اسماعیل بن عمار صیرفی در تراجم و رجال

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

آشنایی اجمالی

اسماعیل بن عمار[۱]، در یک سند تفسیر کنز الدقائق و به نقل از تأویل الآیات الظاهرة یاد شده است:

«حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا[۲] مَا حَدُّهُ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) عَلَّمَ فَاطِمَةَ(س) أَنْ تُكَبِّرَ أَرْبَعاً وَ ثَلَاثِينَ تَكْبِيرَةً وَ تُسَبِّحَ ثَلَاثاً وَ ثَلَاثِينَ تَسْبِيحَةً وَ تُحَمِّدَ ثَلَاثاً وَ ثَلَاثِينَ تَحْمِيدَةً فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ بِاللَّيْلِ مَرَّةً وَ بِالنَّهَارِ مَرَّةً فَقَدْ ذَكَرْتَ اللَّهَ كَثِيراً»[۳].[۴]

شرح حال راوی

مراد از عنوان یاد شده، به قرینه روایت یونس بن عبدالرحمن از وی، اسماعیل بن عمار بن حیان الصیرفی الکوفی[۵] ، برادر اسحاق بن عمار الصیرفی است که در کتاب‌های رجالی مذکور و در طُرُق و اسناد متعددی ذکر گردیده است. وی از راویان کوفی و از خاندان آل حیان است که با قبیله بنی تغلب[۶] نسبت ولاء داشت، از این رو به آنها مولی التغلبی یا مولی بنی تغلب می‌‌گفتند[۷].

آل حیان از خاندان‌های معروف و عظیم القدر شیعه در کوفه بوده است که موقعیت اجتماعی بالایی داشتند.

اسماعیل بن عمار و برادرانش اسحاق، یونس، یوسف و قیس و دو پسرش علی بن اسماعیل بن عمار صیرفی و بشر بن اسماعیل بن عمار صیرفی از این خاندان معروف و مشهور شیعه و از راویان موجه و مورد اعتماد هستند.

نجاشی عنوان مستقلی برای اسماعیل بن عمار قرار نداده است؛ لکن در ترجمه برادرش اسحاق بن عمار که اشتهار بیشتری و کتاب حدیثی نیز داشته، چنین نوشته است: إسحاق بن عمار بن حيان مولى بني تغلب أبو يعقوب الصيرفي شيخ من أصحابنا، ثقة، وإخوته يونس و يوسف و قيس و إسماعيل، وهو في بيت كبير من الشيعة، وابنا أخيه علي بن إسماعيل و بشر بن إسماعيل كانا من وجوه من روى الحديث[۸].[۹]

طبقه راوی

تاریخ ولادت و وفات راوی مشخص نیست. برقی و شیخ طوسی، اسماعیل بن عمار را از اصحاب امام صادق(ع) به شمار آوردند[۱۰] و در اسناد روایات از امام کاظم(ع) نیز روایت کرده است[۱۱]، بنابراین اسماعیل بن عمار از اصحاب امام صادق و امام کاظم(ع) محسوب می‌گردد و از آن دو بزرگوار روایت نقل کرده است.

آیت الله بروجردی، اسماعیل بن عمار را از راویان طبقه ششم به شمار آورده است[۱۲].

یادآوری: بر اساس روایاتی، اسماعیل بن عمار از مقربان اصحاب امام صادق(ع) بوده است؛ برای نمونه:

