سخنان پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{خرد}}
{{نبوت}}
{{نبوت}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
{{مدخل مرتبط
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[پیامبر خاتم]]''' است. "'''[[سخنان پیامبر خاتم]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| موضوع مرتبط = پیامبر خاتم
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| عنوان مدخل  =  
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[سخنان پیامبر خاتم در قرآن]] | [[سخنان پیامبر خاتم در حدیث]] | [[سخنان پیامبر خاتم در کلام اسلامی]] | [[سخنان پیامبر خاتم در تاریخ اسلام]]</div>
| مداخل مرتبط =  
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| پرسش مرتبط  = پیامبر خاتم (پرسش)
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[پیامبر خاتم (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
}}
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==عمق کلام==
== عمق کلام ==
*[[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} درباره سخنان خودش فرمود: {{عربی|" أُعْطِیتُ جَوَامِعَ الْکَلِمِ"}}؛<ref>شیخ طوسی، امالی، ج ۲، صص ۹۸ و ۹۹.</ref> [[خدا]] به من کلمات جامع داده است؛ [[خدا]] به من قدرتی داده است که با یک [[سخن]] کوچک یک [[دنیا]] مطلب می‌توانم بگویم. در [[حدیث]] معروفی، [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] فرمود: {{عربی|"نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ بَلَغَهَا مَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا"}}؛ [[خدا]] خرم سازد چهره آن بنده‌ای را که [[سخن]] مرا بشنود و ضبط کند و برساند به کسانی که آنها از من نشنیده‌اند. بعد این جمله را اضافه فرمود: {{عربی|"فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَیْرُ فَقِیهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ"}}؛<ref>شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج ۱، ص ۳۹۲.</ref> فرق [[فقه]] با [[فهم]] این است که [[فهم]]، مطلق فهمیدن است و [[فقه]]، [[فهم]] عمیق را می‌گویند. وقتی که [[فقه]] به [[کلام]] اطلاق بشود، یعنی سخنی که عمق زیاد دارد. فرمود: بسا مردمی که حامل یک [[سخن]] عمیق‌اند ولی خودشان عمیق نیستند. جمله را همیشه [[نقل]] می‌کند، ولی خودش نمی‌تواند به عمق آن پی ببرد. باز فرمود: بسا مردمی که جمله‌ای را، فقهی را حمل می‌کنند، یعنی جمله‌ای را که از من شنیده‌اند، حفظ دارند، [[فقیه]] هم هستند، ولی [[نقل]] می‌کند برای کسی که از خود او فقیه‌تر و عمیق‌تر است و عمق فکرش بیشتر است. او که وقتی برایش [[نقل]] می‌کند چیزهایی می‌فهمد که خود این که برای او [[نقل]] کرده نمی‌فهمد.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۴۲ و ۴۳.</ref>
[[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} درباره سخنان خودش فرمود: {{عربی|" أُعْطِیتُ جَوَامِعَ الْکَلِمِ"}}؛<ref>شیخ طوسی، امالی، ج ۲، صص ۹۸ و ۹۹.</ref> [[خدا]] به من کلمات جامع داده است؛ [[خدا]] به من قدرتی داده است که با یک [[سخن]] کوچک یک [[دنیا]] مطلب می‌توانم بگویم. در [[حدیث]] معروفی، [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] فرمود: {{عربی|"نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ بَلَغَهَا مَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا"}}؛ [[خدا]] خرم سازد چهره آن بنده‌ای را که [[سخن]] مرا بشنود و ضبط کند و برساند به کسانی که آنها از من نشنیده‌اند. بعد این جمله را اضافه فرمود: {{عربی|"فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَیْرُ فَقِیهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ"}}؛<ref>شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج ۱، ص ۳۹۲.</ref> فرق [[فقه]] با [[فهم]] این است که [[فهم]]، مطلق فهمیدن است و [[فقه]]، [[فهم]] عمیق را می‌گویند. وقتی که [[فقه]] به [[کلام]] اطلاق بشود، یعنی سخنی که عمق زیاد دارد. فرمود: بسا مردمی که حامل یک [[سخن]] عمیق‌اند ولی خودشان عمیق نیستند. جمله را همیشه [[نقل]] می‌کند، ولی خودش نمی‌تواند به عمق آن پی ببرد. باز فرمود: بسا مردمی که جمله‌ای را، فقهی را حمل می‌کنند، یعنی جمله‌ای را که از من شنیده‌اند، حفظ دارند، [[فقیه]] هم هستند، ولی [[نقل]] می‌کند برای کسی که از خود او فقیه‌تر و عمیق‌تر است و عمق فکرش بیشتر است. او که وقتی برایش [[نقل]] می‌کند چیزهایی می‌فهمد که خود این که برای او [[نقل]] کرده نمی‌فهمد.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۴۲ و ۴۳.</ref>


