ولایت در لغت: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
(۹۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{ولایت}}
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = ولایت
| موضوع مرتبط = ولایت
| عنوان مدخل  = [[ولایت]]
| عنوان مدخل  = ولایت
| مداخل مرتبط = [[ولایت در لغت]] - [[ولایت در قرآن]] - [[ولایت در حدیث]] - [[ولایت در کلام اسلامی]] - [[ولایت در فقه اسلامی]] - [[ولایت در فلسفه اسلامی]] - [[ولایت در عرفان اسلامی]] - [[ولایت در فقه سیاسی]] - [[ولایت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]
| مداخل مرتبط = [[ولایت در لغت]] - [[ولایت در قرآن]] - [[ولایت در حدیث]] - [[ولایت در کلام اسلامی]] - [[ولایت در فقه اسلامی]] - [[ولایت در فلسفه اسلامی]] - [[ولایت در عرفان اسلامی]] - [[ولایت در فقه سیاسی]] - [[ولایت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}
==مقدمه==
اصل و ریشه کلمه [[ولایت]] از "[[ولی]]" است؛ لذا معنای آن را بررسی می‌کنیم، "ولْی" به سکون لام بر وزن "رمْی"، مصدر است و به مفهموم [[قرب]] آمده؛ گفته می‌شود: {{عربی|داره ولی داري}}؛ [[خانه]] او نزدیک [[خانه]] من است. بنابر گفته برخی [[اهل]] لغت: "کلمه "وَلْی‌"، هنگام [[اراده]] اسم مصدر از آن، "وَلِی‌" مثل: نَعْی و نَعِی می‌شود"<ref>تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰، کلمه ولی.</ref>. با ملاحظه کتاب‌های لغت به نظر می‌رسد کلمه "[[ولی]]"، به معنای مطلق [[قرب]] باشد که اعم از [[قرب]] [[حسی]] و غیر [[حسی]] است؛ چنان که گفته‌اند: {{عربی|ولْی، اصل يدل علی قرب}}<ref>مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۴۱.</ref>، {{عربی|الولْی، القرب و الدنوّ}}<ref>تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۴۴۷؛ تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰؛ القاموس المحیط‍‌، ص۱۲۰۹؛ مجمل اللغة، ج۴، ص۹۳۶؛ محیط‍ المحیط‍‌، ۹۸۵.</ref>، بدون این که [[قرب]] را به [[قرب]] [[حسی]] یا غیر [[حسی]] [[مقید]] کنند، و این نبودن قید، نشانه آن است که "ولْی"، به مفهوم [[قرب]] مطلق و [[حقیقت]] در همان [[قرب]] مطلق است. اما درباره کلمه "ولی‌" اسم مصدر و مشتقات آن، معانی گوناگونی در کتاب‌های لغت ذکر گردیده، به‌گونه‌ای که در بعضی از آنها نوشته شده است: برای کلمه ولی، معانی کثیری است و بعد حدود ٢۱ معنا برای آن بیان می‌کنند و شواهدش را نیز می‌آورند<ref>تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰، کلمه ولی.</ref>؛ معانی‌ای همانندِ [[محب]]، [[صدیق]]، مالک، [[ناصر]]، صهر، [[عبد]]، ابن عم، معتَق، معتِق، حلیف، [[عقید]]، [[امارت]]، خطّه، [[سلطان]]، تابع، [[منعم علیه]] و....<ref>[[عبدالله حق‌جو|حق‌جو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۳۳.</ref>.


برای کلمه "ولایت" نیز معانی گوناگونی همچون: صاحب [[اختیار]]، [[سرپرست]]، [[سلطان]]، [[سلطنت]] و [[امارت]]، مَحبت و [[دوستی]]، [[نصرت]]، [[قرب]] و [[قرابت]] و بلاد [[سلطان]] به کار برده شده است. در این که کدام یک، معنای [[حقیقی]] کلمه "ولایت" به [[فتح]] یا کسر واو می‌باشد، [[اختلاف]] است و از آثار [[اهل]] لغت به دست می‌آید که لغویان در این باره دو دسته‌اند: عده‌ای هر دو کلمه را به یک معنا گرفته‌اند و برخی بین آن دو تفاوت قائل شده‌اند.
'''"ولایت"''' از ریشه وَلْیْ است و دو معنا برای این ریشه بیان شده است: [[قرب]] و نزدیک شدن؛ آمدن چیزی در پی چیز دیگر؛ بدون آنکه فاصله‌ای میان آن دو باشد. اما کلمۀ «ولایت» به کسر واو، مصدر «والی» است به معنای [[امارت]] و [[سلطنت]] و وَلایت به فتح واو، مصدر «ولیّ‌» است به معانی صاحب اختیار، [[سرپرست]]، [[سلطان]] و ... . هرچند معنای حقیقی ولایت، همان [[قرب]] است و در موردی که قرینه خاصی برای [[اراده]] یکی از این معانی نبود، باید همان معنای کلی [[قرب]] در نظر گرفته شود.


دسته اول، سه بیان دارند:
== ریشه لغوی ولی ==
#هر دو کلمه به معنای [[نصرت]] و [[یاری]] کردن است<ref>الصحاح، ج۶، ص۲۵۳ و مصباح‌المنیر، ۳۹۶.</ref>؛
واژه‌ «ولایت» از ریشه (وَلْیْ) گرفته شده‌؛ اما ساختار [[افعال]] ماضی و مضارع این ریشه به دو صورت ذکر شده است:
#هر دو کلمه به معنای [[قرابت]] است<ref>محیط المحیط، ۹۸۶.</ref>؛
# {{عربی|وَلِیَه یَلِیهِ}}، به کسر لام در هر دو مورد.
#هر دو کلمه به معنای [[تولی]] امر و [[سلطنت]] است و مانند کلمه "الدلالة" است که [[فتح]] و کسر دال آن موجب ایجاد دو معنا نمی‌شود<ref>مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۶.</ref>.
# {{عربی|وَلَیَ یَلِی}}، بر وزن وَعَدَ یَعِدُ<ref>{{عربی|وَ فِی الْفِعْلِ لُغَتَانِ أَکْثَرُهُمَا (وَلِیَه) (یَلِیهِ) بِکَسْرَتَیْنِ و الثَّانِیَةُ مِنْ بَابِ وَعَدَ وَ هِیَ قَلِیلَةُ الاسْتِعْمَالِ}}، فیومی، المصباح المنیر، ج‏۲، ص۶۷۲.</ref>.


دسته دوم از [[اهل]] لغت، بیانات متفاوتی دارند:
لغت‌شناسان برای واژه «وَلْی» دو معنای کلی ذکر کرده‌اند:  
#ولایت به [[فتح]] واو به معنای بلاد [[سلطان]] و به کسر واو به مفهوم [[امارت]] و [[سلطنت]] است<ref>تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۴۴۹.</ref>؛
# '''[[قرب]] و نزدیک شدن:''' در موجودات مادی، شرط تأثیر و تأثر این است که نزدیک هم باشند. وقتی نزدیکی برقرار شد زمینه تأثیر و تأثر هم فراهم می‌شود و یکی در دیگری تصرف می‌کند یا هر دو در هم تصرف می‌کنند. این معنای دیگری است که علاوه بر قرب، از کلمه «[[ولایت]]» فهمیده می‌شود<ref>[[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[در پرتو ولایت (کتاب)|در پرتو ولایت]]، ص۲۶۴.</ref>. به همین جهت برخی گفته‌اند: اصل در معنای "ولی"، شدت قرب و نزدیکی دو شیء یا بیشتر به یکدیگر است<ref>کتاب مقاییس‌اللغة می‌گوید: {{عربی|جَلَسَ‏ ممّا يَلِينى‏، أى يُقارِبُنی}} و سپس اضافه می‌کند: اینکه به بارانی که بلافاصله بعد از [[باران]] بهاری {{عربی|الوَسمِی}} می‌بارد {{عربی|الوَلِیّ}} گفته شده، به خاطر آن است که بعد از آن می‌بارد: {{عربی|المَطَر يجى‏ءُ بعد الوَسْمىّ، سمِّى‏ بذلك‏ لأنَّه‏ يلى‏ الوسمِىّ‏}}معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۴۱. همین بیان را فیومی در المصباح المنیر ذکر می‌کند و می‌گوید: {{عربی|الولی مثل الفلس، بمعنی القرب و حصول الثانی بعد الأول من غیر فصل}} المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ج۲، ص۶۷۲.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۴ ص۴۳؛ [[عبدالله حق‌جو|حق‌جو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص۳۳.</ref>
#ولایت به [[فتح]] واو به معنای [[نصرت]] و به کسر واو به معنای [[امارت]] و [[تولی]] امر است<ref>لسان العرب، ج۱۵، ص۳۱۲ و مفردات راغب، کلمه ولی.</ref>؛
# '''آمدن چیزی در پی چیز دیگر؛ بدون آنکه فاصله‌ای میان آن دو باشد'''<ref>{{عربی|الوَلْیُ: مِثْلُ فَلْسِ الْقُرْبُ... وَ قِیلَ (الْوَلْیُ) حُصُولُ الثَّانِی بَعْدَ الْأَوَّلِ مِنْ غَیْرِ فَصْل‏}}، فیومی، المصباح المنیر، ج‏۲، ص۶۷۲.</ref> که می‌توان از آن به «اتصال و پیوند دو شیء» تعبیر کرد.
#ولایت به کسر واو و [[فتح]] آن به معنای [[نصرت]] و به کسر واو فقط‍ به معنای [[امارت]] و [[سلطه]] است<ref>ما اتفق لفظه و اختلف معناه، ص۴۷۱؛ مجمل اللغة، ج۴، ص۹۳۷.</ref>؛
#برخی لغت‌نویسان گفته‌اند: در نحوه حرکت "واو" چند قول است و بعد از ذکر اقوال، می‌نویسند: "عمده مطلب این که [[ولایت]] با [[فتح]] واو، مصدر است و با کسر، اسم مصدر، در مصدر به معنای [[نصرت]] و [[یاری]] کردن است و در اسم مصدر مثل خِیاطة است، چون [[حکومت]] کردن و متولی امور شدن، خودش یک نوع از صناعت و حرفه است"<ref>تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰، کلمه ولی.</ref>.


