واژه ولی و ولایت در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
واژه ولی و ولایت در لغت و اصطلاح به چه معناست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ امامت
مدخل بالاترولایت
مدخل اصلیولایت در لغت
تعداد پاسخ۸ پاسخ

واژه ولی و ولایت در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث امامت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی امامت مراجعه شود.

پاسخ نخست

علی ربانی گلپایگانی

حجت الاسلام و المسلمین علی ربانی گلپایگانی در کتاب «براهین و نصوص امامت» در این‌باره گفته‌ است:

«واژه “ولی” همانند کلمه “مولی” در معانی یا موارد گوناگونی به کار رفته است؛ مانند: رب، مالک، سید، منعم، معتق، ناصر، محبّ، تابع، جار (همسایه)، ابن‌عم، حلیف (هم‌سوگند)، عقید (هم‌پیمان)، صهر (داماد)، عبد، معتَق (آزاد شده)، منعم علیه (کسی که مورد انعام قرار گرفته است)، متصرف در امور دیگران[۱].

یکی از کاربردهای ولی و مولی سرپرستی و عهده‌دار بودن امور دیگران است، یعنی ولی و مولی نسبت به فرد یا افراد دیگر حق تصمیم‌گیری و دخالت در امور آنان را دارد، از باب مثال کسی که حق تصمیم‌گیری درباره ازدواج زنی را دارد، ولیّ آن زن نامیده می‌شود. در حدیث نبوی آمده است: «أَيُّمَا امْرَأَةٍ نَكَحَتْ بِغَيْرِ إِذْنِ وَلِيِّهَا (مولاها) فَنِكَاحُهَا بَاطِلٌ»؛ هر زنی که بدون اذن ولی یا مولایش ازدواج کند، ازدواجش باطل است”. مقصود از ولی یا مولی در این حدیث، فردی است که ولایت زن در ازدواج با اوست[۲]. همچنین به کسی که سرپرستی یتیم را بر عهده دارد، ولیّ یتیم، و به کسی که می‌تواند قاتل را ببخشد یا قصاص کند ولیّ دم گفته می‌شود.

بنابراین، هر کسی بر امری ولایت داشته باشد یا بر انجام آن اقدام کند، ولی و مولای آن خواهد بود[۳].

ابوالعباس مبرد گفته است: اصل تأویل الولی الذی هو أولی أی أحق و مثله المولی[۴]؛ ولی در اصل، عبارت است از کسی که نسبت به کاری یا امری اولویت دارد، یعنی نسبت به کاری یا چیزی سزاوارتر از دیگران است و همین‌گونه است مولی”.

ریشه واژگان ولی و مولی، ولایت است. اصل این ماده بر قرب و نزدیکی دلالت می‌کند، یعنی دو چیز چنان به یکدیگر نزدیک‌اند که چیز دیگری میان آنها فاصله نیست. ابن‌فارس گفته است: “واو، لام و یاء (و ۔ ل- ی) بر قرب و نزدیکی دلالت می‌کند، و واژه ولی به معنای قرب و نزدیکی است، و کلمه مولی نیز از همین باب است و بر معتِق، معتَق، صاحب، حلیف، ابن‌عم، ناصر و جار اطلاق می‌شود. ریشه همه آنها ولی به معنای قرب است”[۵].

راغب اصفهانی گفته است: “ولاء و توالی آن است که دو یا چند چیز به گونه‌ای باشند که غیر آنها میان آنها نباشد. این معنا برای قرب مکانی و قرب به لحاظ نسبت، دین، صداقت، نصرت و اعتقاد، استعاره آورده می‌شود. واژه ولایت (بر وزن هدایت) به معنای نصرت، و واژه ولایت (بر وزن شهادت) به معنای تولی امر است. همچنین گفته شده است هر دو واژه یک معنا دارد و حقیقت آن همان تولی امر است”[۶].

با توجه به حالات اولیه انسان در کاربرد الفاظ و اینکه معمولاً کلمات را در آغاز برای بیان معانی مربوط به محسوسات به کار می‌برد می‌توان گفت: واژه ولایت در آغاز برای قرب و نزدیکی خاص در محسوسات (قرب حسی) به کار رفته است؛ آن‌گاه برای قرب معنوی استعاره آورده شده است. بنابراین، هر گاه این واژه در امور معنوی به کار رود بر نوعی از نسبت قرابت دلالت می‌کند و لازمه آن این است که “ولی” نسبت به آنچه بر آن ولایت دارد، دارای حقی است که دیگری ندارد، و او می‌تواند تصرفاتی را بنماید که دیگری جز به اذن وی نمی‌تواند، مثلاً ولی میت می‌تواند در اموال او تصرف کند، این ولایت او ناشی از حق وراثت است. کسی که بر صغیر ولایت دارد حق تصرف در امور وی را دارد، و کسی که ولایت نصرت دارد می‌تواند در امور منصور (کسی که نصرتش را عهده‌دار شده است) تصرف کند. خداوند ولی امر بندگان خویش است، یعنی آنان را در امور دنیوی و اخروی هدایت می‌کند و از توفیق و نصرت خاص خود بهره‌مندشان می‌سازد. پیامبر (ص) ولیّ مؤمنان است، از این نظر که می‌تواند در حوزه تشریع و قضا درباره آنان حکم کند. حکمران بر مردم، ولایت دارد، یعنی به مقدار گستره حکومتش حق حکومت و تصرف در امور آنان را دارد. همین‌گونه است دیگر موارد ولایت، مانند ولایت آزادسازی برده، ولایت سوگند، و ولایت مجاورت (همسایگی)، ولایت بر طلاق، ولایت محبت، ولایت عهد و....

