ابی بن خلف جمحی قریشی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'دست' به 'دست')
 
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[ابی بن خلف در قرآن]] - [[ابی بن خلف در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[ابی بن خلف در قرآن]] | پرسش مرتبط  = }}


== مقدمه ==
== مقدمه ==
خط ۶: خط ۶:
[[کینه]] ورزی و دشمنی اُبی با [[رسول‌خدا]] {{صل}} از ابتدای [[بعثت]] آشکار است. وی و گروهی از سران [[شرک]] به [[دیدار]] [[ابوطالب]] شتافته، خواستار باز‌ ایستادن رسول‌خدا از [[دعوت به توحید]] شدند.<ref>غررالتبیان، ص‌۴۴۶; مجمع‌البیان، ج‌۸، ص‌۷۲۵‌ـ‌۷۲۶.</ref> وی هم‌چنین دیگران را از [[گرایش]] به اسلام باز می‌داشت. آورده‌اند که "[[عقبة ابن ‌ابی ‌معیط]]" دوستِ صمیمی اُبی که مراوده اندکی نیز با رسول خدا داشت،<ref>جامع‌البیان، مج۱۱، ج‌۱۹، ص‌۱۲; السیرة النبویه، ج‌۱، ص‌۳۶۱.</ref> [[حضرت]] را به ضیافتی [[دعوت]] کرد؛ امّا پیامبر دست به طعام نبُرد تا [[عقبه]] [[شهادتین]] بر [[زبان]] جاری سازد و او نیز چنان کرد. وقتی اُبَی از این‌ روی‌ داد [[آگاه]] شد، بر عقبه سخت [[عتاب]] کرد و عذر نپذیرفت جز آنکه بر چهره پیامبر {{صل}} آب دهان اَفکَنَد.<ref> اسباب‌النزول، ص‌۲۷۹; السیرة النبویه، ج‌۱، ص‌۳۶۱; الدرالمنثور، ج۶، ص‌۲۵۱ و ۲۵۳.</ref> برخی گفته‌اند: او به این کار موفق نشد؛<ref>الدرالمنثور، ج‌۶، ص‌۲۵۱.</ref> امّا عده‌ای بر این باورند که عقبه برای جلب [[رضایت]] اُبی، خواستِ او را برآورد و به سزای [[ارتداد]] خویش، در [[نبرد]] [[بدر]] به [[فرمان پیامبر]] سر از کف بداد.<ref> مجمع‌البیان، ج‌۷، ص‌۲۶۱; الدرالمنثور، ج‌۶، ص‌۲۵۱.</ref>
[[کینه]] ورزی و دشمنی اُبی با [[رسول‌خدا]] {{صل}} از ابتدای [[بعثت]] آشکار است. وی و گروهی از سران [[شرک]] به [[دیدار]] [[ابوطالب]] شتافته، خواستار باز‌ ایستادن رسول‌خدا از [[دعوت به توحید]] شدند.<ref>غررالتبیان، ص‌۴۴۶; مجمع‌البیان، ج‌۸، ص‌۷۲۵‌ـ‌۷۲۶.</ref> وی هم‌چنین دیگران را از [[گرایش]] به اسلام باز می‌داشت. آورده‌اند که "[[عقبة ابن ‌ابی ‌معیط]]" دوستِ صمیمی اُبی که مراوده اندکی نیز با رسول خدا داشت،<ref>جامع‌البیان، مج۱۱، ج‌۱۹، ص‌۱۲; السیرة النبویه، ج‌۱، ص‌۳۶۱.</ref> [[حضرت]] را به ضیافتی [[دعوت]] کرد؛ امّا پیامبر دست به طعام نبُرد تا [[عقبه]] [[شهادتین]] بر [[زبان]] جاری سازد و او نیز چنان کرد. وقتی اُبَی از این‌ روی‌ داد [[آگاه]] شد، بر عقبه سخت [[عتاب]] کرد و عذر نپذیرفت جز آنکه بر چهره پیامبر {{صل}} آب دهان اَفکَنَد.<ref> اسباب‌النزول، ص‌۲۷۹; السیرة النبویه، ج‌۱، ص‌۳۶۱; الدرالمنثور، ج۶، ص‌۲۵۱ و ۲۵۳.</ref> برخی گفته‌اند: او به این کار موفق نشد؛<ref>الدرالمنثور، ج‌۶، ص‌۲۵۱.</ref> امّا عده‌ای بر این باورند که عقبه برای جلب [[رضایت]] اُبی، خواستِ او را برآورد و به سزای [[ارتداد]] خویش، در [[نبرد]] [[بدر]] به [[فرمان پیامبر]] سر از کف بداد.<ref> مجمع‌البیان، ج‌۷، ص‌۲۶۱; الدرالمنثور، ج‌۶، ص‌۲۵۱.</ref>


