انحلال مجلس

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

مقدمه

یکی از مسائل و مباحث مطروحه در حقوق اساسی بحث اعطای اختیار انحلال پارلمان و مجلس قانون‌گذاری به رییس کشور در شرایط خاص سیاسی است. در نظام‌هایی که امکان انحلال مجلس نمایندگان توسط رییس کشور (مانند بریتانیا) و یا قدرت دیگری مانند برخی از مشروطه‌های سلطنتی وجود دارد، در حقیقت استقلال و آزادی قوه مقننه، نقض و تعادل قوا در نهایت از میان می‌رود و نوعی استبداد را به دنبال می‌آورد و نیز نوعی دهن‌کجی به افکار عمومی و نقض حاکمیت ملّی تلقی می‌شود؛ زیرا قوه مجریه و یا قوه برتر (شاه!) اگر برخاسته از سوی مردم است در عرض مجلس بوده، نمی‌تواند مبنای مشروعیت خود را نفی و حذف کند و در غیر این دو صورت، انحلال مجلس مشکل‌تر خواهد بود. طرفداران انحلال مجلس می‌گویند: در بسیاری از موارد به دلیل تضادهایی که در درون مجلس رشد می‌کند و یا عدم هماهنگی و همکاری فی مابین، قوه مقننه و قوه مجریه و انحراف‌هایی که مجلس از وظایف اصلی پیدا می‌کند و ارتباط خود را با مردم و افکار عمومی جامعه از دست می‌دهد؛ بن‌بست‌هایی به وجود می‌آید که انحلال مجلس، تنها راه گشودن بن‌بست در سطح کشور تلقی می‌شود، و قوه مجریه یا هر قدرتی دیگر بر اساس افکار عمومی جامعه و در چنین ضرورت‌هایی، تن به انحلال مجلس می‌دهند و زمینه را برای انتخابات مجدد فراهم می‌آورند. در اینجا نظریه سومی نیز وجود دارد که انحلال از راه خود مجلس را پیشنهاد می‌کند و برخی از زمامداران مقتدر که از آرای عمومی برخوردارند، مجلس را توسط رفراندوم به انحلال می‌کشانند و برخی هم این نظریه را سالم‌ترین راه تقویت دموکراسی و مطابق با منطق می‌شمارند؛ زیرا همان قوه و حاکمیتی که مشروعیت به مجلس می‌دهد (ملت) می‌تواند به انحلال آن نیز رأی بدهد و از این راه قدرت قابل تزاید مجلس کنترل و مهار شود[۱].[۲]

منابع

پانویس

  1. فقه سیاسی، ج۱، ص۱۲۹.
  2. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۳۷۴.