بنابراین، حاصل معنای ولایت در همه موارد استعمال آن، گونه‌ای از قرابت است که منشأ نوعی تصرف و مالک بودن تدبیر است[۷]؛ به عبارت دیگر، ولایت، نوعی اقتراب و نزدیکی نسبت به چیزی است به گونه‌ای که موانع و حجاب‌ها از میان برداشته می‌شود. هرگاه این قرابت از نظر حفظ و نصرت باشد، ولیّ یاری‌دهنده‌ای است که چیزی او را از یاری دادن آن کس که نسبت به او قرابت و ولایت دارد منع نمی‌کند، و اگر قرابت از جهت محبت باشد که نوعی جذب و انجذاب روحی است، ولیّ آن محبوبی است که انسان به او عشق می‌ورزد و اراده خود را تابع اراده او قرار می‌دهد، و اگر اقتراب و نزدیکی به لحاظ خویشاوندی باشد، ولیّ کسی است که فی‌المثل از او ارث می‌برد و در این جهت، چیزی مانع وی نمی‌شود، و اگر قرابت و ولایت به لحاظ اطاعت باشد، ولیّ کسی است که درباره او آن‌گونه که مصلحت بداند، حکم می‌کند[۸].

از آنچه گفته شد به دست آمد که اطلاق واژگان ولایت، ولی و مولی بر مصادیق مختلف، از قبیل اشتراک معنوی است نه اشتراک لفظی، زیرا در همه مصادیق، یک جامع معنوی وجود دارد که عبارت است از: قرابت خاص میان آن کس که دارای ولایت است و آن کس یا آن چیزی که متعلّق ولایت است[۹].

و نیز روشن شد که یکی از مصادیق یا کاربردهای ولایت، ولایت تدبیر و سرپرستی و زعامت است، و با توجه به اینکه امامت نیز همین معنا را دارد، امامت و رهبری از جمله کابردهای ولایت به شمار می‌آید»[۱۰].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. حجت الاسلام و المسلمین نصرتی؛
حجت الاسلام و المسلمین علی اصغر نصرتی در کتاب «نظام سیاسی اسلام» در این‌باره گفته‌ است:

برخی ولایت را، محدود به: “حق تصرف ولی امر در اموال و حقوق اختصاصی شخص مولی علیه، که به جهتی از جهات؛ از قبیل عدم بلوغ و رشد عقلانی، دیوانگی و غیره، از تصرف در حقوق و اموال خود محروم است”[۱۹] منحصر می‌دانند که البته با چنین نگرشی، فقیه به عنوان وظیفه شرعی و فقهی، حق تشکیل حکومت و اعمال حاکمیت سیاسی ندارد.

برخی دیگر، بدون اشاره و توجه به مسأله محجوریت، حاکمیت سیاسی فقیه را در مسیر اجرای احکام و اقامه حدود و برقراری نظم در جامعه اسلامی و در تعبیر فنی‌تر امور حسبیه که شارع مقدس راضی به زمین ماندن آنها نیست، مطرح می‌کنند. در این مقوله نیز دو دیدگاه عمده وجود دارد که هرکدام طرفدارانی دارد. در یک دیدگاه ولایت فقیه یک منصب نیست؛ بلکه تصدی امور عمومی، به ویژه اجرای احکام اسلامی مربوط به نظم و امنیت است که وظیفه فقیه جامع‌الشرایط و مبسوط الید می‌باشد؛ اما این امر یک تکلیف شرعی و واجب کفایی است که اگر کسی، شایستگی اقامه حدود و احکام الهی را داشت و عهده‌دار گردید، از دیگران ساقط می‌شود؛ در غیر این صورت، همه فقهای واجد شرایط مسؤول هستند و مؤاخذه می‌شوند[۲۰]. دیدگاه دیگر، ولایت فقیه را نه از باب وظیفه، بلکه به مثابه یک منصب شرعی و از احکام وضعیه می‌داند؛ چنانچه امام خمینی و صاحب جواهر از این گروهند[۲۱]. در این دیدگاه، ولایت فقیه، منصبی تعریف شده است که از جانب شرع، به فقها واگذار می‌شود؛ اما اگر یکی از فقهای واجد صلاحیت آن را اقامه نمود، دیگر فقها در امور عمومی از وی پیروی و اطاعت می‌کنند و تکلیف جداگانه‌ای بر ایجاد دولت اسلامی ندارند.

در مباحث عرفانی، اصطلاح ولایت کاربرد بسیار گسترده‌ای دارد و معمولاً برای تبیین مقامات سالک و شیوه سرپرستی او در مراحل مختلف سیر و سلوک، به کار می‌رود. از دیدگاه عرفا شخصی که به مقام ولایت دست می‌یابد، حق تعالی در او تجلّی می‌کند، صاحب کشف و کرامت می‌شود و از بسیاری از امور غیبی و پنهانی با خبر می‌گردد؛ بنابراین به عنوان مرشد و پیر طریق، می‌تواند چراغ هدایت باشد و سالک را از خطرات راه آگاه کرده و نشانه‌های درجات کمالی بالاتر را برای او ترسیم و توصیف نماید.

در علم کلام، “ولایت” مفهومی عام و فراگیرتر دارد و به معنای امامت و رهبری اجتماعی و تاریخی طرح می‌شود. از دیدگاه علمای علم کلام، ولایت یک مسئله اعتقادی است که جایگاهی بس رفیع دارد و منظور از آن، استمرار کلیه شوؤن هدایت و رهبری پیامبر اکرم (ص) (به جز نبوت)، در جانشینان آن حضرت است؛ یعنی پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام، جریان امامت و رهبری، همچنان تداوم یافته و مسؤولیت خطیر سرپرستی امور مسلمین، برعهده ائمه معصومین (ع) و نوّاب آنان قرار گرفته است. نکته قابل توجه آنکه، در فرهنگ دینی، ارتباط بین امام و مأموم، تنها یک رابطه سیاسی یا سازمانی نیست که بر اساس برخی مصلحت‌سنجی‌ها و سودجویی‌ها شکل گرفته باشد؛ بلکه رابطه‌ای کاملاً عاطفی و مبتنی بر عشق و محبت طرفینی است؛ بنابراین در مفهوم کلامی ولایت، معنای عمیقی از عشق، محبّت و دوستی نیز نهفته است»[۲۲]
۲. حجت الاسلام و المسلمین ایزدهی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید سجاد ایزدهی در کتاب «فقه سیاسی امام خمینی» در این‌باره گفته‌ است:

