عکرمة بن عبدالله بربری

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از عکرمه مولی ابن عباس)

مقدمه

ابوعبدالله عکرمه مدنی قرشی بربری به سال ۲۵ه‍ به دنیا آمد[۱] و نیاکانش از بربرهای آفریقا بودند.[۲] عکرمه در آغاز از موالی حصین بن ابی حرّ عنبری به شمار می‌‌رفت، اما عنبری وی را به ابن عباس بخشید.[۳] وی مسافرت‌های زیادی به بلاد مختلف کرد، ولی عمدتاً در مدینه و مکه اقامت داشت.[۴]

عکرمه دانش خویش را از بزرگانی چون امام علی و امام حسن مجتبی (ع)، عائشه، ابن عباس و جابر بن عبدالله انصاری فرا گرفته و از ایشان روایت کرده است.[۵] وی از شاگردان برجسته ابن عباس بود و از مفسران بنام روزگار خویش به شمار می‌‌رفت.[۶] ابوحاتم رازی می‌‌نویسد که اصحاب ابن عباس همگی ریزه‌خوار دانش تفسیر عکرمه‌اند.[۷] عکرمه دارای شاگردان بسیاری بوده که از وی بهره برده و تفسیر و حدیث آموخته‌اند. در برخی منابع بالغ بر سیصد نفر را از شاگردان او دانسته‌اند[۸] که از آن میان نام افرادی چون ایوب سختیانی، ثور بن یزید، خالد حذاء و عاصم احول به چشم می‌‌خورد.[۹]

عکرمه مسافرت‌های زیادی به سرزمین‌های اسلامی از جمله آفریقا، مصر، یمن، شام و خراسان داشته که در آنجا نیز به تبلیغ و تدریس فقه، حدیث و تفسیر پرداخته است.[۱۰] گفته شده که وی آگاه‌ترین مردم زمان خویش به فقه، حدیث و قرآن بود،[۱۱] ولی معتقد به آرای صفریّه، پیروان زیاد بن اصفر از فرق پانزده گانه خوارج بود و مردمان آفریقا که از پیروان این مذهب هستند، آن را از عکرمه که مسافرتی به آن ناحیه داشته، فراگرفته‌اند.[۱۲] از عکرمه اثری به نام تفسیر القرآن بر جای مانده است.[۱۳] مشهور آن است که وی در هشتاد سالگی به سال ۱۰۵ه‍ در مدینه درگذشت.[۱۴] تاریخ‌های دیگری نیز برای مرگ او ذکر شده است[۱۵].[۱۶]

عکرمه مولی ابن عباس (متوفای ۱۰۴)

«عکرمه» غلام بوده است. از وی به «عکرمۀ بربری» تعبیر می‌کنند. وی کذاب، ناصبی و دارای عقیدۀ خوارج بوده است. در برخی منابع آمده که خوارج مغرب عقاید خود را از عکرمه گرفته‌اند. در مورد وی نوشته‌اند: كان يرى رأي الاباضية[۱۷]؛ او بر عقیدۀ اباضیه بود.

فالخوارج الذين بالمغرب عنه أخذوا[۱۸]؛ خوارج مغرب عقاید خود را از وی اخذ کرده‌اند. یحیی بن سعید، عکرمه را کذاب می‌دانسته است[۱۹].

راوی می‌گوید: به منزل علی بن عبدالله بن العباس رفتم دیدم عکرمه را با طناب به در مستراح بسته، به او گفتم: از خدا نمی‌ترسی؟ مگر کسی با غلام خود چنین رفتار می‌کند! علی بن عبدالله بن عباس گفت: إن هذا الخبيث يكذب على أبي[۲۰]؛ این خبیث به پدرم دروغ می‌بندد.

سعید بن مسیب که از بزرگان تابعین است به خدمتکارش گفت: يا برد، إياك أن تكذب علي كما يكذب عكرمة على ابن عباس[۲۱]؛ ای برد، مبادا بر من دروغ ببندی چنان که عکرمه بر ابن عباس دروغ می‌بست.

