پرش به محتوا

بحث:جنگ جمل در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «== مقدمه == جنگ جمل نخستین جنگی است که امیر المؤمنین {{ع}} پس از به خلافت رسیدن، با شورشیان پیمان شکن داشت. پس از کشته شدن عثمان در سال ۳۵ هجری، مردم با علی {{ع}} برای خلافت بیعت کردند، بیعتی فراگیر و پرشور، ج...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۴۹: خط ۴۹:


پس از پایان [[جنگ]] و [[پیروزی]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، یکی از [[یاران]] آن حضرت گفت: ای امیرالمؤمنین! چگونه کشتن اینان برای ما [[حلال]] است ولی [[اموال]] و [[اسیر]] کردن آنها [[حرام]] است؟ حضرت فرمود: [[مسلمانان]] را نمی‌توان به [[اسارت]] گرفت و [[اموال]] آنها را به [[غنیمت]] برد جز آنچه را در [[جنگ]] به کار برده‌اند<ref>الاخبارالطوال، ص۱۸۸.</ref>. به روایتی برخی از [[لشکریان]] [[کوفی]] [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} در [[اسیر]] گرفتن [[زنان]] [[اصحاب جمل]] [[اصرار]] داشتند تا جایی که آن حضرت فرمود: «بگویید [[عایشه]] نصیب کدام یک از شما می‌شود؟»: آنگ‌اه قانع شدند<ref>اعیان الشیعه، ج۱، ص۴۶۲.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص۱۸۶.</ref>
پس از پایان [[جنگ]] و [[پیروزی]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، یکی از [[یاران]] آن حضرت گفت: ای امیرالمؤمنین! چگونه کشتن اینان برای ما [[حلال]] است ولی [[اموال]] و [[اسیر]] کردن آنها [[حرام]] است؟ حضرت فرمود: [[مسلمانان]] را نمی‌توان به [[اسارت]] گرفت و [[اموال]] آنها را به [[غنیمت]] برد جز آنچه را در [[جنگ]] به کار برده‌اند<ref>الاخبارالطوال، ص۱۸۸.</ref>. به روایتی برخی از [[لشکریان]] [[کوفی]] [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} در [[اسیر]] گرفتن [[زنان]] [[اصحاب جمل]] [[اصرار]] داشتند تا جایی که آن حضرت فرمود: «بگویید [[عایشه]] نصیب کدام یک از شما می‌شود؟»: آنگ‌اه قانع شدند<ref>اعیان الشیعه، ج۱، ص۴۶۲.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص۱۸۶.</ref>
==جغرافیای نظامی [[جنگ جمل]]==
تأکید بر [[شناخت]] جغرافیای نظامی جنگ جمل در روشن شدن برخی از زوایای این [[جنگ]] و همچنین در تبیین [[انتخاب]] اهداف مدبرانه راهبردیِ نظامی [[امیر مؤمنان]]{{ع}} و نتایج [[پیروزی]] درخشان [[سپاهیان]] [[حق]] راه‌گشا است.
حرکت نیروهای [[اصحاب جمل]] و امیر مؤمنان{{ع}} از دو مسیر جداگانه بوده است. با این همه، حداقل از دو نقطه، راه رسمی ارتباطی بین دو مسیر وجود داشته است: الف. از نِباج<ref>نام فعلی نباج، الاسیاح است. ر.ک: عبودی، محمد بن ناصر، معجم بلاد القصیم، ص۱۵۴.</ref> (در شاهراه [[بصره]] به [[مکه]]) به سوی [[معدن]] [[نقره]] (در شاهراه ارتباطی [[بغداد]] و [[کوفه]] به مکه و [[مدینه]])<ref>ابن خرداد به، المسالک والممالک، ترجمه حسین قره جانلو، ص۱۲۱.</ref>؛ ب. راهی در مسیر بصره - مکه به [[شهر]] [[فید]] در میانه راه کوفه - مکه<ref>ادریسی، شریف، نزهة المشتاق، تحقیق ابراهیم شوکت، ص۶۵.</ref>. این راه‌های فرعی در صورت [[تغییر]] مسیر [[ناکثین]] می‌توانست مورد استفاده [[حضرت امیر]]{{ع}} در رسیدن به قوای ناکثین قرار گیرد.
بخشی از جغرافیای نظامی جنگ‌های فرعی و اصلی [[جمل]]، مشترک است. در زیر مکان‌هایی را که در شرح جنگ اصلی جمل آمده است، برمی‌شماریم:
جلحا: این مکان در دو فرسخی بصره، محل استقرار [[احنف بن قیس]] و همراهانش بود<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۱۵۱.</ref>.
