عکبر بن جدیر اسدی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = اصحاب امام علی | عنوان مدخل  = عکبر بن جدیر اسدی | مداخل مرتبط = [[عکبر بن جدیر اسدی در تاریخ اسلامی]] - [[عکبر بن جدیر اسدی در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[عکبر بن جدیر اسدی در تاریخ اسلامی]] - [[عکبر بن جدیر اسدی در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط  = }}
{{جعبه اطلاعات اصحاب
| نام = عکبر بن جدیر اسدی
| مشهور به =
| نام تصویر = تصویر نمادین جنگ صفین.jpg
| عرض تصویر =
| توضیح تصویر = تصویر نمادین جنگ صفین
| نام کامل = عکبر بن جدیر اسدی
| نام‌های دیگر =
| جنسیت = مرد
| کنیه = 
| لقب = 
| اهل = 
| از قبیله = [[بنی‌اسد]]
| از تیره = 
| پدر = 
| مادر = 
| همسر =
| پسر = 
| دختر = 
| خواهر =
| برادر = 
| خویشاوندان =
| وابستگان =
| تاریخ تولد =   
| محل تولد = 
| محل زندگی =
| تاریخ درگذشت =     
| محل درگذشت = 
| تاریخ شهادت =
| محل شهادت = 
| طول عمر =   
| محل دفن = 
| دین =
| مذهب =
| از اصحاب = [[امام علی]]
| از طبقه =
| در جنگ = {{فهرست جعبه افقی| [[جنگ جمل]] | [[جنگ صفین]] }}
| نقش‌ها = 
| فعالیت‌ها =
| علت شهرت = 
| علت درگذشت =
| علت شهادت = 
| راوی از =
| روایات مشهور = 
| مشایخ او = 
| راویان از او =   
| آخرین راوی از او =
}}


==مقدمه==
== مقدمه ==
*عکبر از [[اصحاب]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود. و از مردان [[شجاع]]، [[دلاور]] و از افراد [[پارسا]] و سخنوران عصر خود بود و در [[جنگ جمل]] و [[صفین]] [[حضرت علی]]{{ع}} را [[یاری]] کرد<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۰۱۲.</ref>.
عکبر از [[اصحاب امیرالمؤمنین]] {{ع}} بود. و از مردان [[شجاع]]، [[دلاور]] و از افراد [[پارسا]] و سخنوران عصر خود بود و در [[جنگ جمل]] و [[صفین]] [[حضرت علی]] {{ع}} را [[یاری]] کرد<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۰۱۲.</ref>.


