نفی سازش در معارف و سیره پیامبران

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

پیام‌آوران الهی سر سلسله جنبانان هدایت و اصلاحات اساسی بوده‌اند. آنان برای حق قیام کردند و در راه هدایت و نجات بشر از انبوهی باطل نهراسیدند و گامی پس ننهادند که درهای «مصانعه» و «مضارعه» و «اِتِّبَاعُ الْمُطَامِعِ» را بر خویش بسته بودند و جز به خداوند تکیه نکردند و جز از پروردگار عالمیان چشم‌داشتی نداشتند و چنین می‌گفتند: إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ[۱][۲].

سیره پیام‌آوران الهی در راهنمایی مردمان برای اصلاح زندگی این جهانی و آن جهانی بر عدم مداهنه با باطل‌گرایی و ستمکاری استوار بود. آنان سخت‌ترین مصائب را تحمل کردند، اما تن به باطل ندادند، چنان که یوسف (ع) آنگاه که در برابر توطئه زلیخا قرار گرفت، زندان را بر تن دادن به باطل مرجح دانست: قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ[۳].

پیام‌آوران الهی با وسوسه‌های پست همراه نشدند و پیرو جو حاکم نگردیدند و عوام‌زدگی ننمودند. آنان چشمشان به خدا بود و دلشان به یاد او گرم و پشتشان به عظمت او محکم. وقتی چشم انسان به غیر خداست، جای سازش برای او باز است و انسانی می‌تواند از اسارت «مصانعه» و «مضارعه» و «اتباع المطامع» آزاد شود که چون انبیا دیده به او دوزد و دل به او محکم سازد؛ و اگر جز این باشد، راه برای تباهی باز است و ارزش‌های انسانی عرصه تاخت‌وتاز ستمگران است و حاصل زندگی خسران است. پیشوای حق خواهان سازش‌ناپذیر، علی (ع) در سخنی والا فرموده است: «لَا تُدَاهِنُوا فِي الْحَقِّ إِذَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ وَ عَرَفْتُمُوهُ‏ فَتَخْسَرُوا خُسْراناً مُبِيناً»[۴].

این تصور که با مداهنه در حق و تن دادن به باطل و استفاده ابزاری از دین می‌توان به اصلاح امور دست یازید و دنیای خویش را بهبود بخشید، تصوری باطل و کوته‌بینی نسبت به حقایق عالم است. امیر بیان، علی (ع) دراین‌باره چنین روشنگری کرده است: «لَا يَتْرُكُ‏ النَّاسُ‏ شَيْئاً مِنْ‏ أَمْرِ دِينِهِمْ‏ لِاسْتِصْلَاحِ دُنْيَاهُمْ إِلَّا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مَا هُوَ أَضَرُّ مِنْهُ»[۵].

مداهنه در شکل‌های مختلف ظهور می‌یابد و هر یک پیامدهای تباه خود را دارد که راه اصلاحات اجتماعی را سد می‌نماید؛ مداهنه با: معصیت و معصیت‌کاران، با ستم و ستمگران، با تعدی و تعدی‌کنندگان، با عوام‌زدگی و عوام‌زدگان، با خودکامگی و خودکامگان و جز اینها. از امام باقر (ع) نقل شده است که فرمود: «أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى شُعَيْبٍ‏ النَّبِيِّ‏ أَنِّي‏ مُعَذِّبٌ‏ مِنْ‏ قَوْمِكَ‏ مِائَةَ أَلْفٍ أَرْبَعِينَ أَلْفاً مِنْ شِرَارِهِمْ وَ سِتِّينَ أَلْفاً مِنْ خِيَارِهِمْ فَقَالَ يَا رَبِّ هَؤُلَاءِ الْأَشْرَارُ فَمَا بَالُ الْأَخْيَارِ- فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ دَاهَنُوا أَهْلَ الْمَعَاصِي فَلَمْ يَغْضَبُوا لِغَضَبِي»[۶]. و از رسول خدا (ص) روایت شده است که فرمود: «مَنْ عَمِلَ عَلَى غَيْرِ عِلْمٍ كَانَ‏ مَا يُفْسِدُ أَكْثَرَ مِمَّا يُصْلِحُ‏»[۷]. نتیجه مداهنه با اهل معصیت «معصیت‌کاری» و «سقوط» است، و نتیجه مداهنه با اهل جهل «عوام‌زدگی» و «رکود» است.