از معانی ولایت، دو معنای آن؛
علاوه بر این دو معنا، برای کلمه "ولی‌" (اسم مصدر) و مشتقات آن، معانی گوناگون دیگری در کتاب‌های لغت ذکر شده، به‌گونه‌ای که برخی این معانی را تا ٢۱ معنا نیز دانسته‌اند<ref>تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰، کلمه ولی.</ref>، از قبیل: تسلّط، [[قدرت]]، [[فرمانروایی]]، [[محبّت]] و [[دوستی]]، کمک و [[یاری]]، عهده‌دار شدن کاری با [[مسئولیت]] و سِمَتی، [[حکم]]، [[سلطنت]]، پشتیبانی، [[زمامداری]]، [[سرپرستی]] و تصرّف در اشیا و امور [[انسان‌ها]]<ref>اقرب الموارد، ج۵، (ل - ی)، ص۸۳۲-۸۳۳، ماده «ولی»، فرهنگ نوین، ص۸۱۵، ماده «ولی»؛ مجمع البحرین، ج۲، النهایة، ج۵، ماده «ولی»؛ المختار من صحاح اللغة، ص۵۸۴، مادّه «ولی».</ref>. [[خلیل]] فراهیدی در این باره می‌نویسد: “وَلِی الرجل، یعنی، پشت کرد و اینکه فلانی بر چیزی مسلط شده، هنگامی که آن چیز در اختیارش قرار گرفت”<ref>{{عربی|"و وَلَّى الرجل، أي: أدبر. و اسْتَوْلَى فلان على شي‏ء، إذا صار في يده"}}، خلیل بن احمد، فراهیدی، العین، ج۸، ص۳۶۶.</ref>. ابن منظور نیز می‌نویسد: “ولی در (از) [[نام‌های خداوند]] متعال است، ولی همان ناصر است و گفته شده که ولی [[مسئول]] امور عالم و مخلوقاتی است که [[قائم]] به او هستند”<ref>محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷.</ref>.
# [[سلطنت]] و [[امارت]]؛
# [[قرابت]] و نزدیکی؛ مورد توجه [[اهل]] لغت واقع شده و برخی هر یک از آن دو را معنای [[حقیقی]] [[ولایت]] می‌دانند.


کسانی که قائلند معنای [[حقیقی]] ولایت، [[سلطنت]] و [[امارت]] است، دو [[دلیل]] می‌آورند:
اگر در معانی ذکر شده دقت شود، همگی نوع خاصی از نزدیکی هستند که با تأثیر و تأثر و سرپرستی و تصرّف در امور همراه هستند. این معنای از [[ولایت]] همان معنای مورد نظر [[قرآن]] و [[اسلام]] است؛ چون [[مفسران]] ولایت قرآنی را نیز [[قرب]] و نزدیکی خاصی می‌دانند که با نوع یا انواعی از تأثیر و تأثّر، تصرف، تملک، [[تدبیر]]، سرپرستی و مانند آن همراه است<ref>ر. ک: علامه طباطبائی، المیزان، ج۵، ص۳۶۸- ۳۶۹؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۳۶۵.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۱۵۶؛ [[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۱۵۶- ۱۵۸؛ [[عبدالله حق‌جو|حق‌جو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص۳۴-۳۶؛ [[اصغرآقا مهدوی|مهدوی، اصغرآقا]] و [[سید محمد صادق کاظمی|کاظمی، سید محمد صادق]]، [[کلیات فقه سیاسی (کتاب)|کلیات فقه سیاسی]]، ص۱۶۱.</ref>
# [[نقل]] [[اهل]] لغت، چنان که بعضی تصریح کرده‌اند که [[حقیقت]] ولایت، همان [[تولی]] امر و [[سلطنت]] است؛
#تبادر<ref>الجوامع و الفوارق، ۱۲۶؛ دلیل بر تبادر به معنای سلطنت و حکومت، مراجعه به متون کتاب‌های اصیل عربی، همانندِ تاریخ طبری یا الکامل فی‌التاریخ، و تتبع کاربردهای عرفی این واژه، گویای این حقیقت است که از میان معانی مختلف ولایت، شایع‌ترین کاربرد آن، همین سلطنت و فرمانروایی است به طوری که می‌توان گفت: واژه [[ولایت]] به طور طبیعی به امارت و زمامداری، منصرف است، مگر این که قرینه‌ای در میان باشد.</ref>، یعنی آنچه از کلمه [[ولایت]] به [[ذهن]] متبادر می‌شود و [[ذهن]] [[انسان]] آن را می‌یابد و می‌فهمد، همان معنای [[امارت]] و [[سلطنت]] است نَه غیر آن.


کسانی که معتقدند معنای [[حقیقی]] ولایت، [[قرابت]] است، نیز دو [[دلیل]] دارند:
با این وجود هنگامی که این واژه در روابط انسانی و امور اجتماعی به کار می‌رود، بیانگر تدبیر و ولایت [[ولیّ]] بر مُوَلَّی علیه خود است<ref>چنان که ابن‌اثیر معنای اصلی ولایت را مقید به سه قید می‌کند که اگر با هم جمع نشوند، معنای ولایت محقق نمی‌گردد؛ آن سه شرط عبارت‌اند از: تدبیر، قدرت بر اعمال تدبیر و بالاخره فعلیت آن. النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۵، ص۲۲۷ و شاید به همین دلیل است که ابن‌منظور نیز معنای «الولی» را مدبر و متصرف در امور عالم معنا می‌کند و می‌گوید: {{عربی|الولی، المتولی الأمور العالم و الخلائق، القائم بها، و من أسمائه عزوجل الوالی؛ و هو مالک الأشیاء جمیعها التصرف فیها}} لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۴ ص۴۳؛ [[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص۴۲.</ref>
#از باب {{عربی|ترد الاشياء إلی أصولها}}، باید دید ریشه [[ولایت]] به چه معناست، ریشه اصلی ولایت، ولْی به معنای [[قرب]] است، چنان که [[اهل]] لغت چنین نوشته‌اند: {{عربی|و أصله القرب و الدنو}}<ref>مجمع‌البحرین، ج۱، ص۴۶۲ و تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۳۲۱.</ref>؛
#در تمام مشتقات کلمه ولی، معنای [[قرب]] وجود داشته و سایر معانی [[ولایت]] نیز به این معنا برمی‌گردد، چنان که بعضی نوشته‌اند: {{عربیالباب كلّه راجع الی القرب}}<ref>مقاییس‌اللغة، ج۶، ص۱۴۲.</ref>.


