چون رسالتنبی اکرم(ص) آشکار شد و ایشان به طور علنی مردم را به سوی خدادعوت میکرد، قریش متحیر شدند که چه کنند؛ بعضی از آنها به بعضی دیگر گفتند: "باید از محمد(ص) چیزی بخواهیم که از راه سحر و کهانتقادر به انجام این کار نباشد". پس به اتفاق پذیرفتند که از او بخواهند ماه را در آسمان به دو نیم کند[۴].
آنها نزد رسول خدا(ص) آمدند و گفتند: "ای محمد(ص)! اگر راست میگویی که پیامبر خدایی، برای ما و خودت نشانهای از نبوتت بیاور"[۵]. حضرت به آنها فرمود: "اگر من این کار را بکنم، شما ایمان میآورید؟" گفتند: "آری"[۶]. حضرت سؤال کرد: "چه میخواهید؟"، گفتند: "اگر در برابر خداوندقدر و منزلتی داری، بگو ماه را به دو قطعه کند"[۷]. آن شب، شببدر و قرص ماه، کامل بود. جبرئیل نازل شد و بعد از رساندن سلامخداوند، گفت: "خداوند به تو میفرماید همه چیز در اختیار توست"[۸].
رسول خدا(ص) رو به آسمان کرد و امر فرمود که ماه به دو نیمه شود[۹]؛ پس ماه به دو نیم شد، نیمهای بر کوه ابوقبیس و نیمه دیگر بر کوه سویداء، قرار گرفت[۱۰]. در این هنگام رسول خدا(ص) فریاد میزد: "ای فلانی! ای فلانی!شاهد باشید"[۱۱].
این انشقاق به گونهای بود که حاضران کوه حرا، میان دو شکاف آن را مشاهده کردند. ابنمسعود که خود شاهد ماجرا بود، در این باره میگفت: "به خدا قسم که جانم در دست اوست، کوه حرا را میان دو نیمه ماه دیدم"[۱۲]. از جبیر بن مطعم و انس بن مالک نیز روایات مشابهی نقل شده است[۱۳].
عدهای از مردم چون این معجزه را دیدند، آن را تکذیب و اعراض کردند و گفتند: "این سحر است، این جادوی پسر ابی کشبه است محمد(ص) ما را سحر کرد"[۱۴]. در این میان مردی گفت: "شما را سحر کرده است، همه مردم را که نمیتواند سحر کند"[۱۵]. پس گفتند: "ای محمد(ص)! کاروانهایی که به شام و یمن فرستادیم در راهاند صبر کنید تا برسند[۱۶]؛ سپس از آنها درباره این شب میپرسیم؛ اگر هر آنچه دیدیم آنها هم گفتند، یقین پیدا میکنیم که آن از سوی خداست؛ وگرنه میدانیم که این سحر است"[۱۷]. هنگامی که کاروانها آمدند، وقوع این حادثه را تأیید کردند[۱۸]، با این حال آنها باز هم ایمان نیاوردند. سپس آیات نخستین سوره قمر نازل شد: ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ وَكَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ وَكُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ﴾[۱۹]
بسیاری از محدثان و مورخان، وقوع این واقعه را دوبار ذکر کردهاند[۲۰][۲۱].
پانویس
با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل میشوید:
↑ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۲۶۲؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ص۵۰؛ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۹، ص۲۸۸.
↑شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۲۸۲.
↑ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۲۶۵؛ شمس الدین ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۱، ص۲۱۰.
↑شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۲۸۲؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الاطهار(ع)، ج۱۷، ص۳۴۷.
↑شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۲۸۲؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الاطهار(ع)، ج۱۷، ص۳۴۷.
↑ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۲۶۳؛ ۲۶۸؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ص۵۰؛ شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۲۸۲.
↑ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۲۶۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۱۴۱۵؛ قضی عیاض اندلسی، الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۵۴۴.
↑شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۲۸۲؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ص۱۳۴؛ نویری، نهایة الارب فی فنون الأدب، ج۱۸، ص۳۰۹.
↑ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۲۶۶؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۲، ص۳۴۱.
↑علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۲، ص۳۴۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۳۵۶.
↑ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۲۶۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۳۵۶.
↑«رستخیز بسی نزدیک شد و ماه از میان شکافت و چون معجزهای ببینند روی میگردانند و میگویند: جادویی همیشگی است و دروغ انگاشتند و از هوا و هوسهایشان پیروی کردند و هر کاری (در جای خود) پای برجاست» سوره قمر، آیه ۱-۳.
↑شمس الدین ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۱، ص۲۰۹؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۱، ص۲۰۹؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۳۵۷ به بعد.