نامۀ ۴۵ نهج البلاغه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

امام (ع) پس از خلافت، بیشتر کارگزاران عثمانی را که از بنی‌امیه بودند و در نامه ۶۲ آن‌ها را کم‌خرد و تبه‌کار برشمردند و در خطبه سوم آنان را چونان شترانی دانستند که بر گیاه بهاران درآمدند و مال خدا را بر باد دادند، برکنار کردند. از این‌رو امام (ع) کارگزارانی جدید را برگزید. هرچند برگزیدگان او نیز از گناه و اشتباه مصون نبودند، اما امام نظارتی دقیق بر احوال و عملکرد آن‌ها داشت و اشتباهات آن‌ها و خطرات را به‌دقت زیرنظر می‌گرفت و متذکر می‌شد.

امام (ع) پس از خلافت، عثمان بن حنیف را که از یاران خاص او بود، به امارت بصره گماشت، اما مطلع شد که وی در مهمانی اعیان و اشراف، که مردمان عادی به آن راهی نبود و به آن‌ها با دیده تحقیر می‌نگریستند، شرکت کرده است. همین موضوع باعث شد که امام او را مورد نکوهش قرار دهد. امام در این نامه می‌نویسد: هرگز گمان نداشتم و تو را پاک‌تر از آن می‌دانستم که دعوت کسانی را بپذیری که به مستمندانشان اعتنا نمی‌کنند و دعوت و بخشش آنان منحصر به ثروتمندان و فرمانروایان است. دلیل خطای عثمان در قبول دعوت آن است که منحصر ساختن کرامت و ضیافت به ثروتمندان، بدون مستمندان، دلیل روشنی بر این است که هدف آن‌ها [اشراف بصره] از این عمل، ریا و دنیاطلبی است، نه رضا و خشنودی خداوند؛ و هر کس چنین باشد، قبول دعوت او، موافقت با او و رضایت به عمل اوست و این خود، اشتباه بزرگی است. به‌ویژه اگر قبول‌کننده از کارگزاران باشد که خود باید از این امور جلوگیری کنند.

امام در ادامه برای تبیین مطلب، از خود به عنوان الگوی حاکمان، مثال می‌زند: پیشوای شما از دنیا به دو قرص نان و دو جامه کهن بسنده کرده و هرگز سیم و زری نیندوخته است. شما نیز گرچه توان مانند علی بودن را ندارید، اما او را با پارسایی و پاک‌دامنی یاری دهید. امام متذکر می‌شود که اگر می‌خواستم، راهش را می‌دانستم که چگونه از مواهب دنیا بهره برگیرم، اما چگونه؟! در حالی‌که در سرزمین‌های پهناور اسلامی، کسی باشد که در حسرت قرص نانی به‌سر برد و سیری را به یاد نیاورد. آیا همین کافی است که مرا امیرالمؤمنین خوانند، اما در سختی‌های روزگار شریکشان نباشم. امام (ع) سوگند یاد می‌کند، سوگندی که هرگز شکسته‌نشود، که نفس خویش را همواره پاس دارد و با ریاضت آن را در پناه تربیت از لغزش‌ها حفظ کند. سپس به نزدیکی و قرابتش به پیامبر اکرم (ص) اشاره می‌کند. امام بیان می‌دارد که دنیا هرگز نمی‌تواند او را بفریبد و او دنیا را کنار گذاشته است. در آخر، عثمان را سفارش می‌کند که او هم چنین باشد و پروا پیشه سازد و از آتش دوزخ حذر کند.

افزون بر سید رضی، شیخ صدوق در الامالی، زمخشری در ربیع الابرار و راوندی در الخرائج و الجرائح و... این نامه را روایت کرده‌اند[۱].

فرازی از نامه

و اگر خواستمی دانستمی چگونه عسل پالوده و مغز گندم و بافته ابریشم را به‌کار برم. لکن هرگز هوای من بر من چیره نخواهد شد و حرص مرا به گزیدن خوراک‌ها نخواهد کشید. چه بُوَد که در حجاز یا یمامه کسی حسرت گرده نانی برد یا هرگز شکمی سیر نخورد و من سیر بخوابم و پیرامونم شکم‌هایی باشد از گرسنگی به پشت دوخته و جگرهایی سوخته. یا چنان باشم که گوینده سروده: "درد تو این بس که شب سیر بخوابی و گرداگردت جگرهایی بود در آرزوی پوست بزغاله." آیا بدین بسنده کنم که (مرا) امیرمؤمنان گویند و در ناخوشایندهای روزگار شریک آنان نباشم یا در سختی زندگی (نمونه‌ای) برایشان نشوم؟!

مرا نیافریده‌اند تا خوردنی‌های گوارا سرگرمم سازد، چون چارپای بسته که به علف پردازد، یا آن که واگذارده است و خاکروبه‌ها را به هم زند و شکم را از علف‌های آن پر سازد و از آنچه بر سرش آرند غفلت دارد، یا مرا وانهند یا به بازی سر دهند یا ریسمان گمراهی را کشان باشم یا بی‌خودانه در سرگردانی‌ها گردان، ... دنیا! از من دور شو، که مهارت بر دوشت نهاده است گسسته، و من از چنگالت به در جسته‌ام و از ریسمان‌هایت رسته و از لغزشگاه‌هایت دوری گزیده‌ام... از دیده‌ام نهان شو، به خدا سوگند رامت نشوم که مرا خوار بدانی و گردن به بندت ندهم تا از این‌سو بدان سویم کشانی.

سوگند به خدا –بر عهده خود می‌گیرم، جز آن که او نخواهد که در آن ناگزیرم –نفس خود را چنان تربیت کنم که اگر گرده نانی برای خوردن یافتم شاد شود و از نان خورش به نمک خرسند گردد و مردم دیده‌ام را دست می‌بدارم تا چون چشمه خشکیده آبی در آن نماند و اشکی که دارد بریزاند. آیا چرنده، شکم را با چرا کردن پر سازد و بخفتد و گوسفند در آغل سیر از گیاه بخورد و بیفتد و علی از توشه‌اش خورد و آرام بخوابد؟ چشمش روشن باد که از پس سالیانی دراز چون چارپایی به سر برد رها، یا چرنده‌ای سر داده به چرا. خوشا کسی که به آنچه پروردگارش بر عهده وی نهاده، پرداخته است و در سختی‌اش با شکیبایی ساخته و به شب دیده برهم ننهاده و چون خواب بر او چیره شده بر زمین خفته و کف دست را بالین قرار داده، در جمعی که بیم روز بازگشت دیده‌هاشان بهشب بیدار است و پهلوهاشان از خوابگاه برکنار و لب‌هاشان به یاد پروردگار و گناهانشان زدوده است از آمرزش خواستن بسیار. "آنان حزب کردگارند و بدانید که حزب کردگار رستگارند" پس پسر حنیف، از خدا بترس و گرده‌های نانت تو را کفایت است اگر به رهایی از آتش دوزخت عنایت است[۲].

منابع

پانویس