پس از [[نزول آیات]] اوّل [[سوره روم]] که از [[پیروزی]] [[روم]] بر [[ایران]] خبر می‌داد، اُبی از سرستیز با [[ابوبکر]]، بر عدم تحقّق [[وعده الهی]] شرط بست؛ امّا با تحقّق آن، ابوبکر، صد شتر ماده به چنگ آورد.<ref>تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۴; المیزان، ج۱۶، ص۱۶۳.</ref> [[دشمنی]] اُبی با [[رسول‌خدا]] {{صل}} بدان پایه بود که او را سرسخت‌ترین و [[آزار]] دهنده‌ترین [[دشمنان]] [[رسول خدا]] دانسته‌اند؛<ref>انساب الاشراف، ج‌۱۰، ص‌۲۵۱; البدء والتاریخ، ج‌۳، ص‌۱۵۵.</ref> چنان‌که هرگاه در [[مکّه]] به [[پیامبر]] می‌رسید، می‌گفت: اسبم را [[نیک]] پرورش می‌دهم تا سوار بر آن تو را بکشم.<ref>المنمق، ص‌۴۰۸.</ref> وی در [[توطئه]] [[دارالندوه]] شرکت داشت<ref>مناقب، ج‌۱، ص‌۲۳۳.</ref> و در پی آن در "[[لیلة المبیت]]" کمر به [[قتل پیامبر]] بست <ref>الطبقات، ج‌۱، ص‌۱۷۶.</ref> چون پیامبر مورد [[پذیرش]] [[مردم مدینه]] قرار گرفت، او و [[ابوسفیان]] ضمن نامه‌ای از آنان خواستند تا از [[حمایت]] پیامبر {{صل}} دست بردارند.<ref>المحبر، ص‌۲۷۱.</ref>اُبی، [[جان]] و مالش را بر سر دشمنی با رسول خدا نهاد و از‌ جمله اطعام‌کنندگان [[سپاه]] [[شرک]] در [[غزوه بدر]] بود.<ref> مجمع‌البیان، ج‌۴، ص‌۸۳۲; المنمق، ص‌۳۸۹.</ref> او که بر [[کشتن پیامبر]] {{صل}} [[سوگند]] یاد ‌کرده بود،<ref>دلائل النبوه، ج۱، ص۴۸۳; المعارف، ص‌۴۷۲.</ref> وقتی در [[جنگ اُحد]]، [[یاران]] رسول‌خدا را پراکنده دید، فریاد برآورد: ای [[محمد]]! زنده نمانم اگر تو زنده بمانی؛ سپس خشمگینانه به‌سوی پیامبر تاخت و چون برخی [[اصحاب]]، خواستار رویارویی با [[حمله]] او شدند، پیامبر [[فرمان]] داد همه کناری بایستند؛ امّا [[مصعب]] خود را به پیش انداخت و به ضربه ابی، به [[شهادت]] رسید. در این هنگام، [[پیامبر خدا]] عصای نوک تیز [[حارث بن ‌صمه]] را برداشت و بر گردن اُبی فرود آورد. این ضربت [[اعجازگونه]] پیامبر بانگی سخت از او برآورد. یاران اُبی گفتند: اثر این خراش نه جای آن همه فریاد است. اُبی گفت: اگر این ضربت به همه [[اهل]] بازار "ذی‌المجاز" وارد آید، [[تحمل]] نتوانند کرد؛ زیرا سخن او [[حق]] است که گفت: من به خواست [[خدا]]، اُبی را خواهم کشت. وی پس از آن در راه [[مکّه]] بر اثر همان ضربت به [[هلاکت]] رسید،<ref> المغازی، ج۱، ص‌۲۵۱‌ـ‌۲۵۲; السیرة النبویه، ج‌۳، ص‌۸۴.</ref> و بدین طریق به [[نفرین]] [[پیامبر]]، گرفتار سخت‌ترین [[عذاب الهی]] شد.<ref>مسند احمد، ج‌۱، ص‌۶۸۸.</ref> از [[رسول‌خدا]] {{صل}} [[نقل]] است که سخت‌ترین عذاب‌ها در [[قیامت]]، از آنِ کسی‌است که [[پیامبری]] را کشته باشد یا پیامبری او را بکشد<ref>الحیوان، ج‌۴، ص‌۱۶۱.</ref><ref>[[تقی صادقی|صادقی، تقی]]، [[ابی بن خلف (مقاله)|مقاله «ابی بن خلف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>.