==سیری در سخنان==
== سیری در سخنان ==
*سخنان [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} [[معجزه]] است؛ به‌خصوص با توجه به سوابقی که آن حضرت داشت. کودکی که [[سرنوشت]]، او را یتیم قرار داد، دوران شیرخوارگی‌اش در بادیه گذشته است و در [[مکه]]، سرزمین بی‌سوادی، بزرگ شده و زیر دست هیچ معلم و مربی‌ای کار نکرده است، مسافرت‌هایش به دو سفر کوچک محدود بوده، آن هم سفر بازرگانی به خارج جزیرة‌العرب، و با هیچ [[فیلسوف]]، [[حکیم]] و دانشمندی برخورد نداشته است؛ با این حال [[قرآن]] به زبان او جاری می‌شود و بر [[قلب]] [[مقدس]] او نازل می‌شود و خود او سخنانی می‌گوید و آن‌چنان حکیمانه که با سخنان تمام حکمای عالم نه تنها [[برابری]] می‌کند، بلکه بر آنها [[برتری]] دارد. مثلاً شما ببینید در زمینه مسئولیت‌های اجتماعی، این شخصیت بزرگ چگونه [[سخن]] می‌گوید؟ می‌فرماید: مردمی سوار کشتی شدند و دریایی پهناور را طی می‌کردند. یک نفر را دیدند که دارد جای خودش را سوراخ می‌کند. یک نفر از اینها نرفت دست او را بگیرد. چون دستش را نگرفتند، [[آب]] وارد کشتی شد و همه آنها غرق شدند، و این چنین است [[عاقبت]] [[فساد]]. توضیح اینکه؛ یک نفر در [[جامعه]] مشغول [[فساد]] می‌شود، مرتکب [[منکرات]] می‌شود. یکی نگاه می‌کند می‌گوید به من چه! دیگری می‌گوید من و او را که در یک قبر [[دفن]] نمی‌کنند. [[فکر]] نمی‌کند که مَثَل [[جامعه]]، مَثَل کشتی است. اگر در یک کشتی [[آب]] وارد بشود، ولو از [[جایگاه]] یک فرد وارد بشود، تنها آن فرد را غرق نمی‌کند، بلکه همه مسافران را یک‌جا غرق می‌کند. آیا درباره [[مساوات]] افراد بنی‌آدم، سخنی از این بالاتر می‌توان گفت: {{عربی|"اَلنَّاسُ سَوَاءٌ کَأَسْنَانِ الْمُشْطِ"}}<ref>تحف العقول، ص ۳۶۸.</ref> شانه را نگاه کنید، دندانه‌های آن را ببینید. آیا یکی از دندانه‌های آن از دندانه دیگر بلندتر هست؟ نه. [[انسان‌ها]] مانند دندانه‌های شانه برابر یکدیگرند. ببینید در آن محیط و در آن زمان، انسانی این چنین درباره [[مساوات]] [[انسان‌ها]] [[سخن]] می‌گوید که بعد از هزار و چهارصد سال هنوز کسی به این خوبی [[سخن]] نگفته است! این جمله را شنیده‌اید: هیچ ملتی به [[مقام]] [[قداست]] نمی‌رسد مگر آن‌گاه که افراد ضعیفش بتوانند حقوقشان را از اقویا مطالبه کنند، بدون لکنت زبان.<ref>نهج البلاغه، نامه ۵۳.</ref> اگر کسی این [[توفیق]] را پیدا بکند که سخنان [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]] {{صل}} را از متون کتب معتبر جمع‌آوری کند و هم [[توفیق]] پیدا کند که [[سیره]] [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} را به سبک [[سیره]] تحلیلی از روی مدارک معتبر، جمع و تجزیه و تحلیل بکند، آن‌وقت معلوم می‌شود که در همه [[جهان]]، شخصیتی مانند این شخص بزرگوار [[ظهور]] نکرده است. تمام وجود [[پیامبر]] {{صل}} [[اعجاز]] است. نه فقط قرآنش [[اعجاز]] است، بلکه تمام وجودش [[اعجاز]] است.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[جاذبه و دافعه علی (کتاب)|جاذبه و دافعه علی]] مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۲۷۷-۲۸۸.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']] صفحه ۸۹ تا ۹۶.</ref>