==تلاش عکبر در [[جنگ جمل]] و [[صفین]]==
== تلاش عکبر در [[جنگ جمل]] و [[صفین]] ==
#طبق [[نقل]] [[شیخ مفید]]؛ وی در [[جنگ جمل]] در رکاب [[حضرت علی]]{{ع}} با [[ناکثین]] جنگید و در همین [[نبرد]] [[فرماندهی]] پیاده [[نظام]] [[قبیله]] اسد را عهده‌دار بود و [[محمد بن طلحه]] را به [[هلاکت]] رسانید<ref>الجمل، ص۳۲۱.</ref>.
طبق [[نقل]] [[شیخ مفید]]؛ وی در [[جنگ جمل]] در رکاب [[حضرت علی]] {{ع}} با [[ناکثین]] جنگید و در همین [[نبرد]] [[فرماندهی]] پیاده [[نظام]] [[قبیله]] اسد را عهده‌دار بود و [[محمد بن طلحه]] را به [[هلاکت]] رسانید<ref>الجمل، ص۳۲۱.</ref>.
#عکبر این [[مرد]] [[پارسا]] و سخنور، روزی در [[صفین]] در برابر [[حضرت علی]]{{ع}} برخاست و گفت: ای [[امیرمؤمنان]]، ما را از [[خداوند]] عهدی در دست است که با وجود آن به [[مردمان]] نیازی نداریم، ما بر [[شامیان]] [[گمان]] [[پایداری]] داشتیم و ایشان نیز از ما [[انتظار]] پافشاری داشتند، ما پافشاری کردیم و آنان نیز [[پایداری]] نمودند. من از [[پایداری]] دنیادوستان در برابر پافشاری [[آخرت]] جویان و نیز از [[شکیبایی]] [[اهل حق]] در برابر [[اهل باطل]] و دلدادگان به [[دنیا]] در شگفت شدم، بعد نگاه کردم و چیزی که بیشتر مرا به [[عجب]] وامی‌داشت [[جهل]] و نادانی‌ام به این آیۀ شریفه است: {{متن قرآن|الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ}}<ref>«الف لام میم * آیا مردم پنداشته‌اند همان بگویند ایمان آورده‌ایم وانهاده می‌شوند و آنان را نمی‌آزمایند؟ * و بی‌گمان پیشینیان آنان را (نیز) آزموده‌ایم، و همانا خداوند راستگویان را خوب می‌شناسد و دروغگویان را (نیز) نیک می‌شناسد» سوره عنکبوت، آیه ۱-۳.</ref>. پس از این [[سخنان امیرالمؤمنین]] [[علی]]{{ع}} در [[حق]] وی [[دعا]] کرد و او را [[ستایش]] نمود <ref>وقعة صفین، ص۴۵۰.</ref>.
عکبر این [[مرد]] [[پارسا]] و سخنور، روزی در [[صفین]] در برابر [[حضرت علی]] {{ع}} برخاست و گفت: ای [[امیرمؤمنان]]، ما را از [[خداوند]] عهدی در دست است که با وجود آن به [[مردمان]] نیازی نداریم، ما بر [[شامیان]] [[گمان]] [[پایداری]] داشتیم و ایشان نیز از ما [[انتظار]] پافشاری داشتند، ما پافشاری کردیم و آنان نیز [[پایداری]] نمودند. من از [[پایداری]] دنیادوستان در برابر پافشاری [[آخرت]] جویان و نیز از [[شکیبایی]] [[اهل حق]] در برابر [[اهل باطل]] و دلدادگان به [[دنیا]] در شگفت شدم، بعد نگاه کردم و چیزی که بیشتر مرا به [[عجب]] وامی‌داشت [[جهل]] و نادانی‌ام به این آیۀ شریفه است: {{متن قرآن|الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ}}<ref>«الف لام میم * آیا مردم پنداشته‌اند همان بگویند ایمان آورده‌ایم وانهاده می‌شوند و آنان را نمی‌آزمایند؟ * و بی‌گمان پیشینیان آنان را (نیز) آزموده‌ایم، و همانا خداوند راستگویان را خوب می‌شناسد و دروغگویان را (نیز) نیک می‌شناسد» سوره عنکبوت، آیه ۱-۳.</ref>. پس از این [[سخنان امیرالمؤمنین]] [[علی]] {{ع}} در [[حق]] وی [[دعا]] کرد و او را [[ستایش]] نمود <ref>وقعة صفین، ص۴۵۰.</ref>.
#[[نصر بن مزاحم]] [[نقل]] می‌کند: یکی از روزهای [[جنگ صفین]] [[عوف بن مجزأة]] از [[شجاعان]] [[سپاه معاویه]] به صحنۀ [[جنگ]] آمد و فریاد زد: [[اهل عراق]]! آیا کسی هست که شمشیرش به او [[عصیان]] کرده باشد و به [[جنگ]] من بیاید؟ کسی حاضر نشد با وی [[نبرد]] کند، از این‌رو عراقی‌ها فریاد برآوردند عکبر مرد میدان اوست و با او بجنگد، لذا عکبر این پارسای [[دلاور]] به [[تنهایی]] به میدان او رفت و با او جنگید و [[مردم]] نظاره می‌کردند و این دو [[دلاور]] به همدیگر نیزه می‌زدند و [[جنگ]] می‌کردند، ولی ناگهان عکبر چنان ضربه‌ای به عوف زد که نقش بر [[زمین]] شد و به [[هلاکت]] رسید و بلافاصله یکه و تنها به [[جایگاه]] [[معاویه]] پیش روی کرد. در این هنگام محافظان و اطرافیان [[معاویه]] شمشیرها و نیزه‌ها را کشیدند و دور [[معاویه]] حلقه زدند و از پیشروی عکبر جلوگیری نمودند. عکبر از دور صدا زد: "ای پسر [[هند]]! من [[غلام]] اسدی‌ام و تو سزاوار [[مرگ]] و [[هلاکت]] هستی". اما دیگر نتوانست جلو برود و به [[سپاه امام]]{{ع}} بازگشت.
[[نصر بن مزاحم]] [[نقل]] می‌کند: یکی از روزهای [[جنگ صفین]] [[عوف بن مجزأة]] از [[شجاعان]] [[سپاه معاویه]] به صحنۀ [[جنگ]] آمد و فریاد زد: [[اهل عراق]]! آیا کسی هست که شمشیرش به او [[عصیان]] کرده باشد و به [[جنگ]] من بیاید؟ کسی حاضر نشد با وی [[نبرد]] کند، از این‌رو عراقی‌ها فریاد برآوردند عکبر مرد میدان اوست و با او بجنگد، لذا عکبر این پارسای [[دلاور]] به [[تنهایی]] به میدان او رفت و با او جنگید و [[مردم]] نظاره می‌کردند و این دو [[دلاور]] به همدیگر نیزه می‌زدند و [[جنگ]] می‌کردند، ولی ناگهان عکبر چنان ضربه‌ای به عوف زد که نقش بر [[زمین]] شد و به [[هلاکت]] رسید و بلافاصله یکه و تنها به [[جایگاه]] [[معاویه]] پیش روی کرد. در این هنگام محافظان و اطرافیان [[معاویه]] شمشیرها و نیزه‌ها را کشیدند و دور [[معاویه]] حلقه زدند و از پیشروی عکبر جلوگیری نمودند. عکبر از دور صدا زد: «ای پسر [[هند]]! من [[غلام]] اسدی‌ام و تو سزاوار [[مرگ]] و [[هلاکت]] هستی». اما دیگر نتوانست جلو برود و به [[سپاه امام]] {{ع}} بازگشت.
*[[امیرمؤمنان]]{{ع}} از این همه جرئت و [[همت]] عکبر در تعجب شد لذا به او فرمود: "این چه کاری بود که کردی و خود را به سراپرده [[خیمه]] [[معاویه]] نزدیک ساختی؟ دیگر خودت را به [[هلاکت]] نینداز". او پاسخ داد: [[یا علی]]! قصدم [[هلاکت]] و نابودی پسر [[هند]] بود.
 