«ولایت که از ریشه “ولی” آمده است در معانی بسیاری استعمال شده است که از مهم‌ترین آنها می‌توان به معنای قرب و نزدیکی اشاره کرد[۲۳]. بر این اساس ولاء و توالی به این معنا است که دو شیء یا بیشتر، به گونه‌ای قرار گیرند که چیزی میان آنها فاصله نیندازد[۲۴]. بلکه استعمال “ولایت” در معنای یاری و سرپرستی نیز از استعمالات شایع این واژه است: وِلایت با کسره به معنای نصرت و وَلایت با فتحه به معنای متولی شدن امور است، چنان که گفته شده وِلایت و وَلایت (با کسره و فتحه) همانند دِلالت و دَلالت (با کسره و فتحه) هستند و حقیقت أن متولی شدن بر امر است[۲۵].

و برخی دیگر از اصحاب لغت با اندک تغییری در معنای این واژه، این گونه اظهار داشته‌اند: وَلایت با فتحه به معنای محبت و با کسره به معنای تولیت و سلطان است و ولی و والی کسی را گویند که زمام امر دیگری را به دست خود گیرد و عهده‌دار آن گردد[۲۶].

با توجه به نکات فوق و ملاحظه معانی مختلف کلمه ولایت، می‌توان این گونه استنباط کرد که در همه آنها نوعی تولی و بر عهده گرفتن امور، وجود دارد و ظاهراً به همین دلیل است که راغب اصفهانی در پایان کلام خود، این قول را نقل می‌کند که حقیقت معنای ولایت (با فتحه و کسره) تولی و بر عهده گرفتن امور است. گرچه ایشان پیش از ذکر این قول، ولایت (به کسره) را به معنای نصرت و یاری می‌داند، و البته به خوبی پیداست که حقیقت معنای نصرت نیز به تولی امر بر می‌گردد؛ زیرا یاور هر شخص، عهده‌دار انجام بعضی از امور وی نیز خواهد بود[۲۷]. بنابراین می‌توان این گونه ادعا کرد که، ولایت دارای معنای واحدی است و آن، اتحاد و ارتباط بین دو چیز است، به گونه‌ای که فاصله‌ای در میانشان نباشد و یکی عهده‌دار بعضی از امور دیگری شود. این معنا دارای مصادیق متعددی است که یکی از برجسته‌ترین آنها امارت و حکومت می‌باشد. بنابر این استعمال کلمه ولایت در معنای حکومت، نه تنها از قبیل استعمال مجازی نیست، بلکه از باب استعمال لفظ در یکی از بارزترین مصادیق معنایش می‌باشد.

فارغ از کلمات اصحاب لغت، مراجعه استعمالات این واژه در کلمات اهل بیت (ع) نیز می‌تواند شاهدی بر مدعای فوق باشد، و ما در این میان به چند عبارت از سخنان حضرت، علی (ع) در نهج البلاغه اشاره می‌کنیم:

  1. «وَ لَهُمْ‏ خَصَائِصُ‏ حَقِّ‏ الْوِلَايَةِ»[۲۸].
  2. «وَ اللَّهِ مَا كَانَتْ لِي‏ فِي‏ الْخِلَافَةِ رَغْبَةٌ وَ لَا فِي الْوِلَايَةِ إِرْبَةٌ»[۲۹].
  3. «حَقُّ‏ الْوَالِي‏ عَلَى‏ الرَّعِيَّةِ وَ حَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْوَالِي»[۳۰].

ولایت در اصطلاح: با توجه به این که عمده اصطلاحاتی که در شریعت مورد استفاده قرار می‌گیرد، از معنای لغوی اخذ می‌شود و کمتر اتفاق می‌افتد که شارع واژه‌ای را اختراع و ابتکار کرده باشد، باید گفت “ولایت” که در نصوص شرعی استعمال شده است، معنای لغوی خود را از دست نداده و در همان معنا استفاده می‌شود. از این روی فقیهان - از آن روی که معنای لغوی ولایت را، عهده‌دار شدن انجام چیزی و تسلط بر آن دانسته‌اند - بر این باور قرار گرفته‌اند که این واژه دارای معنای اصطلاحی خاصی نبوده، و در کلام شرع و فقها نیز به همان معنای لغوی؛ یعنی تسلط بر شخص یا شیء به کار رفته است[۳۱].

به همین خاطر در ابواب مختلف فقه با این واژه مواجه می‌شویم که بر اساس آن فقیهان، سرپرستی امور خاصی را به حاکم شرع می‌سپارند، و لکن فقیهان به تعریف این واژه اقدام نکرده و فهم معنای آن به وضوح معنای لغوی و عرفی واگذار می‌شود، در عین حال برخی از فقیهان به معنای این واژه اهتمام ورزیده‌اند که ذکر برخی از عبارات آنها در راستای فهم صحیح از واژه “ولایت” مفید خواهد بود: ۔ ولایت در اصطلاح، به معنای سلطه بر شخص یا مال و یا هر دو است، اعم از این که چنین سلطه‌ای به دلیل عقلی باشد یا به دلیل شرعی، و شخص ولی، بالاصاله ولایت داشته باشد و یا ولایتش بالعرض باشد[۳۲].

ولایت، همانا سر پرستی و سلطه بر دیگری در جان، مال و یا برخی دیگر از امور وی است[۳۳].

نکته دیگری که در این مقام می‌بایست مورد عنایت واقع شود این است که ولایت، (به معنای سر پرستی) در حوزه فقه همانا حکمی وضعی است، که در مقابل حکم تکلیفی قرار می‌گیرد، و موضوع احکام تکلیفی از قبیل جواز تصرف ولی و ممنوعیت تصرف دیگران خواهد بود.

