اصحاب کهف در علوم قرآنی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

در آیات ۹ به بعد سوره کهف، قصه اصحاب کهف نقل شده است: ﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا[۱]. فشرده داستان - بنا بر نقل قرآن کریم - چنین است: "چند جوان موحّد که نور ایمان در قلبشان تابیده بود، از میان قوم بت‌پرست خویش بیرون رفتند و در غاری برای استراحت دراز کشیدند و مدت ۳۰۹ سال خفته بودند و سپس بیدار شدند. بر اثر احساس گرسنگی، یکی را به شهر فرستادند تا طعامی بخرد و بیاورد. چون از خواب گران خویش بی‌خبر بودند، به فرستاده گفتند: مواظب باش مأموران حکومت تو را نشناسند. او چون به شهر آمد، پول سیصد سال پیش را نشان داد. دکان‌دار از وی خواست بگوید آن پول را از کجا آورده است. سرانجام، خواب طولانی آنها هم برای خودشان و هم برای مردم روشن شد و سپس در همان غار مردند و به‌یاد آنها مسجدی بالای غارشان بنا کردند".

اروپاییان قصه اصحاب کهف را به طور خلاصه چنین نقل می‌کنند: در زمان دکیوس (۲۴۹ - ۲۵۱ م) که مسیحیان را سخت شکنجه می‌داد، هفت تن از جوانان اشراف به غار پناهنده شدند و دکیوس دستور داد بر دهانه غار دیواری بکشند تا ایشان از گرسنگی و تشنگی بمیرند، ولی هفت تن در غار به خواب گران فرورفتند و ۱۵۷ سال بعد بیدار شدند.

اروپاییان اصحاب کهف را به نام هفت تن خفتگان افسوس (شهری معروف و محل مبارزه مسیحیت با هلینیسم) نامیده‌اند[۲].[۳]

منابع

پانویس

  1. «آیا پنداشته‌ای که اصحاب کهف و رقیم از نشانه‌های ما (چیزی) شگرف بوده‌اند؟» سوره کهف، آیه ۹.
  2. قرشی بنابی، علی اکبر، قاموس قرآن، جلد۶، صفحه ۱۵۴؛ خزائلی، محمد، اعلام القرآن، صفحه ۱۸؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، جلد۱۵، صفحه ۳۶۷؛ ابو زهره، محمد، معجزه بزرگ، پژوهشی در علوم قرآن، ص ۲۶۵-۲۷۱.
  3. فرهنگ نامه علوم قرآنی، ج۱، ص ۳۸۳۰.