قاسم بن محمد -که از فقهای مدینه بود- گفته است: عكرمة كذاب[۲۲]. ابن سیرین می‌گوید: ما يسؤني أن يكون من أهل الجنة ولكنه كذاب[۲۳]؛ ضرری به من نمی‌رسد از این که عکرمه اهل بهشت باشد لکن او کذاب است.

ابن ابی ذئب می‌گوید: رأيت عكرمة وكان غير ثقة[۲۴]؛ عکرمه را دیدم و او غیر ثقه است.

محمد بن سعد صاحب کتاب الطبقات الکبری معتقد است: ليس يحتج بحديثه ويتكلم الناس فيه؟[۲۵] به حدیثش احتجاج نمی‌شود و مردم دربارۀ او سخن می‌گویند.

عکرمه نماز خواندن را خوب نمی‌دانست، ذهبی در این باره می‌نویسد: یحیی بن سعید می‌گوید: سوگند به خدا! برای من نقل شد که در نزد ایوب سخن از عکرمه به میان آمد و این که او نماز خواندن را بلد نبود! سپس ایوب با تعجب گفت: مگر عکرمه نماز می‌خواند؟![۲۶].

ذهبی می‌نویسد: عکرمه در ایام حج گفته است: وددت أن بيدي حربة فأعترض بها من شهد موسما يمينا وشمالا؛ دوست داشتم در دست من شمشیری بود تا با آن به کسانی که به موسم حج از راست و چپ حاضر می‌شوند حمله کنم.

یعقوب حضرمی از جدش چنین نقل می‌کند: وقف عكرمة على باب المسجد وقال: ما فيه إلا كافر[۲۷]؛ عکرمه بر در مسجد رسول خدا(ص) ایستاده بود و می‌گفت: در این مسجد کسی نیست مگر کافر!

عکرمه معتقد بوده که حکمت وجود آیات متشابه در قرآن گمراه کردن مردم است. از وی نقل کرده‌اند: إنما أنزل الله متشابه القرآن ليضل به[۲۸]؛ خداوند متشابهات را در قرآن نازل کرده تا به واسطه آنها مردم را گمراه کند. ذهبی پس از نقل این عبارت از عکرمه بی‌درنگ می‌گوید: ما أسوأها عبارة بل أخبثها[۲۹]؛ این بدترین بلکه خبیث‌ترین عبارت است.

عکرمه به بازار می‌رفته و ادعا می‌کرده که آیه تطهیر دربارۀ زنان پیامبر[۳۰] است و هر کس می‌خواهد من با او در این باره مباهله می‌کنم[۳۱]، این در حالی است که عایشه و ام سلمه که هر دو از زنان رسول خدا(ص) بودند، اعتراف می‌کنند که این آیه مربوط به ما نیست[۳۲]. عکرمه در بین مردم عصر خود هم اعتباری نداشته است، نقل شده که، عکرمه و کثیر عزه کیسانی[۳۳] در یک روز مردند مردم کثیر را تشییع کردند، اما جنازۀ عکرمه روی زمین ماند و چند سیاه پوست حمال پول گرفتند و او را به خاک سپردند[۳۴]. با وجود این همه قدح و جرح عکرمه، بخاری از وی روایت نقل می‌کند. ولی مسلم او را مردود می‌داند، و چون عکرمه-علی رغم این همه ضعف و جرح-از رجال بخاری است لذا ابن حجر عسقلانی برای توجیه وی تا آبروی بخاری و کتابش را حفظ کند تلاش فراوانی کرده است[۳۵]. در منابع معتبر ما نیز در مورد عکرمه روایت هست که یکی از آقایان آن را نشانۀ تأیید عکرمه خیال کرده‌اند؛ لذا نسبت به وی حسن ظن دارد. اما-اگر مقصود از عکرمه در این روایت همین عکرمه مولی ابن عباس باشد-هیچ دلالتی بر مدح وی ندارند. بلکه بر اساس همین روایت نیز وی مذموم است.

