علم خدا
علم خدا به معنای "حضور معلوم نزد عالِم" است؛ یعنی عالِم دارای نوعی احاطۀ علّی بر معلوم است. علم خداوند از نوع علم حضوری و از هر قید و بند و محدودیتی آزاد است و از سوی دیگر، علم خداوند عین ذات او و ذات او، عین علم او است. خداوند به همه چیز عالِم است؛ به ذات خود و همۀ موجودات. از ظاهر و باطن و آغاز و انجام هر چیز آگاه است. در بحث علم الهی، پنج مسئلۀ علم خداوند به ذات خود، علم خداوند به مخلوقات، فعلی یا انفعالی بودن علم خدا، رابطۀ علم ازلی با شبهۀ جبر و رابطۀ علم ازلی با شبهۀ تصادف مورد توجه قرار گرفته است.
معناشناسی
علم الهی یعنی خداوند به همه چیز عالِم است، این آگاهی اول از ذات خودش شروع شده و بعد شامل ظاهر و باطن و آغاز و پایان همۀ موجودات میشود. به بیان دیگر علم خداوند، علم حضوری به تمام موجودات عالم است و خداوند برای آگاهی پیدا کردن به موجودات عالم نیازی به ابزار و وسیله ندارد، چراکه سیطرۀ این دانش به قدری وسیع و گسترده است که نه تنها به ابزار و وسایل احتیاجی ندارد، بلکه هیچگونه اشتباه و خطایی هم برای این علم قابل تصور نیست، به طوری که فلاسفه معتقدند علم خداوند وصفی خارج از ذات خداوند نیست یعنی علم خداوند جزء دایرۀ نامحدود خداوند است.
علم الهی از جمله صفات ثبوتی خداوند است یعنی نبود این صفت (علم الهی) به معنای نقصی برای خداوند است و اگر به آن پرداخته نشود موجب شبهاتی از قبیل شبهۀ تصادف (اتفاقی بودن خلقت عالم) و رابطۀ علم ازلی خداوند با مقولۀ جبر اختیار انسانها میشود[۱].
مسائل پنج گانه در علم خدا
در بحث علم الهی، پنج مسئله مورد توجه قرار گرفته است:
- چگونگی علم خداوند به ذات خودش: حکما قاعدهای دارند مبنی بر اینکه هر مجردی (موجود غیر مادی) عاقل است و هر عاقلی مجرد؛ براساس این قاعده میتوان گفت مجرد بودن هر چیزی به منزلۀ عاقل بودن آن موجود است و همینطور عاقل بودن موجودی به منزلۀ مجرد بودن آن چیز است، به بیانی دیگر مجرد بودن موجودی در ذات خودش عاقل و عالم بودنش را هم تثبیت میکند و بر عکس این قضیه یعنی عاقل و عالم بودن موجودی در ذات خودش مجرد بودنش را هم اثبات میکند و این امری حتمی وتخلف ناپذیر است؛ در نتیجه میتوان گفت تجرد خداوند یعنی عقل و علم و آگاهی، بدون هیچگونه واسطه ای در ذات خداوند موجود است.
- علم خداوند به مخلوقات: علم خداوند به مخلوقات عین ذات خداوند نیست؛ بلکه در رتبۀ بعد از ذاتش است، یعنی علم الهی که از ذات خداوند نشأت میگیرد علت میشود برای علم داشتن خداوند به مخلوقاتش. علم حق تعالی به ذات خود، علت علم به سایر اشیاء است.
- تقدم علم خداوند به موجودات، قبل از خلقتشان: علم خداوند به اشیا، نمیتواند متأخر از وجود آنها باشد؛ زیرا چنین فرضی موجب این میشود که بین علم مخلوقات و علم خالق فرقی وجود نداشته باشد، زیرا در این صورت باید قائل شویم همانطور که مخلوقات وجود چیزی را بعد از خلقتش احساس میکنند، خداوند هم بعد از وجود مخلوقات به آنان علم پیدا میکند، در حالی که برای خداوند چنین امری محال است. فلاسفه علم این چنینی یعنی علم خداوند به مخلوقات قبل خلقتشان را، علم فعلی خداوند میگویند.