اما آنچه درباره معنای [[حقیقی]] [[ولایت]] به [[سلطنت]] و [[امارت]]، استناد به [[نقل]] برخی [[اهل]] لغت شده، نمی‌تواند [[دلیل]] بر معنای [[حقیقی]] باشد؛ زیرا برخی دیگر [[اهل]] لغت با آن [[نظریه]] [[مخالفت]] کرده‌اند، و [[دلیل]] تبادر نیز، قابل مناقشه است که تبادری، حاکی از معنای [[حقیقی]] است که عام باشد، در حالی که تبادر مذکور خاص و در بعضی موارد، همانند [[تاریخ‌نگاری]] وجود دارد؛ افزون بر آن، در معنای [[سلطنت]] و [[حکومت]]، یا [[سرپرست]]، مآل جامعی نیست که موارد دیگر را شامل شود، ولی در [[ولایت]] به معنای [[قرب]] امکانش است.
== معناشناسی ولایت ==
اما کلمۀ «ولایت» که به فتح و کسر واو استعمال شده، در هر دو صورت مصدر است؛ چنان که گفته می‌شود: {{عربی|ولی الشیء و علیه وَلایة و وِلایة}}<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۵، ص۴۰۷، به نقل از ابن سید؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۱۲۰۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج ۲۰، ص۳۱۰؛ بستانی، محیط المحیط، ص۱۲۰۹.</ref> منتهی «[[وِلایت]]» به کسر واو، مصدر «والی» به معنای [[امارت]] و [[سلطنت]] است، اما وَلایت به فتح واو، مصدر «ولیّ‌» ضدّ «عدوّ» است<ref>فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۱۲۰۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج ۲۰؛ به‌ هرحال، عنصر اصلی در معنای واژه ولایت «نزدیک‌بودن» است و معانی دیگر این واژه به همین معنا بازمی‌گردد. واژه‏‌هایی همچون «ارتباط»، «پیوند» و «اتصال» می‌تواند تا حدی هم‌معنای آن واژه باشد؛ اما باز هیچ‌یک‌ معادل دقیق آن نیستند. [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[حکیمانه‌ترین حکومت (کتاب)|حکیمانه‌ترین حکومت]]، ص۳۸.</ref>. [[ولایت]] به معانی صاحب اختیار، [[سرپرست]]، [[سلطان]]، [[نصرت]]، [[محبّت]]، [[دوستی]]، [[قرابت]] و خطّه و بلاد سلطان، به‌کار برده می‌شود.  


بنابراین، با توجه به مطالب فوق، معنای [[حقیقی]] ولایت، همان [[قرب]] است، و در موردی که قرینه خاصی برای [[اراده]] یکی از این معانی نبود، باید همان معنای کلی [[قرب]] را در نظر بگیریم، مثلاً اگر گفته شد: [[ولایت]] از آنِ خداست، باید گفت مراد، [[معیت]] [[خداوند]] با همه موجودات است. بنابراین، معلوم می‌شود [[مالکیت]] در [[تدبیر]] و تکفل امور و عهده‌دار شدن [[احکام]] و مسائل مُوَلی علیه، لازمه و نتیجه حاصل از [[ولایت]] است نَه اصل [[حقیقت]] و معنای مطابقی آن و هر جا [[ولایت]] را به مفهوم [[حکومت]]، [[امارت]] و [[سلطنت]] [[تفسیر]] می‌کنند، [[تفسیر]] به لوازم معنا کرده‌اند نه بیان معنای [[حقیقی]] آن؛ زیرا [[قرب]] به دو قسم [[حسی]] و غیر [[حسی]] تقسیم می‌شود و [[امارت]]، تکفل امور و [[تدبیر]] مسائل مُوَلی علیه، از لوازم قِسم دوم است. به عبارت دیگر: آن امور بعد از تحقق [[قرب]] [[حسی]] یا غیر [[حسی]] است و [[امارت]] و [[سلطنت]] از لوازم و نتیجه معنای [[قرابت]] غیر [[حسی]] و [[ولایت]] است نَه معنای اصلی ولایت.<ref>[[عبدالله حق‌جو|حق‌جو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۳۴-۳۶.</ref>
در اینکه کدام یک از دو معنای کلی فوق، معنای [[حقیقی]] کلمه "[[ولایت]]" به فتح یا کسر واو است، در میان اهل لغت [[اختلاف]] بوده و لغویان در این خصوص دو دسته‌ شده‌اند: عده‌ای هر دو کلمه را به یک معنا گرفته‌اند و برخی بین آن دو تفاوت قائل شده‌اند<ref>[[عبدالله حق‌جو|حق‌جو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص۳۴-۳۶؛ [[اصغرآقا مهدوی|مهدوی، اصغرآقا]] و [[سید محمد صادق کاظمی|کاظمی، سید محمد صادق]]، [[کلیات فقه سیاسی (کتاب)|کلیات فقه سیاسی]]، ص۱۶۱.</ref>. هر چند معنای [[قرب]] در باب ولایت محوری است. [[راغب اصفهانی]] در مفردات گفته است "قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگری به نحوی که فاصله در کار نباشد را ولایه می‌گویند، به همین مناسبت طبعاً این کلمه دربارۀ [[قرب]] و نزدیکی به کار رفته است اعم از [[قرب]] مکانی و قرب معنوی و باز به همین مناسبت دربارۀ [[دوستی]]، [[یاری]] و معانی دیگری استعمال شده است چون در همۀ اینها نوعی مباشرت و اتصال وجود دارد". راغب اصفهانی راجع به کلمۀ "ولایت" از نظر استعمال می‌گوید: "ولایت به کسر واو به معنای [[نصرت]] است و اما وَلایت به فتح واو به معنای تصدی و صاحب اختیاری یک کار است و گفته شده است که معنای هر دو یکی است و [[حقیقت]] آنها، همان تصدی و صاحب اختیاری است"<ref>مفردات، ج۱، ص۸۸۵.</ref>.


ولی، [[مولی]]، [[ولاء]]، [[ولایت]] و نظایر آن همگی از ریشه "وَلی" به معنای نزدیکی است. این واژه یکی از پراستعمالترین واژه‌های [[قرآن کریم]] است که به صورت‌های گوناگونی به کار رفته است. معنای اصلی واژه ولی و ولایت، قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگر است، به گونه‌ای که فاصله‌ای میانشان نباشد. بر این اساس، اگر دو چیز آنچنان به هم نزدیک و متصل گردند که چیز دیگری میان آنها نباشد و هیچ فاصله‌ای با هم نداشته باشند، این‌گونه اتصال و [[ارتباط]] را [[تولّی]]، و نزدیکی به این صورت را "ولایت" گویند، چه نزدیکی مکانی و مادی باشد و چه غیر مادی و [[معنوی]]. به همین [[دلیل]]، [[ولایت]] به معنای لغوی، هر نوع [[قرب]] و اتصال بی‌واسطه مادی و [[معنوی]] اشیاء و موجودات را شامل می‌شود<ref>راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، واژه «ولی».</ref>.
'''دسته اول، سه بیان دارند:'''
# هر دو کلمه به معنای [[نصرت]] و یاری کردن است<ref>الصحاح، ج۶، ص۲۵۳ و مصباح‌المنیر، ۳۹۶.</ref>؛
# هر دو کلمه به معنای [[قرابت]] است<ref>محیط المحیط، ۹۸۶.</ref>؛
# هر دو کلمه به معنای [[تولی]] امر و [[سلطنت]] است و مانند کلمه "الدلالة" است که فتح و کسر دال آن موجب ایجاد دو معنا نمی‌شود<ref>مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۶.</ref>.