پس از [[نزول آیات]] اوّل [[سوره روم]] که از [[پیروزی]] [[روم]] بر [[ایران]] خبر می‌داد، اُبی از سرستیز با [[ابوبکر]]، بر عدم تحقّق [[وعده الهی]] شرط بست؛ امّا با تحقّق آن، ابوبکر، صد شتر ماده به چنگ آورد.<ref>تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۴; المیزان، ج۱۶، ص۱۶۳.</ref> [[دشمنی]] اُبی با [[رسول‌خدا]] {{صل}} بدان پایه بود که او را سرسخت‌ترین و [[آزار]] دهنده‌ترین [[دشمنان]] [[رسول خدا]] دانسته‌اند؛<ref>انساب الاشراف، ج‌۱۰، ص‌۲۵۱; البدء والتاریخ، ج‌۳، ص‌۱۵۵.</ref> چنان‌که هرگاه در [[مکّه]] به [[پیامبر]] می‌رسید، می‌گفت: اسبم را [[نیک]] پرورش می‌دهم تا سوار بر آن تو را بکشم.<ref>المنمق، ص‌۴۰۸.</ref> وی در [[توطئه]] [[دارالندوه]] شرکت داشت<ref>مناقب، ج‌۱، ص‌۲۳۳.</ref> و در پی آن در "[[لیلة المبیت]]" کمر به [[قتل پیامبر]] بست <ref>الطبقات، ج‌۱، ص‌۱۷۶.</ref> چون پیامبر مورد [[پذیرش]] [[مردم مدینه]] قرار گرفت، او و [[ابوسفیان]] ضمن نامه‌ای از آنان خواستند تا از [[حمایت]] پیامبر {{صل}} دست بردارند.<ref>المحبر، ص‌۲۷۱.</ref>اُبی، [[جان]] و مالش را بر سر دشمنی با رسول خدا نهاد و از‌ جمله اطعام‌کنندگان [[سپاه]] [[شرک]] در [[غزوه بدر]] بود.<ref> مجمع‌البیان، ج‌۴، ص‌۸۳۲; المنمق، ص‌۳۸۹.</ref> او که بر [[کشتن پیامبر]] {{صل}} [[سوگند]] یاد ‌کرده بود،<ref>دلائل النبوه، ج۱، ص۴۸۳; المعارف، ص‌۴۷۲.</ref> وقتی در [[جنگ اُحد]]، [[یاران]] رسول‌خدا را پراکنده دید، فریاد برآورد: ای [[محمد]]! زنده نمانم اگر تو زنده بمانی؛ سپس خشمگینانه به‌سوی پیامبر تاخت و چون برخی [[اصحاب]]، خواستار رویارویی با [[حمله]] او شدند، پیامبر [[فرمان]] داد همه کناری بایستند؛ امّا [[مصعب]] خود را به پیش انداخت و به ضربه ابی، به [[شهادت]] رسید. در این هنگام، [[پیامبر خدا]] عصای نوک تیز [[حارث بن ‌صمه]] را برداشت و بر گردن اُبی فرود آورد. این ضربت [[اعجازگونه]] پیامبر بانگی سخت از او برآورد. یاران اُبی گفتند: اثر این خراش نه جای آن همه فریاد است. اُبی گفت: اگر این ضربت به همه [[اهل]] بازار "ذی‌المجاز" وارد آید، [[تحمل]] نتوانند کرد؛ زیرا سخن او [[حق]] است که گفت: من به خواست [[خدا]]، اُبی را خواهم کشت. وی پس از آن در راه [[مکّه]] بر اثر همان ضربت به [[هلاکت]] رسید،<ref> المغازی، ج۱، ص‌۲۵۱‌ـ‌۲۵۲; السیرة النبویه، ج‌۳، ص‌۸۴.</ref> و بدین طریق به [[نفرین]] [[پیامبر]]، گرفتار سخت‌ترین [[عذاب الهی]] شد.<ref>مسند احمد، ج‌۱، ص‌۶۸۸.</ref> از [[رسول‌خدا]] {{صل}} [[نقل]] است که سخت‌ترین عذاب‌ها در [[قیامت]]، از آنِ کسی‌است که [[پیامبری]] را کشته باشد یا پیامبری او را بکشد<ref>الحیوان، ج‌۴، ص‌۱۶۱.</ref><ref>[[تقی صادقی|صادقی، تقی]]، [[ابی بن خلف (مقاله)|مقاله «ابی بن خلف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص 65-67.</ref>.
 