مرحوم کلینی نقل می‌کند: ابوبصیر از امام باقر(ع) نقل می‌کند و می‌گوید ما به همراه حمران نزد امام باقر(ع) بودیم که غلامی وارد شد و عرض کرد. فدایت شوم عکرمه در حال مرگ است. او بر عقیدۀ خوارج بود و به منزل امام باقر(ع) هم آمد و شد داشت امام باقر(ع) به ما فرمود: منتظر باشید تا باز گردم عرض کردیم: بله. طولی نکشید که ایشان بازگشت و فرمود: چنان چه پیش از قرار گرفتن نفس در محل خودش عکرمه را می‌دیدم کلماتی به او می‌آموختم که از آنها نفع برد لکن وقتی او را دیدم که نفس وی در محلش قرار گرفته بود عرض کردم فدایت شوم آن کلام که به حال او نفع داشت چیست؟ فرمود: سوگند به خدا آن عقیده‌ای است که شما برآنید پس به مردگان خود هنگام مرگ شهادت بر ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ و ولایت ما اهل بیت را تلقین کنید[۳۶].

پس اولاً: معلوم نیست عکرمه‌ای که در این روایت از او نام برده شده همان غلام ابن عباس باشد[۳۷].

ثانیا: چنان چه این همان عکرمه باشد، روایت دلالتی بر مدح وی ندارد. در این روایت تصریح شده که عکرمه بر عقیدۀ خوارج بود، و نیز به روشنی بیان گردیده که ملاقات امام باقر(ع) با وی پس از مرگ او بوده است. از این‌رو به دست حضرت هدایت نشده و بر همان عقیدۀ خوارج از دنیا رفته است. به همین جهت امام باقر(ع) ملاقات خود را با عکرمه، به حال او نافع ندانسته است. روشن است که اگر وی برای هدایت شدن اهلیت داشت، امام باقر از هدایت او دریغ نمی‌کردند. چنان که حضرت امام حسین(ع) به هنگام احتضار اسامه به بالین وی رفت و جهت رفع نگرانی و اضطراب او ادای دین‌اش را بر عهده گرفت[۳۸] با این که اسامه-چنان که نوشته اند-جزء معدود کسانی بود که با امیرالمؤمنین(ع) بیعت نکرده بودند.

همچنین امام صادق(ع) از سید حمیری دستگیری و او را به تشیع مشرف ساختند. در حالی که وی بر عقیدۀ کیسانیه بود[۳۹]. سید حمیری پس از شرف هدایت به دست امام صادق(ع) در ضمن شعر بلندی[۴۰] می‌‌گوید: تجعفرت باسم الله والله أكبر.

در منابع معتبر موارد زیادی از هدایت گمراهان به دست ائمه(ع) ذکر شده است. بنابراین چنان چه عکرمه هم اهلیت هدایت را داشت حتما هدایت می‌شد. اما امام باقر(ع) تصریح می‌کند که عکرمه را دیرتر از موقعی که به حالش نفع داشته، ملاقات کرده است. در رجال کشی این موضوع به صورت روشن‌تر بیان شده است. او روایت را به سند دیگری چنین نقل می‌کند: امام باقر(ع) فرمود: چنان چه عکرمه را هنگام احتضار ملاقات می‌کردم به او نفع می‌رساندم به امام صادق(ع) عرض شد: به چه چیزی او را منتفع می‌شده فرمود: عقیده‌ای را که شما بر آن هستید به وی تلقین می‌کرد اما او را ملاقات نکرد و به او نفع نرساند[۴۱].