افزون بر معنای ذکر شده، معانی دیگری نیز برای [[ولایت]] ذکر کرده‌اند. از قبیل: تسلّط، [[قدرت]]، [[فرمانروایی]]، [[محبّت]] و [[دوستی]]، کمک و [[یاری]]، عهده‌دار شدن کاری با [[مسئولیت]] و سمتی، [[حکم]]، [[سلطنت]]، [[پشتیبانی]]، [[زمامداری]]، [[سرپرستی]] و تصرّف در اشیا و امور [[انسان‌ها]]<ref>اقرب الموارد، ج۵، (ل - ی)، ص۸۳۲-۸۳۳، ماده «ولی»، فرهنگ نوین، ص۸۱۵، ماده «ولی»؛ مجمع البحرین، ج۲، النهایة، ج۵، ماده «ولی»؛ المختار من صحاح اللغة، ص۵۸۴، مادّه «ولی».</ref>.
'''دسته دوم از اهل لغت، بیانات متفاوتی دارند:'''
*اگر در معانی ذکر شده دقت شود، همگی نوع خاصی از نزدیکی هستند که با تأثیر و تأثر و [[سرپرستی]] و تصرّف در امور همراه می‌باشند. این معنای از [[ولایت]] همان معنای مورد نظر [[قرآن]] و [[اسلام]] است؛ چون [[ولایت قرآنی]] را نیز [[قرب]] و نزدیکی خاصی اعلام داشته‌اند که با نوع یا انواعی از تأثیر و تأثّر، [[تصرف]]، تملک، [[تدبیر]]، [[سرپرستی]] و مانند آن همراه است<ref>ر.ک: علامه طباطبائی، المیزان، ج۵، ص۳۶۸- ۳۶۹؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۳۶۵.</ref><ref>[[عبدالله حق‌جو|حق‌جو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۳۴-۳۶.</ref>
# ولایت به فتح واو به معنای بلاد [[سلطان]] و به کسر واو به مفهوم [[امارت]] و سلطنت است<ref>تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۴۴۹.</ref>؛
# ولایت به فتح واو به معنای نصرت و به کسر واو به معنای امارت و تولی امر است<ref>لسان العرب، ج۱۵، ص۳۱۲ و مفردات راغب، کلمه ولی.</ref>؛
# ولایت به کسر واو و فتح آن به معنای نصرت و به کسر واو فقط‍ به معنای امارت و [[سلطه]] است<ref>ما اتفق لفظه و اختلف معناه، ص۴۷۱؛ مجمل اللغة، ج۴، ص۹۳۷.</ref>؛
# برخی لغت‌نویسان گفته‌اند: در نحوه حرکت "واو" چند قول است و بعد از ذکر اقوال، می‌نویسند: "عمده مطلب اینکه [[ولایت]] با فتح واو، مصدر است و با کسر، اسم مصدر، در مصدر به معنای [[نصرت]] و [[یاری]] کردن است و در اسم مصدر مثل خِیاطة است، چون [[حکومت]] کردن و متولی امور شدن، خود نوعی از صناعت و [[حرفه]] است"<ref>تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰، کلمه ولی.</ref>.


«ولایت بالفتح به معنای [[یاری کردن]] و بالکسر به معنای [[حاکم]] شدن است»<ref>اسماعیل بن حماد جوهری، صحاح اللغه، ماده «ولی».</ref>. در اصطلاح، ولایت عبارت است از [[سلطنت]] [[عقلی]] و [[شرعی]] که برای شخص ایجاد می‌شود و به سبب آن، بر اشیا نیز سلطنت پیدا می‌کند، خواه مسلط علیه [[مال]] باشد یا [[نفوس]] یا هر دو؛ خواه ولایت، اصلی باشد، مثل [[ولایت پدر]] و خواه تبعی باشد، مثل ولایت [[وکیل]].<ref>[[محمد درگاه‌زاده|درگاه‌زاده، محمد]]، [[آیین دادرسی پیامبر اعظم (کتاب)|آیین دادرسی پیامبر اعظم]]، ص ۱۵.</ref>
از میان معانی ولایت، معنای [[سلطنت]] و [[امارت]] و معنای [[قرابت]] و نزدیکی؛ بیش از معانی دیگر، مورد توجه اهل لغت واقع شده به گونه‌ای که برخی هر یک از این دو را معنای [[حقیقی]] ولایت می‌دانند.


==ولایت در کلیات فقه سیاسی==
کسانی که قائل‌اند معنای حقیقی ولایت، سلطنت و امارت است، دو دلیل می‌آورند:
معانی لغوی متعددی برای ولایت ذکر کرده‌اند؛ اما معنی‌ای که بیش از همه به بحث [[ولایت]] [[فقها]] نزدیک است، کنار یکدیگر قرار گرفتن است. راغب این معنا را این گونه بیان می‌کند: ولایت یعنی قرار گرفتن دو چیز در کنار یکدیگر؛ به گونه‌ای که هیچ چیز سومی بین آن دو نباشد [هیچ فاصله‌ای بین آنان نباشد]. این نزدیک بودن از حیث مکان، نسبت بین آن دو، [[صداقت]] و [[دوستی]] و [[یاری رساندن]] به یکدیگر است<ref>راغب اصفهانی، المفردات فی الفاظ القرآن، ص۸۸۵.</ref>.
# نقل اهل لغت، چنان که بعضی تصریح کرده‌اند که [[حقیقت]] ولایت، همان [[تولی]] امر و سلطنت است؛
# تبادر<ref>الجوامع و الفوارق، ۱۲۶؛ دلیل بر تبادر به معنای سلطنت و حکومت، مراجعه به متون کتاب‌های اصیل عربی، همانندِ تاریخ طبری یا الکامل فی‌التاریخ و تتبع کاربردهای عرفی این واژه، گویای این حقیقت است که از میان معانی مختلف ولایت، شایع‌ترین کاربرد آن، همین سلطنت و فرمانروایی است به طوری که می‌توان گفت: واژه ولایت به طور طبیعی به امارت و زمامداری، منصرف است، مگر این که قرینه‌ای در میان باشد.</ref>، یعنی آنچه از کلمه ولایت به ذهن متبادر می‌شود و ذهن [[انسان]] آن را می‌یابد و می‌فهمد، همان معنای امارت و سلطنت است نَه غیر آن.


مطابق با معنی فوق، واژه ولایت به معانی مختلفی از جمله دوستی و [[حب]]، [[نصرت]] و [[یاری]]، [[متابعت]] و [[پیروی]] و همچنین [[سرپرستی]] به کار رفته است که وجه مشترک همه آنها قرب معنوی است. در بحث از ولایت فقها، ولایت به معنای سرپرستی مد نظر است که در تبیین معنای اصطلاحی مورد بررسی قرار می‌گیرد.<ref>[[اصغرآقا مهدوی|مهدوی، اصغرآقا]] و [[سید محمد صادق کاظمی|کاظمی، سید محمد صادق]]، [[کلیات فقه سیاسی (کتاب)|کلیات فقه سیاسی]]، ص ۱۶۱.</ref>
کسانی که معتقدند معنای حقیقی ولایت، قرابت است، نیز دو دلیل دارند:
# از باب {{عربی|"ترد الاشياء إلی أصولها"}}، باید دید ریشه ولایت به چه معناست، ریشه اصلی ولایت، ولْی به معنای [[قرب]] است، چنان که اهل لغت چنین نوشته‌اند: {{عربی|"و أصله القرب و الدنو"}}<ref>مجمع‌البحرین، ج۱، ص۴۶۲ و تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۳۲۱.</ref>؛
# اما آنچه درباره معنای حقیقی ولایت به سلطنت و امارت، استناد به نقل برخی اهل لغت شده، نمی‌تواند دلیل بر معنای حقیقی باشد؛ زیرا برخی دیگر از اهل لغت با آن نظریه [[مخالفت]] کرده‌اند و دلیل تبادر نیز، قابل مناقشه است که تبادری، حاکی از معنای [[حقیقی]] است که عام باشد، در حالی که تبادر مذکور خاص و در بعضی موارد، همانند [[تاریخ‌نگاری]] وجود دارد؛ افزون بر آن، در معنای [[سلطنت]] و [[حکومت]]، یا [[سرپرست]]، مآل جامعی نیست که موارد دیگر را شامل شود، ولی در [[ولایت]] به معنای [[قرب]] امکانش است<ref>[[عبدالله حق‌جو|حق‌جو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص۳۴-۳۶؛ [[اصغرآقا مهدوی|مهدوی، اصغرآقا]] و [[سید محمد صادق کاظمی|کاظمی، سید محمد صادق]]، [[کلیات فقه سیاسی (کتاب)|کلیات فقه سیاسی]]، ص۱۶۱؛ [[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۱۵۶- ۱۵۸.</ref>.