[[خریبه]]: خریبه موضعی از توابع بصره است که جنگ جمل در آن اتفاق افتاد<ref>ر.ک: حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۲، ص۳۶۳؛ حمیری، محمد، روض المعطار، ص۲۰۷؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۱۶۲.</ref>. [[یاقوت حموی]]، خطبه‌ای از علی{{ع}} نقل کرده است که در [[مذمت]] [[بصریان]] فرمود: {{متن حدیث| یا أهل البصرة و البصیرة و السبخة و الخریبة...}}؛ «ای [[اهل بصره]] و بصیره و [[سبخه]] و خریبه.»..<ref>ر.ک: حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۱، ص۴۳۶.</ref>.
زاویه: بکری می‌نویسد: زاویه موضعی است نزدیک بصره و در دو فرسخی آن<ref>بکری، ابو عبید، معجم ما استعجم، ج۲، ص۲۸۰.</ref>. یاقوت نیز زاویه را موضعی نزدیک بصره می‌داند<ref>حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۳، ص۱۲۸.</ref>. [[خلیفة بن خیاط]] و [[مسعودی]] نیز محل وقوع [[جنگ جمل]] را زاویه می‌دانند<ref>مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۳۷۰؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۱۶۰.</ref>. [[خلیفة بن خیاط]] می‌نویسد: زاویه در ناحیه [[طف]] در [[بصره]] واقع است.
سَفَوان: در پنجاه کیلومتری جنوب بصره یکی از نواحی شهرستان [[زبیر]] استان بصره است<ref>الدلیل الاداری للجمهوریة العراقیه، ج۲، ص۳۵۱.</ref>.
[[شیخ مفید]] و [[بلاذری]] نوشته‌اند: زبیر به [[سفوان]] گریخت و از آنجا مورد تعقیب قرار گرفت و سرانجام کشته شد<ref>ر.ک: بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۰؛ شیخ مفید، الجمل، ص۳۸۷.</ref>.
فُرضَه: [[طبری]] از این مکان به عنوان مبدأ حرکت [[ناکثین]] به سوی [[حضرت امیر]]{{ع}} نام برده است<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۰۱.</ref>. یاقوت نیز مکانی به نام فرضة نُعم، در شط [[فرات]] را بدون شرح مشخصات دقیق جغرافیایی ذکر کرده است<ref>حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۲۵۱.</ref> که احتمالاً همین فرضه باشد. فرضه احتمالاً به معنای گذرگاه است.
قصر عبیدالله: [[ذهبی]] و ابن عبدربه محل جنگ جمل را قصر عبیدالله نوشته‌اند و ذهبی آن را محلی در بیرون بصره وصف کرده است<ref>ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام (جلد خلفای نخستین)، ص۴۸۵؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۵، ص۶۰ - ۶۱.</ref>.
[[وادی السباع]]: در جنوب [[عراق]] دو جا وادی السباع است: یکی در مسیر [[کوفه]] - [[مکه]]<ref>عبدالغنی، عارف، تاریخ الحیره، ص۲۶۹.</ref>، و یکی نیز در اطراف بصره. یاقوت می‌نویسد: وادی السباع بین بصره و مکه در پنج میلی بصره قرار دارد که [[زبیر بن عوام]] در آنجا کشته شد<ref>حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۵، ص۳۴۳.</ref>. در یک منبع تک‌نگاری جغرافی آمده است: [[شهر]] زبیر مرکز شهرستان زبیر در شانزده کیلومتری جنوب بصره قرار دارد. و وادی السباع حدود سه کیلومتری شرق شهر زبیر قرار دارد و در [[حقیقت]] شهرستان زبیر استان بصره قبلاً همان وادی السباع بوده است<ref>ربیعی، داوود جاسم، قضاء الزبیر، ص۷۰.</ref>.