سخنان [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} [[معجزه]] است؛ به‌خصوص با توجه به سوابقی که آن حضرت داشت. کودکی که [[سرنوشت]]، او را یتیم قرار داد، دوران شیرخوارگی‌اش در بادیه گذشته است و در [[مکه]]، سرزمین بی‌سوادی، بزرگ شده و زیر دست هیچ معلم و مربی‌ای کار نکرده است، مسافرت‌هایش به دو سفر کوچک محدود بوده، آن هم سفر بازرگانی به خارج جزیرة‌العرب، و با هیچ [[فیلسوف]]، [[حکیم]] و دانشمندی برخورد نداشته است؛ با این حال [[قرآن]] به زبان او جاری می‌شود و بر [[قلب]] [[مقدس]] او نازل می‌شود و خود او سخنانی می‌گوید و آن‌چنان حکیمانه که با سخنان تمام حکمای عالم نه تنها [[برابری]] می‌کند، بلکه بر آنها [[برتری]] دارد. مثلاً شما ببینید در زمینه مسئولیت‌های اجتماعی، این شخصیت بزرگ چگونه [[سخن]] می‌گوید؟ می‌فرماید: مردمی سوار کشتی شدند و دریایی پهناور را طی می‌کردند. یک نفر را دیدند که دارد جای خودش را سوراخ می‌کند. یک نفر از اینها نرفت دست او را بگیرد. چون دستش را نگرفتند، [[آب]] وارد کشتی شد و همه آنها غرق شدند، و این چنین است [[عاقبت]] [[فساد]]. توضیح اینکه؛ یک نفر در [[جامعه]] مشغول [[فساد]] می‌شود، مرتکب [[منکرات]] می‌شود. یکی نگاه می‌کند می‌گوید به من چه! دیگری می‌گوید من و او را که در یک قبر [[دفن]] نمی‌کنند. [[فکر]] نمی‌کند که مَثَل [[جامعه]]، مَثَل کشتی است. اگر در یک کشتی [[آب]] وارد بشود، ولو از [[جایگاه]] یک فرد وارد بشود، تنها آن فرد را غرق نمی‌کند، بلکه همه مسافران را یک‌جا غرق می‌کند. آیا درباره [[مساوات]] افراد بنی‌آدم، سخنی از این بالاتر می‌توان گفت: {{عربی|"اَلنَّاسُ سَوَاءٌ کَأَسْنَانِ الْمُشْطِ"}}<ref>تحف العقول، ص ۳۶۸.</ref> شانه را نگاه کنید، دندانه‌های آن را ببینید. آیا یکی از دندانه‌های آن از دندانه دیگر بلندتر هست؟ نه. [[انسان‌ها]] مانند دندانه‌های شانه برابر یکدیگرند. ببینید در آن محیط و در آن زمان، انسانی این چنین درباره [[مساوات]] [[انسان‌ها]] [[سخن]] می‌گوید که بعد از هزار و چهارصد سال هنوز کسی به این خوبی [[سخن]] نگفته است! این جمله را شنیده‌اید: هیچ ملتی به [[مقام]] [[قداست]] نمی‌رسد مگر آن‌گاه که افراد ضعیفش بتوانند حقوقشان را از اقویا مطالبه کنند، بدون لکنت زبان.<ref>نهج البلاغه، نامه ۵۳.</ref> اگر کسی این [[توفیق]] را پیدا بکند که سخنان [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]] {{صل}} را از متون کتب معتبر جمع‌آوری کند و هم [[توفیق]] پیدا کند که [[سیره]] [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} را به سبک [[سیره]] تحلیلی از روی مدارک معتبر، جمع و تجزیه و تحلیل بکند، آن‌وقت معلوم می‌شود که در همه [[جهان]]، شخصیتی مانند این شخص بزرگوار [[ظهور]] نکرده است. تمام وجود [[پیامبر]] {{صل}} [[اعجاز]] است. نه فقط قرآنش [[اعجاز]] است، بلکه تمام وجودش [[اعجاز]] است.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[جاذبه و دافعه علی (کتاب)|جاذبه و دافعه علی]] مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۲۷۷-۲۸۸.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۸۹ تا ۹۶.</ref>


==سخنانی کوتاه، اما بلند==
== سخنانی کوتاه، اما بلند ==
#نمی‌توان همه را به [[مال]] [[راضی]] کرد، اما به [[حسن]] خلق، می‌توان.
# نمی‌توان همه را به [[مال]] [[راضی]] کرد، اما به [[حسن]] خلق، می‌توان.
#ناداری بلا است، از آن بدتر، بیماری تن، و از بیماری تن دشوارتر، بیماری [[دل]].
# ناداری بلا است، از آن بدتر، بیماری تن، و از بیماری تن دشوارتر، بیماری [[دل]].
#[[مؤمن]]، همواره در جست‌وجوی [[حکمت]] است.  
# [[مؤمن]]، همواره در جست‌وجوی [[حکمت]] است.  
#از نشر [[دانش]] نمی‌توان جلوگیری کرد.  
# از نشر [[دانش]] نمی‌توان جلوگیری کرد.  
#[[مسلمان]] آن است که [[مسلمانان]] از دست و زبان او در [[آسایش]] باشند.  
# [[مسلمان]] آن است که [[مسلمانان]] از دست و زبان او در [[آسایش]] باشند.  
#راهنمای به کار نیک، خود کننده آن کار است.  
# راهنمای به کار نیک، خود کننده آن کار است.  
#هر دل‌سوخته‌ای را [[عاقبت]] پاداشی است.
# هر دل‌سوخته‌ای را [[عاقبت]] پاداشی است.
#[[پروردگار]] همه یکی است و پدر همه یکی. همه [[فرزند]] آدمید و [[آدم]] از خاک است. گرامی‌ترین شما نزد [[خداوند]]، [[پرهیزکارترین]] شما است.
# [[پروردگار]] همه یکی است و پدر همه یکی. همه [[فرزند]] آدمید و [[آدم]] از خاک است. گرامی‌ترین شما نزد [[خداوند]]، [[پرهیزکارترین]] شما است.
#از لجاج بپرهیزید که انگیزه آن، [[نادانی]] و حاصل آن، پشیمانی است.  