==ولایت در ولایت و امامت از منظر عقل و نقل==
== جمع‌بندی ==
اصل در معنای این واژه، شدت [[قرب]] و نزدیکی دو شیء یا بیشتر به یکدیگر است. کتاب مقاییس‌اللغة می‌گوید: {{عربی|جَلَسَ‏ ممّا يَلِينى‏، أى يُقارِبُنی}}. و سپس اضافه می‌کند: اینکه به بارانی که بلافاصله بعد از [[باران]] بهاری {{عربی|الوَسمِی}} می‌بارد {{عربی|الوَلِیّ}} گفته شده، به خاطر آن است که بعد از آن می‌بارد: {{عربی|المَطَر يجى‏ءُ بعد الوَسْمىّ، سمِّى‏ بذلك‏ لأنَّه‏ يلى‏ الوسمِىّ‏}}<ref>معجم مقاییس اللغة (ط. مکتب الاعلام الاسلامی. ۱۴۰۴ ه.ق.). ج۶، ص۱۴۱.</ref>.
با توجه به مطالب فوق، معنای حقیقی ولایت، همان [[قرب]] است و در موردی که قرینه خاصی برای [[اراده]] یکی از این معانی نبود، باید همان معنای کلی [[قرب]] را در نظر بگیریم، مثلاً اگر گفته شد: [[ولایت]] از آنِ خداست، باید گفت مراد، معیت [[خداوند]] با همه موجودات است. بنابراین، معلوم می‌شود [[مالکیت]] در [[تدبیر]] و تکفل امور و عهده‌دار شدن [[احکام]] و مسائل مُوَلّی علیه، لازمه و نتیجه حاصل از [[ولایت]] است نَه اصل [[حقیقت]] و معنای مطابقی آن و هر جا [[ولایت]] را به مفهوم [[حکومت]]، [[امارت]] و [[سلطنت]] [[تفسیر]] می‌کنند، [[تفسیر]] به لوازم معنا کرده‌اند نه بیان معنای [[حقیقی]] آن؛ زیرا [[قرب]] به دو قسم [[حسی]] و غیر [[حسی]] تقسیم می‌شود و [[امارت]]، تکفل امور و [[تدبیر]] مسائل مُوَلی علیه، از لوازم قِسم دوم است. به عبارت دیگر: آن امور بعد از تحقق [[قرب]] [[حسی]] یا غیر [[حسی]] است و [[امارت]] و [[سلطنت]] از لوازم و نتیجه معنای [[قرابت]] غیر [[حسی]] و [[ولایت]] است نَه معنای اصلی ولایت<ref>[[عبدالله حق‌جو|حق‌جو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص۳۴-۳۶.</ref>.


همین بیان را فیومی در المصباح المنیر ذکر می‌کند و می‌گوید: {{عربی|الولی مثل الفلس، بمعنی القرب و حصول الثانی بعد الأول من غیر فصل}}<ref>المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر (للرافعی) (مؤسسه دارالهجرة، ۱۴۱۴ ه.ق.)، ج۲، ص۶۷۲.</ref>.
== پرسش مستقیم ==
 
معنای نهایت قرب در باب [[ولایت]] به حدی محوری است که راغب در مفردات خود، معنای ولایت را شدت نزدیکی دو چیز به یکدیگر دانسته؛ به گونه‌ای که میان آنها فاصله‌ای جز خودشان نباشد. او سپس تصریح می‌کند که سایر معانی از قبیل [[دوستی]]، [[نسب]]، [[یاری]] و یا هم‌کیشی، معنای لازم و استعاری قرب است. بنابراین، سایر معانی که در معنای ولایت گفته شده، باید با توجه به معنای اصلی ترجمه شود<ref>المفردات فی غریب القرآن (ط. دارالقلم - الدار الشامیة، ۱۴۱۲ه.ق)، ص۸۸۵.</ref>. هنگامی که این واژه در [[روابط انسانی]] و [[امور اجتماعی]] به کار می‌رود، بیانگر [[تدبیر]] و ولایت [[ولیّ]] بر مُوَلَّی علیه خود است. چنان که ابن‌اثیر در نهایة، معنای اصلی ولایت را [[مقید]] به سه قید می‌کند که اگر با هم جمع نشوند، معنای ولایت محقق نمی‌گردد؛ آن سه شرط عبارتند از: تدبیر، [[قدرت]] بر [[اعمال]] تدبیر و بالاخره فعلیت آن<ref>النهایة فی غریب الحدیث و الأثر (ط. مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ۱۳۶۷ ه.ش.). ج۵، ص۲۲۷.</ref>. به همین دلیل است که ابن‌منظور در لسان العرب معنای «[[الولی]]» را [[مدبر]] و [[متصرف]] در امور عالم معنا می‌کند و می‌گوید: {{عربی|الولی، المتولی الأمور العالم و الخلائق، القائم بها، و من أسمائه عزوجل الوالی؛ و هو مالک الأشیاء جمیعها التصرف فیها}}<ref>لسان العرب (ط. دارالفکر للطباعة والنشر و التوزیع - دار صادر. ۱۴۱۴ ه.ق.). ج۱۵، ص۴۰۷.</ref>.
 
نتیجه آنکه: در [[آیات قرآن]]، اصل در واژه ولی «[[ولایت]] در [[تدبیر]]» است که ولی به دلیل شدت [[قربی]] که به [[مولی علیه]] خود دارد، در [[شؤون]] او دخالت می‌کند. مرحوم [[علامه طباطبایی]] در ذیل [[آیه]] {{متن قرآن|لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند» سوره آل عمران، آیه ۲۸.</ref> که ولایت در آن به معنای [[دوستی]] است، اشاره به این نکته می‌نماید و می‌گوید: «ولایت در اصل به معنای [[مالکیت]] [[تدبیر امر]] است؛ مثلاً ولیِّ صغیر یا [[مجنون]] یا سفیه، کسی است که [[مالک]] [[تدبیر امور]] و [[اموال]] آنان باشد که خود آنان مالک اموال خویشند، ولی تدبیر امر اموالشان به دست ولی‌شان است».
 
این معنای اصلی کلمه ولایت است و در مورد [[محبت]] نیز استعمال شده و به تدریج شایع گردیده است. بنابراین، [[ارتباط]] متقابل [[محبوب]] و [[محب]] و یا [[ناصر]] و [[منصور]]، بر محور نهایت قربی است که نوعی [[وحدت]] میان آنان ایجاد می‌کند و [[احکام]] هریک را به تناسب به دیگری منتقل می‌نماید. صاحب [[المیزان]] در جایی دیگر پیرامون ولایت و معانی گوناگون آن می‌نویسد: «ولایت نوع خاصی از نزدیکی یک چیز به چیز دیگر است؛ به طوری که شدت نزدیکی باعث شود که موانع و پرده‌ها از بین آن دو برداشته شود. البته نه همه موانع، بلکه موانعی که غرض از ولایت، رسیدن به آن [[هدف]] است. حال اگر آن هدف [[تقوا]] و یا [[پیروزی]] باشد، ولی در چنین هدفی همان ناصر و [[یاوری]] است که هیچ مانعی او را از [[نصرت]] شخصی که به وی نزدیک شده و بر او ولایت دارد باز ندارد؛ و اگر از جهت دوستی و [[معاشرت]] و محبت باشد، در این صورت کلمه ولی به معنای »[[ولاء]] محبت« است؛ محبوبی که [[آدمی]] نمی‌تواند نفس خود را از [[دوست داشتن]] و نرم شدن در برابر خواسته او باز دارد و قهراً در برابر خواسته او [[مطیع]] می‌شود، و اگر از جهت [[خویشاوندی]] باشد، کلمه [[ولیّ]] به معنای کسی خواهد بود که از طرف مقابل خود [[ارث]] می‌برد و چیزی نمی‌تواند مانع از ارث بردن او شود»<ref>المیزان فی تفسیر القرآن (ط. مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۰ ه.ق)، ج۵، ص۳۶۷. </ref>.
 
خلاصه آنکه اصل در معنای [[ولایت]] (چنان که در مقاییس و مفردات اشاره شد) «[[قرب]]» است و در [[امور اجتماعی]] و [[روابط]] [[انسان‌ها]] با یکدیگر (بنا بر نقل ابن‌اثیر در نهایة) به معنای [[تدبیر]] و [[حکومت]] ولی و تَوَلّی امور مُوَلَّی علیه است و اگر در جایی به معنای ولایت [[نصرت]] یا [[محبت]] باشد، معنای دومی است که با [[عنایت]] به معنای قرب و تدبیر که معانی اصلی هستند، باید ترجمه شود.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۴ ص ۴۳.</ref>
 
==[[ولایت]] در لغت==
«ولی» به معین [[ناصر]]، یاریگر، [[دوست]]، [[سرپرست]] و عهده‌دار امری برای انجام کامل آن است و جمع آن «[[اولیاء]]» می‌باشد.
ولی: به عهده گرفت. عهده‌دار شد.
 
[[وِلایت]]: [[قدرت]] و [[سلطه]]، [[تصرف در امور]] [[با تدبیر]] و قدرت، [[سرپرستی]].
[[وَلایت]]: [[نصرت]] و [[یاری]].
 