یکی از نویسندگان [[قرن چهارم]] [[قمری]]، [[قتل]] زبیر را در وادی السباع، هفت فرسخی بصره، نوشته است. اگر در [[کتابت]] نوشته وی [[سهوی]] رخ نداده باشد، شاید منظور وی بخش جنوبی [[وادی السباع]] بوده است<ref>ربعی دمشقی، ابوسلیمان، تاریخ مولد العلماء و وفیاتهم، ج۱، ص۱۲۵.</ref>.<ref>[[علی ملکی میانجی|ملکی میانجی، علی]]، [[ناکثین (مقاله)| مقاله «ناکثین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۶۸.</ref>
==بروز انشعاب در اردوی [[ناکثین]]==
[[سعید بن عاص]] که یکی از بزرگان [[اموی]] بود، نخست در [[لشکر]] [[عایشه]] بود. وی و [[مغیرة بن شعبه]]، [[سیاستمدار]] مکار، تا [[منزل]] [[ذات عرق]]، اردوی ناکثین را [[همراهی]] کردند<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه پاینده، ج۶، ص۲۳۵۹ - ۲۳۶۰.</ref>. [[ابن قتیبه دینوری]] می‌نویسد: آن دو، تا [[اوطاس]]، استراحتگاه شبانه ذات عرق، همراه [[سپاه]] [[اصحاب جمل]] بودند. سپس گفت‌وگوی عایشه و [[مروان]] با سعید را آورده است. از جمله نوشته است: سعید از عایشه پرسید به کجا می‌روی؟ وی در پاسخش گفت: [[بصره]]. گفت: در بصره چه کار داری؟ عایشه گفت: [[قاتلان عثمان]] را [[طلب]] کنم. سعید گفت: اینان که با تو هستند، [[قاتلان]] عثمانند<ref>دینوری، ابن قتیبه، الامامة والسیاسه، ج۱، ص۶۰.</ref>.
[[طبری]] نیز می‌نویسد: سعید بن عاص، [[مروان بن حکم]] و [[یاران]] وی را در ذات عرق دید و گفت: کجا می‌روید که خونی شما ([[طلحه]] و [[زبیر]]) بر پشت شتران است. بکشیدشان و به خانه‌های خویش بازگردید و خود را به کشتن مدهید. مروان و یارانش گفتند: می‌رویم شاید همه قاتلان عثمان را بکشیم. آن‌گاه از طلحه و زبیر پرسید: اگر [[پیروز]] شدید، [[خلافت]] را به چه کسی می‌دهید؟ گفتند به یکی از ما دو تن؛ هر کدام را [[مسلمانان]] [[انتخاب]] کنند. گفت: بهتر است خلافت را به [[فرزندان]] [[عثمان]] دهید که به [[خونخواهی]] او روان شده‌اید. گفتند: بزرگان از [[مهاجران]] را بگذاریم و خلافت را به فرزندانشان دهیم؟ گفت: مگر نمی‌بینید که من می‌کوشم تا خلافت را از [[بنی عبد مناف]] بیرون برم؟ این را گفت و بازگشت. مغیرة بن شعبه گفت: [[رأی]] درست آن بود که سعید به کار بست. هر کس از [[ثقفیان]] اینجا است بازگردد و بازگشت. پس از آن بقیه اصحاب جمل به راه خود ادامه دادند. [[ابان]] و ولید، [[پسران]] [[عثمان]] نیز با آنها بودند، در راه سران [[ناکثین]] [[اختلاف]] کردند و گفتند: به نام چه کسی [[دعوت]] کنیم<ref>تاریخ طبری، ترجمه پاینده، ج۶، ص۲۳۵۹ - ۲۳۶۰.</ref>؟<ref>[[علی ملکی میانجی|ملکی میانجی، علی]]، [[ناکثین (مقاله)| مقاله «ناکثین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۷۰.</ref>
==بانگ سگان [[حوأب]]==
هنگام عبور [[عایشه]] و [[طلحه]] و [[زبیر]] به سوی [[بصره]]، از کنار آب حوأب -که در منطقه سکونت [[بنی عامر بن صعصعه]]- است گذشتند و سگ‌ها چنان بر آنان پارس کردند که شتران [[سرکش]] و چموش نیز رم کردند. یکی از آن میان گفت: [[نفرین]] [[خدا]] بر حوأب باد که سگ‌هایش چه بسیار است. همین که عایشه نام حوأب را شنید، گفت: آیا اینجا محل آب حوأب است؟ گفتند: آری. گفت: مرا برگردانید، برگردانید. از او پرسیدند: به چه سبب، چه پیش آمده است؟ گفت: خودم از [[پیامبر]] شنیدم که فرمود: گویی می‌بینم که سگان آبی که حوأب خوانده می‌شود، بر یکی از [[زنان]] من پارس می‌کنند و سپس به من فرمود: ای حمیرا، بر [[حذر]] باش که تو آن [[زن]] نباشی<ref>ر.ک: رسولی محلاتی، سیدهاشم، زندگانی امیرالمؤمنین{{ع}}، ص۳۷۸؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۲، ص۱۷۰. </ref>.
زبیر گفت: آرام بگیر که ما فرسنگ‌های بسیاری از آب حوأب گذشته‌ایم.
عایشه گفت: آیا گواهانی داری که [[شهادت]] دهند این سگ‌های پارس کننده کنار آب حوأب نیستند؟ طلحه و زبیر پنجاه [[اعرابی]] را که برای آنان جایزه‌ای تعیین کرده بودند، فراخواندند که برای عایشه [[سوگند]] خوردند و [[گواهی]] دادند که آن آب، آب حوأب نیست.
