معاذ بن جبل در تاریخ اسلامی
مقدمه
معاذ بن جبل از ناحیه پدر و مادر منسوب به شاخه بنی جُشَع از قبیله بزرگ خزرج ساکن مدینه است. برخی او را عقیم دانسته و برخی، از فرزندان وی یاد کردهاند که در طاعونِ فراگیر (عَمَواس)[۱] در سال ۱۸ ﻫ.ق پیش از پدرشان از بین رفتند و از او نسلی باقی نماند.[۲] او جوانی بلند اندام، زیبا و موزون بود و در حدود هفده سالگی در میان هفتاد مرد انصاری بود که در پیمان عقبه دوم با رسول خدا بیعت کردند و اسلام آوردند.
پس از بازگشتِ از مکه از نخستین کسانی بود که با دست یاری دوستان مسلماناش به شکستن بتهای قبیله خویش پرداخت.
پس از آنکه پیامبر(ص) به مدینه هجرت فرمود، او را در پیمان عمومی أخوّت، با عبدالله بن مسعود برادر ساخت. هرچند برخی، برادر دینی او را جعفر بن ابی طالب دانستهاند، لیکن با توجه به حضور جعفر در حبشه و بازگشت او به مدینه در حدود سال ۷ ﻫ.ق، چنین پیمانی میان او و جعفر نا ممکن است[۳].
طبق روایت انس بن مالک، او یکی از چهار نفر انصاری است که در زمان پیامبر(ص) به جمعآوری آیات قرآن پرداختند[۴].
بنابر نقل ابن سعد، وی در حدود ۲۱ سالگی در جنگ بدر و سپس در تمام غزوات، با پیامبر(ص) شرکت کرد. در سال ۹ ﻫ.ق پس از تشرف نمایندگان فرمانروایان حمیر و یمن نزد پیامبر(ص)، به دستور آن حضرت و به عنوان معلِّم قرآن و نماینده آن حضرت، به یمن رفت و در (جَنَد) یکی از شهرهای آن سرزمین ساکن شد. در آنجا بود تا آنکه پیامبر(ص) وفات یافت. پس از وفات پیامبر در سال ۱۱ ﻫ.ق به قصد انجام مناسک حج به مکه رفت[۵] و در آنجا عمر بن خطاب را ملاقات کرد و آن دو، رحلت پیامبر(ص) را به یک دیگر تعزیت گفتند.
پیامبر(ص) به هنگام اعزام او به یمن فرمود: (من مردی از نیکوترین خاندان و با دیانتترین و عالمترین آنان را به سوی شما میفرستم.) سپس او را به خوش رفتاری با مردم و مراقبت در اقامه نماز، سفارش کرد[۶].
او پیش از این وپس از فتح مکه، مدّتی به عنوان معلم قرآن از طرف پیامبر(ص) در مکه ماند[۷].
روایت کردهاند که او در مدینه، پشت سر پیامبر(ص) نماز میخواند، سپس به قبیله خود باز میگشت و برای آنان امامت میکرد.
بر حسب شماری از روایات، او یکی از کسانی بود که نزد عمر بن خطاب ارجمند و گرامی بودند. بارها عمر او را فقیهترین اصحاب مینامید و گاه میگفت: اگر معاذ نبود عُمر هلاک میشد. زنان از زاییدن مردی چون او ناتوانند[۸].
او در زمان خلافت ابوبکر و عمر بن خطاب، در مسئولیّت خود در یمن ابقا و سپس به شام منتقل شد. او از معدود کسانی است که به عنوان مفتی در زمان رسول خدا، شناخته شدهاند[۹]. ابن قیم تصریح میکند که شاگردان و اصحاب معاذ در نماز میّت پنج تکبیر میگفتند[۱۰].
او از طبقه صحابیان و نزد رجالیون اهل سنّت به عدالت و اعتبار شناخته شده است، لیکن در میان رجالیون شیعی، تنها شیخ طوسی او را در شمار اصحاب پیامبر(ص) آورده و به جرح و تعدیل وی نپرداخته است.
نکته قابل توجه آنکه برقی نام او را در شمار کسانی آورده است که پس از رحلت پیامبر(ص) خلافت ابوبکر را تثبیت کردند و او را به مسجد النبی آوردند و بر منبر آن حضرت نشاندند[۱۱].
از روایتی که به صورت مرسل آمده است، معلوم میشود که وی پس از آنکه از خودداری کردن انصار و مهاجرین از تأیید ادعای فاطمه(ع)در باره فدک آگاه شد و احساس تنهایی کرد سخن آن حضرت را تأیید نکرد[۱۲].
اما به گواهی منابع تاریخی سابق الذکر، معاذ در زمان رحلت پیامبر(ص) در یمن بود و پس از رحلت آن حضرت، عمر را در مکّه ملاقات کرده، سپس به محل خود بازگشته و دست کم تا پایان خلافت ابوبکر نیز آنجا بوده است[۱۳].
او از اصحاب امیرمؤمنان نیز بوده[۱۴] و در منابع روایی اهل سنت حدود ۱۵۰ روایت از پیامبر(ص) نقل کرده است. که عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، عبدالرحمن بن سمره، جابر، ابوطفیل، ابوموسی اشعری و عطاء بن یسار از جمله راویان او هستند.ابو نعیم به اسناد متصل از معاذ نقل میکند که پیامبر(ص) خطاب به علی بن ابی طالب(ع) فرمود: (در نبوت بر تو برتری دارم که پس از من نبوّتی نیست و تو در هفت چیز بر دیگران برتری داری که هیچ قرشی نمیتواند منکر آن شود و به جدال برخیزد.