# از لجاج بپرهیزید که انگیزه آن، [[نادانی]] و حاصل آن، پشیمانی است.  
#[[خشم]] مگیر و اگر گرفتی، لختی در [[قدرت]] کردگار بیندیش.  
# [[خشم]] مگیر و اگر گرفتی، لختی در [[قدرت]] کردگار بیندیش.  
#به صورت متملقان، خاک بپاشید.
# به صورت متملقان، خاک بپاشید.
#سخت‌ترین [[دشمن]] تو، همانا [[نفس]] اماره است که در میان دو پهلوی تو جا دارد.
# سخت‌ترین [[دشمن]] تو، همانا [[نفس]] اماره است که در میان دو پهلوی تو جا دارد.
#دلاورترین [[مردم]] آن است که بر هوای [[نفس]]، غالب آید.  
# دلاورترین [[مردم]] آن است که بر هوای [[نفس]]، غالب آید.  
#با هوای [[نفس]] خود [[نبرد]] کنید تا مالک وجود خود گردید.  
# با هوای [[نفس]] خود [[نبرد]] کنید تا مالک وجود خود گردید.  
#[[راستی]] به [[دل]] [[آرامش]] می‌بخشد و از [[دروغ]]، [[شک]] و پریشانی می‌زاید.  
# [[راستی]] به [[دل]] [[آرامش]] می‌بخشد و از [[دروغ]]، [[شک]] و پریشانی می‌زاید.  
#[[مؤمن]] آسان انس می‌گیرد و مأنوس دیگران می‌شود.  
# [[مؤمن]] آسان انس می‌گیرد و مأنوس دیگران می‌شود.  
#[[مؤمنان]] همچو اجزای یک بنا، همدیگر را نگه می‌دارند.  
# [[مؤمنان]] همچو اجزای یک بنا، همدیگر را نگه می‌دارند.  
#[[مردم]] مانند دندانه‌های شانه، با هم برابرند.
# [[مردم]] مانند دندانه‌های شانه، با هم برابرند.
#فقری سخت‌تر از [[نادانی]] و ثروتی بالاتر از [[خردمندی]] و عبادتی والاتر از [[تفکر]] نیست.
# فقری سخت‌تر از [[نادانی]] و ثروتی بالاتر از [[خردمندی]] و عبادتی والاتر از [[تفکر]] نیست.
#[[شرافت]] [[مؤمن]] در شب زنده‌داری و [[عزت]] او در [[بی‌نیازی]] از دیگران است.
# [[شرافت]] [[مؤمن]] در شب زنده‌داری و [[عزت]] او در [[بی‌نیازی]] از دیگران است.
#[[دانشمندان]]، تشنه آموختن‌اند.  
# [[دانشمندان]]، تشنه آموختن‌اند.  
#دلباختگی، کر و کور می‌کند.  
# دلباختگی، کر و کور می‌کند.  
#دست [[خدا]] با [[جماعت]] است.  
# دست [[خدا]] با [[جماعت]] است.  
#[[پرهیزکاری]]، [[جان]] و تن را [[آسایش]] می‌بخشد.
# [[پرهیزکاری]]، [[جان]] و تن را [[آسایش]] می‌بخشد.
#با [[خانواده]] خود به‌سر بردن، از گوشه [[مسجد]] گرفتن، نزد خداون پسندیده‌تر است.
# با [[خانواده]] خود به‌سر بردن، از گوشه [[مسجد]] گرفتن، نزد خداون پسندیده‌تر است.
#[[بهترین]] [[دوست]] شما آن است که معایب شما را به شما بنماید.  
# [[بهترین]] [[دوست]] شما آن است که معایب شما را به شما بنماید.  
#[[دانش]] را به بند نوشتن درآورید.  
# [[دانش]] را به بند نوشتن درآورید.  
#تا [[عقل]] کسی را نیازموده‌اید، به [[اسلام]] آوردن او وقعی نگذارید.
# تا [[عقل]] کسی را نیازموده‌اید، به [[اسلام]] آوردن او وقعی نگذارید.
#هر [[صاحب]] خردی از [[امت]] مرا چهار چیز ضروری است: گوش دادن به [[علم]]، به‌خاطر سپردن و منتشر ساختن [[دانش]] و بدان عمل کردن.
# هر [[صاحب]] خردی از [[امت]] مرا چهار چیز ضروری است: گوش دادن به [[علم]]، به‌خاطر سپردن و منتشر ساختن [[دانش]] و بدان عمل کردن.
#[[مؤمن]] از یک سوراخ، دو بار گزیده نمی‌شود.  
# [[مؤمن]] از یک سوراخ، دو بار گزیده نمی‌شود.  
#من برای [[امت]] خود، از بی‌تدبیری [[بیم]] دارم نه از [[فقر]].
# من برای [[امت]] خود، از بی‌تدبیری [[بیم]] دارم نه از [[فقر]].
#نیرومندی به [[زور]] بازو نیست، نیرومند کسی است که بر [[خشم]] خود غالب آید.
# نیرومندی به [[زور]] بازو نیست، نیرومند کسی است که بر [[خشم]] خود غالب آید.
#[[بهترین]] [[مردم]]، سودمندترین آنان به حال دیگران‌اند.  