اگر مردم به دلایلی از جمله: دگرگون شدن ارزش‌ها و دنیازدگی و حاکم شدن فرهنگ خودکامگی و خودکامگی‌پذیری دچار انحطاط شوند، صورت‌های مخلف مداهنه در میانشان ظهور می‌کند و عوارض تباه کننده‌ای به جامعه تحمیل می‌شود. امیرمؤمنان علی (ع) در تحلیلی دقیق از چنین اوضاعی سخن رانده و فرموده است: «‏ وَ اعْلَمُوا رَحِمَكُمُ‏ اللَّهُ‏ أَنَّكُمْ‏ فِي‏ زَمَانٍ‏ الْقَائِلُ‏ فِيهِ بِالْحَقِّ قَلِيلٌ وَ اللِّسَانُ عَنِ الصِّدْقِ كَلِيلٌ‏ وَ اللَّازِمُ لِلْحَقِّ ذَلِيلٌ أَهْلُهُ مُعْتَكِفُونَ عَلَى الْعِصْيَانِ مُصْطَلِحُونَ عَلَى الْإِدْهَانِ فَتَاهُمْ عَارِمٌ‏ وَ شَائِبُهُمْ آثِمٌ وَ عَالِمُهُمْ مُنَافِقٌ وَ [فَارِئُهُمْ‏] قَارِنُهُمْ[۸] مُمَاذِقٌ‏ لَا يُعَظِّمُ صَغِيرُهُمْ كَبِيرَهُمْ وَ لَا يَعُولُ غَنِيُّهُمْ فَقِيرَهُمْ»[۹]. پیام الهی با آگاهی بخشی و بیداری اجتماعی به مقابله با این‌گونه انحطاط‌ها برخاستند و در این راه مداهنه ننمودند.

اگر پیام‌آوران الهی آن‌گونه محکم در برابر کج‌اندیشی‌های قوم خود ایستادند و نه تابع «عوام» شدند و نه پیرو «خواص» از این‌رو بود که جز از خدا اجر نخواستند و چشم جز بدو ندوختند و ندای إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ[۱۰] سر دادند، که اگر جز این باشد، می‌بایست یا با عوام همسو شد که حق و باطل را تمیز نمی‌دهند، هر تازه‌ای را بدعت یا هوا و هوس می‌خوانند، ناموس خلقت و مقتضای فطرت و طبیعت را نمی‌شناسد و از این‌رو با هر چیز نو و تازه‌ای مخالفت می‌کنند و همیشه طرفدار حفظ وضع موجودند[۱۱]؛ و یا می‌بایست با اشراف و مترفان سازش نمود که حرکت اصلاحی پیام‌آوران الهی را کاملا منکرند و امتیازجویی و فزون خواهی و شادخواری آنان را مست و مغرور و غافل ساخته و به طغیان کشیده است[۱۲]، و هرگز با حق نمی‌سازند و بدان هیچ کرنشی نمی‌کنند. خداوند به عنوان یک سنت تاریخی، حرکت هدایت‌گران و مصلحان اجتماعی و سیره اشراف و مترفان در رویارویی با آنان را چنین ترسیم کرده است: وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ[۱۳].

پیام‌آوران الهی در برابر هیچ راه و رسم باطل و ستمگرانه‌ای سر فرو نیاوردند که آنان ریشه‌های سازشکاری و انحراف‌پذیری و طمع‌ورزی را در درون خود خشکانیده بودند؛ و خاتم پیام‌آوران الهی در راه حق با باطل و ستم هیچ مداهنه نکرد که او رسالتی ابراهیمی داشت و نهضتش ادامه نهضت ابراهیم خلیل (ع) بود که خداوند دراین‌باره چنین فرموده است: قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ[۱۴].

منطق دین این است که نمی‌توان به وسیله همراهی با ستم و هم‌نوایی با باطل حقی را برپا داشت و پرچم هدایتی را برافراشت و اصلاحات اجتماعی را محقق ساخت.[۱۵]

