عبیدالله بن خلیفه همدانی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

ابو‌غریف عبیدالله بن خلیفه همدانی مرادی، از علی(ع) و صفوان بن عسال روایت می‌کند در بارۀ او سخن گفته‌اند و علمای رجال اهل سنت توثیقش نکرده‌اند. ابن ابی‌حاتم این مطلب را گفته است و افزود: او شبیه همانندهای خودش اصبغ بن نباته و مسئول نیروی انتظامی علی(ع) بود.

اکثر، وی را همین گونه ستوده‌اند[۱]. برخی او را مرادی معرفی کرده‌اند[۲] اما در روایتی[۳] و تهذیب الکمال کسی که ابو‌الغریف از وی نقل می‌کند یعنی صفوان بن عسال، مرادی وصف شده[۴] که احتمال اشتباه هست. ابن ماکولا، وی را همدانی یناعی خوانده است[۵]. شیخ طوسی نیز وی را عبدالله بن خلیفه ابوغریف همدانی و در معرفی نوه‌اش محمد بن عمیر بن ابی الغریف همدانی نیاعی (تباعی)[۶] کوفی خوانده است[۷]. ابو‌الغریف در مقدمۀ سپاه امام حسن(ع) بود[۸]. و خبری از پرسش ابن کواء از علی[۹]؛ خبری دیگر دربارۀ قرائت قرآن[۱۰] و گزارشی از وضوی علی(ع) دارد[۱۱].

عینی دربارۀ عبیدالله می‌نویسد: عبیدالله بن خلیفه ابو‌الغریف همدانی رازی کوفی از حسن بن علی بن ابی طالب و صفوان بن عسال و علی بن ابی طالب(ع) روایت می‌کند و از او اَعمش، عامر بن سمط تمیمی، ابو‌ورقه (روق) عطیة بن حارث همدانی و نصیر بن ابی اشعث روایت می‌نمایند. ابو‌حاتم گفته: او مسئول شرطۀ علی بوده و مشهور نیست. شیخی است که درباره‌اش سخن گفته‌اند و مشابه اصبغ بن نباته است و ابن حِبّان او را در کتابش آورده است[۱۲]. نسائی، ابن ماجه و ابوجعفر طحاوی هم از او حدیث نقل کرده‌اند[۱۳].

رافعی دربارۀ وی می‌نویسد: عبیدالله بن خلیفۀ همدانی ابو‌الغریف ارحبی کوفی، بیان نکرده‌اند که آیا او و عبدالله برادر بودند یا نه! کنیه‌اش عجیب است. البته در نام غریف بن دیلمی داریم. ابو‌الغریف با سِمَت کارگزار وارد قزوین شد. هارون بن علی گفته: در یک کتاب قدیمی که نویسنده‌اش برخی پیشینیان اهلِ قزوین بودند دیدم، علی(ع) در قزوین چهار کارگزار داشت: ربیع بن خثیم، مرّه، ابو‌الغریف و چهارم را تصور می‌کنم عَبیده بود[۱۴].

به نظر می‌رسد منبع گزارش مستوفی (درگذشته قرن هشتم) در معرفی چهار کارگزار قزوین، کتاب التّدوین باشد. البته در نسخۀ چاپی تاریخ گزیده، نام وی ابوالعریف ارجهی آمده که ما نام وی را در جلد اوّل همین مجموعه بدون مراجعه به التّدوین رافعی تصحیح کرده در زمرۀ کارگزاران قزوین به شرح حالش پرداخته‌ایم[۱۵].

در اکثرِ منابع و کتاب‌های شیعه نام وی عبدالله بن خلیفه است؛ مانند رجال شیخ طوسی که او را با کنیۀ ابو‌غریف همدانی وصف کرده است[۱۶]. در مسند احمد نیز ابو‌الغریف عبدالله بن خلیفه معرفی شده که از صفوان بن عسال مرادی روایت کرده است[۱۷]. همین روایت از عبیدالله هم نقل شده است[۱۸].

در نیل الاوطار عبدالله را دارای کنیۀ ابو‌غریف و ثقه دانسته است[۱۹]. و ارواء الغلیل کنیۀ عبدالله را ابو‌الغریف آورده است[۲۰]. چنین به نظر می‌رسد که عبدالله و عبیدالله با کنیۀ ابوغریف، یکی بودند.[۲۱]

عبدالله بن خلیفۀ طائی

به نظر می‌رسد ابوالغریف، با «عبدالله بن خلیفه طائی» از یاران علی(ع) متفاوت است؛ زیرا کنیۀ طائی، ابو‌الغریف ندارد. نکات بیشتری از وی در حوادث تاریخی دیده می‌شود. با توجه به گزارشی که عدی بن حاتم طائی و یارانش جزو شرطةالخمیس و بابصیرت معرفی شده‌اند[۲۲]، به گزارش‌هایی دربارۀ وی می‌پردازیم، چون او از یاران و اصحاب عدی بن حاتم بوده است.