# [[بهترین]] [[مردم]]، سودمندترین آنان به حال دیگران‌اند.  
#[[بهترین]] خانه شما آن است که یتیمی در آن به [[عزت]] زندگی کند.  
# [[بهترین]] خانه شما آن است که یتیمی در آن به [[عزت]] زندگی کند.  
#چه خوب است [[ثروت]] [[حلال]] در دست مرد نیک.  
# چه خوب است [[ثروت]] [[حلال]] در دست مرد نیک.  
#دوستیِ خود را به دوستت ظاهر کن تا رشته [[محبت]] محکم‌تر شود.
# دوستیِ خود را به دوستت ظاهر کن تا رشته [[محبت]] محکم‌تر شود.
#[[مردم]] را از دوستانشان بشناسید؛ چه، [[انسان]] هم‌خوی خود را به [[دوستی]] می‌گیرد.
# [[مردم]] را از دوستانشان بشناسید؛ چه، [[انسان]] هم‌خوی خود را به [[دوستی]] می‌گیرد.
#[[گناه]] [[پنهان]]، به [[صاحب]] [[گناه]] زیان می‌رساند؛ [[گناه]] [[آشکار]]، به [[جامعه]].
# [[گناه]] پنهان، به [[صاحب]] [[گناه]] زیان می‌رساند؛ [[گناه]] آشکار، به [[جامعه]].
#در بهبودی کار [[دنیا]] بکوشید اما در کار [[آخرت]] چنان کنید که گویی فردا رفتنی باشید.
# در بهبودی کار [[دنیا]] بکوشید اما در کار [[آخرت]] چنان کنید که گویی فردا رفتنی باشید.
#روزی را در قعر [[زمین]] بجویید.
# روزی را در قعر [[زمین]] بجویید.
#چه بسا که از [[خودستایی]]، از [[قدر]] خود می‌کاهند و از [[فروتنی]]، بر [[مقام]] خود می‌افزایند.
# چه بسا که از [[خودستایی]]، از [[قدر]] خود می‌کاهند و از [[فروتنی]]، بر [[مقام]] خود می‌افزایند.
#سنگین‌ترین چیزی که در ترازوی اعمال گذارده می‌شود، خوش‌خویی است.
# سنگین‌ترین چیزی که در ترازوی اعمال گذارده می‌شود، خوش‌خویی است.
#[[مرگ]]، ما را از هر ناصحی بی‌نیاز می‌کند.  
# [[مرگ]]، ما را از هر ناصحی بی‌نیاز می‌کند.  
#نفرین باد بر کسی که بار خود را به دوش دیگران بگذارد.  
# نفرین باد بر کسی که بار خود را به دوش دیگران بگذارد.  
#[[زیبایی]] شخص، در گفتار او است.  
# [[زیبایی]] شخص، در گفتار او است.  
#[[عبادت]]، هفت گونه است که از همه والاتر، طلب روزی [[حلال]] است.
# [[عبادت]]، هفت گونه است که از همه والاتر، طلب روزی [[حلال]] است.
#از [[ناسزا]] گفتن، به جز [[کینه]] [[مردم]]، سودی نمی‌بری.  
# از [[ناسزا]] گفتن، به جز [[کینه]] [[مردم]]، سودی نمی‌بری.  
#چون تو را [[ستایش]] کنند، بگو ای [[خدا]] مرا بهتر از آنچه گمان دارند بساز و آنچه را از من نمی‌دانند بر من ببخش و مرا [[مسئول]] آنچه می‌گویند قرار مده.
# چون تو را [[ستایش]] کنند، بگو ای [[خدا]] مرا بهتر از آنچه گمان دارند بساز و آنچه را از من نمی‌دانند بر من ببخش و مرا [[مسئول]] آنچه می‌گویند قرار مده.
#پس از بت‌پرستیدن، آنچه به من [[نهی]] کرده‌اند، درافتادن با [[مردم]] است.
# پس از بت‌پرستیدن، آنچه به من [[نهی]] کرده‌اند، درافتادن با [[مردم]] است.
#کاری که نسنجیده انجام شود، بسا که احتمال زیان دارد.
# کاری که نسنجیده انجام شود، بسا که احتمال زیان دارد.
#آن که از [[نعمت]] [[سازش]] با [[مردم]] محروم است، از نیکی‌ها یک‌سره محروم خواهد بود.
# آن که از [[نعمت]] [[سازش]] با [[مردم]] محروم است، از نیکی‌ها یک‌سره محروم خواهد بود.
#[[خداوند]] [[دوست]] ندارد که بنده‌ای را بین یارانش، با امتیاز مخصوص ببیند.
# [[خداوند]] [[دوست]] ندارد که بنده‌ای را بین یارانش، با امتیاز مخصوص ببیند.
#دست یکدیگر را به [[دوستی]] بفشارید که [[کینه]] را از [[دل]] می‌برد.
# دست یکدیگر را به [[دوستی]] بفشارید که [[کینه]] را از [[دل]] می‌برد.
#هر که صبح کند و به [[فکر]] [[اصلاح]] کار [[مسلمانان]] نباشد، [[مسلمان]] نیست.
