سفیر در فقه سیاسی

مقدمه

سفیر، به معنای رسول و پیک[۱]، بالاترین مقام سیاسی و نماینده رسمی یک کشور در کشور دیگر بوده و از مصونیت سیاسی برخوردار است[۲]. در زمان پیامبر (ص)، روابط دیپلماسی بیشتر جنبۀ مذهبی داشت[۳]؛ اما در دوره‌های بعد، صورت سیاسی به خود گرفته است. سفیر در دوران گذشته بر خلاف امروز، در کشورهای محل مأموریت ساکن نبود، بلکه بیشتر جنبۀ مأموریت مقطعی داشته است. وظایف مهم سفیران در اسلام عبارت بود از: دعوت به اسلام، مذاکره با دشمن درباره صلح و ترک مخاصمه، مذاکره در مورد مبادلۀ اسرای جنگی پس از پایان جنگ، انعقاد معاهدات مربوط به کیفیت پرداخت و در یافت فدیه، غرامت جنگی، مذاکره در جهت ایجاد حسن تفاهم و پیمان همکاری در زمینه‌های مختلف کشور محل مأموریت و مانند آن. از شاخص‌ترین سفیران پیامبر می‌توان به "حاطب بن ابی بلتعه" سفیر پیامبر (ص) به دربار "مقوقس" پادشاه مصر، دحیه کلبی به دربار "قیصر روم" "عبدالله بن حذافه سهمی" به دربار "خسرو پرویز" پادشاه ایران و "جعفر بن ابی طالب" به دربار "نجاشی" پادشاه حبشه، نام برد[۴][۵].

منابع

پانویس

  1. فرهنگ معین، ج۲، ص۱۸۹۲.
  2. حقوق بین الملل عمومی، ص۳۲؛ ترمینولوژی حقوق، ص۳۵۹؛ وسایل الشیعه، ج۱۱، ص۸۸.
  3. سیره ابن هشام، ج۲، ص۷۶؛ الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۱۰.
  4. مکاتیب الرسول، ج۱، ص۱۳۰-۱۱۰.
  5. فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی، ص ۱۲۲.