== ابی بن خلف در [[شأن نزول]] ==


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
خط ۲۴: خط ۲۲:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:ابی بن خلف جمحی قریشی]]
[[رده:دشمنان اهل بیت]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۰۶

مقدمه

اُبی ‌بن خلف و برادرش امیه، از اشراف قریش در جاهلیت بودند که در دشمنی با پیامبر (ص) و مسلمانان، گوی سبقت از دیگران می‌ربودند. او از دلیران عرب بود؛ چنان‌که عمرو بن عاص در مشاجره‌ای با عمارة ‌بن ولید بن مغیره می‌گوید: من از همه بزرگان بهره‌ای برده‌ام، از اُبی دلیری را.[۱] آن‌چه در زندگانی اُبی دیده می‌شود، سراسر تکبُّر و سرکشی است. امام علی (ع) در احتجاج با دانش‌مندی یهودی، اُبی را از فرعون‌هایی می‌شمارد که پیامبر (ص) به‌سوی آنان برانگیخته شده است.[۲] به روایتی، سبب پیدایش پیمانِ جوان‌مردان (حلف‌الفضول) که رسول خدا حتی پس از اسلام بدان مباهات می‌کرد،[۳] ستم اُبی در معامله با قیس‌ بن‌ شیبه یا لمیس‌ بن‌ سعد بود. شعر لمیس نیز بر آن گواه است.[۴] هم‌چنین آورده‌اند: وقتی امیه یکی از بردگانش را شکنجه می‌کرد، اُبی می‌گفت: عذابش را افزون ‌کن.[۵]

کینه ورزی و دشمنی اُبی با رسول‌خدا (ص) از ابتدای بعثت آشکار است. وی و گروهی از سران شرک به دیدار ابوطالب شتافته، خواستار باز‌ ایستادن رسول‌خدا از دعوت به توحید شدند.[۶] وی هم‌چنین دیگران را از گرایش به اسلام باز می‌داشت. آورده‌اند که "عقبة ابن ‌ابی ‌معیط" دوستِ صمیمی اُبی که مراوده اندکی نیز با رسول خدا داشت،[۷] حضرت را به ضیافتی دعوت کرد؛ امّا پیامبر دست به طعام نبُرد تا عقبه شهادتین بر زبان جاری سازد و او نیز چنان کرد. وقتی اُبَی از این‌ روی‌ داد آگاه شد، بر عقبه سخت عتاب کرد و عذر نپذیرفت جز آنکه بر چهره پیامبر (ص) آب دهان اَفکَنَد.[۸] برخی گفته‌اند: او به این کار موفق نشد؛[۹] امّا عده‌ای بر این باورند که عقبه برای جلب رضایت اُبی، خواستِ او را برآورد و به سزای ارتداد خویش، در نبرد بدر به فرمان پیامبر سر از کف بداد.[۱۰]