# هر که صبح کند و به [[فکر]] [[اصلاح]] کار [[مسلمانان]] نباشد، [[مسلمان]] نیست.
#خوشرویی [[کینه]] را از [[دل]] می‌برد.
# خوشرویی [[کینه]] را از [[دل]] می‌برد.
#مبادا که [[ترس]] از [[مردم]]، شما را از گفتن [[حقیقت]] بازدارد!  
# مبادا که [[ترس]] از [[مردم]]، شما را از گفتن [[حقیقت]] بازدارد!  
#خردمندترین [[مردم]] کسی است که با دیگران بهتر بسازد.
# خردمندترین [[مردم]] کسی است که با دیگران بهتر بسازد.
#در یک سطح زندگی کنید تا دل‌های شما در یک سطح قرار بگیرد. با یکدیگر در تماس باشید تا به هم مهربان شوید.
# در یک سطح زندگی کنید تا دل‌های شما در یک سطح قرار بگیرد. با یکدیگر در تماس باشید تا به هم مهربان شوید.
#هنگام [[مرگ]]، مردمان می‌پرسند از [[ثروت]] چه باقی گذاشته؟ [[فرشتگان]] می‌پرسند از عمل نیک چه پیش فرستاده؟
# هنگام [[مرگ]]، مردمان می‌پرسند از [[ثروت]] چه باقی گذاشته؟ [[فرشتگان]] می‌پرسند از عمل نیک چه پیش فرستاده؟
#خوشا کسی که زیادی [[مال]] را به دیگران ببخشد و زیادی [[سخن]] را برای خود نگاه دارد.
# خوشا کسی که زیادی [[مال]] را به دیگران ببخشد و زیادی [[سخن]] را برای خود نگاه دارد.
#تا [[دل]] درست نشود، [[ایمان]] درست نخواهد شد و تا زبان درست نشود، [[دل]] درست نخواهد شد.
# تا [[دل]] درست نشود، [[ایمان]] درست نخواهد شد و تا زبان درست نشود، [[دل]] درست نخواهد شد.
#[[بهترین]] کار خیر، [[اصلاح]] بین [[مردم]] است.
# [[بهترین]] کار خیر، [[اصلاح]] بین [[مردم]] است.
#خدایا، مرا به [[دانش]] توانگر ساز و به [[بردباری]] زینت بخش و به [[پرهیزگاری]] گرامی دار و به تندرستی [[زیبایی]] ده.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۲۰۷-۲۱۱</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']] صفحه ۸۹ تا ۹۶.</ref>
# خدایا، مرا به [[دانش]] توانگر ساز و به [[بردباری]] زینت بخش و به [[پرهیزگاری]] گرامی دار و به تندرستی [[زیبایی]] ده.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۲۰۷-۲۱۱</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۸۹ تا ۹۶.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:1368969.jpg|22px]] [[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]
{{پایان منابع}}


==منابع==
== پانویس ==
* [[پرونده:1368969.jpg|22px]] [[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']].
{{پانویس}}


==پانویس==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس2}}
{{پیامبر خاتم افقی}}
[[رده:پیامبر خاتم]]
[[رده:پیامبر خاتم]]
[[رده:سخنان پیامبر خاتم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۹ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۱۹

عمق کلام

پیامبر اکرم (ص) درباره سخنان خودش فرمود: " أُعْطِیتُ جَوَامِعَ الْکَلِمِ"؛[۱] خدا به من کلمات جامع داده است؛ خدا به من قدرتی داده است که با یک سخن کوچک یک دنیا مطلب می‌توانم بگویم. در حدیث معروفی، پیامبر اکرم فرمود: "نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ بَلَغَهَا مَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا"؛ خدا خرم سازد چهره آن بنده‌ای را که سخن مرا بشنود و ضبط کند و برساند به کسانی که آنها از من نشنیده‌اند. بعد این جمله را اضافه فرمود: "فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَیْرُ فَقِیهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ"؛[۲] فرق فقه با فهم این است که فهم، مطلق فهمیدن است و فقه، فهم عمیق را می‌گویند. وقتی که فقه به کلام اطلاق بشود، یعنی سخنی که عمق زیاد دارد. فرمود: بسا مردمی که حامل یک سخن عمیق‌اند ولی خودشان عمیق نیستند. جمله را همیشه نقل می‌کند، ولی خودش نمی‌تواند به عمق آن پی ببرد. باز فرمود: بسا مردمی که جمله‌ای را، فقهی را حمل می‌کنند، یعنی جمله‌ای را که از من شنیده‌اند، حفظ دارند، فقیه هم هستند، ولی نقل می‌کند برای کسی که از خود او فقیه‌تر و عمیق‌تر است و عمق فکرش بیشتر است. او که وقتی برایش نقل می‌کند چیزهایی می‌فهمد که خود این که برای او نقل کرده نمی‌فهمد.[۳]