این نخستین گواهی [[دروغ]] در [[اسلام]] بود<ref>ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۳۱۰؛ جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۴، ص۳۴۷؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه مستوفی هروی، ص۴۱۱؛ دینوری، ابن قتیبه، الامامة والسیاسه، ج۱، ص۶۰؛ یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۸۱؛ شیخ صدوق، کتاب من لا یحضره الفقیه، ص۳۳۳.</ref>.
یکی از معاندین و [[دشمنان اهل بیت]]{{عم}} در [[قرن پنجم]] و ششم [[قمری]] که در [[واقعه عاشورا]] از یزید [[حمایت]] کرده است، [[حدیث]] حوأب را [[انکار]] کرده است. ابن [[دحیه]] با نقل سخنان وی می‌نویسد: [[حدیث]] [[حوأب]] مشهورتر از سپیده صبح است<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۲، ص۱۴۶.</ref>.
[[ابن شهر آشوب مازندرانی]] نیز مأخذ جریان حوأب را ذکر می‌کند و از [[ابن اعثم]]، ماوردی، [[شیرویه]]، [[ابویعلی]]، [[ابن مردویه]]، الموفق، شعبه، الشعبی، [[سالم بن ابی الجعد]]، [[بلاذری]] و [[طبری]] نام می‌برد<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۱۴۹.</ref>.
محقق کتاب الجمل نیز در حاشیه تحقیقی خود نوشته است: حدیث سگان حوأب، از [[احادیث متواتر]] است که در بسیاری از مصادر با اندکی [[اختلاف]] نقل شده است. سپس وی بسیاری از منابع این حدیث را با نشانی صفحات ارائه می‌دهد.<ref>[[علی ملکی میانجی|ملکی میانجی، علی]]، [[ناکثین (مقاله)| مقاله «ناکثین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۷۱.</ref>
==[[ناکثین]] در حوالی [[بصره]]==
[[شیخ مفید]] نوشته است: [[واقدی]] و [[ابو مخنف]]، به [[روایت]] از اصحابشان و مداینی و ابن [[دأب]]، به نقل از مشایخشان گفته‌اند: زمانی که [[عایشه]] و [[طلحه]] و [[زبیر]] از [[مکه]] به سوی بصره شتابان در حرکت بودند، با همراهانشان از [[بنی‌امیه]] و عمال [[عثمان]] و دیگرانی از [[قریش]] تا حوالی بصره رسیدند و در حفر [[ابوموسی]] فرود آمدند<ref>شیخ مفید، الجمل، ص۲۷۳.</ref>.
[[ابن ابی‌الحدید]] نیز به نقل از ابو مخنف می‌نویسد: زبیر و طلحه، عایشه را شتابان بردند تا به حفر [[ابوموسی اشعری]]، در نزدیکی بصره رسیدند<ref>ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۱۱.</ref>. بدین ترتیب، ناکثین حفر ابوموسی را به عنوان پایگاه برگزیدند.
هنگامی که خبر نزدیک شدن ناکثین به بصره، به [[امام علی]]{{ع}} رسید، به [[عثمان بن حنیف]] نوشت: همانا [[سرکشان]] با [[خدا]] [[پیمان]] بستند، سپس آن را گسستند و آهنگ [[شهر]] تو دارند و [[شیطان]] ایشان را در جست‌وجوی چیزی که [[خداوند]] بر آن [[راضی]] نیست، کشانده است و خداوند نیرومندتر و سخت‌عقوبت‌تر است. چون نزد تو رسیدند، نخست ایشان را به [[اطاعت]] و بازگشت به [[وفاداری]] نسبت به [[عهد]] و میثاقی که داشتند و با آن از ما جدا شدند، فرا خوان؛ اگر پذیرفتند تا هنگامی که نزد تو باشند با ایشان [[خوش‌رفتاری]] کن و اگر چیزی را جز دست یازیدن به ریسمان پیمان‌گسلی و ستیزه‌گری نپذیرفتند، با آنان [[جنگ]] کن تا خداوند میان تو و ایشان [[حکم]] کند و او بهترین حکم‌کنندگان است. من این [[نامه]] خویش را برای تو از [[ربذه]] نوشتم و به [[خواست خداوند]] [[متعال]]، شتابان به سوی تو می‌آیم<ref>مهدوی دامغانی، محمود جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۴، ص۳۵۰. </ref>.