«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ الْمُثَنَّى الْخَطِيبِ قَالَ: كُنْتُ بِالْمَدِينَةِ وَ سَقْفُ الْمَسْجِدِ الَّذِي يُشْرِفُ عَلَى الْقَبْرِ قَدْ سَقَطَ وَ الْفَعَلَةُ يَصْعَدُونَ وَ يَنْزِلُونَ وَ نَحْنُ جَمَاعَةٌ فَقُلْتُ لِأَصْحَابِنَا مَنْ مِنْكُمْ لَهُ مَوْعِدٌ يَدْخُلُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) اللَّيْلَةَ فَقَالَ مِهْرَانُ بْنُ أَبِي نَصْرٍ أَنَا وَ قَالَ إِسْمَاعِيلُ بْنُ عَمَّارٍ الصَّيْرَفِيُّ أَنَا فَقُلْنَا لَهُمَا سَلَاهُ لَنَا عَنِ الصُّعُودِ لِنُشْرِفَ عَلَى قَبْرِ النَّبِيِّ(ص) فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ لَقِينَاهُمَا فَاجْتَمَعْنَا جَمِيعاً فَقَالَ إِسْمَاعِيلُ قَدْ سَأَلْنَاهُ لَكُمْ عَمَّا ذَكَرْتُمْ فَقَالَ مَا أُحِبُّ لِأَحَدٍ مِنْهُمْ أَنْ يَعْلُوَ فَوْقَهُ وَ لَا آمَنُهُ أَنْ يَرَى شَيْئاً يَذْهَبُ مِنْهُ بَصَرُهُ أَوْ يَرَاهُ قَائِماً يُصَلِّي أَوْ يَرَاهُ مَعَ بَعْضِ أَزْوَاجِهِ(ص)»[۱۳].[۱۴]

استادان و شاگردان راوی

در اسناد روایات، یونس بن عبدالرحمن، عبدالله بن مسکان، هارون بن الجهم، محمد بن ابی عمیر و جعفر بن المثنی الخطیب[۱۵] نیز از اسحاق بن عمار روایت کرده‌اند که از شاگردان حدیثی وی شمرده می‌شوند و ایشان نیز از برادرش اسحاق بن عمار و یحیی ابو بصیر الاسدی[۱۶] روایت کرده که از اساتید حدیثی وی به شمار می‌روند.[۱۷]

جایگاه حدیثی راوی

درباره جایگاه حدیثی راوی دیدگاه‌ها متفاوت‌اند:

  1. برخی وی را از راویان ضعیف به شمار آوردند[۱۸].
  2. بعضی درباره‌اش توقف کردند[۱۹].
  3. گروهی او را از راویان موثق[۲۰] قلمداد کردند[۲۱].
  4. دسته‌ای وی را از راویان ممدوح و حسان دانستند[۲۲].
  5. شماری او را از راویان ثقه امامی خواندند[۲۳].[۲۴]

تحقیق

از تجمیع قرائن استظهار می‌شود که اسحاق بن عمار از راویان ثقه امامی است. قرائن یاد شده بدین شرح‌اند:

  1. روایت رجال الکشی: «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: حَدَّثَنِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَيْرٍ قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ زِيَادٍ الْقَنْدِيِّ قَالَ: كَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) إِذَا رَأَى إِسْحَاقَ بْنَ عَمَّارٍ وَ إِسْمَاعِيلَ بْنَ عَمَّارٍ قَالَ وَ قَدْ يَجْمَعُهُمَا لِأَقْوَامٍ يَعْنِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ»[۲۵].
  2. روایت الکافی: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ جَمِيعاً عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ حَيَّانَ قَالَ: خَبَّرْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) بِبِرِّ إِسْمَاعِيلَ ابْنِي بِي فَقَالَ لَقَدْ كُنْتُ أُحِبُّهُ وَ قَدِ ازْدَدْتُ لَهُ حُبّاً إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) أَتَتْهُ أُخْتٌ لَهُ مِنَ الرَّضَاعَةِ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهَا سُرَّ بِهَا وَ بَسَطَ مِلْحَفَتَهُ لَهَا فَأَجْلَسَهَا عَلَيْهَا ثُمَّ أَقْبَلَ يُحَدِّثُهَا وَ يَضْحَكُ فِي وَجْهِهَا ثُمَّ قَامَتْ وَ ذَهَبَتْ وَ جَاءَ أَخُوهَا فَلَمْ يَصْنَعْ بِهِ مَا صَنَعَ بِهَا فَقِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ صَنَعْتَ بِأُخْتِهِ مَا لَمْ تَصْنَعْ بِهِ وَ هُوَ رَجُلٌ فَقَالَ لِأَنَّهَا كَانَتْ أَبَرَّ بِوَالِدَيْهَا مِنْهُ»[۲۶].
  3. روایت یونس بن عبدالرحمن و عبدالله بن مسکان و ابن ابی عمیر که از اصحاب اجماع هستند از ایشان[۲۷].
  4. عبارت نجاشی در ترجمه "إسحاق بن عمار بن حيان تغلبي: شيخ من أصحابنا، ثقة، وإخوته يونس ويوسف وقيس وإسماعيل"[۲۸].