سیری در سخنان

سخنان پیامبر (ص) معجزه است؛ به‌خصوص با توجه به سوابقی که آن حضرت داشت. کودکی که سرنوشت، او را یتیم قرار داد، دوران شیرخوارگی‌اش در بادیه گذشته است و در مکه، سرزمین بی‌سوادی، بزرگ شده و زیر دست هیچ معلم و مربی‌ای کار نکرده است، مسافرت‌هایش به دو سفر کوچک محدود بوده، آن هم سفر بازرگانی به خارج جزیرة‌العرب، و با هیچ فیلسوف، حکیم و دانشمندی برخورد نداشته است؛ با این حال قرآن به زبان او جاری می‌شود و بر قلب مقدس او نازل می‌شود و خود او سخنانی می‌گوید و آن‌چنان حکیمانه که با سخنان تمام حکمای عالم نه تنها برابری می‌کند، بلکه بر آنها برتری دارد. مثلاً شما ببینید در زمینه مسئولیت‌های اجتماعی، این شخصیت بزرگ چگونه سخن می‌گوید؟ می‌فرماید: مردمی سوار کشتی شدند و دریایی پهناور را طی می‌کردند. یک نفر را دیدند که دارد جای خودش را سوراخ می‌کند. یک نفر از اینها نرفت دست او را بگیرد. چون دستش را نگرفتند، آب وارد کشتی شد و همه آنها غرق شدند، و این چنین است عاقبت فساد. توضیح اینکه؛ یک نفر در جامعه مشغول فساد می‌شود، مرتکب منکرات می‌شود. یکی نگاه می‌کند می‌گوید به من چه! دیگری می‌گوید من و او را که در یک قبر دفن نمی‌کنند. فکر نمی‌کند که مَثَل جامعه، مَثَل کشتی است. اگر در یک کشتی آب وارد بشود، ولو از جایگاه یک فرد وارد بشود، تنها آن فرد را غرق نمی‌کند، بلکه همه مسافران را یک‌جا غرق می‌کند. آیا درباره مساوات افراد بنی‌آدم، سخنی از این بالاتر می‌توان گفت: "اَلنَّاسُ سَوَاءٌ کَأَسْنَانِ الْمُشْطِ"[۴] شانه را نگاه کنید، دندانه‌های آن را ببینید. آیا یکی از دندانه‌های آن از دندانه دیگر بلندتر هست؟ نه. انسان‌ها مانند دندانه‌های شانه برابر یکدیگرند. ببینید در آن محیط و در آن زمان، انسانی این چنین درباره مساوات انسان‌ها سخن می‌گوید که بعد از هزار و چهارصد سال هنوز کسی به این خوبی سخن نگفته است! این جمله را شنیده‌اید: هیچ ملتی به مقام قداست نمی‌رسد مگر آن‌گاه که افراد ضعیفش بتوانند حقوقشان را از اقویا مطالبه کنند، بدون لکنت زبان.[۵] اگر کسی این توفیق را پیدا بکند که سخنان رسول اکرم (ص) را از متون کتب معتبر جمع‌آوری کند و هم توفیق پیدا کند که سیره پیامبر اکرم (ص) را به سبک سیره تحلیلی از روی مدارک معتبر، جمع و تجزیه و تحلیل بکند، آن‌وقت معلوم می‌شود که در همه جهان، شخصیتی مانند این شخص بزرگوار ظهور نکرده است. تمام وجود پیامبر (ص) اعجاز است. نه فقط قرآنش اعجاز است، بلکه تمام وجودش اعجاز است.[۶][۷]

سخنانی کوتاه، اما بلند

  1. نمی‌توان همه را به مال راضی کرد، اما به حسن خلق، می‌توان.
  2. ناداری بلا است، از آن بدتر، بیماری تن، و از بیماری تن دشوارتر، بیماری دل.
  3. مؤمن، همواره در جست‌وجوی حکمت است.
  4. از نشر دانش نمی‌توان جلوگیری کرد.
  5. مسلمان آن است که مسلمانان از دست و زبان او در آسایش باشند.
  6. راهنمای به کار نیک، خود کننده آن کار است.
  7. هر دل‌سوخته‌ای را عاقبت پاداشی است.
  8. پروردگار همه یکی است و پدر همه یکی. همه فرزند آدمید و آدم از خاک است. گرامی‌ترین شما نزد خداوند، پرهیزکارترین شما است.
  9. از لجاج بپرهیزید که انگیزه آن، نادانی و حاصل آن، پشیمانی است.
  10. خشم مگیر و اگر گرفتی، لختی در قدرت کردگار بیندیش.
  11. به صورت متملقان، خاک بپاشید.
  12. سخت‌ترین دشمن تو، همانا نفس اماره است که در میان دو پهلوی تو جا دارد.
  13. دلاورترین مردم آن است که بر هوای نفس، غالب آید.
  14. با هوای نفس خود نبرد کنید تا مالک وجود خود گردید.
  15. راستی به دل آرامش می‌بخشد و از دروغ، شک و پریشانی می‌زاید.
  16. مؤمن آسان انس می‌گیرد و مأنوس دیگران می‌شود.
  17. مؤمنان همچو اجزای یک بنا، همدیگر را نگه می‌دارند.
  18. مردم مانند دندانه‌های شانه، با هم برابرند.
  19. فقری سخت‌تر از نادانی و ثروتی بالاتر از خردمندی و عبادتی والاتر از تفکر نیست.
