شیعه در معارف و سیره نبوی
معنای لغوی شیعه
اهل لغت در معنای شیعه میگویند: الشیعة: أتباع الرجل وأنصاره[۱]؛ شیعه: پیروان و یاری کنندگان یک مرد را میگویند. صاحب کتاب تاج العروس فی شرح القاموس ذیل واژۀ «شعب» به شعر کمیت استشهاد میکند، که گفته است: ومالی إلاآل أحمد شیعة. سپس در جای دیگر میگوید: وقد غلب هذا الاسم علی کل من یتولی علیا وأهل بیته حتی صار اسما لهم خاصا... أصل ذلک من المشایعة وهی المطاوعة والمتابعة[۲]؛ و این اسم بر همه کسانی که از امیرالمؤمنین و اهل بیت ایشان(ع) تبعیت میکنند علم شده و غلبه پیدا کرده است تا آنجا که اسم مخصوص ایشان شده است و اصل و ریشه این واژه از «مشایعت» است و آن به معنای به دنبال کسی رفتن و اطاعت کردن از او است. پس شیعه به حمل شایع صناعی به کسانی اطلاق میشود که از نظر اندیشه، عمل و اخلاق به دنبال اهل بیت(ع) حرکت و از ایشان پیروی و اطاعت میکنند.[۳]
کاربری «شیعه» در عصر نبوی
واژه «شیعه» به معنایی که ذکر شد در زمان رسول خدا(ص) به کار میرفته و بزرگانی از صحابه به عنوان شیعه امیرالمؤمنین شناخته شدند. عنوان «شیعه» و «تشیع» از سوی رسول خدا(ص) بر پیروان امیرالمؤمنین(ع) اطلاق شده است. اهل سنت روایات فراوانی از رسول خدا(ص) در ذیل آیۀ مبارکۀ: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ﴾[۴] نقل کردهاند مبنی بر این که مراد از «خیر البریة» در این آیه امیرالمؤمنین(ع) و شیعیان ایشان میباشد. سیوطی در الدر المنثور مینویسد: خیر البریة علی و شیعة علی بن أبی طالب[۵]. از این موضوع استفاده میشود که پیروان و مخالفان امیرالمؤمنین(ع) در زمان حیات پیامبر اکرم(ص) نیز شناخته شده بودند. اصحاب رسول خدا(ص) در مواجهه با امیرالمؤمنین(ع) به چند دسته تقسیم میشوند:
- شیعیان امیرالمؤمنین(ع)
- گروهی که حتی در عصر حیات رسول خدا(ص) با امیرالمؤمنین(ع) خصومت داشتند.
- گروهی که با امیرالمؤمنین(ع) مانند سایر مردم رفتار میکردند.
شیعیان امیرالمؤمنین همواره معتقد به خلافت بلافصل ایشان بودهاند. ابن عبدالبر در احوالات امیرالمؤمنین(ع) مینویسد: روی عن سلمان وأبی ذر والمقداد وخباب وجابر وأبی سعید الخدری وزید بن الأرقم أن علی بن أبی طالب «رضی الله عنه» أول من أسلم وفضله هؤلاء علی غیره[۶]؛ از سلمان، ابوذر، مقداد، خباب، جابر، ابوسعید خدری و زید بن ارقم روایت شده که علی بن ابی طالب(ع) اولین فردی است که اسلام آورده و این گروه امیرالمؤمنین(ع) را بر غیر او تفضیل میدادند.
این هفت نفر افرادی هستند که ابن عبدالبر ذکر کرده است، اما تعداد کسانی که در صدر اسلام به افضلیت امیرالمؤمنین(ع) معتقد بودند بیشتر است. ابن ابی الحدید پس از آنکه سابقه قول به افضلیت حضرت را به صدر اسلام باز میگرداند، تعدادی از اصحاب را نام میبرد که معتقد به افضلیت حضرت امیر(ع) بودهاند[۷]. پیشتر روشن شد که ابوالطفیل نیز از اصحاب رسول خدا(ص) و شیعه امیرالمؤمنین(ع) بوده است. از افراد دیگری که معتقد به افضلیت امیرالمؤمنین(ع) بر دیگران بودهاند میتوان عمار بن یاسر، حذیفة بن یمان، خزیمه ذوالشهادتین، ابوایوب انصاری را نام برد. روشن است که لازمۀ قول به افضلیت امیرالمؤمنین(ع) اعتقاد به خلافت بلافصل آن حضرت میباشد؛ چراکه «قبح تقدم مفضول بر فاضل» حکم عقل است و این قاعده مورد قبول همه عقلاست. حتی افرادی چون ابن تیمیه نیز به این قاعده اعتراف دارند. ابن تیمیه در کتاب منهاج السنة میگوید: «جمهور علمای سنی و غیر سنی این قاعده را پذیرفته اند»[۸].
پس اگر کسی قائل به افضلیت امیرالمؤمنین(ع) از دیگران باشد بنابر قاعدۀ عقلی یاد شده باید به تقدم او بر دیگران و از جمله شیخین معتقد باشد و معنای این سخن اعتقاد به خلافت بلافصل امیرالمؤمنین(ع) است. پس روشن شد که اهل سنت خود به این موضوع معترفند که تعداد زیادی از صحابه و تابعین قائل به افضلیت امیرالمؤمنین(ع) بودهاند. تعدادی از این افراد جزء رجال صحاح هستند، بدین روی اهل سنت به ناچار گفتهاند که این اعتقاد بدعت نیست. ذهبی در این باره مینویسد: لیس تفضیل علی برفض ولا هو ببدعة بل قد ذهب إلیه خلق من الصحابة والتابعین[۹]؛ اعتقاد به برتری علی(ع) رفض و بدعت نیست بلکه تعدادی از صحابه و تابعین به این مسلک رفتهاند. همچنین معلوم گردید که از همان صدر اسلام و عصر حیات خاتم الانبیاء(ص) عدهای از اصحاب ایشان به خلافت بلافصل امیرالمؤمنین(ع) بعد از رسول خدا اعتقاد داشتهاند. این گروه به عنوان پیروان امیرالمؤمنین شناخته میشدند و رسول خدا(ص) از ایشان با عنوان شیعۀ علی تعبیر فرموده است.[۱۰]
منابع
پانویس
- ↑ لسان العرب، ج۸، ص۱۸۸.
- ↑ تاج العروس، ج۲، ص۱۲۰، لسان العرب، ج۸، ص۱۸۸.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۱۶۰.
- ↑ «بیگمان آنانکه ایمان آوردهاند و کردارهایی شایسته کردهاند، بهترین آفریدگانند» سوره بینه، آیه ۷.
- ↑ الدر المنثور، ج۶، ص۳۷۹، شواهد التنزیل، ج۲، ص۴۶۷.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۹۰: ۱۸۵۵.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۱۶.
- ↑ منهاج السنة، ج۶، ص۳۳۷.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱۶، ص۴۵۷.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۶۰.