علامه تستری اشاره کرده که دأب نجاشی، عطف بر مرفوع متصل من دون فصل است و عبارت "ثقة وإخوته" در ترجمه اسحاق بن عمار و موارد مشابه آن، بر وثاقت معطوف دلالت دارد و نجاشی به دنبال معرفی برادران اسحاق نبوده، بلکه مقصودش از جمله "ثقة وإخوته" توثیق برادران اسحاق بن عمار از جمله اسماعیل بن عمار بوده است[۲۹]؛ ولی بزرگانی همچون سید بحر العلوم و آیت الله خویی این برداشت را خلاف ظاهر عبارت نجاشی می‌دانند و معتقدند اگر قصد نجاشی توثیق برادران اسحاق بن عمار بود، می‌بایست می‌گفت که "ثقة هو وإخوته" یا "وإخوته يونس ويوسف وقيس وإسماعيل ثقات"[۳۰].[۳۱]

تحقیق

استظهار تستری از عبارت نجاشی درست نیست، بلکه تتبع در تعابیر نجاشی می‌نمایاند هرجا که وی توثیق معطوف را قصد دارد، به آن تصریح می‌کند؛ مثلاً در ترجمه اسحاق بن غالب اسدی نوشته است: "إسحاق بن غالب الأسدي والبي عربي صليب، ثقة، وأخوه عبدالله كذلك"[۳۲] یا در ترجمه بسطام بن سابور: "بسطام بن سابور الزيات أبو الحسين الواسطي مولى، ثقة، وإخوته زكريا وزياد وحفص ثقات"[۳۳] یا در ترجمه جعفر بن یحیی بن علاء: "جعفر بن يحيى بن العلاء أبو محمد الرازي ثقة، وأبوه أيضا[۳۴].

واژگان "كذلك"، "أيضاً" و "ثقات" که نجاشی آنها را در ترجمه راویان مذکور به کار برده است، بر توثیق معطوف دلالت دارند؛ ولی در ترجمه اسحاق بن عمار این تعابیر یاد نشده، پس نمی‌توان از آن وثاقت برادران اسحاق بن عمار را استظهار کرد.

بر این پایه، ملاحظه تعابیر نجاشی در ترجمه راویان دیگر، نفی کننده آن چیزی است که علامه تستری به عنوان دأب نجاشی ذکر کرده و خواسته از این طریق وثاقت راوی یا راویان معطوف را برداشت کند که وثاقت برادران اسحاق بن عمار نیز یکی از آنهاست.[۳۵]

مذهب راوی

رجالیان از جمله نجاشی برداشت کردند که آل حیان تغلبی همه از شیعیان امامی و از سلامت اعتقادی برخوردار بودند[۳۶]؛ لکن ابن شهر آشوب، اسماعیل بن عمار را از راویان فَطَحی مذهب که دارای اصل بوده، معرفی کرده و نوشته است: "إسماعيل بن عمار من أصحاب الصادق(ع) وكان فطحياً إلا أنه ثقة أصل"[۳۷]، درحالی که هیچ یک از رجالیان گذشته به آن اشاره‌ای نکرده‌اند، بدان جهت مورد نقد بعضی از بزرگان قرار گرفته و آن را توهم و اشتباه ابن شهر آشوب تلقی کردند[۳۸] و برخی هم گفته‌اند ابن شهر آشوب گمان کرده که اسماعیل بن عمار، برادر اسحاق بن عمار فطحی است[۳۹].

بعضی هم گفته‌اند که وی را با خود اسحاق بن عمار فطحی اشتباه گرفته است[۴۰].