ولایت از دیدگاه امام خمینی: با توجه به این که امام خمینی به علم فقه بسنده نکرده و علاوه بر علم فقه، از صاحب‌نظران فلسفه و عرفان نیز محسوب می‌شوند و از سوی دیگر بحث ولایت علاوه بر حوزه فقه، در فلسفه و عرفان نیز به کار می‌رود از این روی ایشان که در حوزه تعریف لغوی، امری اضافه بر کلام لغویون نیاورده است در حوزه اصطلاح، از یک سوی با عنایت به عرفان به تعریف اصطلاحی این واژه پرداخته، و از سوی دیگر در حوزه فقه به تبیین این واژه عنایت ورزیده است.

در حوزه عرفان، می‌توان “مقوله ولایت و خلافت را از ویژگی‌های مهم در اندیشه عرفانی ایشان دانست. بلکه می‌توان بر این باور قرار گرفت که تعریف و اثبات اصل ولایت از دیدگاه حضرت امام با سایر عرفا در تمایز و تفاوت قرار دارد[۳۴].

ولایت در اندیشه ایشان عبارت از قرب یا محبوبیت یا تصرف یا ربوبیت یا نیابت (در اخلاق، صفات، ذات) است که جامع همه اینها همان فنای در حق است تخلقاً، تعلقا و تحققاً[۳۵].

ایشان در کتاب مصباح الهدایه، ولایت را در حوزه عرفان این گونه تعریف می‌کند: “ولایت” یا به معنای قرب است یا به معنای محبوبیت یا مربی بودن یا نیابت کردن، و همه این معانی، حق مسلم حقیقت ولایت است و دیگر مراتب ولایت، سایه حقیقت ولایتند و آن حقیقت مقدم بر ولایت علوی (که با حقیقت خلافت محمدی در هر دو نشئه امر و خلق اتحاد دارد.) است[۳۶].

بنابر دیدگاه امام، ولایت باطنی است که خلافت ظاهری بر اساس آن می‌باید ظهور یابد و این امر از آن روست که خلافت یا در ظهور است یا در تعین و یا در افاضه و همه این امور نیز متفرع بر قرب و فنا است که عبارت اخری از ولایت است. بنابراین خلافت مبتنی بر ولایت بوده و این ابتنا نیز در قالب فرعیت ظاهر نسبت به باطن انجام می‌شود: ولایت، باطن خلافت است و ولایت مطلقه، باطن خلافت مطلقه می‌باشد[۳۷].

امام و ولایت تکوینی و تشریعی: فارغ از اندیشه‌های عرفانی امام، ایشان در سوی دیگر به دو گونه از ولایت نیز اشاره می‌کنند که بر اساس آن، ولایت در تکوین و تشریع نیز از مصادیق ولایت‌هایی است که اهل بیت واجد آن بوده‌اند. ایشان گرچه در باب ولایت تکوینی، اثر خاصی را تألیف نکرده‌اند، اما به مناسبت اثبات ولایت فقیه به این دو قسم اشاره کرده، و در عباراتی کوتاه به تبیین این دو ولایت می‌پردازد: خلافت دارای دو معنا و اصطلاح است: یکی از آن دو خلافت الهی و تکوینی است، که به افراد خاص از اولیاء الهی مانند انبیاء و ائمه اطهار (ع) اختصاص دارد و دیگری معنای اعتباری جعلی است، مانند آن‌که پیامبر (ص) حضرت علی (ع) را خلیفه مسلمین قرار داده است. اما این ریاست ظاهری صوری، جز برای اجرای حق، مورد اعتنای ائمه (ع) قرار نمی‌گرفت[۳۸].

نکته اساسی که ذکر آن در خصوص دیدگاه امام خمینی در باب ولایت، ضرورت دارد، تعریف ولایت در حوزه فقه و ولایت تشریعی است که ایشان، همسو با سایر فقیهان به تعریف این واژه پرداخته و البته برخی از خصوصیات این ولایت را برشمرده است: ولایت، عبارت از نوعی سلطه است که دایره‌اش به نسبت مواردش سعه و ضیق دارد. یا امر وضعی است که لازمه‌اش چنین سلطه‌ای است. پس ولی انسان صغیر کسی است که مطابق مصلحت او در امورش تصرف می‌کند. حاکم و ولیّ یک کشور نیز بر اساس مصلحت و به اقتضای سیاست آن کشور تصرف و عمل می‌کند[۳۹].

ایشان در عبارتی دیگر در کتاب ولایت فقیه نیز ضمن تعریف واژه ولایت آن را نه امتیاز، بلکه وظیفه‌ای سنگین اعلام می‌کند: “ولایت” یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس، یک وظیفه سنگین و مهم است... به عبارت دیگر، “ولایت” مورد بحث، یعنی حکومت و اجرا و اداره، بر خلاف تصوری که خیلی از افراد دارند، امتیاز نیست بلکه وظیفه‌ای خطیر است[۴۰]»[۴۱]
۳. آقایان مهدوی و کاظمی؛
آقایان دکتر اصغرآقا مهدوی و حجت الاسلام سید محمد صادق کاظمی در کتاب «کلیات فقه سیاسی» در این‌باره گفته‌‌اند:

«معانی لغوی متعددی برای “ولایت” ذکر کرده‌اند؛ اما معنی‌ای که بیش از همه به بحث ولایت فقها نزدیک است، “کنار یکدیگر قرار گرفتن” است. راغب این معنا را این گونه بیان می‌کند: ولایت یعنی قرار گرفتن دو چیز در کنار یکدیگر؛ به گونه‌ای که هیچ چیز سومی بین آن دو نباشد [هیچ فاصله‌ای بین آنان نباشد]. این نزدیک بودن از حیث مکان، نسبت بین آن دو، صداقت و دوستی و یاری رساندن به یکدیگر است[۴۲].