در پی [[فرمان]] [[امیرمؤمنان]] مذاکرات فرستادگان [[والی]] [[امام]] در [[بصره]]، با [[ناکثین]] در حفر [[ابوموسی]] انجام گرفت.
[[عثمان بن حنیف]]، [[ابوالاسود دوئلی]] و [[عمران بن حصین]] خُزاعی را [[مأمور]] این کار نمود. آن دو، نخست نزد [[عایشه]] رفتند و با او سخن گفتند و با [[طلحه]] و [[زبیر]] نیز دیدار و [[گفت‌وگو]] کردند. زبیر به ایشان گفت: ما برای [[طلب]] [[خون عثمان]] اینجا آمده‌ایم و [[مردم]] را فرا می‌خوانیم که [[خلافت]] را به [[شورا]] واگذارند تا مردم برای خود کسی را برگزینند. آن دو به زبیر گفتند: [[عثمان]] در بصره کشته نشده است که خونش آنجا مطالبه شود و تو به خوبی می‌دانی [[قاتلان عثمان]] چه کسانی و کجا هستند. و تو و [[دوست]] تو و عایشه، از همه مردم بر او سخت‌گیرتر بودید و از همگان بیشتر مردم را بر او شوراندید؛ اینک باید از خویشتن [[دادخواهی]] کنید. اما اینکه کار خلافت به شورا بازگردد، چگونه ممکن است و حال آن‌که شما با علی{{ع}} در حالی که مختار بودید و بدون [[زور]] و [[اجبار]] [[بیعت]] کرده‌اید؛ وانگهی تو ای [[ابوعبدالله]]، هنوز چیزی نگذشته بود که پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} به [[دفاع از حق]] این مرد [[قیام]] کردی. دسته شمشیرت را در دست گرفته بودی و می‌گفتی: هیچ کس سزاوارتر و شایسته‌تر از علی برای [[خلافت]] نیست و از [[بیعت با ابوبکر]] خودداری کردی. آن کار تو با این سخنت هیچ مناسبتی ندارد.
آن دو برخاستند و نزد [[طلحه]] رفتند. او را سرسخت‌تر و خشمگین‌تر و در [[فتنه‌انگیزی]] و برافروختن [[آتش]] [[جنگ]] استوارتر دیدند. نتیجه این گفت‌وگوها چیزی جز تصمیم به جنگ نبود.
[[عثمان بن حنیف]] به منادی خود [[فرمان]] داد تا میان [[مردم]] فریاد برآورد که آماده جنگ شوند<ref>ر.ک: مهدوی دامغانی، محمود جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۴، ص۳۵۰ - ۳۵۱؛ شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه مهدوی دامغانی، ص۱۶۷؛ شیخ مفید، الجمل، ص۲۷۵؛ دینوری، ابن قتیبه، الامامة والسیاسه، ج۱، ص۶۱.</ref>.<ref>[[علی ملکی میانجی|ملکی میانجی، علی]]، [[ناکثین (مقاله)| مقاله «ناکثین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۷۲.</ref>
==تحرکات نظامی و [[سیاسی]] [[ناکثین]] در اشغال [[بصره]]==
پیمان‌گسلان برای چنگ‌اندازی و [[تصرف]] بصره، در دو [[جبهه]] نظامی و سیاسی، دست به تحرکات گسترده‌ای زدند و در این راه، مرتکب جنایات هولناکی شدند. آنان حتی از [[کشتار]] و [[سرکوب]] و [[شکنجه]] و [[قتل عام]] [[اسرا]] و ایجاد فضای [[رعب]] و [[وحشت]] و [[حیف و میل]] [[بیت‌المال]] دریغ نورزیدند.
بنا به گزارش متون [[تاریخی]]، در راه [[تجاوز]] و اشغال ناحیه بصره از سوی ناکثین، سه جنگ و یک [[شبیخون]] نظامی به وقوع پیوست. ناکثین با تلاش‌های گسترده سیاسی و [[تبلیغاتی]]، به ویژه بهره‌مندی از [[نفوذ]] [[عایشه]]، به عنوان [[ام‌المؤمنین]]، در جذب [[قبایل]] و دیگر [[مردم بصره]] می‌کوشیدند.
در برخی متون تاریخی، اعتراض‌هایی از سوی بخشی از مردم به سران پیمان‌گسلان ثبت شده است.