*آری، در رکاب [[امیرمؤمنان]] این چنین شیردلان با [[ایمان]] و [[عاشقان]] به [[راه]] [[اهل‌بیت پیامبر]] بودند و جنگیدند اما در آخر امر جمعی ظاهر بین و یا افراد دودل و دنیاپرست [[فریب]] [[حیله]] و [[مکر]] [[معاویه]] را خوردند و نگذاشتند [[یاران]] [[راستین]] [[علی]]{{ع}} کار [[معاویه]] را یکسره نمایند و [[اسلام محمدی]] را از [[شرّ]] این [[حاکم]] دغل باز و به ظاهر [[مسلمان]] [[نجات]] دهند.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۰۱۲-۱۰۱۴.</ref>
[[امیرمؤمنان]] {{ع}} از این همه جرئت و [[همت]] عکبر در تعجب شد لذا به او فرمود: «این چه کاری بود که کردی و خود را به سراپرده [[خیمه]] [[معاویه]] نزدیک ساختی؟ دیگر خودت را به [[هلاکت]] نینداز». او پاسخ داد: [[یا علی]]! قصدم [[هلاکت]] و نابودی پسر [[هند]] بود.
آری، در رکاب [[امیرمؤمنان]] این چنین شیردلان با [[ایمان]] و [[عاشقان]] به [[راه]] [[اهل‌بیت پیامبر]] بودند و جنگیدند اما در آخر امر جمعی ظاهر بین و یا افراد دودل و دنیاپرست [[فریب]] [[حیله]] و [[مکر]] [[معاویه]] را خوردند و نگذاشتند [[یاران]] [[راستین]] [[علی]] {{ع}} کار [[معاویه]] را یکسره نمایند و [[اسلام محمدی]] را از [[شرّ]] این [[حاکم]] دغل باز و به ظاهر [[مسلمان]] [[نجات]] دهند.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۰۱۲-۱۰۱۴.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[بنی‌اسد]] (قبیله)
{{پایان مدخل وابسته}}


== منابع ==
== منابع ==
خط ۲۲: خط ۷۳:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:اصحاب امام علی]]
[[رده:امام علی]]
[[رده:عکبر بن جدیر اسدی]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:بنی‌اسد]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۷ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۹:۴۰

عکبر بن جدیر اسدی
تصویر نمادین جنگ صفین
نام کاملعکبر بن جدیر اسدی
جنسیتمرد
از قبیلهبنی‌اسد
از اصحابامام علی
حضور در جنگ

مقدمه

عکبر از اصحاب امیرالمؤمنین (ع) بود. و از مردان شجاع، دلاور و از افراد پارسا و سخنوران عصر خود بود و در جنگ جمل و صفین حضرت علی (ع) را یاری کرد[۱].