مطابق با معنی فوق، واژه ولایت به معانی مختلفی از جمله دوستی و حب، نصرت و یاری، متابعت و پیروی و همچنین سرپرستی به کار رفته است که وجه مشترک همه آنها “قرب معنوی” است. در بحث از ولایت فقها، ولایت به معنای سرپرستی مد نظر است که در تبیین معنای اصطلاحی مورد بررسی قرار می‌گیرد.

ولایت به معنای اصطلاحی: ولایت از حیث آنچه مورد سرپرستی قرار می‌گیرد، به سه عنوان ولایت تکوینی، ولایت بر تشریع و ولایت تشریعی تقسیم می‌شود.

ولایت تکوینی به معنای سرپرستی موجودات جهان و تصرف عینی در آنهاست. آشکارترین مثال این ولایت، ولایت انسان بر اعضای بدن خود است؛ مثلاً آن‌گاه که انسان به دست خود دستور حرکت می‌دهد، دست حرکت می‌کند؛ بنابراین در ولایت تکوینی، تخلف معنا ندارد. ولایت تکوینی بر موجودات، مخصوص خداوند متعال و اهل بیت عصمت و طهارت است. یکی از آیات قرآن که بر این ولایت دلالت می‌کند، این آیه است: ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[۴۳]. آیه تصریح می‌کند که هنگامی که خداوند چیزی را اراده کند، آن چیز فوراً مطابق با اراده الهی ایجاد می‌شود.

ولایت بر تشریع ولایت بر قانون‌گذاری و تشریع احکام است. دارنده این ولایت را در لسان فقها “شارع” می‌گویند. شارع در ادبیات فقهای شیعه تنها خدای متعال و پیامبر اکرم (ص) هستند و حتی ائمه اطهار (ع) مبین و مفسر احکام‌اند و حکم جدیدی وضع نمی‌کنند[۴۴].

ولایت تشریعی، ولایت و سرپرستی در محدوده تشریع و تابع قانون الهی است. این ولایت منحصر به پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نیست و در مرتبه‌ای نازل و با اختیاراتی بسیار محدود، ولایت پدر و موارد دیگر را شامل می‌شود. همچنین منظور از ولایت فقها ولایت در این حوزه با محدودیت‌هایی است. آنچه در این معنی از ولایت مورد توجه است، رعایت مصلحت مولی علیه است؛ از این‌رو مولی وظیفه شناخت مصلحت مولی علیه را دارد»[۴۵]
۴. آقایان فیاض‌بخش و محسنی؛
آقایان محمد تقی فیاض‌بخش و دکتر فرید محسنی در کتاب «ولایت و امامت از منظر عقل و نقل» در این‌باره گفته‌‌اند:

«اصل در معنای این واژه، شدت قرب و نزدیکی دو شیء یا بیشتر به یکدیگر است. کتاب مقاییس‌اللغة می‌گوید: جَلَسَ‏ ممّا يَلِينى‏، أى يُقارِبُنی. و سپس اضافه می‌کند: اینکه به بارانی که بلافاصله بعد از باران بهاری الوَسمِی می‌بارد الوَلِیّ گفته شده، به خاطر آن است که بعد از آن می‌بارد: المَطَر يجى‏ءُ بعد الوَسْمىّ، سمِّى‏ بذلك‏ لأنَّه‏ يلى‏ الوسمِىّ‏[۴۶].

همین بیان را فیومی در المصباح المنیر ذکر می‌کند و می‌گوید: الولی مثل الفلس، بمعنی القرب و حصول الثانی بعد الأول من غیر فصل[۴۷].

معنای نهایت قرب در باب ولایت به حدی محوری است که راغب در مفردات خود، معنای ولایت را شدت نزدیکی دو چیز به یکدیگر دانسته؛ به گونه‌ای که میان آنها فاصله‌ای جز خودشان نباشد. او سپس تصریح می‌کند که سایر معانی از قبیل دوستی، نسب، یاری و یا هم‌کیشی، معنای لازم و استعاری قرب است. بنابراین، سایر معانی که در معنای ولایت گفته شده، باید با توجه به معنای اصلی ترجمه شود[۴۸]. هنگامی که این واژه در روابط انسانی و امور اجتماعی به کار می‌رود، بیانگر تدبیر و ولایت ولیّ بر مُوَلَّی علیه خود است. چنان که ابن‌اثیر در نهایة، معنای اصلی ولایت را مقید به سه قید می‌کند که اگر با هم جمع نشوند، معنای ولایت محقق نمی‌گردد؛ آن سه شرط عبارتند از: تدبیر، قدرت بر اعمال تدبیر و بالاخره فعلیت آن[۴۹]. به همین دلیل است که ابن‌منظور در لسان العرب معنای «الولی» را مدبر و متصرف در امور عالم معنا می‌کند و می‌گوید: الولی، المتولی الأمور العالم و الخلائق، القائم بها، و من أسمائه عزوجل الوالی؛ و هو مالک الأشیاء جمیعها التصرف فیها[۵۰].

نتیجه آنکه: در آیات قرآن، اصل در واژه ولی "ولایت در تدبیر" است که ولی به دلیل شدت قربی که به مولی علیه خود دارد، در شؤون او دخالت می‌کند. مرحوم علامه طباطبایی در ذیل آیه ﴿لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ[۵۱] که ولایت در آن به معنای دوستی است، اشاره به این نکته می‌نماید و می‌گوید: «ولایت در اصل به معنای مالکیت تدبیر امر است؛ مثلاً ولیِّ صغیر یا مجنون یا سفیه، کسی است که مالک تدبیر امور و اموال آنان باشد که خود آنان مالک اموال خویشند، ولی تدبیر امر اموالشان به دست ولی‌شان است».