بنابراین هیچ دلیلی برای حسن ظن به عکرمه وجود ندارد و قرائن حاکی از آن است که وی عقیدۀ خوارج را داشته و شخص منحرفی بوده است؛ لذا کشی پس از نقل این حدیث می‌گوید: وهذا... لم يوجب لعكرمة مدحا بل أوجب ضده[۴۲]؛ و این روایت موجب مدح عکرمه نیست بلکه ضدش واجب است. مرحوم علامۀ حلی در مورد عکرمه می‌نویسد: إنه ليس على طريقنا ولا من أصحابنا[۴۳]؛ او در طریق ما شیعیان نیست و از اصحاب علماء شیعه شمرده نمی‌شود.

سید ابن طاووس می‌فرماید: حدیثی وارد شده که شهادت می‌دهد او بر غیر راه مستقیم است و حالش در این جهت ظاهر است و نیازی به اعتبار روایت نیست[۴۴].

قرائنی هست بر این که عکرمه، اشخاصی چون ابن عباس و دیگران را برتر از امام باقر(ع) می‌دانسته است. در تنقیح المقال می‌نویسد: وی ابن عباس و غیر او را بر امام باقر(ع) تفضیل می‌داده است[۴۵]. یکی از آقایان بر این باور است که چون عکرمه شاگرد ابن عباس است، قدح و ذم وی موجب خدشه دار شدن ابن عباس خواهد شد؛ در نتیجه روایات ابن عباس از بین می‌رود. اما این سخن صحیح نیست؛ زیرا اولا: جرح و تعدیل باید بر اساس ضابطه و حجت باشد. و ثانیا: روایات ابن عباس از طریق افراد مورد اعتماد و محترم مثل سعید بن جبیر هم نقل شده است. عکرمه از سوی برخی ائمه مذاهب اربعه مثل احمد بن حنبل و مالک بن انس نیز قدح شده است[۴۶].

در سیر اعلام النبلاء می‌نویسد: احمد بن زهیر گفت: از یحیی بن معین شنیدم که می‌گوید: مالک بن انس نام عکرمه را در موطا ذکر نمی‌کند فقط به دلیل این که عکرمه پیرو اعتقاد صفریه بود[۴۷].