این اعتراض‌ها همگی در زمانی کوتاه، همزمان با [[سقوط]] بصره به دست ناکثین رخ داده است<ref>ر.ک: طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه پاینده، ج۶، ص۲۳۷۵؛ دینوری، ابن قتیبه، الامامة والسیاسه، ج۱، ص۶۲.</ref>.<ref>[[علی ملکی میانجی|ملکی میانجی، علی]]، [[ناکثین (مقاله)| مقاله «ناکثین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۷۴.</ref>
==نخستین جنگ ناکثین برای اشغال بصره==
عایشه پس از در هم‌ریختگی گروهی که در مِربَد گرد آمده بودند، حرکت کرده، به محل دباغین رسید. از آنجا با همراهان و هوادارانش، [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[مروان بن حکم]] و [[عبدالله بن زبیر]] و... حرکت کردند تا اینکه به [[دارالاماره]] رسیدند و از [[عثمان بن حنیف]] خواستند که از آنجا بیرون برود. [[عثمان]] نپذیرفت و [[یاران]] وی و گروهی از [[مردم بصره]] در نزد او جمع شدند و در نتیجه، [[جنگی]] سخت درگرفت که تا نیم‌روز ادامه داشت. [[شیخ مفید]]
در ادامه به شرح حوادث و نام مواضع [[جنگ]] پرداخته است و در یک مرحله، آمار کشته‌شدگان را فقط از سالخوردگان [[عبدالقیس]]، پانصد نفر نوشته است و در مرحله‌ای دیگر، به کشته‌ها و زخمی‌های زیاد اشاره کرده است<ref>شیخ مفید، الجمل، ص۲۷۹.</ref>.
[[طبری]]، گزارش این جنگ را به تفصیل آورده است. اما حجم عمده‌ای از [[روایات]] وی، آمیخته به گزارش‌های جانبدارانه [[افراطی]] از [[ناکثین]] است. او مدافع را مهاجم و مهاجم را مدافع جلوه داده است. طبری می‌نویسد: این جنگ در دو [[روز]] ادامه داشته است و از مکان‌های جنگ، بدین صورت نام می‌برد: [[قبرستان]] [[بنی‌مازن]]، آب‌بند [[بصره]]، قبرستان بنی [[حصن]] و دارالرزق<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه پاینده، ج۶، ص۲۳۷۷ – ۲۳۷۸. گزارش نسبتاً جامع این حوادث در جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن‌ابی الحدید، ج۴، ص۳۵۵ آمده است.</ref>.
طبری نوشته است: [[عایشه]] به یاران خویش گفت: سمت چپ گرفتند و به قبرستان [[بنی مازن]] رسیدند و لختی آنجا ماندند و [[مردم]] به آنها تاختند که شب از هم جداشان کرد. حرکت [[اصحاب جمل]] در مواضع اطراف بصره تا استقرار در دارالرزق و [[آمادگی نظامی]]، همه در شب به وقوع پیو ست<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه پاینده، ج۶، ص۲۳۷۷.</ref>.
بامداد فردای آن روز، طلحه و زبیر برای جنگ صف بستند. عثمان بن حنیف نیز با یاران خود به مقابله آنان بیرون آمد. نخست آنان را به [[خدا]] و [[حق]] [[اسلام]] [[سوگند]] داد و [[بیعت]] آنان با علی{{ع}} را به یادشان آورد. گفتند: ما [[خون عثمان]] را مطالبه می‌کنیم. ابن [[حنیف]] پس از [[گفت‌وگو]] و [[اتمام حجت]] بر آنان، به سوی آنان [[حمله]] برد و [[جنگی]] سخت درگرفت. پس از مدتی، بنا بر این شد که [[پیمان]] صلحی بین آنان [[امضا]] شود<ref>جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۴، ص۳۵۶. در تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۸۱ و ترجمه الفتوح، ص۴۱۲ در گزارش کوتاهی آمده است که آمدن اصحاب جمل به بصره موجب تنش گردید؛ ولی قبل از اینکه جنگی روی دهد، پیمان صلح بین والی بصره و ناکثین منعقد شد. مقاد صلح‌نامه منقول این دو منبع، چکیده همان قرارداد منقول کتاب الجمل، ص۲۸۰ است. سپس یعقوبی و ابن اعثم به نیرنگ و پیمان‌شکنی مجدد ناکثین و دستگیری عثمان بن حنیف اشاره نموده‌اند. مسعودی در مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۷ به وقوع جنگ و پیمان متارکه اشاره کرده است.</ref>.