این معنای اصلی کلمه ولایت است و در مورد محبت نیز استعمال شده و به تدریج شایع گردیده است. بنابراین، ارتباط متقابل محبوب و محب و یا ناصر و منصور، بر محور نهایت قربی است که نوعی وحدت میان آنان ایجاد می‌کند و احکام هریک را به تناسب به دیگری منتقل می‌نماید. صاحب المیزان در جایی دیگر پیرامون ولایت و معانی گوناگون آن می‌نویسد: "ولایت نوع خاصی از نزدیکی یک چیز به چیز دیگر است؛ به طوری که شدت نزدیکی باعث شود که موانع و پرده‌ها از بین آن دو برداشته شود. البته نه همه موانع، بلکه موانعی که غرض از ولایت، رسیدن به آن هدف است. حال اگر آن هدف تقوا و یا پیروزی باشد، ولی در چنین هدفی همان ناصر و یاوری است که هیچ مانعی او را از نصرت شخصی که به وی نزدیک شده و بر او ولایت دارد باز ندارد؛ و اگر از جهت دوستی و معاشرت و محبت باشد، در این صورت کلمه ولی به معنای "ولاء محبت" است؛ محبوبی که آدمی نمی‌تواند نفس خود را از دوست داشتن و نرم شدن در برابر خواسته او باز دارد و قهراً در برابر خواسته او مطیع می‌شود، و اگر از جهت خویشاوندی باشد، کلمه ولیّ به معنای کسی خواهد بود که از طرف مقابل خود ارث می‌برد و چیزی نمی‌تواند مانع از ارث بردن او شود"[۵۲].

خلاصه آنکه اصل در معنای ولایت (چنان که در مقاییس و مفردات اشاره شد) «قرب» است و در امور اجتماعی و روابط انسان‌ها با یکدیگر (بنا بر نقل ابن‌اثیر در نهایة) به معنای تدبیر و حکومت ولی و تَوَلّی امور مُوَلَّی علیه است و اگر در جایی به معنای ولایت نصرت یا محبت باشد، معنای دومی است که با عنایت به معنای قرب و تدبیر که معانی اصلی هستند، باید ترجمه شود»[۵۳]
۵. آقای دکتر ساعدی؛
آقای دکتر محمد ساعدی در کتاب «آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار» در این‌باره گفته‌ است:

«ولایت در لغت: "ولی" به معین ناصر، یاریگر، دوست، سرپرست و عهده‌دار امری برای انجام کامل آن است و جمع آن "اولیاء" می‌باشد. ولی: به عهده گرفت. عهده‌دار شد. وِلایت: قدرت و سلطه، تصرف در امور با تدبیر و قدرت، سرپرستی. وَلایت: نصرت و یاری. "خلیل بن احمد"، "ولی"را به معنای بودن چیزی بعد از چیز دیگر [و از پی هم در آمدن] می‌داند[۵۴].

ابن فارس، آن را به نزدیکی معنا کرده است[۵۵].

ابن منظور، ولی را به معنای یاری کردن دانسته و می‌گوید: یکی از اسم‌های خدا والی به معنای مالک و توانا به تصرف بر تمام اشیا است[۵۶]. راغب در مفردات می‌گوید: ولاء و توالی آن است که دو شیء یا بیشتر، به گونه‌ای در کنار یکدیگر قرار گیرد که شیء خارجی بین آن دو نباشد و از آن به عنوان استفاده برای نزدیک، قرب مکانی، نیت، دین، دوستی، یاری کردن و اعتقاد استفاده می‌شود. "وِلایة" به معنای نصرت و یاری کردن و "وَلایة" به معنای سرپرستی امر است[۵۷].

ابن اثیر نیز در این باره می‌نویسد: "ولی" یاری کننده است و گفته شده مقصود از آن متولی امور هستی و مخلوقات است و از اسمای خداوند عزوجل والی است و او مالک همه چیز و تصرف کننده در آنان است. ولایت به تدبیر و قدرت و فعل اشاره دارد و کلمه مولی در حدیث زیاد به کار برده شده و معانی مختلفی می‌دهد، از جمله: پروردگار، مالک، سرور، بخشنده نعمت، آزادکننده، یاری دهنده، محب (دوست‌دار)، تابع و همسایه. هر کس امری را به عهده بگیرد یا برای به انجام رساندن آن قیام کند. او مولی و ولی است و بدین معنا است، حدیث پیامبر اکرم (ص) که فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌»[۵۸].

اما بهترین و جامع‌ترین تعریف در خصوص ماده ولی کلام علامه مصطفوی است که می‌گوید: ولی به معنای وقوع شيء وراء شيء مع رابطة بينهما[۵۹].

ولایت در اصطلاح: از تمام تعاریف ولایت به دست می‌آید که ولی به معنای اولی به تصرف است. ولایت متصدی شدن و به عهده گرفتن شأنی از شئون دیگری است و در مقابل آن، عداوت به معنای تعدی و تجاوز به غیر قرار دارد. پس ولایت یعنی تصرف کردن به مصلحت غیر، کسی که در تمام شئونات دنیایی و آخرتی جلوتر از دیگران است و در متن صراط مستقیم الهی قرار دارد. وی اولی است که زمام امور جامعه را به دست بگیرد و جامعه را با رهبری خودش به سوی خداوند به پیش ببرد. این مقام را تنها افرادی دارند که در مکتب وحی الهی تربیت شده‌اند و به تمام اسرار علوم الهی احاطه دارند[۶۰]»[۶۱].
۶. آقای مرتضوی؛
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد مرتضوی در کتاب «آیات ولایت در قرآن ج۱» در این‌باره گفته‌ است:

ابوهلال عسکری، لغت شناس معروف عرب، در بحث فرق میان «مولی و ولی»، ولی را چنین معنی می‌کند: واصل الوليّ جعل الثاني بعد الاول من غير فصل من قولهم هذا يلي ذاك وليا[۶۲]. «اصل معنای «ولیّ» قرار دادن دوم به جای اول است بدون فاصله و این واژه از قول عرب گرفته شده است که این پشت سر آن می‌آید.