تحقیق

از بعض روایات، انحراف اعتقادی اسماعیل بن عمار فهمیده می‌شود؛ مانند روایتی که شیخ طوسی ذکر کرده است: «حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ ابْنُ عُقْدَةَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْمُحَمَّدِيُّ مِنْ كِتَابِهِ فِي رَجَبٍ سَنَةَ ثَمَانٍ وَ سِتِّينَ وَ مِائَتَيْنِ قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ قَالَ حَدَّثَنَا صَفْوَانُ بْنُ يَحْيَى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: وَصَفَ إِسْمَاعِيلُ بْنُ عَمَّارٍ أَخِي لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) دِينَهُ وَ اعْتِقَادَهُ فَقَالَ إِنِّي أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّكُمْ وَ وَصَفَهُمْ يَعْنِي الْأَئِمَّةَ وَاحِداً وَاحِداً حَتَّى انْتَهَى إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) ثُمَّ قَالَ وَ إِسْمَاعِيلُ مِنْ بَعْدِكَ قَالَ أَمَّا إِسْمَاعِيلُ فَلَا»[۴۱].

روایت یاد شده، بر انحراف اعتقادی اسماعیل بن عمار دلالت دارد و وی به امامت اسماعیل پسر بزرگ امام صادق(ع) اعتقاد داشته است[۴۲]؛ لکن امام صادق(ع) به هدایت وی و تصحیح باور او می‌پردازد و امامت فرزندش اسماعیل را رد می‌کند و پس از این قضیه اسماعیل بن عمار به امامت امام کاظم(ع) معتقد می‌شود و دلیل روشن آن، نقل روایت اسماعیل بن عمار از امام کاظم(ع) است[۴۳]، بنابراین اسماعیل بن عمار از راویان امامی است، چنان که ذکر نام وی در رجال نجاشی و تعبیر و هو فی بیت کبیر من الشیعة آن را تأیید می‌کند.