به گفته [[ابو مخنف]]، [[معاهده صلح]] چنین نوشته شد:
این صلح‌نامه‌ای است که [[عثمان بن حنیف انصاری]] و مؤمنانی که همراه او و از [[شیعیان امیرمؤمنان]] [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} هستند و [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[مؤمنان]] و مسلمانانی که پیرو ایشان‌اند، بر آن [[صلح]] کردند که [[دارالاماره]] و [[رحبه]] و [[مسجد]] و [[منبر]] و [[بیت‌المال]]، در [[اختیار]] و [[تصرف]] [[عثمان بن حنیف]] باشد و برای طلحه و زبیر و همراهان ایشان، این [[حق]] محفوظ است که در هر جای [[بصره]] که خواهند فرود آیند و هیچ گروهی نباید در استفاده از راه و [[بازار]] و آب‌انبار و آبشخور، به گروه دیگر [[زیان]] رساند، تا آن‌که [[امیرمؤمنان]]، علی بن ابی‌طالب{{ع}}، برسد و...<ref>ر.ک: جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغة ابن ابی‌الحدید، ج۴، ص۳۵۷؛ شیخ مفید، الجمل، ص۲۸۰؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۷. دینوری، ابن قتیبه، در الامامة والسیاسه، ج۱، ص۶۵. در مورد جنگ گزارشی نیاورده است و نوشته است: پس از اختلاف، عهدنامه‌ای تدوین شد و آن‌گاه متن عهدنامه را که همانند محتوای گزارش ابو مخنف و شیخ مفید است می‌آورد.</ref>. بدین ترتیب، اولین [[جنگ]] با [[پیروزی]] نسبی [[عثمان بن حنیف]] پایان یافت.
[[حکیم بن جبله]]، [[یاور]] شیردل و باوفای [[امیرمؤمنان]]{{ع}} از ابتدا [[پیش‌بینی]] کرده، هشدار داده بود که [[ناکثین]] بایستی پیش از ورود به [[بصره]] قاطعانه [[سرکوب]] شوند؛ و رسیدن آنان به بصره، موجب [[شکست]] [[قطعی]] عثمان بن حنیف خواهد شد. وی در مرحله پس از ورود ناکثین به بصره و وقوع درگیری‌های نظامی نیز مخالف [[آتش‌بس]] بود. حُکیم، هر گونه [[فرصت]] به ناکثین را خطرناک می‌دانست. می‌توان [[دلایل]] دیدگاه وی را که دارای [[شناخت]] عمیق و تحلیل [[سیاسی]] از شرایط آن [[روز]] بود، این‌چنین بیان داشت: ۱. شناخت از نیروها و [[قبایل]] موجود در منطقه بصره؛ ۲. شناخت ناکثین، این‌گونه که آنان پایبند قول و قراری نیستند و در راه رسیدن به [[قدرت]] حاضرند دست به هر کاری بزنند و از هیچ چیز ابایی ندارند؛ ۳. ارزیابی از قدرت ناکثین که می‌توانستند از ظرفیت‌ها و امکانات فراوان [[ائتلاف]] نیروهای عمده [[باطل]] و [[فساد]] [[پشتیبانی]] شوند.
گفتنی است که طرح این سخن، به معنای [[قضاوت]] در عملکرد [[والی بصره]]، عثمان بن حنیف نیست؛ چراکه وی یکی از [[اصحاب پیامبر]] [[اسلام]]{{صل}} و [[یاران علی]]{{ع}} و [[والی]] [[منصوب]] آن حضرت در بصره بود<ref>ر.ک: محقق شوشتری، محمدتقی، قاموس الرجال، ج۶، ص۲۴۳.</ref> و از شخصیت‌های برجسته به شمار می‌رفت. و اصولاً [[داوری]] در یک رویداد [[تاریخی]] که نزدیک به چهارده [[قرن]] از آن سپری شده است، بسیار مشکل و نیازمند اطلاع از جزئیات آن و شرایط روز آن [[زمان]] است.
آتش‌بس فرصت مناسبی را فراهم نمود که ناکثین دست به تلاش‌های گسترده سیاسی بزنند و به موفقیت‌های شایانی نیز دست یابند.
پس از برقراری آتش‌بس، ناکثین که از [[ضعف]] و شمار اندک خویش [[هراس]] داشتند، تصمیم گرفتند به قبایل [[پیام]] بفرستند و از [[اعراب]] [[صحرانشین]] [[دلجویی]] کنند. آنان به سرشناسان [[مردم]] و کسانی که [[اهل شرف]] و [[ریاست]] بودند، پیام فرستادند و [[مردم]] را به [[خونخواهی عثمان]] و [[خلع]] علی از [[خلافت]] و بیرون کردن [[عثمان بن حنیف]] از [[بصره]] فراخواندند.