راغب اصفهانی همین معنی را با شرح بیشتری آورده و می‌نویسد: الوَلاء و التوالي ان يحصل شيئان فصاعدا حصولاً ليس بينهما ما ليس منهما و يستعار ذلك للقرب من حيث المكان و من حيث النسبة و من حيث الدين و من حيث الصداقة و النصرة و الاعتقاد و والولاية النصرة و الولاية تولّي الامر و قيل الوِلاية و الوَلاية نحو الدِّلالة و الدَّلالة و حقيقته تولّي الامر و الولي و المولى يستعملان في ذلك كل واحد منهما[۶۳].

«ولایت این است که حداقل دو چیز طوری به هم نزدیک شوند که بیگانه‌ای میان آنها نباشد و این معنی در نزدیکی از نظر مکان، نسبت، آیین، دوستی، یاری و اعتقاد کاربرد دارد. ولایت به معنای سرپرستی کار است. گفته شده ولایت و وَلایت مثل دِلالت و دَلالت است، ولی حقیقت آن سرپرستی در کار است و «ولی» و «مولی» هر دو در این معنی کاربرد دارند.

علامه طباطبایی در این باره می‌نویسد: چون ولایت (به معنای) نزدیکی خاص است، هرگاه این «ولایت» در امور معنوی تصور شود، لازمه‌اش این است که ولی نسبت به آنچه ولایت دارد، دارای اختیاراتی باشد که دیگران این اختیارات را باید از طریق او کسب کنند. براین اساس هر نوع تصرفی که دیگری می‌تواند نسبت به آن چیز انجام دهد، تنها ولی قادر به انجام آن است؛ به عنوان مثال میت که می‌توانست نسبت به ترکه‌اش تصرف کند چون مالک بود، اکنون ولی او به دلیل وراثت در آن تصرف می‌کند. همچنین ولی صغیر در اموال او تصرف می‌کند؛ چون تدبیر امور صغیر بر عهده اوست. خداوند نیز ولی بندگان خود است؛ زیرا تدبیر امور آنان در دنیا و آخرت با اوست. همچنین خداوند ولی مؤمنان است؛ چون تدبیر امر دین آنان و دعوت به دین، توفیق آنان برای گرایش به دین و یاری دین بر عهده اوست. پیامبر نیز ولی مؤمنان است؛ چون او نسبت به قضاوت کردن میان آنان اختیار دارد. حاکم، ولی مردم است؛ چون متناسب با قدرتش در بین مردم حکم می‌کند.

خلاصه آنکه معنای ولایت در موارد کاربرد آن، نوعی نزدیکی است که سبب می‌شود ولی حق تصرف و تدبیر داشته باشد[۶۴][۶۵]
۷. آقای حق‌جو؛
آقای عبدالله حق‌جو در کتاب «ولایت در قرآن» در این‌باره گفته‌ است:

اصل در معنای "ولی"، شدت قرب و نزدیکی دو شیء یا بیشتر به یکدیگر است. کتاب مقاییس‌اللغة می‌گوید: جَلَسَ‏ ممّا يَلِينى‏، أى يُقارِبُنی و سپس اضافه می‌کند: اینکه به بارانی که بلافاصله بعد از باران بهاری الوَسمِی می‌بارد الوَلِیّ گفته شده، به خاطر آن است که بعد از آن می‌بارد: المَطَر يجى‏ءُ بعد الوَسْمىّ، سمِّى‏ بذلك‏ لأنَّه‏ يلى‏ الوسمِىّ‏[۶۶].

همین بیان را فیومی در المصباح المنیر ذکر می‌کند و می‌گوید: الولی مثل الفلس، بمعنی القرب و حصول الثانی بعد الأول من غیر فصل[۶۷][۶۸]

درباره کلمه "ولی‌" اسم مصدر و مشتقات آن، معانی گوناگونی در کتاب‌های لغت ذکر گردیده، به‌گونه‌ای که در بعضی از آنها نوشته شده است: برای کلمه ولی، معانی کثیری است و بعد حدود ٢۱ معنا برای آن بیان می‌کنند[۶۹]؛ معانی‌ای همانندِ محب، صدیق، مالک، ناصر، صهر، عبد، ابن عم، معتَق، معتِق، حلیف، عقید، امارت، خطّه، سلطان، تابع، منعم علیه و...[۷۰].

افزون بر معنای ذکر شده، معانی دیگری نیز برای ولایت ذکر کرده‌اند. از قبیل: تسلّط، قدرت، فرمانروایی، محبّت و دوستی، کمک و یاری، عهده‌دار شدن کاری با مسئولیت و سمتی، حکم، سلطنت، پشتیبانی، زمامداری، سرپرستی و تصرّف در اشیا و امور انسان‌ها[۷۱].

اگر در معانی ذکر شده دقت شود، همگی نوع خاصی از نزدیکی هستند که با تأثیر و تأثر و سرپرستی و تصرّف در امور همراه می‌باشند. این معنای از ولایت همان معنای مورد نظر قرآن و اسلام است؛ چون ولایت قرآنی را نیز قرب و نزدیکی خاصی اعلام داشته‌اند که با نوع یا انواعی از تأثیر و تأثّر، تصرف، تملک، تدبیر، سرپرستی و مانند آن همراه است[۷۲][۷۳]

برای کلمه "ولایت" معانی گوناگونی همچون: صاحب اختیار، سرپرست، سلطان، سلطنت و امارت، مَحبت و دوستی، نصرت، قرب و قرابت و بلاد سلطان به کار برده شده است. راغب این گونه بیان می‌کند: "ولایت یعنی قرار گرفتن دو چیز در کنار یکدیگر؛ به گونه‌ای که هیچ چیز سومی بین آن دو نباشد [هیچ فاصله‌ای بین آنان نباشد]. این نزدیک بودن از حیث مکان، نسبت بین آن دو، صداقت و دوستی و یاری رساندن به یکدیگر است" و سایر معانی از قبیل دوستی، نسب، یاری و یا هم‌کیشی، معنای لازم و استعاری قرب است[۷۴]. در اینکه کدام یک، معنای حقیقی کلمه "ولایت" به فتح یا کسر واو است، اختلاف شده و از آثار اهل لغت به دست می‌آید لغویان در این باره دو دسته‌اند: عده‌ای هر دو کلمه را به یک معنا گرفته‌اند و برخی بین آن دو تفاوت قائل شده‌اند[۷۵].