بر این پایه، رأی ابن شهر آشوب به فطحی بودن اسماعیل بن عمار، به هیچ دلیلی مستند نیست، بلکه برخاسته از اشتباه وی است، چنان که بزرگان رجالی نیز آن را یادآور شده‌اند.[۴۴]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ر.ک: رجال البرقی، ص۲۸؛ رجال الطوسی، ص۱۶۱، ش۱۸۲۱؛ خلاصة الاقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۲۰۰، ش۸؛ منهج المقال، ج۲، ص۳۴۸، ش۵۸۲؛ نقد الرجال، ج۱، ص۲۲۵، ش۵۲۶؛ جامع الرواة، ج۱، ص۱۰۰، ش۶۹۶؛ منتهی المقال فی احوال الرجال، ج۲، ص۷۹، ش۳۷۶؛ تنقیح المقال، ج۱۰، ص۲۵۸، ش۲۳۷۳؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۶۵۵، ش۳۸۲؛ قاموس الرجال، ج۲، ص۹۲، ش۸۶۱؛ معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۷۴، ش۱۴۰۲.
  2. ای مؤمنان! خداوند را بسیار یاد کنید سوره احزاب، آیه ۴۱.
  3. تفسیر کنز الدقائق، ج۱۰، ص۴۰۴ به نقل از تأویل الآیات الظاهره، ج۱، ص۴۴۶.
  4. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 194.
  5. بالحاء المهملة، و الیاء المشددة المنقطة تحتها نقطتین؛ (ایضاح الاشتباه، ص۹۳). الصیرفی : بفتح الصاد المهملة و سکون الیاء آخر الحروف و فتح الراء و فی آخرها الفاء، هذه نسبة معروفة لمن یبیع الذهب}}؛ (الأنساب (سمعانی)، ج۳، ص۵۷۴).
  6. نسب قبیله بنی تغلب به تغلب بن وائل بن قاسط بن هنب بن أفصی می‌رسد که پیش از ظهور اسلام همراه دو قبیله عرب دیگر به نام تنوخ و بهراء به آیین مسیحیت گرویده بودند و به آنها مسیحیان عرب گفته میشد. با ظهور اسلام، بنی تغلب مانند دیگر مسیحیان، به انتخاب یکی از سه کار اسلام آوردن، ماندن بر آیین خود و پرداخت جزیه و جنگیدن مخیر شدند. (جهت مطالعه بیشتر ر.ک: معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۲۰).
  7. رجال البرقی، ص۲۸.
  8. رجال النجاشی، ص۷۱، ش۱۶۹.
  9. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 195-196.
  10. ر.ک: رجال البرقی، ص۲۸؛ رجال الطوسی، ص۱۶۱، ش۱۸۲۱.
  11. ر.ک: الکافی، ج۶، ص۲۶، ح۱.
  12. ر.ک: طبقات رجال الکافی، ص۷۱.
  13. الکافی، ج۱، ص۴۵۲.
  14. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 196-197.
  15. ر.ک: تفسیر کنز الدقائق، ج۱۰، ص۴۰۴؛ الکافی، ج۱، ص۴۴۶، (ح۲۰)، ج۲، ص۱۹۳، (ح۵)، ص۳۵۶، (ح۲)؛ تهذیب الاحکام، ج۱، ص۴۵۲، ح۱.
  16. الکافی، ج۲، ص۳۵۶، ح۲؛ تهذیب الاحکام، ج۵، ص۲۱، ح۷.
  17. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 197.
  18. ر.ک: حاوی الاقوال، ج۳، ص۲۵۸، ش۱۲۲۰.
  19. «إسماعیل بن عمار أخو إسحاق، روی الکشی حدیثا - فی طریقه ضعف - أن الصادق(ع) کان إذا رآهما قال: و قد یجمعهما لأقوام، یعنی الدنیا و الآخرة، و قد ذکرنا سند الحدیث فی الکتاب الکبیر، و الأقوی عندی التوقف فی روایته حتی تثبت عدالته»؛ (خلاصة الاقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۹۰، ش۲۰).
  20. و کان فطحیا، إلا أنه ثقة؛ (الفهرست (طوسی)، ص۳۹، ش۵۲).
  21. إسماعیل بن عمار من أصحاب الصادق(ع)، و کان فطحیا إلا أنه ثقة، له أصل؛ (معالم العلماء، ص۴۶، ش۵۲).
  22. و ابن عمار (ح) مراد علامه مجلسی از علامت (ح) یعنی ممدوح. (الوجیزه، ص۳۱، ش۲۱۰؛ الظاهر أن الرجل من الحسان، لا لروایة عمار بن حیان، فإنه لم یثبت توثیقه، بل لروایة الکشی، فإنها واضحة الدلالة و قویة السند فإن محمد ابن نصیر الذی یروی عنه محمد بن مسعود هو الکشی الثقة و زیاد القندی ثقة علی الأظهر؛ (معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۷۵، ش۱۴۰۲).
  23. علامه مامقانی: فذکره النجاشی فی ترجمة أخیه إسحاق، و لم یتعرض له بقدح و لا مدح... و سپس برای اثبات وثاقتش به اموری استدلال می‌کند و در پایان می‌نویسد: فتحقق من ذلک کله أن الرجل من الثقات، و حدیثه من الصحاح، و الله العالم. (تنقیح المقال، ج۱۰، ص۲۶۰ - ۲۶۱، ش۲۳۷۳). علامه شوشتری از نوشته نجاشی وثاقت راوی را برداشت می‌کند؛ زیرا پس از نقل عبارت علامه مامقانی درباره سکوت نجاشی از جرح و تعدیل اسماعیل بن عمار نوشته است: ثم من أین أن النجاشی ذکره ساکتا؟ بل الظاهر تشریکه له مع أخیه - إسحاق - فی الوثاقة؛ (قاموس الرجال، ج۲، ص۹۳، ش۸۶۱).
