بحث:حضرت لقمان در قرآن

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

لقمان در قرآن مجید

نام لقمان در سوره ۳۱ دو بار مذکور است و به همین مناسبت سورۀ ۳۱ به نام سوره لقمان موسوم است. مفاد آیات ۱۱ و ۱۲ این سوره چنین است:

«به لقمانحکمت بخشیدیم و گفتیم که خدا را سپاسگزار باش. کسی که خدا را سپاسگزاری کند، شکرانه به سود او خواهد بود و آن کس که ناسپاسی کند بداند که خدا بی‌نیاز و ستوده است. ای پیغمبر یاد آور آن هنگام را که لقمان به عنوان اندرز به فرزند خود گفت: به خداوند شرک میاور؛ زیرا شرک ستمی بزرگ است».

آیات ۱۳ و ۱۴ به نظر می‌رسد که جزء گفتار لقمان نباشد زیرا ترجمه آن چنین است: «به آدمی سفارش کردیم که با پدر و مادر خود نیکی کند زیرا مادر او را با مشقت و زحمت در شکم پرورد و تا آنگاه که او را از شیر باز گرفت، دو سال در زحمت بود. ای آدمی مرا و پدر و مادر خود را سپاسگزار باش. تنها بازگشت به سوی من خواهد بود. اگر پدر و مادر با تو بستیزند و بخواهند به اکراه تو را به شرک وادارند، از آنان فرمان برداری مکن و در این دنیا به نیکی صحبت دار و از کسی پیروی کن که به جانب من بازگشته و توبه کرده باشد. بدان که مرجع همه شما به سوی من خواهد بود و شما را از کردارهائی که در دنیا کرده‌اید با خبر خواهم ساخت».

مفسرین، آیات ۱۳ و ۱۴ را ناظر به سعد بن ابی وقاص می‌دانند و می‌گویند مادرش سوگند یاد کرده بود که تا او از اسلام بازنگردد غذا نخورد.

آیات شانزده تا نوزده اندرز لقمان به فرزند خویش است: «ای پسر عزیزم هر عمل نیک و بدی که انجام دهی هر چند اندک باشد و هر چند نهفته و دور دست تصور شود، خداوند آن را حاضر می‌سازد گرچه در آسمان و زمین و یا در دل سنگ سخت نهان گردد. خداوند به امور نهان آگاه است. ای پسر عزیزم نماز را بپایدار و به نیکی دستور ده و از کردار ناشایست پیشگیری کن و بر مصیبت وارده شکیبا باش چه شکیبائی از بهترین و گزیده‌ترین کارهاست. روی خود را برای مردم درهم مکش و با تکبر بر روی زمین راه مرو چه خداوند، متکبر و به خود بالنده را دوست ندارد. در راه رفتن خود ملایم باش و آواز خود را نیز ملایم ساز چه زشت‌ترین آوازها بانگ خران است».[۱]

لقمان در داستان‌های جاهلیت

در زمان جاهلیت اشعار حکمی به لقمان نسبت می‌داده‌اند ولی بعضی از مورخین معتقدند که لقمان جاهلیت غیر از لقمان مذکور در قرآن است. لقمان جاهلیت را فرزندعاد می‌پنداشته‌اند و او را از جمله معمرین می‌شمرده‌اند. انتساب وی به عاد شاید از نظر طول عمر مردم این قبیله بوده است.

به هرحال، ابوحاتم سجستانی در کتاب «المعمرین» لقمان را از جهت طول عمر در درجه دهم ذکر می‌کند و می‌گوید بعد از هلاک قوم عاد به وی عمر هفت کرکس عطا شد که چون کرکسی بمیرد کرکس دیگری جانشین آن شود. کرکس هفتم را که «لبد» نام داشت لقمان خواست پرواز دهد و از مرگ او در پیش خودش مانع شود ولی اینکار ممکن نشد و بالاخره لبد مرد و عمر لقمان به پایان رسید (در داستان روملوس نیز به قصه چند کرکس برمی‌خوریم).

