دنیاگریزی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

پیامبر اسلام، زجرکشیده‌ترین انسان روزگار خود به شمار می‌آمد. خود فرموده بود که از دنیا چیزی را بیشتر از گرسنگی و ترس از خدا دوست نداشت[۱]. سختی‌ها از او فولادی آبدیده ساخته بود که در تندباد حادثه، خم به ابرو نمی‌آورد. درد محرومان و پابرهنگان را به خوبی می‌فهمید و زوایای پنهان و وصف‌ناشدنی زندگی آنان را درک می‌کرد. این روحیه سبب می‌شد که گرایش بیشتر صحابی و پیروان او به سمت فقیران و بیچارگان جامعه باشد و از سیره و مرام سرمایه‌داران و توانگران امت دوری گزینند. پیامبر خدا بر «افتخار دانستن فقر»[۲] و برگزیدن زندگی ساده و فقیرانه حتی در اوج قدرت و حکومت تأکید می‌کرد.

آورده‌اند که چگونه اهل خانه او به ویژه دختر دلبندش، فاطمه (س) چند شب پیاپی گرسنه می‌ماندند. این خبر واقعیت دارد که پیامبر سنگ بر شکم می‌بست تا بر گرسنگی چیره شود و از دست‌تنگی فاطمه (س) حکایت‌های سینه‌سوزی نقل کرده‌اند. یکی از اصحاب پیامبر چون نگاهش بر اهل بیت مستمند پیامبر افتاد، گریست. وقتی دلیل گریستنش را پرسیدند، گفت: تاب این اندیشه ندارم که خسرو و قیصر، فرمانروایان ایران و روم، به مکنت بسیار بزیند و رسول خدا (ص) از فقر در گرسنگی به سر برد. پیامبر او را دلداری داد و فرمود: «آنها صاحب این جهانند و ما صاحب آن جهان».

خداوند کلید همه گنجینه‌های روی زمین را بر او عرضه کرد، ولی نپذیرفت؛ چون می‌خواست نزد پروردگار خود بماند؛ همان پروردگاری که نعمت داد تا بخورد و بیاشامد. خداوند می‌خواست که به او مانند داوود و سلیمان، پادشاهی دهد، ولی او ترجیح داد که بنده خدا باشد. چونان بندگان می‌خورد و چونان بندگان می‌نوشید؛ چون بنده بود[۳].

سادگی و صفا، زهد و اخلاص، دوری از تجمل و تشریفات و پرهیز از دنیا، از محمد (ص)، مقتدایی ساخته بود که جامع همه خصایل نیک بود. او به یک چشم برهم زدن می‌توانست به همه ثروت‌های جهان دست یابد، ولی از فرط گرسنگی بر شکم خود سنگ می‌بست[۴]. در برخی روزها از گرسنگی به خود می‌پیچید و حتی خرمای معمولی نمی‌یافت تا شکم خود را با آن سیر کند[۵]. شب‌های پیاپی گرسنه می‌خوابید و خانواده‌اش نیز غذای شب نداشتند[۶]. هرگز غذای روز یا شب او نان و گوشت با هم نبود. جز در مهمانی‌ها، در شبانه روز از نان جو و روغن نمی‌توانست دو بار بخورد[۷]. تا پایان عمر از آرد جو خالص نتوانست بخورد و همواره از نان جو سبوس دار استفاده کرد؛ چون در آن دوران غربال نبود و پس از دستاس کردن آن، مقداری از پوست آن را با بازدم خود جدا می‌کرد[۸]. حتی خانواده‌اش نتوانستند هیچ گاه سه روز پیاپی از همین نان جو بخورند. گاهی سه ماه می‌گذشت و در خانه‌اش، آتش برافروخته نمی‌شد، نه برای نان و نه پختن غذا و تنها غذای آنان خرما و آب بود، مگر آنکه برخی از انصار که در همسایگی‌اش بودند، از گوسفندان و شتران خود، شیری می‌دوشیدند و اندکی از آن را برای حضرت می‌فرستادند[۹].