- شبهه جبر و علم ازلی الهی: معروفترین شبهۀ جبر این است که علم ازلی خداوند شامل همه چیز میشود، یعنی خداوند به همه چیز آگاه است و هیچ حادثه ای نیست که خداوند از آن بی خبر باشد؛ از طرف دیگر، علم الهی تغیّر و اشتباه نمیپذیرد، زیرا لازمۀ تغیّر و اشتباه جهل خداوند نسبت به چیزی است که به آن علم داشته است و این امر با کمال خداوند منافات دارد. بنابراین باید گفت: حوادث عالم باید به نحوی واقع شوند که با علم الهی مطابقت داشته باشند و این مطلب سر آغاز شبهۀ جبر است زیرا در این صورت انسانها هیچ اختیاری نسبت به اعمالشان ندارند، چراکه تمام اعمال آنها در علم ازلی خداوند ثبت شده و هیچگونه تغییری به واسطۀ اختیار انسانها نسبت به اعمالشان حاصل نمیشود زیرا تغییر علم الهی امری محال و مستلزم جهل خداوند است. باید توجه داشت منشا این شبهه این است که قائلین به آن معتقدند علم ازلی خداوند برای تمامی حوادث عالم به صورت تصادفی و بدون هیچ برنامه حاصل میشود و برای اینکه این بی نظمی در حوادث، موجب از بین نرفتن مدیریت خداوند و همچنین موجب عدم تطابق علم الهی با حوادث عالم نشود تصمیم الهی بر این شد که اختیار از انسان سلب شود تا انسان نتواند با اختیارش اتفاقی را رقم بزند تا مدیریت عالم از دست خداوند خارج شده و همچنین مطابقت علم الهی با حوادث عالم دچار خدشه شود. این اعتقاد، این عده را ناگزیز کرده است که قائل شوند اختیار انسانها نسبت به حوادثی که اتفاق میافتد یک جنبۀ فرمایشی و بی اثر است، چراکه تمامی این حوادث باید مطابق علم الهی رقم بخورد، چه انسان نسبت به این تطابق راضی باشد و چه نباشد. جواب شبهه این است که علم ازلی نسبت به حوادث عالم به صورت تصادفی و بی برنامه نیست بلکه علم ازلیِ خداوند که به واسطۀ آن حوادث عالم رقم میخورد، از نظام قانونمندی به نام نظام علی و معلولی سرچشمه میگیرد، در واقع میتوان گفت علم ازلی خداوند تنها به خود حادثه بدون در نظر گرفتن علت و فاعل آن حادثه (انجام دهندۀ آن حادثه) تعلق نمیگیرد. به طور مثال اگر خداوند بخواهد نسبت به حوادثی که انسان مختار در عالم رقم میزند علم داشته باشد این علم حتما با اختیار انسان هماهنگ است یعنی علم ازلی خداوند تعلق به حادثه ای میگیرد که علت وجود این حادثه و همچنین انجام دهندۀ آن که همان انسان و اختیارش است در آن لحاظ شده باشد و این قضیهه در تمام علت و فاعلهای حوادث جاری است یعنی اگر علت و فاعل حوادث امری جبری باشد علم ازلی هم مطابق همین امر به وجود حوادث اشراف دارد.
- شبهه تصادف و علم ازلی الهی: شبهه این است که اگر خدایی وجود داشته باشد، میبایست اشیاء طبق طرح قبلی به وجود آمده، سپس با اراده و مشیت قاهرۀ الهی خلق شده باشند و چون تصادف در خلقت نقش مؤثری داشته است؛ خلقت اشیا مقرون به پیشبینی نبوده، لذا خدایی وجود ندارد. علاوه بر این، اگر اشیا با اراده و مشیت قبلی خداوند به وجود آمده باشند، لازم است آنی و دفعتاً به وجود آیند؛ زیرا ارادۀ خداوند مطلق و بلامانع و غیر مشروط است. لازمۀ چنین ارادهای این است که هر چیز را که اراده کند، بدون یک لحظه فاصله به وجود آید. پس، اگر جهان و موجودات جهان به وسیلۀ اراده و مشیت الهی به وجود آمده باشند، لازم میآید جهان به هر شکل و هر وضعی که در نهایت امر باید موجود گردد، از همان اول موجودیت یابد. نتیجه این دو بیان این است که اشیا دفعتاً به وجود آمده باشند.
پاسخ این است که دفعی الوجود بودن اشیا نه نتیجۀ علم ازلی است و نه نتیجۀ اراده و مشیت ازلی. در کتابهای دینی آمده است خداوند آسمانها را در شش روز آفرید. مراد از این روزها هر چه باشد، از آن "تدریج" فهمیده میشود. هیچگاه الهیون این مسئله را طرح نکردهاند که علم ازلی خداوند ایجاب میکرده آسمانها در یک لحظه و یک آن آفریده شود. همچنین، قرآن کریم با صراحت، خلقت تدریجی جنین را در رحم مطرح و آن را به عنوان دلیلی بر معرفت خدا یاد میکند. دربارۀ مسئلۀ تصادف نیز باید گفت: از نظر فلاسفه، تصادف، به هیچوجه ممکن نیست و آنچه بشر آن را تصادف مینامد، واقعاً از نوع تصادف نیست و با سایر علل و معلولات و مقدمات و نتایج، از لحاظ ماهیت کوچکترین تفاوتی ندارد[۲].
منابع
پانویس
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۴۶؛ فرهنگ شیعه، ص ۳۳۴.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۴۶ ـ ۱۵۱.