عده‌ای لقمان دوران جاهلیت را با لقمان حکیم مذکور در قرآن یکی می‌دانند و او را فرزند «باعور بن ناهور بن تارح» یعنی عموزاده حضرت ابراهیم می‌شناسند و او را خواهرزاده یا خاله‌زاده ایوب، هم پنداشته‌اند. بعضی هم وی را یکی از دوران بنی اسرائیل به شمار آورده‌اند.

بزعم عده‌ای لقمان، معاصر حضرت داوود بوده و وزارت داوود را بر عهده داشته است. او مخیر شده است که از حکمت و نبوت یکی را برگزیند و او حکمت را اختیار کرده و نبوت نصیب حضرت داوود شده است.

بیشتر مفسرین به نبوت لقمان قائل نیستند فقط «عکرمه» و پیروانش او را پیغمبر می‌دانند و در قرآن مجید به نبوت او تصریح نشده است.[۲]

لقمان در نظر ارباب قصص

لقمان در نظر ارباب قصص مردی از نژاد سیاه معرفی می‌شود که از اهل سودان مصر بود و به بردگی روزگار می‌گذاشته و خواجه خود را شیفته حکم و اندرزهای خویش کرده است.

خواجه‌اش روزی به او دستور می‌دهد که از ناپاک‌ترین اعضاء گوسفند برایش خوراکی ترتیب دهد. لقمان طعامی از دل و زبان گوسفند فراهم می‌کند و پیش خواجه می‌آورد. روز دیگر، خواجه بهترین خوراک را از اعضاء گوسفند می‌خواهد. باز لقمان دل و زبان گوسفند را به حضور او می‌آورد و به خواجه می‌گوید: هیچ چیز ناپاک‌تر از دل و زبان ناپاک نیست و هیچ چیز بهتر از زبان و دل پاک وجود ندارد.

این قصه جزء قصص «ازپ» یونانی متوفی به سال ۵۶۰ قبل از میلاد یافت می‌شود جز آنکه در قصه ازپ از دل سخنی به میان نیامده است.

خواجه لقمان در حال مستی با عده‌ای شرط کرده بود که آب دریا را بنوشد. چون بهوش آمد و شرط خود را غیر معقول یافت، به لقمان متوسل شد. لقمان به دوستان خواجه‌اش گفت: خواجه من فقط نوشیدن آب دریا را به عهده گرفته شما باید راه رودهائی را که به دریا می‌ریزد مسدود کنید تا خواجه به شرط خود وفا کند.

این قصه به صورت شرط بندی کشیش با امپراطور روم ضمن داستان‌های رومی موجود است.

روزی لقمان با غلامان دیگر برای آوردن انجیر به باغ می‌رود. غلامان همه انجیرها را می‌خورند و لقمان را هم در کار خود برخلاف حق، متهم می‌سازند. لقمان پیشنهاد می‌کند که خواجه به همه غلامان آب گرم بخوراند و آنان را بدواند. در نتیجه اینکار از دهان غلامانی که انجیر خورده بودند انجیر دفع می‌شود. (این قصه نیز جزء داستان‌های ازپ آمده است).

داستان‌هائی به نام داستان‌های لقمان در ۱۲۹۹ میلادی به وسیله ژوزف درنبورگ منتشر گردیده که بیشتر قصص آن به داستان‌های ازپ شبیه است. این نوع داستان‌ها نخست در یونان پیدا شد و «هزی یود» و «ازپ» و «آرشیلوک» و «آلسه» از این قبیل داستان‌های منظوم داشته‌اند. مخصوصا قصص ازپ شهرتی بسزا داشته و سقراط و ارسطو از آن استفاده کرده‌اند و به تمثیلات وی متمثل شده‌اند.

