خیر در کلام اسلامی
مقدمه
"خیر" و "شر"، از جمله بحثهای کلیدی در علوم دینی، از جمله علم کلام و اخلاق است که عدم فهم صحیح و دقیق آنها همواره منشأ بسیاری از چالشها در گستره مباحث عقیدتی و ارزشی گردیده است[۱].
تعریف خیر
الخیر هو ما یتشوقه شیء ، تعریف خیر نسبی و الخیر ما یتشوقه کل شیء تعریف خیر مطلق است.
- خیر، پدیده یا عاملی است که برای چیزی دیگر خوب و ملائم است، یعنی آن را به کمال مترقبش میرساند، یا عین کمال مترقب اوست. در واقع آن قوه و استعداد را دارد که به او برسد و این قهراً خیر اوست.
به سخن دیگر: خیر، چیزی است که نفس و ذات خودش کمال و مطلوب است، یعنی انسان آن را باید برای خودش بخواهد، نه برای چیز دیگر؛ ولی "نافع" چیزی است که به خاطر اثری که به دنبال دارد، خوب و پسندیده است. نافع، در واقع مقدمه خیر است، نه اینکه خودش فی حد ذاته خیر باشد.
از باب اینکه انسان در انجام دادن فعل اختیاری به یک سلسله معانی و مفاهیم احتیاج دارد که او را به سوی آن فعل برانگیزد، عقل انسان مفهوم "خوبی" را میسازد؛ برای اینکه طبیعت را به سوی مطلوبش هدایت کند و طبیعت را به مطلوب خودش برساند. مقصود از طبیعت، آن نحوه وجود تکوینی است، یعنی عقل، وجود واقعی خود و وجود تکوینی خود را به مطلوب خودش برساند[۲].
انواع خیر
در فلسفه اسلامی دو گونه خیر وجود دارد: "خیرهای محسوس" و "خیرهای معقول". چیزهایی که انسان از جنبههای حسی و مادی مینگرد و معمولاً کلمه منفعت یا سود در مورد آنها به کار میرود، "خیر محسوس" و "خیر معقول"، چیزهایی است که از جنبههای معنوی به آنها نگاه میشود. فلاسفه غرب چون اساس کار خود را بر این نکته گذاشتند که "واقعیت، یعنی محسوس و مادی" اذعان داشتند که انسان یا جستجوگر خیر، یعنی به دنبال همان سود و منفعت مادی است؛ یا جستجوگر چیزی است که شکل مادی محسوس ندارد، بلکه فقط ارزش است، کلمه سود و ارزش در فلسفه اروپا آمده است و انحرافات بزرگی در فلسفه انسانی ایجاد کرد[۳].
وجودی و عدمی بودن ملاک خیر و شر
تحلیل خیر و شر، توجه ما را به وجود و عدم معطوف میکند. یک شیء از آن جهت که موجود است، خیر محسوب میشود، و از آن جهت که معدوم است، شر. یک شیء، از آن جهت که کمال یک وجود است، خیر است، و از آن جهت که فقدان کمال یک وجود است، شر به حساب میآید. یک شیء موجود به اعتبار اینکه منشأ نیستی دیگری میشود، در عین اینکه موجود است، شر محسوب میشود.
بر اساس اینکه ملاک خیریّت، وجود و ملاک شرّیت، عدم است، و واجبالوجود وجودش محض است، خیر محض خواهد بود؛ ولی ممکنالوجود از باب اینکه بذاته وجود نیست، بلکه وجود عارض بر ذاتش میشود، الزاماً ذاتش خیر محض نیست[۴].
امام خمینی، با نگاه برهانی و عرفانی، مسئله خیر محض بودن واجبالوجود و خیر بودن آنچه از او صادر میشود و نیز شر بودن عدم را طرح میکند.
آنچه بالذات متعلق خلقت و مورد جعل الهی است، خیرات و کمال است؛ اما شرور و مضرات در قضای الهی به تبعیت و انجرار است. به مقام اول، آیه شریفه ﴿مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ﴾[۵]؛ و به مقام دوم، آیه شریفه ﴿قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ﴾[۶] اشاره دارد[۷].
خداوند، چون صرف کمال است، آنچه از ناحیه او باشد نیز کمال و خیر است و آنچه رذیله و شر است، به عدم تعیّن راجع و از لوازم ماهیت است، که متعلق جعل و مفاض از حق نیست، بلکه شروری که در عالم طبیعت و نشئه تنگ ملک میباشد، از تضاد بین موجودات و تنگنایی عالم دنیاست، و تضاد بین آنها متعلق جعل نیست[۸]. [۹].
منابع
پانویس
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۱۳.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۱۳.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۱۳-۱۱۴.
- ↑ مطهری، آشنایی با قرآن، ج۱ و ۲، ص۱۷۸؛ همو، فطرت، ص۱۴۸ - ۱۴۷؛ همو، شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۱۰۱، همو، تکامل اجتماعی انسان (هدف زندگی)، ص۱۲۸؛ همو، الهیات شفا، ج۲، ص۲۹۰ - ۲۸۶.
- ↑ «(ای آدمی!) هر نیکی به تو رسد از خداوند است و هر بدی به تو رسد از خود توست» سوره نساء، آیه ۷۹.
- ↑ «بگو همه (چیز) از سوی خداوند است» سوره نساء، آیه ۷۸.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ص۶۴۴.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ص۶۰۰.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۱۴-۱۱۵.