[[خلیل بن احمد]]، «ولی» را به معنای بودن چیزی بعد از چیز دیگر [و از پی هم در آمدن] می‌داند<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ص۱۰۶۸.</ref>.
 
[[ابن فارس]]، آن را به نزدیکی معنا کرده است<ref>ابی الحسن احمد ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ص۱۰۶۴.</ref>.
 
ابن منظور، «ولی» را به معنای [[یاری کردن]] دانسته و می‌گوید:
«یکی از اسم‌های [[خدا]] «[[والی]]» به معنای مالک و توانا به [[تصرف]] بر تمام اشیا است»<ref>محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۰. اقتباس از: غلامعلی همایی، واژه‌شناسی قرآن مجید، ص۲۵۳.</ref>. «راغب» در «مفردات» می‌گوید:
[[ولاء]] و توالی آن است که دو شیء یا بیشتر، به گونه‌ای در کنار یکدیگر قرار گیرد که شیء خارجی بین آن دو نباشد و از آن به عنوان استفاده برای نزدیک، [[قرب]] مکانی، [[نیت]]، [[دین]]، [[دوستی]]، یاری کردن و [[اعتقاد]] استفاده می‌شود. «وِلایة» به معنای نصرت و یاری کردن و «وَلایة» به معنای سرپرستی امر است<ref>راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۸۸۵.</ref>.
 
«[[ابن اثیر]]» نیز در این باره می‌نویسد:
«ولی» یاری کننده است و گفته شده مقصود از آن متولی امور هستی و [[مخلوقات]] است و از اسمای [[خداوند عزوجل]] «والی» است و او مالک همه چیز و تصرف کننده در آنان است. «ولایت» به [[تدبیر]] و قدرت و فعل اشاره دارد و کلمه «[[مولی]]» در [[حدیث]] زیاد به کار برده شده و معانی مختلفی می‌دهد، از جمله: [[پروردگار]]، مالک، [[سرور]]، [[بخشنده]] [[نعمت]]، آزادکننده، یاری دهنده، [[محب]] (دوست‌دار)، تابع و [[همسایه]]. هر کس امری را به عهده بگیرد یا برای به انجام رساندن آن [[قیام]] کند. او «مولی» و «ولی» است و بدین معنا است، حدیث [[پیامبر اکرم]]{{صل}} که فرمود:
{{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}}<ref>المبارک بن محمد ابن اثیر الجزری، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، تحقیق: ظاهر احمد الزاوی، ص۲۲۷.</ref>.
اما بهترین و [[جامع‌ترین]] تعریف در خصوص ماده «ولی» [[کلام]] [[علامه مصطفوی]] است که می‌گوید: ولی به معنای {{عربی|وقوع شيء وراء شيء مع رابطة بينهما}}<ref>حسین مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۴، ص۲۰۳.</ref>؛ «قرارگرفتن چیزی بعد از چیز دیگر، به همراه رابطه‌ای که میان آنها وجود دارد».<ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص ۴۲.</ref>
 
==معنای [[ولایت]]==
[[ابوهلال عسکری]]، لغت شناس معروف [[عرب]]، در بحث فرق میان «[[مولی]] و ولی»، ولی را چنین معنی می‌کند:
{{عربی|واصل الوليّ جعل الثاني بعد الاول من غير فصل من قولهم هذا يلي ذاك وليا}}<ref>الفروق اللغویه، ص۲۳۵.</ref>.
«اصل معنای «[[ولیّ]]» قرار دادن دوم به جای اول است بدون فاصله و این واژه از قول عرب گرفته شده است که این پشت سر آن می‌آید.
 
[[راغب اصفهانی]] همین معنی را با شرح بیشتری آورده و می‌نویسد:
{{عربی|الوَلاء و التوالي ان يحصل شيئان فصاعدا حصولاً ليس بينهما ما ليس منهما و يستعار ذلك للقرب من حيث المكان و من حيث النسبة و من حيث الدين و من حيث الصداقة و النصرة و الاعتقاد و والولاية النصرة و الولاية تولّي الامر و قيل الوِلاية و الوَلاية نحو الدِّلالة و الدَّلالة و حقيقته تولّي الامر و الولي و المولى يستعملان في ذلك كل واحد منهما}}<ref>المفردات، راغب اصفهانی، ص۵۳۳.</ref>.
 
«ولایت این است که حداقل دو چیز طوری به هم نزدیک شوند که بیگانه‌ای میان آنها نباشد و این معنی در نزدیکی از نظر مکان، نسبت، [[آیین]]، [[دوستی]]، [[یاری]] و [[اعتقاد]] کاربرد دارد. ولایت به معنای [[سرپرستی]] کار است. گفته شده ولایت و [[وَلایت]] مثل دِلالت و دَلالت است، ولی [[حقیقت]] آن سرپرستی در کار است و «ولی» و «مولی» هر دو در این معنی کاربرد دارند.
 
[[علامه طباطبایی]] در این باره می‌نویسد:
چون ولایت (به معنای) نزدیکی خاص است، هرگاه این «ولایت» در [[امور معنوی]] [[تصور]] شود، لازمه‌اش این است که ولی نسبت به آنچه ولایت دارد، دارای اختیاراتی باشد که دیگران این اختیارات را باید از طریق او کسب کنند. براین اساس هر نوع تصرفی که دیگری می‌تواند نسبت به آن چیز انجام دهد، تنها ولی [[قادر]] به انجام آن است؛ به عنوان مثال میت که می‌توانست نسبت به ترکه‌اش [[تصرف]] کند چون مالک بود، اکنون ولی او به دلیل [[وراثت]] در آن تصرف می‌کند. همچنین ولی صغیر در [[اموال]] او تصرف می‌کند؛ چون [[تدبیر امور]] صغیر بر عهده اوست. [[خداوند]] نیز ولی [[بندگان]] خود است؛ زیرا تدبیر امور آنان در [[دنیا]] و [[آخرت]] با اوست. همچنین خداوند ولی [[مؤمنان]] است؛ چون [[تدبیر امر]] [[دین]] آنان و [[دعوت به دین]]، [[توفیق]] آنان برای [[گرایش به دین]] و [[یاری دین]] بر عهده اوست. [[پیامبر]] نیز ولی مؤمنان است؛ چون او نسبت به [[قضاوت]] کردن میان آنان [[اختیار]] دارد. [[حاکم]]، ولی [[مردم]] است؛ چون متناسب با قدرتش در بین مردم [[حکم]] می‌کند.
 
خلاصه آنکه معنای [[ولایت]] در موارد کاربرد آن، نوعی نزدیکی است که سبب می‌شود ولی [[حق تصرف]] و [[تدبیر]] داشته باشد<ref>طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۶، ص۱۲.</ref>.<ref>[[سید محمد مرتضوی|مرتضوی، سید محمد]]، [[آیات ولایت در قرآن ج۱ (کتاب)|آیات ولایت در قرآن ج۱]]، ص ۲۰۳.</ref>
 
== پرسش مستقیم==
* [[ولایت در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ (پرسش)]]
* [[ولایت در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ (پرسش)]]


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:IM010361.jpg|22px]] [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[حکیمانه‌ترین حکومت (کتاب)|'''حکیمانه‌ترین حکومت''']]
# [[پرونده:IM010365.jpg|22px]] [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[در پرتو ولایت (کتاب)|'''در پرتو ولایت''']]
# [[پرونده:1100498.jpg|22px]] [[عبدالله حق‌جو|حق‌جو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|'''ولایت در قرآن''']]
# [[پرونده:1100498.jpg|22px]] [[عبدالله حق‌جو|حق‌جو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|'''ولایت در قرآن''']]
# [[پرونده: 1100770.jpg|22px]] [[اصغرآقا مهدوی|مهدوی، اصغرآقا]] و [[سید محمد صادق کاظمی|کاظمی، سید محمد صادق]]، [[کلیات فقه سیاسی (کتاب)|'''کلیات فقه سیاسی''']]
# [[پرونده: 1100770.jpg|22px]] [[اصغرآقا مهدوی|مهدوی، اصغرآقا]] و [[سید محمد صادق کاظمی|کاظمی، سید محمد صادق]]، [[کلیات فقه سیاسی (کتاب)|'''کلیات فقه سیاسی''']]
# [[پرونده:1379153.jpg|22px]] [[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ (کتاب)|'''ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴''']]
# [[پرونده:1379153.jpg|22px]] [[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ (کتاب)|'''ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴''']]
# [[پرونده:10117718.jpg|22px]] [[محمد درگاه‌زاده|درگاه‌زاده، محمد]]، [[آیین دادرسی پیامبر اعظم (کتاب)|'''آیین دادرسی پیامبر اعظم''']]
# [[پرونده:IM010223.jpg|22px]] [[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|'''آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار''']]
# [[پرونده:IM010223.jpg|22px]] [[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|'''آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار''']]
# [[پرونده:1100836.jpg|22px]] [[سید محمد مرتضوی|مرتضوی، سید محمد]]، [[آیات ولایت در قرآن ج۱ (کتاب)|'''آیات ولایت در قرآن ج۱''']]
# [[پرونده:291506008.jpg|22px]] [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|'''معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان''']]
# [[پرونده:1379781.jpg|22px]] [[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|'''حقوق اهل بیت''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۱۱۴: خط ۷۰:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:ولایت]]
[[رده:ولایت]]
[[رده:مدخل لغوی]]
[[رده:مدخل لغوی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۴۲