پوشاک او نیز وضعیتی بهتر از غذای او نداشت. لباسش خشن و زبر بود. کنار بردگان می‌نشست و غذا می‌خورد[۱۰]. لباس را آن قدر می‌پوشید تا کناره جامه‌هایش از فرسودگی و کهنگی مانند جامه‌های روغن فروشان می‌شد[۱۱]. بستر او از حصیر بافته شده بود و روی بدنش اثر و نشانه می‌انداخت. یارانش از او اجازه خواستند تا روی حصیر چیزی بگسترانند تا بدنش از تأثیر آن محفوظ بماند، ولی خواسته آنان را رد کرد و گفت: «مرا با دنیا چه کار است. مَثل من و دنیا چون سواری است که زیر درختی در سایه می‌نشیند و سپس به سرعت می‌رود و درخت را رها می‌کند»[۱۲].

پیروی از هوا و هوس‌ها، آدمی را به داشتن آرزوهای دور و دراز دچار می‌کند و تا آنجا پیش می‌رود که دنیا، بزرگ‌ترین انگیزه و وجهه همت او می‌شود. پس دیگر او را هدفی جز انباشتن ثروت و به دست آوردن قدرت نیست. دلی که شیرینی دنیا را بچشد، چاره‌ای جز آن ندارد که از ارزش‌ها دست بشوید و خود را به حرام آلوده سازد. رسول خدا (ص) در سخنی می‌فرماید: «‌إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَتَخَوَّفُ عَلَى أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي هَذِهِ الْمَكَاسِبُ الْمُحَرَّمَةُ وَ الشَّهْوَةُ الْخَفِيَّةُ وَ الرِّبَا» «بیشترین بیمی که بر امت خودم پس از خویش دارم، همانا کسب‌های حرام و شهوت پنهانی و رباست».[۱۳].

بر این اساس، رسول الله (ص) هشدار می‌دهد: «بر شما از آن بیم دارم که پس از من دنیا به روی شما گشوده شود. آن‌گاه یکدیگر را نشناسید! آن وقت است که آسمانیان نیز شما را نشناسند».[۱۴]؛

البته دنیاگریزی در مکتب رسول الله (ص) به معنی گریز از همه نعمت‌های دنیوی نیست. ایشان در سخنی زیبا، این مقیاس را چنین یادآور می‌شود: «آنها که دنیا را برای آخرت و آخرت را برای دنیا ترک کنند، از ما نیستند»[۱۵].[۱۶]

منابع

پانویس

  1. سنن النبی، ترجمه: لطیف راشدی، ص۸۹.
  2. سفینة البحار، ج۲، ص۳۷۸. «الْفَقْرُ فَخْرِي‌».
  3. محمد (ص) رسول خدا، ص۸۰.
  4. طبقات الکبری، ج۱، ص۳۲۸.
  5. طبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۶.
  6. طبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۲.
  7. طبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۵.
  8. طبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۹.
  9. طبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۳.
  10. طبقات الکبری، ج۱، ص۳۵۷.
  11. طبقات الکبری، ج۱، ص۴۳۵.
  12. طبقات الکبری، ج۱، ص۴۴۱.
  13. بحارالانوار، ج۷۰، ص۵۴.
  14. «لَكِنِّي أَخَافُ أَنْ يُفْتَحَ عَلَيْكُمُ الدُّنْيَا بَعْدِي فَيُنْكِرَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً وَ يُنْكِرَكُمْ أَهْلُ السَّمَاءِ عِنْدَ ذَلِكَ»؛ بحارالانوار، ج۷۹، ص۱۳۷.
  15. بحارالانوار، ج۷۸، ص۳۲۱.
  16. اسحاقی، سید حسین، رسول مهربانی، ص۲۰.