی(ص) ثمان سنین، و کان یسکن الکوفة ثم انتقل إلی مکة... و کان من أصحاب علی(ع) المحبین له و شهد معه مشاهده کلها و کان ثقة مأمونا یعترف بفضل أبی بکر و عمر و غیرهما إلا أنه کان یقدم علیا(ع) توفی سنة مائة و قیل مات سنة عشر و مائة و هو آخر من مات ممن رأی النبی}}؛ (اسد الغابه، ج۳، ص۹۶).
- ↑ رجال الطوسی، ص۱۵۹، ش۱۷۸۰.
- ↑ اشاره به روایتی است که در الاختصاص نقل شده است: «أَبُو غَالِبٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الزُّرَارِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ سَعِيدٍ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ فَضْلِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النُّعْمَانِ بْنِ عَمْرٍو الْجُعْفِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْجُعْفِيُّ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ عَمِّي الْحُصَيْنُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) فَأَدْنَاهُ وَ قَالَ ابْنُ مَنْ هَذَا مَعَكَ قَالَ ابْنُ أَخِي إِسْمَاعِيلَ فَقَالَ رَحِمَ اللَّهُ إِسْمَاعِيلَ وَ تَجَاوَزَ عَنْهُ سَيِّئَ عَمَلِهِ كَيْفَ خَلَّفْتُمُوهُ قَالَ بِخَيْرٍ مَا آتَاهُ اللَّهُ لَنَا مِنْ مَوَدَّتِكُمْ فَقَالَ يَا حُصَيْنُ لَا تَسْتَصْغِرُوا مَوَدَّتَنَا فَإِنَّهَا مِنَ الْبَاقِيَاتِ الصَّالِحَاتِ قَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا اسْتَصْغَرْتُهَا وَ لَكِنْ أَحْمَدُ اللَّهَ عَلَيْهَا»؛ (الإختصاص، ص۸۶).
- ↑ ابن نمیر به دو نفر اطلاق میشود: عبدالله بن نمیر و محمد بن عبدالله بن نمیر. مراد از ابن نمیر در عبارت علامه حلی در خلاصه الاقوال محمد بن عبدالله بن نمیر است: و الظاهر أن المراد به محمد بن عبدالله بن نمیر لا أبوه، فعن مختصر الذهبی فی محمد ذاک: کان ابن حنبل یعظم ابن نمیر تعظیما عجیبا. (قاموس الرجال، ج۱۱، ص۶۴۶). آیتالله خویی: ... و قد یطلق ابن نمیر علی ابنه محمد، و هو أشهر من أبیه. روی عبدالرحمن، قال: سمعت علی بن الحسین بن جنید یقول: ما رأیت مثل محمد بن عبدالله بن نمیر بالکوفة، کان رجلا قد جمع العلم و الفهم و السنة و الزهد، قال: سئل أبی عنه، فقال: ثقة، یحتج بحدیثه، ذکره ابن أبی حاتم. و قال ابن حجر فی التقریب: محمد بن عبدالله بن نمیر الهمدانی الکوفی أبو عبدالرحمن: ثقة، حافظ، فاضل، من العاشرة، مات سنة أربع و ثلاثین بعد المائتین) (انتهی). أقول: الظاهر أن ابن النمیر الذی ینقل العلامة فی الخلاصة عنه توثیقا أو تضعیفا، و لکنه لم یعتمد علی قوله، علی ما صرح به فی ترجمة عبدالعزیز بن أبی ذئب المدنی، و قد ذکر الشیخ ذلک أیضاً فی رجاله فی تلک الترجمة، کما تقدم: هو محمد بن عبدالله هذا؛ (معجم رجال الحدیث، ج۲۴، ص۵۴، ش۱۵۲۰۳).
- ↑ خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۸، ش۳.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 108-111.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 111.
- ↑ ر.ک: الکافی، ج۳، ص۴۲۷، ح۳.
- ↑ ر.ک: الکافی، ج۶، ص۷۹، ح۱؛ الأمالی (طوسی)، ص۱۷۹، ح۲۹۹؛ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۲۸۴، ح۵۶۴۲؛ تفسیر کنز الدقائق، ج۱۱، ص۲۶۲؛ الکافی، ج۲، ص۲۲۰، ح۱۸؛ المحاسن، ج۱، ص۲۷۱، ح۳۶۲؛ الکافی، ج۸، ص۲۸۳، ح۴۲۵؛ تهذیب الأحکام، ج۲، ص۲۱، ح۵۸.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 111.
- ↑ ر.ک: حاوی الأقوال، ج۳، ص۲۵۶، ش۱۲۱۶.
- ↑ ر.ک: الفائق فی رواة و أصحاب الإمام الصادق(ع)، ج۳، ص۳۳.
- ↑ رجال النجاشی، ص۱۱۰، ش۲۸۱.
- ↑ رجال الطوسی، ص۱۵۹، ش۱۷۸۰.
- ↑ ر.ک: الإختصاص، ص۸۶.
- ↑ خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۸، ش۳.
- ↑ الفوائد الرجالیه، ج۱، ص۳۶۶.
- ↑ منهج المقال، ج۲، پانوشت ص۳۳۹، ش۲۴۹.
- ↑ الوجیزة فی الرجال، ص۳۱، ش۲۰۲.
- ↑ تنقیح المقال، ج۱۰، ص۱۸۶.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 112-113.