[[قبایل]] أَزد و ضَبّه و قَیس بن عَیلان، همگی با [[طلحه]] و [[زبیر]] [[بیعت]] کردند؛ جز یکی دو مرد از هر [[قبیله]] که از آنان کناره گرفتند. طلحه و زبیر، کسی را نزد هلال بن وکیع تمیمی فرستادند؛ ولی او از آمدن خودداری کرد. طلحه و زبیر به خانه‌اش رفتند؛ ولی او خود را از آن دو پوشیده داشت. مادرش به او گفت: دو پیرمرد [[قریش]] به دیدارت می‌آیند و از آن دو خود را پوشیده می‌داری؟ سرانجامِ [[اصرار]] مادر، بیعت وی با [[ناکثین]] بود. همراه او، قبیله عمروبن [[تمیم]]، همگی و بنو حنظله، به جز [[بنی‌یربوع]] که همگان [[شیعه علی]]{{ع}} بودند، بیعت کردند. همچنین همه افراد بنو دارم، جز تنی چند از [[بنی‌مجاشع]] که [[اهل دین]] و [[فضیلت]] بودند، بیعت کردند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۲۱.</ref>.<ref>[[علی ملکی میانجی|ملکی میانجی، علی]]، [[ناکثین (مقاله)| مقاله «ناکثین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۷۵.</ref>
==دومین [[جنگ]] ناکثین با [[والی بصره]]==
اولین [[پیمان‌شکنی]] [[اصحاب جمل]]، [[نقض بیعت]] با [[حضرت امیر]]{{ع}} بود و دومین [[نقض عهد]] آنان، زیر پا گذاشتن [[معاهده صلح]] با والی بصره، عثمان بن حنیف و مبادرت به جنگ و کودتای خونین علیه وی بود. ناکثین با جذب نیروهای جدید و [[تحکیم]] [[مواضع سیاسی]] خود، با پیمان‌شکنی دوباره، اقدام به یک کودتای خونین علیه والی بصره نمودند.
شارح [[نهج‌البلاغه]] از [[ابو مخنف]] نقل می‌کند: ناکثین در شبی تاریک و بارانی و طولانی بیرون آمدند. [[زره]] پوشیده بودند و روی آن، [[جامه]] بر تن داشتند. هنگام [[نماز صبح]] و [[سحرگاه]] به [[مسجد]] رسیدند؛ عثمان بن حنیف پیش از ایشان به مسجد رسیده بود و صف‌های [[نماز]] برپا بود<ref>جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۴، ص۳۵۷ - ۳۵۸.</ref>. آنان با کشمکش‌های فراوان، عثمان بن حنیف را از [[امامت جماعت]] کنار زدند و زبیر را جایگزین وی کردند. به [[فرمان]] زبیر، ابن [[حنیف]] و [[نگهبانان]] [[بیت‌المال]] دستگیر شدند. ابن حنیف را تا پای [[مرگ]] زدند و پس از کندن موهای ابروان و مژه‌ها و تمام [[موی سر]] و صورتش، او را نزد [[عایشه]] بردند. عایشه از [[ابان]]، پسر [[عثمان]] خواست که گردن ابن [[حنیف]] را بزند؛ اما وقتی ابن حنیف آنان را به [[انتقام]] برادرش سهل، [[حاکم مدینه]] هشدار داد، از کشتن او صرف نظر نمودند<ref>ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۲۰ - ۳۲۱؛ ابن اثیر، الکامل، ترجمه سید محمدحسین روحانی، ج۴، ص۱۷۷۱، با کمی اختلاف.</ref>.
[[اصحاب جمل]]، [[عثمان بن حنیف]] را [[آزاد]] گذاشتند که در [[بصره]] بماند یا به علی{{ع}} ملحق شود. او رفتن را [[انتخاب]] کرد و به علی{{ع}} پیوست. وقتی که آن حضرت را دید، گریست و گفت: {{عربی|فارقتك شيخا، و جئتك أمرد}}؛ «وقتی از شما جدا شدم، پیرمردی بودم و امروز که آمدم، بی‌ریش و امرد هستم». پس علی{{ع}} سه بار فرمود: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref><ref>ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۲۱.</ref>.
[[پاسداران]] و [[نگهبانان]] [[بیت‌المال]] بصره که سَبابِجَه خوانده می‌شدند با [[قساوت]] و بی‌رحمی به دست [[ناکثین]] کشته شدند. این گروه اولین قومی بودند که در میان [[مسلمانان]] دست‌بسته گردن زده شدند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۲۱.</ref>.<ref>[[علی ملکی میانجی|ملکی میانجی، علی]]، [[ناکثین (مقاله)| مقاله «ناکثین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۷۸.</ref>
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:1368107.jpg|22px]] [[علی ملکی میانجی|ملکی میانجی، علی]]، [[ناکثین (مقاله)| مقاله «ناکثین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۹''']]
{{پایان منابع}}


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
۷۵٬۴۹۹

ویرایش