امیرالمؤمنین در گفت‌وگو با این مرد طائی قبل از جنگ جمل، علت ابقای ابو‌موسی در کوفه را برای وی بیان می‌نماید[۲۳]. او در جنگ صفّین نقش فعالی داشته است و در موارد مختلف از وی یاد می‌شود. هنگام جنگ صفّین که در پرچم دار طی اختلاف شد، عبدالله بن خلیفه نظرش بود که پرچم طی باید در دست عدی بن حاتم باشد و در وصف وی سخنانی ایراد کرد و او را نمایندۀ قبیلۀ طی که بر پیامبر(ص) وارد شده، دانست[۲۴].

او از اصحاب حجر بن عدی بود و از دست مأموران زیاد بن ابیه با کمک خواهی از خواهرش و یاریِ مردم قبیلۀ طی گریخت. زیاد، از عدی بن حاتم خواست او را تسلیم کند ولی عدی نپذیرفت. زیاد عدی را زندانی کرد که موجب اعتراض مردم شد. پس زیاد او را آزاد کرد به شرط این که عبدالله در کوفه نماند. عدی پذیرفت و عبدالله را به دو کوه طی فرستاد[۲۵]. عبدالله در آنجا ماند و یک سال[۲۶] قبل از مرگِ زیاد در سال ۵۳، از دنیا رفت[۲۷].کنیهٔ وی را ابوخلیفه دانسته‌اند[۲۸].

ابن کلبی وی را بولانی دانسته که در صفّین همراهِ علی(ع) بود و او را خطیب و شاعر خوانده است[۲۹]. ابن اثیر او را شیعه، خطیب و شاعر دانسته است[۳۰]. زمانی که حجر به دستور معاویه به شهادت رسید، وی در اشعاری با بیش از ۵۶ بیت وی را ستود و در این باره نکاتی را مطرح کرد[۳۱]. رحمت خدا بر او باد.[۳۲]

منابع

پانویس

  1. ابن ابی‌حاتم، الجرح والتّعدیل، ج۵، ص۳۱۳؛ ذهبی، میزان الاعتدال، دارالکتب العلمیه، ج۵، ص۷ و تحقیق بجاوی، ج۳، ص۵.
  2. ذهبی، میزان الاعتدال، دارالکتب العلمیه، ج۵، ص۷؛ ابن حجر، تهذیب التّهذیب، ج۷، ص۱۰؛ همو، لسان المیزان، ج۷، ص۲۹۶؛ خزرجی، خلاصة تهذیب الکمال، ص۲۵۰.
  3. بیهقی، سنن الکبری، ج۱ ص۲۷۶.
  4. مزی، تهذیب الکمال، ج۱۹، ص۳۱.
  5. ابن ماکولا، الاکمال، ج۶، ص۱۷۱.
  6. رجال الطّوسی، ص۲۹۱، شماره ۴۲۳۹- ۲۶۴، چ جدید.
  7. رجال الطّوسی، ص۲۹۶، ش۲۶۳: اصحاب امام صادق(ع)، چ قدیم.
  8. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱ ص۳۸۶.
  9. تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۰۱؛ اسماعیل معزی و بروجردی، جامع أحادیث الشّیعه، ج۲، ص۳۲۱: «عَبْدِ اللَّهِ بْنِ خَلِيفَةَ أَبِي الْعَرِيفِ الْهَمْدَانِيِّ قَالَ: قَامَ ابْنُ الْكَوَّاءِ إِلَى عَلِيٍّ(ع) فَسَأَلَهُ عَنِ الْمَسْحِ عَلَى الْخُفَّيْنِ».
  10. عبدالرّزّاق، المصنف، ج۱، ص۳۳۶.
  11. متقی هندی، کنز العمّال، ج۹، ص۴۴۹.
  12. ابنحِبّان، الثّقات، ج۵، ص۶۸.
  13. عینی، مغانی الاخیار، ج۳، ص۲۷۰، ش۱۶۷۲.
  14. رافعی، التّدوین فی أخبار قزوین، تصحیح عزیزالله عطاردی، ج۱، ص۱۱۸.
  15. سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۵۰۸.
  16. رجال الطّوسی، تحقیق قیومی، ص۷۲، ش۶۶۲- ۲۴.
  17. مسند احمدبن حنبل، ج۴، ص۲۴۰.
  18. طبرانی، المعجم الکبیر، ج۸، ص۷۰.
  19. شوکانی، نیل الأوطار، ج۸، ص۷۵؛ مسند احمد حنبل، ج۴، ص۲۴۰.
  20. البانی، ارواء الغلیل، ج۱، ص۱۴۱.
  21. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 370 - 372.
  22. محمد بن حسن قمی، عقدالنضید، ص۱۶۲: کانُوا اصحابُ البَصائِرِ و هُمْ شُرطَةُ الخَمیس.
  23. مفید، امالی، ص۲۹۵؛ سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۱۶۹.
  24. ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۶۶؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۵.
  25. تاریخ طبری، ج۴، ص۱۹۸ و ص۲۰۹؛ عبدالحسین امینی، الغدیر، ج۱۱، ص۴۶.
  26. تاریخ طبری، ج۴، ص۲۱۳.
  27. تاریخ طبری، ج۴، ص۲۱۴.
  28. مقدمی بصری، التاریخ و أسماء المحدثین وکناهم، ص۶۲۳.
  29. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ص۲۶۳.
  30. ابن اثیر، الکامل فی التاّریخ، ج۳، ص۳۰۶.
  31. تاریخ طبری، ج۴، ص۲۱۰.
  32. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 372 - 373.