"ولایت" از ریشه وَلْیْ است و دو معنا برای این ریشه بیان شده است: قرب و نزدیک شدن؛ آمدن چیزی در پی چیز دیگر؛ بدون آنکه فاصله‌ای میان آن دو باشد. اما کلمۀ «ولایت» به کسر واو، مصدر «والی» است به معنای امارت و سلطنت و وَلایت به فتح واو، مصدر «ولیّ‌» است به معانی صاحب اختیار، سرپرست، سلطان و ... . هرچند معنای حقیقی ولایت، همان قرب است و در موردی که قرینه خاصی برای اراده یکی از این معانی نبود، باید همان معنای کلی قرب در نظر گرفته شود.

ریشه لغوی ولی

واژه‌ «ولایت» از ریشه (وَلْیْ) گرفته شده‌؛ اما ساختار افعال ماضی و مضارع این ریشه به دو صورت ذکر شده است:

  1. وَلِیَه یَلِیهِ، به کسر لام در هر دو مورد.
  2. وَلَیَ یَلِی، بر وزن وَعَدَ یَعِدُ[۱].

لغت‌شناسان برای واژه «وَلْی» دو معنای کلی ذکر کرده‌اند:

  1. قرب و نزدیک شدن: در موجودات مادی، شرط تأثیر و تأثر این است که نزدیک هم باشند. وقتی نزدیکی برقرار شد زمینه تأثیر و تأثر هم فراهم می‌شود و یکی در دیگری تصرف می‌کند یا هر دو در هم تصرف می‌کنند. این معنای دیگری است که علاوه بر قرب، از کلمه «ولایت» فهمیده می‌شود[۲]. به همین جهت برخی گفته‌اند: اصل در معنای "ولی"، شدت قرب و نزدیکی دو شیء یا بیشتر به یکدیگر است[۳].[۴]
  2. آمدن چیزی در پی چیز دیگر؛ بدون آنکه فاصله‌ای میان آن دو باشد[۵] که می‌توان از آن به «اتصال و پیوند دو شیء» تعبیر کرد.

علاوه بر این دو معنا، برای کلمه "ولی‌" (اسم مصدر) و مشتقات آن، معانی گوناگون دیگری در کتاب‌های لغت ذکر شده، به‌گونه‌ای که برخی این معانی را تا ٢۱ معنا نیز دانسته‌اند[۶]، از قبیل: تسلّط، قدرت، فرمانروایی، محبّت و دوستی، کمک و یاری، عهده‌دار شدن کاری با مسئولیت و سِمَتی، حکم، سلطنت، پشتیبانی، زمامداری، سرپرستی و تصرّف در اشیا و امور انسان‌ها[۷]. خلیل فراهیدی در این باره می‌نویسد: “وَلِی الرجل، یعنی، پشت کرد و اینکه فلانی بر چیزی مسلط شده، هنگامی که آن چیز در اختیارش قرار گرفت”[۸]. ابن منظور نیز می‌نویسد: “ولی در (از) نام‌های خداوند متعال است، ولی همان ناصر است و گفته شده که ولی مسئول امور عالم و مخلوقاتی است که قائم به او هستند”[۹].

اگر در معانی ذکر شده دقت شود، همگی نوع خاصی از نزدیکی هستند که با تأثیر و تأثر و سرپرستی و تصرّف در امور همراه هستند. این معنای از ولایت همان معنای مورد نظر قرآن و اسلام است؛ چون مفسران ولایت قرآنی را نیز قرب و نزدیکی خاصی می‌دانند که با نوع یا انواعی از تأثیر و تأثّر، تصرف، تملک، تدبیر، سرپرستی و مانند آن همراه است[۱۰].[۱۱]

با این وجود هنگامی که این واژه در روابط انسانی و امور اجتماعی به کار می‌رود، بیانگر تدبیر و ولایت ولیّ بر مُوَلَّی علیه خود است[۱۲].[۱۳]

معناشناسی ولایت

اما کلمۀ «ولایت» که به فتح و کسر واو استعمال شده، در هر دو صورت مصدر است؛ چنان که گفته می‌شود: ولی الشیء و علیه وَلایة و وِلایة[۱۴] منتهی «وِلایت» به کسر واو، مصدر «والی» به معنای امارت و سلطنت است، اما وَلایت به فتح واو، مصدر «ولیّ‌» ضدّ «عدوّ» است[۱۵]. ولایت به معانی صاحب اختیار، سرپرست، سلطان، نصرت، محبّت، دوستی، قرابت و خطّه و بلاد سلطان، به‌کار برده می‌شود.

در اینکه کدام یک از دو معنای کلی فوق، معنای حقیقی کلمه "ولایت" به فتح یا کسر واو است، در میان اهل لغت اختلاف بوده و لغویان در این خصوص دو دسته‌ شده‌اند: عده‌ای هر دو کلمه را به یک معنا گرفته‌اند و برخی بین آن دو تفاوت قائل شده‌اند[۱۶]. هر چند معنای قرب در باب ولایت محوری است. راغب اصفهانی در مفردات گفته است "قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگری به نحوی که فاصله در کار نباشد را ولایه می‌گویند، به همین مناسبت طبعاً این کلمه دربارۀ قرب و نزدیکی به کار رفته است اعم از قرب مکانی و قرب معنوی و باز به همین مناسبت دربارۀ دوستی، یاری و معانی دیگری استعمال شده است چون در همۀ اینها نوعی مباشرت و اتصال وجود دارد". راغب اصفهانی راجع به کلمۀ "ولایت" از نظر استعمال می‌گوید: "ولایت به کسر واو به معنای نصرت است و اما وَلایت به فتح واو به معنای تصدی و صاحب اختیاری یک کار است و گفته شده است که معنای هر دو یکی است و حقیقت آنها، همان تصدی و صاحب اختیاری است"[۱۷].

دسته اول، سه بیان دارند:

  1. هر دو کلمه به معنای نصرت و یاری کردن است[۱۸]؛
  2. هر دو کلمه به معنای قرابت است[۱۹]؛
  3. هر دو کلمه به معنای تولی امر و سلطنت است و مانند کلمه "الدلالة" است که فتح و کسر دال آن موجب ایجاد دو معنا نمی‌شود[۲۰].

دسته دوم از اهل لغت، بیانات متفاوتی دارند:

  1. ولایت به فتح واو به معنای بلاد سلطان و به کسر واو به مفهوم امارت و سلطنت است[۲۱]؛
  2. ولایت به فتح واو به معنای نصرت و به کسر واو به معنای امارت و تولی امر است[۲۲]؛
  3. ولایت به کسر واو و فتح آن به معنای نصرت و به کسر واو فقط‍ به معنای امارت و سلطه است[۲۳]؛
  4. برخی لغت‌نویسان گفته‌اند: در نحوه حرکت "واو" چند قول است و بعد از ذکر اقوال، می‌نویسند: "عمده مطلب اینکه ولایت با فتح واو، مصدر است و با کسر، اسم مصدر، در مصدر به معنای نصرت و یاری کردن است و در اسم مصدر مثل خِیاطة است، چون حکومت کردن و متولی امور شدن، خود نوعی از صناعت و حرفه است"[۲۴].

از میان معانی ولایت، معنای سلطنت و امارت و معنای قرابت و نزدیکی؛ بیش از معانی دیگر، مورد توجه اهل لغت واقع شده به گونه‌ای که برخی هر یک از این دو را معنای حقیقی ولایت می‌دانند.