«باربریوس» قصص ازپ را به نظم درآورد و در اوایل قرون وسطی به وسیله یکی از نویسندگان روم شرقی قصص منثور ازپ تهیه شد ولی نثر آن ناشیوا بود مع هذا آن نثر ناشیوا منشا رواج قصص ازپ در اروپا گردید.

داستان‌های ازپ به سریانی هم ترجمه شده و از سریانی به عربی نقل گردیده است و شاید از ترجمه عربی ازپ بعضی قصص به لقمان حکیم منسوب باشد و ممکن است قصص لقمان منبعی جداگانه داشته و بر حسب اتفاق، تطابقی پیش آمده باشد. چون در داستان‌هائی که «ژوزف درنبورگ» به نام داستان‌های لقمان جمع‌آوری کرده از حیوانات مخصوص عربستان نام برده نمی‌شود، مستشرقین احتمال می‌دهند که اصل یا بعضی از آن داستان‌ها از قصص ازپ مقتبس باشد.

«راندل هارس» لقمان را با «اخیکار» (استزی کر Stesichore شاعر غنائی یونان) مطابقت می‌دهد زیرا بعضی امثال لقمان را در ضمن امثال اخیکار یافته است. از آن جمله اخیکار می‌گوید: سرت را پائین بینداز، آهسته حرف بزن، پائین و پیش پایت را نگاه کن؛ زیرا اگر از بلند حرف زدن ممکن بود خانه ساخته شود خر در روز دو خانه میساخت. باز اخیکار می‌گوید: همچنان که باغ، کود می‌خواهد کودک چوب لازم دارد. لقمان می‌گوید زدن برای کودک همچنان لازم است که آب برای زراعت. اخیکار می‌گوید: با دانا بپیوند تا دانا شوی و از همنشینی با اشخاص منازعه جو و پرحرف بپرهیز که در زمره آنان محسوب نشوی. لقمان می‌گوید: اگر مردان خدا را ببینی با آنها بیامیز چه اگر آشنائی با ایشان داشته باشی حق صحبت را نگاه خواهند داشت و به دوستی خواهند افزود و اگر مردان خدا ناشناسی را دیدی با ایشان مپیوند چه اگر با آنان آشنائی داشته باشی حق صحبت نگاه نخواهند داشت و اگر جاهل باشی بر جهل تو خواهند افزود. حق این است که سخنان حکیمانه و لطائفی که ملل دارند تا حدی به یکدیگر شبیه‌اند و خواه و ناخواه در یکدیگر می‌آمیزند چنان که در زمان ما بسیاری از لطائف را به بهلول یا ملانصرالدین نسبت می‌دهند و حال آنکه شخصیت ایشان مسلم نیست و شاید بسیاری از قصه‌های منسوب به ایشان از آن ملت‌های دیگر باشد.

باری در مجمع الامثال میدانی، بسیاری از حکم لقمان مضبوط است و محمد بن اسحاق ثعلبی در عرائس التیجان خود مجلسی به حکمت‌های لقمان اختصاص داده است.[۳]

لقمان و بلعام

بعضی لقمان را با بلعام مطابقت داده‌اند علت این مطابقت در مرحله اول وحدت نام پدر لقمان و پدر بلعام است؛ زیرا در سلسلة النسب هر دو نام پدرشان «باعور» ضبط شده است. در مرحله دوم کلمه بلعام از ریشه «بلع» و لقمان از ریشه «لقم» با هم مشابهت معنوی دارند. در مرحله سوم بعضی خواسته‌اند که برای لقمان شخصیتی در تورات بیابند و او را بر بلعام منطبق ساخته‌اند اما این مطابقت درست نیست زیرا بلعام به موجب تورات ملعون است و قرآن مجید هم به نقل بیشتر مفسرین به ملعون بودن او در سوره نحل اشاره‌ای دارد فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ…[۴].[۵]

پانویس

  1. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص534-535.
  2. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص535-536.
  3. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص536-538.
  4. «از این رو داستان او چون داستان سگ است.».. سوره اعراف، آیه ۱۷۶.
  5. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص538.

منابع