و در جای دیگر می‌گوید: كان مالك لا يرى عكرمة ثقة... قال أحمد بن حنبل:... عكرمة مضطرب الحديث[۴۸]؛ مالک عکرمه را ثقه نمی‌دانست... و احمد بن حنبل گوید: عکرمه در نقل حدیث مضطرب است. ائمه جرح و تعدیل اهل سنت نیز همان طور که بیان شد او را رد کرده‌اند. جالب آنکه جرح عکرمه از سوی عالمان سنی به خاطر اتهام وی به تشیع نبوده است. وی به عقیده خوارج رمی شده است. همچنین او را کذاب دانسته‌اند. این نحوه از جرح با رمی به تشیع -که در مورد افرادی مثل عطیة صورت گرفته- متفاوت است. از این‌رو اگر ما در مورد عطیه عوفی توقف کنیم. در مردود بودن عکرمه نمی‌توان تردید کرد.[۴۹]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. تاریخ مدینة دمشق ۴۲/۱۲۴.
  2. تهذیب الکمال ۲۰/۲۶۵.
  3. تاریخ الاسلام ۷/۱۷۴.
  4. تهذیب الکمال ۲۰/۲۷۰.
  5. تاریخ مدینة دمشق ۴۲/۷۲ و ۷۳.
  6. سیر اعلام النبلاء ۵/۱۵.
  7. الجرح و التعدیل ۷/۹.
  8. الاعلام ۴/۲۴۴.
  9. تاریخ مدینة دمشق ۴۲/۷۳.
  10. تاریخ الاسلام ۷/۱۷۹.
  11. الثقات ۵/۲۳۰.
  12. تاریخ مدینة دمشق ۴۲/۱۲۱.
  13. المنتظم ۷/۱۰۲.
  14. التاریخ الکبیر ۷/۴۹ العبر ۱/۱۰۰ تهذیب الکمال ۲۰/۲۹۲.
  15. تاریخ مدینة دمشق ۴۲/۱۴۴ و ۱۴۵.
  16. فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی، ج۱ ص۵۱۹-۵۲۰.
  17. انساب الاشراف، ج۹، ص۲۸۵؛ الانساب، ج۴، ص۱۹۷، حدیث ۱۱۸۳؛ تاریخ الاسلام، ج۷، ص۱۸۰؛ الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۹۲؛ تاریخ دمشق، ج۴۱، ص۱۱۸ و ۱۲۱؛ تهذیب التهذیب، ج۷، ص۲۳۷؛ تهذیب الکمال، ج۲۰، ص۲۷۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۲۲؛ مغانی الاخیار، ج۳، ص۳۸۹، حدیث ۱۸۲۵؛ میزان الاعتدال، ج۳، ص۹۵، حدیث ۵۷۱۶.
  18. مقدمه فتح الباری، ص۴۲۶.
  19. تهذیب الکمال، ج۲۰، ص۲۸۲.
  20. میزان الاعتدال، ج۳، ص۹۴؛ ر.ک: تهذیب الکمال، ج۲۰، ص۲۸۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۲۳؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۱۰۳؛ المعارف، ج۱، ص۱۰۲.
  21. ثقات ابن حبان، ج۵، ص۲۳۰؛ تاریخ دمشق، ج۴۱، ص۱۰۹؛ تهذیب الکمال، ج۲۰، ص۲۸۰.
  22. تاریخ دمشق، ج۴۱، ص۱۰۶؛ تهذیب الکمال، ج۲۰، ص۲۸۶؛ سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۲۸.
  23. سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۲۵؛ مغانی الاخیار، ج۳، ص۳۸۹، حدیث ۱۸۲۵؛ الکامل فی الضعفاء، ج۱، ص۵۳.
  24. سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۲۵؛ مغانی الاخیار، ج۳، ص۳۹۰.
  25. الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۹۲.
  26. يحيى بن سعيد يقول: حدثوني -والله- عن أيوب أنه ذكر له أن عكرمة لا يحسن الصلاة، قال أيوب: وكان يصلي؟!؛ سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۲۷؛ میزان الاعتدال، ج۳، ص۹۵؛ تهذیب الکمال، ج۲۰، ص۲۸۴؛ تاریخ دمشق، ج۴۱، ص۱۱۷.
  27. میزان الاعتدال، ج۳، ص۹۵؛ تهذیب الکمال، ج۲۰، ص۲۷۸؛ تاریخ الاسلام، ج۷، ص۱۰۸؛ تاریخ دمشق، ج۴۱، ص۱۱۸.
  28. سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۳۳؛ میزان الاعتدال، ج۳، ص۹۴، حدیث ۵۷۱۶.
  29. سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۳۳؛ میزان الاعتدال، ج۳، ص۹۴، حدیث ۵۷۱۶.
  30. الصواعق المحرقه، ج۲، ص۴۲۱؛ عكرمة ينادي به في السوق.
  31. تفسیر ابن ابی‌حاتم رازی، ج۹، ص۳۱۳۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج۶، ص۳۶۵؛ ج۵، ص۱۹۸ وقال عكرمة: من شاء باهلته أنها نزلت في أزواج النبي(ص).
