سیره عملی پیامبر خاتم در عدم استرحام چه بوده است؟ (پرسش)
سیره عملی پیامبر خاتم در عدم استرحام چه بوده است؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ سیره اجتماعی معصومان |
مدخل اصلی | عدم استرحام در معارف و سیره نبوی |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
سیره عملی پیامبر خاتم در عدم استرحام چه بوده است؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث سیره اجتماعی معصومان است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی سیره اجتماعی معصومان مراجعه شود.
پاسخ نخست
آقای دکتر مصطفی دلشاد تهرانی در کتاب «سیره نبوی» در اینباره گفته است:
«رسول خدا (ص) در تمام دوران رسالت خود تلاش کرد تا صورتهای مختلف استرحام را از روابط اجتماعی بزداید و جامعهای سربلند و ارجمند برپا سازد. آن حضرت به پیروان خود میآموخت که با سربلندی و ارجمندی زیست کنند و آنان را در این جهت تربیت مینمود. عالم ربانی، احمد بن فهد حلی، نقل کرده است که روزی پیامبر اکرم (ص) به اصحاب خود فرمود: «أَ لَا تُبَايِعُونِّي» (آیا با من مبایعت نمیکنید؟) گفتند: «ما با شما مبایعت کردهایم». فرمود: «تُبَايِعُونِّي عَلَى أَنْ لَا تَسْأَلُوا النَّاسَ شَيْئاً». (مبایعت کنید مرا در این که از مردمان چیزی خواهش نکنید). و پس از آن اگر از دست کسی تازیانه میافتاد، خود فرود میآمد و آن را بر میداشت و به کسی نمیگفت آن را به من ده[۱]. پیامبر اکرم (ص) با چنین آموزههایی یاران و پیروان خود را از استرحام - با صورتهای مختلف و مراتب گوناگونش - دور میساخت و آنان را چنان هدایت میکرد که «خود» باشند و «محتاج غیر» نباشند و اینگونه بود که عدم استرحام معنا مییافت. پیامآور عزت، با نفی «بیخودی» و اثبات «خودی» مسلمانان را محکم ساخت و آنان را از استرحام در برابر غیر خدا پیراست و آنگاه آن حماسه با شکوه را در تاریخ بشر برافراشت. علامه اقبال لاهوری در منظومه «اسرار خودی و رموز بیخودی» به این حقیقت پرداخته است و میگوید اصل نظام عالم از «خودی» است و تسلسل حیات تعینات وجود بر استحکام خودی انحصار دارد.
پیامبر اکرم (ص) در تعامل اجتماعی و در رابطه با مردم خود چنان رفتار میکرد که شأن بینیازی از دیگران در آنان شکوفا شود و باب استرحام بسته گردد. از امام صادق (ع) روایت شده است که مردی از اصحاب پیامبر دچار تنگدستی و سختی شد. همسرش گفت: کاش خدمت پیامبر میرسیدی و از او چیزی میخواستی. مرد خدمت پیامبر رفت. چون حضرت او را دید فرمود: «هر کس از ما خواهش کند به او عطا کنیم و هر کس بینیازی جوید خداوند او را بینیازش کند». مرد با خود گفت منظور پیامبر جز من نیست. پس به سوی همسرش بازگشت و او را از این ماجرا آگاه کرد. زن گفت: رسول خدا هم بشر است [و از حال تو آگاه نیست]، او را آگاه ساز. مرد دوباره نزد پیامبر رفت و چون حضرت او را دید فرمود: «هر کس از ما خواهش کند به او عطا میکنیم و هر کس بینیازی جوید خداوند بینیازش کند». این ماجرا تا سه بار تکرار شد. در نتیجه مرد برفت و کلنگی عاریه کرد و راهی کوهستان شد و قدری هیزم برید و آورد و به نیم چارک آرد فروخت و آن را به خانه برد و خوردند. فردای آن روز هم همین کار را کرد و هیزم بیشتری آورد و فروخت و پیوسته کار میکرد و اندوخته مینمود تا خود کلنگی خرید و بازهم اندوخته کرد تا دو شتر و غلامی خرید و توانگر شد و حال او نیکو گشت. روزی خدمت پیامبر رفت و گزارش داد که چگونه به منظور خواهش آمده بود و از پیامبر چه شنیده بود. حضرت فرمود، من که گفتم: «هر کس از ما خواهش کند به او عطا کنیم و هر کس بینیازی جوید خداوند بینیازش کند»[۲].