کسانی که قائل‌اند معنای حقیقی ولایت، سلطنت و امارت است، دو دلیل می‌آورند:

  1. نقل اهل لغت، چنان که بعضی تصریح کرده‌اند که حقیقت ولایت، همان تولی امر و سلطنت است؛
  2. تبادر[۲۵]، یعنی آنچه از کلمه ولایت به ذهن متبادر می‌شود و ذهن انسان آن را می‌یابد و می‌فهمد، همان معنای امارت و سلطنت است نَه غیر آن.

کسانی که معتقدند معنای حقیقی ولایت، قرابت است، نیز دو دلیل دارند:

  1. از باب "ترد الاشياء إلی أصولها"، باید دید ریشه ولایت به چه معناست، ریشه اصلی ولایت، ولْی به معنای قرب است، چنان که اهل لغت چنین نوشته‌اند: "و أصله القرب و الدنو"[۲۶]؛
  2. اما آنچه درباره معنای حقیقی ولایت به سلطنت و امارت، استناد به نقل برخی اهل لغت شده، نمی‌تواند دلیل بر معنای حقیقی باشد؛ زیرا برخی دیگر از اهل لغت با آن نظریه مخالفت کرده‌اند و دلیل تبادر نیز، قابل مناقشه است که تبادری، حاکی از معنای حقیقی است که عام باشد، در حالی که تبادر مذکور خاص و در بعضی موارد، همانند تاریخ‌نگاری وجود دارد؛ افزون بر آن، در معنای سلطنت و حکومت، یا سرپرست، مآل جامعی نیست که موارد دیگر را شامل شود، ولی در ولایت به معنای قرب امکانش است[۲۷].

جمع‌بندی

با توجه به مطالب فوق، معنای حقیقی ولایت، همان قرب است و در موردی که قرینه خاصی برای اراده یکی از این معانی نبود، باید همان معنای کلی قرب را در نظر بگیریم، مثلاً اگر گفته شد: ولایت از آنِ خداست، باید گفت مراد، معیت خداوند با همه موجودات است. بنابراین، معلوم می‌شود مالکیت در تدبیر و تکفل امور و عهده‌دار شدن احکام و مسائل مُوَلّی علیه، لازمه و نتیجه حاصل از ولایت است نَه اصل حقیقت و معنای مطابقی آن و هر جا ولایت را به مفهوم حکومت، امارت و سلطنت تفسیر می‌کنند، تفسیر به لوازم معنا کرده‌اند نه بیان معنای حقیقی آن؛ زیرا قرب به دو قسم حسی و غیر حسی تقسیم می‌شود و امارت، تکفل امور و تدبیر مسائل مُوَلی علیه، از لوازم قِسم دوم است. به عبارت دیگر: آن امور بعد از تحقق قرب حسی یا غیر حسی است و امارت و سلطنت از لوازم و نتیجه معنای قرابت غیر حسی و ولایت است نَه معنای اصلی ولایت[۲۸].

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. وَ فِی الْفِعْلِ لُغَتَانِ أَکْثَرُهُمَا (وَلِیَه) (یَلِیهِ) بِکَسْرَتَیْنِ و الثَّانِیَةُ مِنْ بَابِ وَعَدَ وَ هِیَ قَلِیلَةُ الاسْتِعْمَالِ، فیومی، المصباح المنیر، ج‏۲، ص۶۷۲.
  2. مصباح یزدی، محمد تقی، در پرتو ولایت، ص۲۶۴.
  3. کتاب مقاییس‌اللغة می‌گوید: جَلَسَ‏ ممّا يَلِينى‏، أى يُقارِبُنی و سپس اضافه می‌کند: اینکه به بارانی که بلافاصله بعد از باران بهاری الوَسمِی می‌بارد الوَلِیّ گفته شده، به خاطر آن است که بعد از آن می‌بارد: المَطَر يجى‏ءُ بعد الوَسْمىّ، سمِّى‏ بذلك‏ لأنَّه‏ يلى‏ الوسمِىّ‏معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۴۱. همین بیان را فیومی در المصباح المنیر ذکر می‌کند و می‌گوید: الولی مثل الفلس، بمعنی القرب و حصول الثانی بعد الأول من غیر فصل المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ج۲، ص۶۷۲.
  4. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۴ ص۴۳؛ حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۳.
  5. الوَلْیُ: مِثْلُ فَلْسِ الْقُرْبُ... وَ قِیلَ (الْوَلْیُ) حُصُولُ الثَّانِی بَعْدَ الْأَوَّلِ مِنْ غَیْرِ فَصْل‏، فیومی، المصباح المنیر، ج‏۲، ص۶۷۲.
  6. تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰، کلمه ولی.
  7. اقرب الموارد، ج۵، (ل - ی)، ص۸۳۲-۸۳۳، ماده «ولی»، فرهنگ نوین، ص۸۱۵، ماده «ولی»؛ مجمع البحرین، ج۲، النهایة، ج۵، ماده «ولی»؛ المختار من صحاح اللغة، ص۵۸۴، مادّه «ولی».
  8. "و وَلَّى الرجل، أي: أدبر. و اسْتَوْلَى فلان على شي‏ء، إذا صار في يده"، خلیل بن احمد، فراهیدی، العین، ج۸، ص۳۶۶.
  9. محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷.
  10. ر. ک: علامه طباطبائی، المیزان، ج۵، ص۳۶۸- ۳۶۹؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۳۶۵.
  11. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۵۶؛ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۵۶- ۱۵۸؛ حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۴-۳۶؛ مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی، ص۱۶۱.
  12. چنان که ابن‌اثیر معنای اصلی ولایت را مقید به سه قید می‌کند که اگر با هم جمع نشوند، معنای ولایت محقق نمی‌گردد؛ آن سه شرط عبارت‌اند از: تدبیر، قدرت بر اعمال تدبیر و بالاخره فعلیت آن. النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۵، ص۲۲۷ و شاید به همین دلیل است که ابن‌منظور نیز معنای «الولی» را مدبر و متصرف در امور عالم معنا می‌کند و می‌گوید: الولی، المتولی الأمور العالم و الخلائق، القائم بها، و من أسمائه عزوجل الوالی؛ و هو مالک الأشیاء جمیعها التصرف فیها لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷.
  13. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۴ ص۴۳؛ ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص۴۲.
  14. ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۵، ص۴۰۷، به نقل از ابن سید؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۱۲۰۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج ۲۰، ص۳۱۰؛ بستانی، محیط المحیط، ص۱۲۰۹.
  15. فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۱۲۰۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج ۲۰؛ به‌ هرحال، عنصر اصلی در معنای واژه ولایت «نزدیک‌بودن» است و معانی دیگر این واژه به همین معنا بازمی‌گردد. واژه‏‌هایی همچون «ارتباط»، «پیوند» و «اتصال» می‌تواند تا حدی هم‌معنای آن واژه باشد؛ اما باز هیچ‌یک‌ معادل دقیق آن نیستند. مصباح یزدی، محمد تقی، حکیمانه‌ترین حکومت، ص۳۸.
  16. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۴-۳۶؛ مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی، ص۱۶۱.
  17. مفردات، ج۱، ص۸۸۵.
  18. الصحاح، ج۶، ص۲۵۳ و مصباح‌المنیر، ۳۹۶.
  19. محیط المحیط، ۹۸۶.
  20. مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۶.
  21. تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۴۴۹.
  22. لسان العرب، ج۱۵، ص۳۱۲ و مفردات راغب، کلمه ولی.
  23. ما اتفق لفظه و اختلف معناه، ص۴۷۱؛ مجمل اللغة، ج۴، ص۹۳۷.
  24. تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰، کلمه ولی.
  25. الجوامع و الفوارق، ۱۲۶؛ دلیل بر تبادر به معنای سلطنت و حکومت، مراجعه به متون کتاب‌های اصیل عربی، همانندِ تاریخ طبری یا الکامل فی‌التاریخ و تتبع کاربردهای عرفی این واژه، گویای این حقیقت است که از میان معانی مختلف ولایت، شایع‌ترین کاربرد آن، همین سلطنت و فرمانروایی است به طوری که می‌توان گفت: واژه ولایت به طور طبیعی به امارت و زمامداری، منصرف است، مگر این که قرینه‌ای در میان باشد.
  26. مجمع‌البحرین، ج۱، ص۴۶۲ و تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۳۲۱.
  27. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۴-۳۶؛ مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی، ص۱۶۱؛ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۵۶- ۱۵۸.
  28. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۴-۳۶.