  24. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 198.
  25. رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، ج۲، ص۷۰۵، ش۷۵۲.
  26. الکافی، ج۲، ص۱۶۱، ح۱۲.
  27. ر.ک: تفسیر کنز الدقائق، ج۱۰، ص۴۰۴؛ الکافی، ج۱، ص۴۴۶، (ح۲۰)، ج۲، ص۳۵۶، (ح ۲).
  28. رجال النجاشی، ص۷۱، ش۱۶۹.
  29. إن دأب النجاشی العطف علی الضمیر المرفوع المتصل من غیر فصل، فلو لم یکن کلامه فی معنی ثقة و إخوته لزم أن یخبر عن مجرد وجود إخوة له أسماؤهم کذا؛ و لیس کتابه کتاب نسب یفعل ذلک. (قاموس الرجال، ج۲، ص۹۳، ش۸۶۱) کلمه الضمیر اضافه است و عبارت صحیح العطف علی المرفوع المتصل من غیر فصل است. (ر.ک: قاموس الرجال، ج۱، ص۳۵، ج۹، ص۲۳۶، ش۶۶۵۵، ج۱۰، ص۲۴، ش۷۴۵۱).
  30. ر.ک: الفوائد الرجالیه (سید بحر العلوم)، ج۱، ص۳۰۱؛ معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۷۵، ش۱۴۰۲.
  31. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 199-200.
  32. قاموس الرجال، ج۱، ص۷۷۰، ش۷۲۱.
  33. قاموس الرجال، ج۲، ص۳۰۹، ش۱۰۹۱.
  34. قاموس الرجال، ج۲، ص۷۰۱، ش۱۵۶۲.
  35. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 201.
  36. و ظاهر کلام الجماعة: سلامة مذهب الجمیع، بل المستفاد من قول النجاشی: و هو فی بیت کبیر من الشیعة استقامة جمیع أهل هذا البیت فی المذهب؛ (الفوائد الرجالیه (رجال سید بحر العلوم)، ج۱، ص۳۰۰).
  37. معالم العلماء، ص۴۶، ش۵۲.
  38. و ما قاله (یعنی ابن شهر آشوب) فی إسماعیل فهو شیء قد انفرد به، و لم یشارکه أحد من علماء الرجال، فإنهم - بأسرهم - ذکروا إسماعیل بن عمار، و لم یقل أحد منهم: إنه کان فطحیا ثقة، و لا أن له أصلا. و لا ریب فی کون ذلک وهما؛ (الفوائد الرجالیة (رجال السید بحر العلوم)؛ ج۱، ص۳۰۲).
  39. و ظنی أنه زعمه أخا إسحاق بن عمار الساباطی فرماه بالفطحیة باعتبار کون بیت الساباطی بیت الفطحیة؛ (تنقیح المقال، ج۱۰، ص۲۵۹، ش۲۳۷۳).
  40. الظاهر أنه اشتبه علیه هذا بنفس إسحاق بن عمار ذاک، فانه الذی قال الفهرست فیه: له أصل، و أنه فطحی، إلا أنه ثقة. و هو یتبع الشیخ لا غیر؛ (قاموس الرجال، ج۲، ص۹۲، ش۸۶۱؛ بل المظنون قویا، أنه اشتبه علیه الأمر، و قد أخذ ذلک من الشیخ، حیث قال فی إسحاق بن عمار، له أصل، و کان فطحیا، إلا أنه ثقة، فاشتبه علیه إسحاق بإسماعیل، و یدل علی ذلک أنه لم یقل أحد من القدماء: إنه کان فطحیا؛ (معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۷۵، ش۱۴۰۲).
  41. الغیبه (النعمانی)، ص۳۴۲، ح۱.
  42. یادآوری: اسماعیل بن عمار را نمی‌توان برای داشتن چنین اعتقادی سرزنش کرد؛ زیرا موضوع امامت امام کاظم(ع) پنهان بود و امام صادق(ع) در تقیه به سر می‌برد و نمی‌توانست آشکارا امام پس از خود را به شیعیان معرفی کند و دلیلش وصیت آن حضرت است که چند نفر از جمله منصور دوانقی را وصی خود قرار داده بود و از سوی دیگر در میان شیعیان این گونه شایع شده بود که فرزند بزرگ امام معصوم(ع) جانشین وی است و چون اسماعیل فرزند بزرگ امام صادق(ع) بود، اسماعیل بن عمار تلقی‌اش این بود که حتماً او جانشین آن حضرت خواهد بود؛ ولی امام صادق(ع) با نفی امامت فرزندش اسماعیل، بطلان این باور را برای وی روشن میسازد.
  43. «سَعْدٌ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ، قَالَ: سَأَلَ إِسْمَاعِيلُ بْنُ عَمَّارٍ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ(ع)، فَقَالَ لَهُ: فَرَضَ اللَّهُ عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يُوصِيَ- قَبْلَ أَنْ يَخْرُجَ مِنَ الدُّنْيَا- وَ يَعْهَدَ؟ فَقَالَ: نَعَمْ. فَقَالَ: فَرِيضَةٌ مِنَ اللَّهِ؟ قَالَ: نَعَمْ»؛ (الامامة و التبصره، ص۳۷، ح۱۷).
  44. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 203-204.