  20. شرافت مؤمن در شب زنده‌داری و عزت او در بی‌نیازی از دیگران است.
  21. دانشمندان، تشنه آموختن‌اند.
  22. دلباختگی، کر و کور می‌کند.
  23. دست خدا با جماعت است.
  24. پرهیزکاری، جان و تن را آسایش می‌بخشد.
  25. با خانواده خود به‌سر بردن، از گوشه مسجد گرفتن، نزد خداون پسندیده‌تر است.
  26. بهترین دوست شما آن است که معایب شما را به شما بنماید.
  27. دانش را به بند نوشتن درآورید.
  28. تا عقل کسی را نیازموده‌اید، به اسلام آوردن او وقعی نگذارید.
  29. هر صاحب خردی از امت مرا چهار چیز ضروری است: گوش دادن به علم، به‌خاطر سپردن و منتشر ساختن دانش و بدان عمل کردن.
  30. مؤمن از یک سوراخ، دو بار گزیده نمی‌شود.
  31. من برای امت خود، از بی‌تدبیری بیم دارم نه از فقر.
  32. نیرومندی به زور بازو نیست، نیرومند کسی است که بر خشم خود غالب آید.
  33. بهترین مردم، سودمندترین آنان به حال دیگران‌اند.
  34. بهترین خانه شما آن است که یتیمی در آن به عزت زندگی کند.
  35. چه خوب است ثروت حلال در دست مرد نیک.
  36. دوستیِ خود را به دوستت ظاهر کن تا رشته محبت محکم‌تر شود.
  37. مردم را از دوستانشان بشناسید؛ چه، انسان هم‌خوی خود را به دوستی می‌گیرد.
  38. گناه پنهان، به صاحب گناه زیان می‌رساند؛ گناه آشکار، به جامعه.
  39. در بهبودی کار دنیا بکوشید اما در کار آخرت چنان کنید که گویی فردا رفتنی باشید.
  40. روزی را در قعر زمین بجویید.
  41. چه بسا که از خودستایی، از قدر خود می‌کاهند و از فروتنی، بر مقام خود می‌افزایند.
  42. سنگین‌ترین چیزی که در ترازوی اعمال گذارده می‌شود، خوش‌خویی است.
  43. مرگ، ما را از هر ناصحی بی‌نیاز می‌کند.
  44. نفرین باد بر کسی که بار خود را به دوش دیگران بگذارد.
  45. زیبایی شخص، در گفتار او است.
  46. عبادت، هفت گونه است که از همه والاتر، طلب روزی حلال است.
  47. از ناسزا گفتن، به جز کینه مردم، سودی نمی‌بری.
  48. چون تو را ستایش کنند، بگو ای خدا مرا بهتر از آنچه گمان دارند بساز و آنچه را از من نمی‌دانند بر من ببخش و مرا مسئول آنچه می‌گویند قرار مده.
  49. پس از بت‌پرستیدن، آنچه به من نهی کرده‌اند، درافتادن با مردم است.
  50. کاری که نسنجیده انجام شود، بسا که احتمال زیان دارد.
  51. آن که از نعمت سازش با مردم محروم است، از نیکی‌ها یک‌سره محروم خواهد بود.
  52. خداوند دوست ندارد که بنده‌ای را بین یارانش، با امتیاز مخصوص ببیند.
  53. دست یکدیگر را به دوستی بفشارید که کینه را از دل می‌برد.
  54. هر که صبح کند و به فکر اصلاح کار مسلمانان نباشد، مسلمان نیست.
  55. خوشرویی کینه را از دل می‌برد.
  56. مبادا که ترس از مردم، شما را از گفتن حقیقت بازدارد!
  57. خردمندترین مردم کسی است که با دیگران بهتر بسازد.
  58. در یک سطح زندگی کنید تا دل‌های شما در یک سطح قرار بگیرد. با یکدیگر در تماس باشید تا به هم مهربان شوید.
  59. هنگام مرگ، مردمان می‌پرسند از ثروت چه باقی گذاشته؟ فرشتگان می‌پرسند از عمل نیک چه پیش فرستاده؟
  60. خوشا کسی که زیادی مال را به دیگران ببخشد و زیادی سخن را برای خود نگاه دارد.
  61. تا دل درست نشود، ایمان درست نخواهد شد و تا زبان درست نشود، دل درست نخواهد شد.
  62. بهترین کار خیر، اصلاح بین مردم است.
  63. خدایا، مرا به دانش توانگر ساز و به بردباری زینت بخش و به پرهیزگاری گرامی دار و به تندرستی زیبایی ده.[۸][۹]

منابع

پانویس

  1. شیخ طوسی، امالی، ج ۲، صص ۹۸ و ۹۹.
  2. شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج ۱، ص ۳۹۲.
  3. مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۴۲ و ۴۳.
  4. تحف العقول، ص ۳۶۸.
  5. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  6. مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه علی مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۲۷۷-۲۸۸.
  7. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص ۸۹ تا ۹۶.
  8. مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۲۰۷-۲۱۱
  9. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص ۸۹ تا ۹۶.