پس از نزول آیات اوّل سوره روم که از پیروزی روم بر ایران خبر می‌داد، اُبی از سرستیز با ابوبکر، بر عدم تحقّق وعده الهی شرط بست؛ امّا با تحقّق آن، ابوبکر، صد شتر ماده به چنگ آورد.[۱۱] دشمنی اُبی با رسول‌خدا (ص) بدان پایه بود که او را سرسخت‌ترین و آزار دهنده‌ترین دشمنان رسول خدا دانسته‌اند؛[۱۲] چنان‌که هرگاه در مکّه به پیامبر می‌رسید، می‌گفت: اسبم را نیک پرورش می‌دهم تا سوار بر آن تو را بکشم.[۱۳] وی در توطئه دارالندوه شرکت داشت[۱۴] و در پی آن در "لیلة المبیت" کمر به قتل پیامبر بست [۱۵] چون پیامبر مورد پذیرش مردم مدینه قرار گرفت، او و ابوسفیان ضمن نامه‌ای از آنان خواستند تا از حمایت پیامبر (ص) دست بردارند.[۱۶]اُبی، جان و مالش را بر سر دشمنی با رسول خدا نهاد و از‌ جمله اطعام‌کنندگان سپاه شرک در غزوه بدر بود.[۱۷] او که بر کشتن پیامبر (ص) سوگند یاد ‌کرده بود،[۱۸] وقتی در جنگ اُحد، یاران رسول‌خدا را پراکنده دید، فریاد برآورد: ای محمد! زنده نمانم اگر تو زنده بمانی؛ سپس خشمگینانه به‌سوی پیامبر تاخت و چون برخی اصحاب، خواستار رویارویی با حمله او شدند، پیامبر فرمان داد همه کناری بایستند؛ امّا مصعب خود را به پیش انداخت و به ضربه ابی، به شهادت رسید. در این هنگام، پیامبر خدا عصای نوک تیز حارث بن ‌صمه را برداشت و بر گردن اُبی فرود آورد. این ضربت اعجازگونه پیامبر بانگی سخت از او برآورد. یاران اُبی گفتند: اثر این خراش نه جای آن همه فریاد است. اُبی گفت: اگر این ضربت به همه اهل بازار "ذی‌المجاز" وارد آید، تحمل نتوانند کرد؛ زیرا سخن او حق است که گفت: من به خواست خدا، اُبی را خواهم کشت. وی پس از آن در راه مکّه بر اثر همان ضربت به هلاکت رسید،[۱۹] و بدین طریق به نفرین پیامبر، گرفتار سخت‌ترین عذاب الهی شد.[۲۰] از رسول‌خدا (ص) نقل است که سخت‌ترین عذاب‌ها در قیامت، از آنِ کسی‌است که پیامبری را کشته باشد یا پیامبری او را بکشد[۲۱][۲۲].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. الاغانی، ج‌۱۸، ص‌۱۲۹.
  2. الاحتجاج، ج‌۱، ص‌۵۱۱.
  3. الاغانی، ج۱۷، ص‌۲۸۹.
  4. الاغانی، ج۱۷، ص‌۲۸۸‌ـ‌۲۹۹.
  5. اسدالغابه، ج‌۶، ص‌۲۴۱.
  6. غررالتبیان، ص‌۴۴۶; مجمع‌البیان، ج‌۸، ص‌۷۲۵‌ـ‌۷۲۶.
  7. جامع‌البیان، مج۱۱، ج‌۱۹، ص‌۱۲; السیرة النبویه، ج‌۱، ص‌۳۶۱.
  8. اسباب‌النزول، ص‌۲۷۹; السیرة النبویه، ج‌۱، ص‌۳۶۱; الدرالمنثور، ج۶، ص‌۲۵۱ و ۲۵۳.
  9. الدرالمنثور، ج‌۶، ص‌۲۵۱.
  10. مجمع‌البیان، ج‌۷، ص‌۲۶۱; الدرالمنثور، ج‌۶، ص‌۲۵۱.
  11. تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۴; المیزان، ج۱۶، ص۱۶۳.
  12. انساب الاشراف، ج‌۱۰، ص‌۲۵۱; البدء والتاریخ، ج‌۳، ص‌۱۵۵.
  13. المنمق، ص‌۴۰۸.
  14. مناقب، ج‌۱، ص‌۲۳۳.
  15. الطبقات، ج‌۱، ص‌۱۷۶.
  16. المحبر، ص‌۲۷۱.
  17. مجمع‌البیان، ج‌۴، ص‌۸۳۲; المنمق، ص‌۳۸۹.
  18. دلائل النبوه، ج۱، ص۴۸۳; المعارف، ص‌۴۷۲.
  19. المغازی، ج۱، ص‌۲۵۱‌ـ‌۲۵۲; السیرة النبویه، ج‌۳، ص‌۸۴.
  20. مسند احمد، ج‌۱، ص‌۶۸۸.
  21. الحیوان، ج‌۴، ص‌۱۶۱.
  22. صادقی، تقی، مقاله «ابی بن خلف»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲، ص 65-67.