تلاش عکبر در جنگ جمل و صفین

طبق نقل شیخ مفید؛ وی در جنگ جمل در رکاب حضرت علی (ع) با ناکثین جنگید و در همین نبرد فرماندهی پیاده نظام قبیله اسد را عهده‌دار بود و محمد بن طلحه را به هلاکت رسانید[۲]. عکبر این مرد پارسا و سخنور، روزی در صفین در برابر حضرت علی (ع) برخاست و گفت: ای امیرمؤمنان، ما را از خداوند عهدی در دست است که با وجود آن به مردمان نیازی نداریم، ما بر شامیان گمان پایداری داشتیم و ایشان نیز از ما انتظار پافشاری داشتند، ما پافشاری کردیم و آنان نیز پایداری نمودند. من از پایداری دنیادوستان در برابر پافشاری آخرت جویان و نیز از شکیبایی اهل حق در برابر اهل باطل و دلدادگان به دنیا در شگفت شدم، بعد نگاه کردم و چیزی که بیشتر مرا به عجب وامی‌داشت جهل و نادانی‌ام به این آیۀ شریفه است: ﴿الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ[۳]. پس از این سخنان امیرالمؤمنین علی (ع) در حق وی دعا کرد و او را ستایش نمود [۴]. نصر بن مزاحم نقل می‌کند: یکی از روزهای جنگ صفین عوف بن مجزأة از شجاعان سپاه معاویه به صحنۀ جنگ آمد و فریاد زد: اهل عراق! آیا کسی هست که شمشیرش به او عصیان کرده باشد و به جنگ من بیاید؟ کسی حاضر نشد با وی نبرد کند، از این‌رو عراقی‌ها فریاد برآوردند عکبر مرد میدان اوست و با او بجنگد، لذا عکبر این پارسای دلاور به تنهایی به میدان او رفت و با او جنگید و مردم نظاره می‌کردند و این دو دلاور به همدیگر نیزه می‌زدند و جنگ می‌کردند، ولی ناگهان عکبر چنان ضربه‌ای به عوف زد که نقش بر زمین شد و به هلاکت رسید و بلافاصله یکه و تنها به جایگاه معاویه پیش روی کرد. در این هنگام محافظان و اطرافیان معاویه شمشیرها و نیزه‌ها را کشیدند و دور معاویه حلقه زدند و از پیشروی عکبر جلوگیری نمودند. عکبر از دور صدا زد: «ای پسر هند! من غلام اسدی‌ام و تو سزاوار مرگ و هلاکت هستی». اما دیگر نتوانست جلو برود و به سپاه امام (ع) بازگشت.

امیرمؤمنان (ع) از این همه جرئت و همت عکبر در تعجب شد لذا به او فرمود: «این چه کاری بود که کردی و خود را به سراپرده خیمه معاویه نزدیک ساختی؟ دیگر خودت را به هلاکت نینداز». او پاسخ داد: یا علی! قصدم هلاکت و نابودی پسر هند بود. آری، در رکاب امیرمؤمنان این چنین شیردلان با ایمان و عاشقان به راه اهل‌بیت پیامبر بودند و جنگیدند اما در آخر امر جمعی ظاهر بین و یا افراد دودل و دنیاپرست فریب حیله و مکر معاویه را خوردند و نگذاشتند یاران راستین علی (ع) کار معاویه را یکسره نمایند و اسلام محمدی را از شرّ این حاکم دغل باز و به ظاهر مسلمان نجات دهند.[۵]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۰۱۲.
  2. الجمل، ص۳۲۱.
  3. «الف لام میم * آیا مردم پنداشته‌اند همان بگویند ایمان آورده‌ایم وانهاده می‌شوند و آنان را نمی‌آزمایند؟ * و بی‌گمان پیشینیان آنان را (نیز) آزموده‌ایم، و همانا خداوند راستگویان را خوب می‌شناسد و دروغگویان را (نیز) نیک می‌شناسد» سوره عنکبوت، آیه ۱-۳.
  4. وقعة صفین، ص۴۵۰.
  5. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۰۱۲-۱۰۱۴.