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. «پاداش من جز با پروردگار جهانیان نیست» سوره شعراء، آیه ۱۰۹.
  2. قرآن سوره شعراء، آیات ۱۰۹، ۱۲۷، ۱۴۵، ۱۶۴ و ۱۸۰، از زبان نوح، هود، صالح، لوط و شعیب (ع).
  3. «(یوسف) گفت: پروردگارا! زندان از آنچه مرا به آن فرا می‌خواند خوش‌تر است» سوره یوسف، آیه ۳۳.
  4. «چون حق بر شما درآمد و آن را شناختید در آن مداهنه روا مدارید که به زیانی آشکار زیانمند شوید». تحف العقول، ص۱۰۰؛ بحارالانوار، ج۷۷، ص۲۹۱.
  5. «مردم چیزی از کار دین را برای بهبودی دنیای خود وانگذارند جز آنکه خدا چیزی را که زیانش از آن بیشتر است پیشاپیش آنان آرد». نهج البلاغه، حکمت ۱۰۶.
  6. «خداوند به شعیب پیامبر وحی کرد که من صد هزار تن از قوم تو را عذاب خواهم کرد، چهل هزار تن از بدکاران و شصت هزار تن از نیکوکاران. شعیب عرض کرد: پروردگارا! بدکاران باید عذاب شوند، اما نیکوکاران به چه جرم؟ پس خداوند بدو وحی کرد که آن نیکوکاران با اهل معصیت مداهنه و سازش کردند و به خشم من از اعمال آنان خشمگین نشدند». الکافی، ج۵، ص۵۶؛ مشکاة الانوار، ص۵۶-۵۷؛ و نیز نک: احیاء العلوم، ج۲، ص۱۳۹؛ شمس الدین محمد ابن أبی بکر (ابن قیّم الجوزیة)، الجواب الکافی لمن سأل عن الدواء الشافی، دارالفرقان، بیروت، ۱۴۰۵ ق. ص۴۷؛ المحجة البیضاء، ج۳، ص۲۷۰.
  7. «آن که بدون علم کاری را انجام دهد، آن چه تباه می‌کند بیشتر از آن چیزی است که اصلاح می‌کند». الکافی، ج۱، ص۴۴.
  8. «بدانید خدایتان بیامرزد! شما در روزگاری به سر می‌برید که گوینده حق اندک است در آن، و زبان از راست گفتن ناتوان. آنان که با حق‌اند خوارند و مردم به نافرمانی خدا گرفتارند و سازش و مداهنه با یکدیگر را پذیرفتارند. جوانشان بدخو، و پیرشان گنه‌جو. عالمشان دورو، و قاری و مبلغشان سود خود جو. نه خردشان سالمند را حرمت نهد، و نه توانگرشان مستمند را کمک دهد». در برخی نسخه‌ها از جمله نسخه ابن أبی الحدید و صبحی صالح «قَارِنُهُمْ» آمده است ولی در نسخه ابن المؤدب که کتابت آن سال ۴۹۹ هجری است و در نسخه ابن شدقم درگذشته به سال ۹۹۹ هجری که بر اساس چهار نسخه معتبر نگاشته شده است و از جمله این نسخه‌ها نسخه‌ای است که سال کتابت آن سال ۴۰۰ هجری (سال تألیف نهج البلاغه) بوده است و نیز در نسخه محمد عبده «قَارِئُهُم» آمده است که همین به نظر صحیح‌تر می‌آید. نک: نهج البلاغة، مصورة من نسخة مخطوطة نادرة من القرن الخامس، اعده و قدم له السید محمود المرعشی، مکتبة المرعشی النجفی، ۱۴۰۶ ق. ص۲۲۵؛ شرح نهج‌البلاغة عبده، ج۲، ص۲۲۷؛ پرتوی از نهج‌البلاغه، ج۳، ص۷۷۸.
  9. نهج‌البلاغة، کلام ۲۳۳.
  10. «و من از شما برای این (پیامبری) پاداشی نمی‌خواهم، پاداش من جز با پروردگار جهانیان نیست» سوره شعراء، آیه ۱۰۹، ۱۲۷، ۱۴۵، ۱۶۴ و ۱۸۰.
  11. ده گفتار، ص۲۶۰.
  12. المترف: الذی قد أبطرته النعمة وسعة العیش و أترفته النعمة أی أطغته. (مترف کسی است که نعمت و گشایش زندگی او را به شادخواری و عیاشی و سبب سرکشی و طغیان او گشته است). لسان العرب، ج۲، ص۳۰.
  13. «و ما در هیچ شهری، بیم‌دهنده‌ای نفرستادیم مگر که کامرانان آن (شهر) گفتند: ما منکر پیام رسالت شماییم» سوره سبأ، آیه ۳۴.
  14. «بی‌گمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونه‌ای نیکویند آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه به جای خداوند می‌پرستید بیزاریم، شما را انکار می‌کنیم و میان ما و شما جاودانه دشمنی و کینه پدید آمده است تا زمانی که به خداوند یگانه ایمان آورید» سوره ممتحنه، آیه ۴.
  15. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۲ ص ۹۸-۱۰۴.