  32. تفسیر ابن ابی‌حاتم رازی، ج۹، ص۳۱۳۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج۶، ص۳۶۷؛ اسد الغابه، ج۳، ص۶۰۷؛ الدر المنثور، ج۵، ص۱۹۸.
  33. عزه نام زنی است که کثیر عاشق او شده بود.
  34. میزان الاعتدال، ج۳، ص۹۶، حدیث ۵۷۱۶؛ تهذیب الکمال، ج۲۰، ص۲۹۰.
  35. مقدمۀ فتح الباری، ص۴۲۷.
  36. «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: كُنَّا عِنْدَهُ وَ عِنْدَهُ حُمْرَانُ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ مَوْلًى لَهُ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا عِكْرِمَةُ فِي الْمَوْتِ وَ كَانَ يَرَى رَأْيَ الْخَوَارِجِ وَ كَانَ مُنْقَطِعاً إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ(ع) فَقَالَ لَنَا أَبُو جَعْفَرٍ(ع) أَنْظِرُونِي‌حَتَّى أَرْجِعَ إِلَيْكُمْ فَقُلْنَا نَعَمْ فَمَا لَبِثَ أَنْ رَجَعَ فَقَالَ أَمَا إِنِّي لَوْ أَدْرَكْتُ عِكْرِمَةَ قَبْلَ أَنْ تَقَعَ النَّفْسُ مَوْقِعَهَا لَعَلَّمْتُهُ كَلِمَاتٍ يَنْتَفِعُ بِهَا وَ لَكِنِّي أَدْرَكْتُهُ وَ قَدْ وَقَعَتِ النَّفْسُ مَوْقِعَهَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا ذَاكَ الْكَلَامُ قَالَ هُوَ وَ اللَّهِ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ فَلَقِّنُوا مَوْتَاكُمْ عِنْدَ الْمَوْتِ شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ الْوَلَايَةَ»؛ کافی، ج۳، ص۱۲۳، حدیث ۵؛ تهذیب الاحکام، ج۱، ص۲۸۷-۲۸۸، حدیث ۶؛ وسائل الشیعه، ج۲، ص۴۵۸، حدیث ۲۶۴۲.
  37. تنقیح المقال، ج۲، ص۲۵۶.
  38. مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۶۵؛ بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۸۹.
  39. بحارالانوار، ج۳۷، ص۳؛ ج۴۲، ص۷۸؛ کمال الدین، ج۱، ص۴۲-۴۳؛ رجال کشی، ص۲۸۷.
  40. برخی نسبت این قصیده را به سید حمیری منکر شده‌اند و او را کیسانی مذهب می‌شمارند مروج الذهب، ج۳، ص۷۹ اما بزرگان شیعه وی را تجلیل می‌کنند و معتقدند که ایشان در گفتگو با امام صادق(ع) از عقیده خود دست کشید و به امامت امام صادق(ع) معتقد شد. ر.ک: سفینة البحار، ج۲، ص۴۲۷، ماده حمر.
  41. «... فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع) لَوْ أَدْرَكْتُ عِكْرِمَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ لَنَفَعْتُهُ فَقِيلَ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) بِمَا ذَا كَانَ يَنْفَعُهُ قَالَ يُلَقِّنُهُ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ فَلَمْ يُدْرِكْهُ أَبُو جَعْفَرٍ(ع) وَ لَمْ يَنْفَعْهُ»؛ کافی، ج۳، ص۱۲۲، حدیث ۳؛ تهذیب الاحکام، ج۱، ص۲۸۸، حدیث ۶؛ من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۱۳۴؛ رجال کشی، ص۲۱۶؛ معجم رجال الحدیث، ج۱۲، ص۱۷۷، حدیث ۷۷۵۲؛ وسائل الشیعه، ج۲، ص۴۰۸، حدیث ۲۶۴۱.
  42. رجال کشی، ص۲۱۶.
  43. الخلاصة، ص۲۴۵.
  44. ورد حديث يشهد بأنه على غير الطريق، وحاله في ذلك ظاهر لا يحتاج إلى اعتبار رواية؛ تحریر طاووسی، ص۴۳۶؛ منتهی المقال، ج۴، ص۳۱۴.
  45. وإنه يفضل عليه ابن عباس وغيره؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۲۵۶.
  46. سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۲۱.
  47. قال أحمد بن زهير سمعت يحيى بن معين يقول: إنما لم يذكر مالك عكرمة -يعني في الموطأ- قال: لأن عكرمة كان ينتحل رأي الصفرية...
  48. سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۲۱.
  49. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۲۵۳-۲۶۳.