تو نخستین آنان در ایمان هستی؛ با وفاترین شان به عهد خدایی؛ استوارترین نشان در اجرای امر خدا هستی، در میان رعیت عادلترین شان و نسبت به تقسیم حقوق آنان منصفترین آنان هستی، آگاهترین آنان در قضاوت و نزد خداوند سرآمدترین شان در فضایلی)[۱۵].
از او روایت منقطع و نا تمامی در باره مشروعیّت اجتهاد به رأی در زمان پیامبر(ص) نقل شده است. در این روایت، پیامبر(ص) به هنگام عزیمت معاذ به یمن، اجتهاد به رأی او را در صورت فقدان دلیل از کتاب و سنت، مجاز میداند[۱۶].
این روایت علاوه بر ناتمام بودنِ سند، از نظر متن و محتوا نیز با روایت دیگری که در همین مورد از معاذ نقل شده است، تهافت دارد.
او در آن روایت میگوید: پیامبر خدا(ص) مرا به سوی یمن روانه کرد. پس از آنکه راه افتادم، پیکی در پی من فرستاد و من بازگشتم آن حضرت فرمود: (آیا میدانی برای چه تو را فرستادم هیچ کاری بدون اذن من انجام مده که آن، خیانت است و هر کس خیانت ورزد، روز قیامت، وبال خیانتاش را به همراه آورد. برای این تو را فراخواندم؛ کارت را دنبال کن)[۱۷].
معاذ بن جبل در زمان خلافت عمر بن خطاب از یمن به شام منتقل شد و در سال ۱۸ ﻫ.ق بر اثر طاعون وفات یافت[۱۸].[۱۹]
منابع
پانویس
- ↑ قریه ای است در اردن، میان رمله و بیت المقدّس که طاعون معروفِ عصر خلافت عمر، از آنجا آغاز شد (معجم البلدان ۴/ ۱۵۷).
- ↑ مستدرک ۳/ ۲۶۷ - ۲۶۹.
- ↑ نک: الطبقات الکبری ۳/ ۵۸۴.
- ↑ درباره جمعآوری قرآن، روایات گوناگون و زیادی نقل شده است. طبق این روایت ابی بن کعب، زید بن ثابت و ابوزید از دیگر گردآورندگان قرآن بودهاند (صحیح بخاری ۴/ ۱۹۱۳).
- ↑ تاریخ طبری ۳/ ۱۲۱، ۳۱۸ و ۳۴۲؛ المستدرک ۳/ ۲۷۲ - ۲۷۳ و مختصر تاریخ دمشق ۲۴/ ۳۶۹ - ۳۷۴.
- ↑ تاریخ طبری ۳/ ۱۲۱ و مسند احمد ۵/ ۲۳۶.
- ↑ مختصر تاریخ دمشق ۲۴/ ۳۷۰.
- ↑ المستدرک ۳/ ۲۷۰ - ۲۷۳ و الغدیر ۶/ ۱۳۲.
- ↑ مختصر تاریخ دمشق ۲۴/ ۳۷۴.
- ↑ زاد المعاد ۱/ ۱۴۲ و الغدیر ۶/ ۲۴۷.
- ↑ رجال برقی ۶۶.
- ↑ کتاب الاختصاص ۱۸۴.
- ↑ و نیز از روایاتی که احمد بن حنبل و ابن شعبه در باره وصایای پیامبرق به معاذ و حرکت او به سوی یمن، نقل کردهاند معلوم میشود که آن حضرت میدانسته که دیگر معاذ را نخواهد دید (مسند احمد ۵/ ۲۳۵ و تحف العقول ۲۶). البتّه گفتنی است که ابونعیم، ابن عبدالبرّ و ذهبی داستانی را گزارش کردهاند که بر اساس آن، معاذ پس از به خلافت رسیدن ابوبکر، با او دیدار کرده است، اما از این داستان و دیگر منابع تاریخی بر نمیآید که این دیدار در چه بخشی از دوران کوتاه خلافت ابوبکر، رخ داده است. (نک: حلیة الاولیاء ۱/ ۲۳۲؛ الاستیعاب ۳/ ۱۴۰۴ و سیر اعلام النبلاء ۱/ ۴۵۳.).
- ↑ رجال طوسی ۵۹ و جامع الرواة ۲/ ۲۳۵.
- ↑ حلیة الاولیاء ۱/ ۶۶ - ۶۵ و الغدیر ۳/ ۲۲۰.
- ↑ مسند احمد ۵/ ۲۳۰ و المسند الجامع ۱۵/ ۲۳۹/ ح ۱۱۵۳۳.
- ↑ سنن ترمذی ۳/ ۶۲۱، ح ۱۳۳۵و المسند الجامع ۱۵/ ۲۶۲ / ح ۱۱۵۷۰.
- ↑ الطبقات الکبری ۳/ ۵۹۰؛ المعارف ۲۵۴و مختصر تاریخ دمشق ۲۴/ ۳۸۳ و... در باره سنّ معاذ به هنگام مرگ، اختلاف بسیار کردهاند. از جمله، حاکم او را در وقت جان دادن، ۲۸ ساله دانسته است، اما ذهبی این سخن را نادرست و معاذ را هنگام مرگ، ۳۸ ساله دانسته است، نک: المستدرک ۳/ ۲۶۸ و تلخیص مستدرک.
- ↑ عزیزی، رستگار، بیات، راویان مشترک، ج۲، ص 132.