رسول خدا (ص) به بیانهای گوناگون مردمان را میآموخت که از هر نوع استرحامی دوری گزینند. آن حضرت میفرمود: «عَلَيْكَ بِالْيَأْسِ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ فَإِنَّهُ الْغِنَى الْحَاضِرُ قَالَ زِدْنِي يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِيَّاكَ وَ الطَّمَعَ فَإِنَّهُ الْفَقْرُ الْحَاضِرُ»[۳].
پیامآور عزت در جهت نفی استرحام سفارش میکرد که مردمان به استقبال سختی کار و تلاش بروند تا از زبونی سؤال و منتپذیری دیگران دور شوند، چنانکه میفرمود: «لَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ يَأْخُذُ حَبْلًا فَيَأْتِي بِحُزْمَةِ حَطَبٍ عَلَى ظَهْرِهِ فَيَبِيعُهَا فَيَكُفُّ بِهَا وَجْهَهُ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَسْأَلَ»[۴]. و نیز میفرمود: «الْأَيْدِي ثَلَاثٌ: فَيَدُ اللَّهِ الْعُلْيَا، وَ يَدُ الْمُعْطِي الَّتِي یَلِيهَا وَ يَدُ السَّائِلِ السُّفْلَى إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَاسْتَعْفِفْ عَنِ السُّؤَالِ مَا اسْتَطَعْتَ»[۵]. در سایه چنین راه و رسمی است که استرحام از جامعه رخت برمیبندد و ارجمندی رخ مینماید»[۶]
منبعشناسی جامع سیره اجتماعی معصومان
پانویس
- ↑ احمد بن فهد الحلی، عدة الداعی و نجاح الساعی، صححه و علق علیه احمد الموحدی القمی، دار المرتضی، دار الکتاب الاسلامی، بیروت، ۱۴۰۷ ق. ص۹۹-۱۰۰؛ وسائل الشیعة، ج۶، ص۳۱۰؛ بحار الانوار، ج۹۶، ص۱۵۸.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۱۳۹؛ مشکاة الانوار، ص۱۸۴-۱۸۵؛ عدة الداعی، ص۱۰۰؛ سفینة البحار، ج۲، ص۴۵۱.
- ↑ «بر تو باد به نومیدی از آن چه در دست مردمان است که آن بینیازی نقد است؛ و بپرهیز از طمع که آن نیازمندی نقد است». أبوجعفر احمد بن محمد بن خالد البرقی، المحاسن، به اهتمام جلالالدین الحسینی المحدث، دارالکتب الاسلامیة، طهران، ۱۳۷۰ ق. ج۱، ص۱۶؛ و قریب به همین: الفردوس بمأثور الخطاب، ج۳، ص۳۲؛ المستطرف، ج۱، ص۱۱۰؛ الجامع الصغیر، ج۲، ص۱۶۲.
- ↑ «اگر یکی از شما ریسمانی برگیرد و پشته هیزم بر دوش کشد و بفروشد و بدین وسیله آبروی خود را حفظ کند برای او از خواهش کردن [و اظهار نیاز نمودن] بهتر است». عدة الداعی، ص۱۰۰؛ بحارالانوار، ج۹۶، ص۱۵۸.
- ↑ «دستها سه تاست: دست خدا که بالاتر است، و دست دهنده که پس از آن است، و دست خواهشکننده که تا روز قیامت پایینتر است، پس تا میتوانی از خواهش کردن [و اظهار نیاز نمودن] خودداری کن». تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۰۷؛ و قریب به همین: الکافی، ج۴، ص۲۰؛ وسائل الشیعة، ج۶، ص۳۰۷؛ نهج السعادة، ج۸، ص۲۷۶.
- ↑ دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی، ج۲ ص ۱۵۷-۱۶۱.