دسته اول، سه بیان دارند:

  1. هر دو کلمه به معنای نصرت و یاری کردن است[۷۶]؛
  2. هر دو کلمه به معنای قرابت است[۷۷]؛
  3. هر دو کلمه به معنای تولی امر و سلطنت است و مانند کلمه "الدلالة" است که فتح و کسر دال آن موجب ایجاد دو معنا نمی‌شود[۷۸].

دسته دوم از اهل لغت، بیانات متفاوتی دارند:

  1. ولایت به فتح واو به معنای بلاد سلطان و به کسر واو به مفهوم امارت و سلطنت است[۷۹]؛
  2. ولایت به فتح واو به معنای نصرت و به کسر واو به معنای امارت و تولی امر است[۸۰]؛
  3. ولایت به کسر واو و فتح آن به معنای نصرت و به کسر واو فقط‍ به معنای امارت و سلطه است[۸۱]؛
  4. برخی لغت‌نویسان گفته‌اند: در نحوه حرکت "واو" چند قول است و بعد از ذکر اقوال، می‌نویسند: "عمده مطلب اینکه ولایت با فتح واو، مصدر است و با کسر، اسم مصدر، در مصدر به معنای نصرت و یاری کردن است و در اسم مصدر مثل خِیاطة است، چون حکومت کردن و متولی امور شدن، خود نوعی از صناعت و حرفه است"[۸۲].

از معانی ولایت، دو معنای آن؛

  1. سلطنت و امارت؛
  2. قرابت و نزدیکی؛ مورد توجه اهل لغت واقع شده و برخی هر یک از آن دو را معنای حقیقی ولایت می‌دانند.

کسانی که قائل‌اند معنای حقیقی ولایت، سلطنت و امارت است، دو دلیل می‌آورند:

  1. نقل اهل لغت، چنان که بعضی تصریح کرده‌اند که حقیقت ولایت، همان تولی امر و سلطنت است؛
  2. تبادر[۸۳]، یعنی آنچه از کلمه ولایت به ذهن متبادر می‌شود و ذهن انسان آن را می‌یابد و می‌فهمد، همان معنای امارت و سلطنت است نَه غیر آن.

کسانی که معتقدند معنای حقیقی ولایت، قرابت است، نیز دو دلیل دارند:

  1. از باب "ترد الاشياء إلی أصولها"، باید دید ریشه ولایت به چه معناست، ریشه اصلی ولایت، ولْی به معنای قرب است، چنان که اهل لغت چنین نوشته‌اند: "و أصله القرب و الدنو"[۸۴]؛
  2. در تمام مشتقات کلمه ولی، معنای قرب وجود داشته و سایر معانی ولایت نیز به این معنا برمی‌گردد، چنان که بعضی نوشته‌اند: "و الباب كلّه راجع الی القرب"[۸۵].

اما آنچه درباره معنای حقیقی ولایت به سلطنت و امارت، استناد به نقل برخی اهل لغت شده، نمی‌تواند دلیل بر معنای حقیقی باشد؛ زیرا برخی دیگر از اهل لغت با آن نظریه مخالفت کرده‌اند و دلیل تبادر نیز، قابل مناقشه است که تبادری، حاکی از معنای حقیقی است که عام باشد، در حالی که تبادر مذکور خاص و در بعضی موارد، همانند تاریخ‌نگاری وجود دارد؛ افزون بر آن، در معنای سلطنت و حکومت، یا سرپرست، مآل جامعی نیست که موارد دیگر را شامل شود، ولی در ولایت به معنای قرب امکانش است[۸۶].

بنابراین، با توجه به مطالب فوق، معنای حقیقی ولایت، همان قرب است و در موردی که قرینه خاصی برای اراده یکی از این معانی نبود، باید همان معنای کلی قرب را در نظر بگیریم، مثلاً اگر گفته شد: ولایت از آنِ خداست، باید گفت مراد، معیت خداوند با همه موجودات است. بنابراین، معلوم می‌شود مالکیت در تدبیر و تکفل امور و عهده‌دار شدن احکام و مسائل مُوَلی علیه، لازمه و نتیجه حاصل از ولایت است نَه اصل حقیقت و معنای مطابقی آن و هر جا ولایت را به مفهوم حکومت، امارت و سلطنت تفسیر می‌کنند، تفسیر به لوازم معنا کرده‌اند نه بیان معنای حقیقی آن؛ زیرا قرب به دو قسم حسی و غیر حسی تقسیم می‌شود و امارت، تکفل امور و تدبیر مسائل مُوَلی علیه، از لوازم قِسم دوم است. به عبارت دیگر: آن امور بعد از تحقق قرب حسی یا غیر حسی است و امارت و سلطنت از لوازم و نتیجه معنای قرابت غیر حسی و ولایت است نَه معنای اصلی ولایت[۸۷].

پانویس

  1. ر.ک: لسان العرب، ج۱۵، ص۲۸۱-۲۸۳؛ اقرب الموارد، ج۲، ص۱۴۷۸.
  2. النهایة، ج۵، ص۲۲۹.
  3. کل من ولی أمرا أو قام به فهو مولاه و ولیه. النهایة، ج۵، ص۲۲۸.
  4. الشافی فی الامامة، ج۲، ص۲۱۹.
  5. معجم المقاییس فی اللغة، ص۱۱۰۴.
  6. المفردات فی غریب القرآن، ۵۳۳.
  7. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۱۲.
  8. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۶۸.
  9. این مطلب که اطلاق ولایت، ولی و مولی بر مصادیق مختلف از قبیل مشترک معنوی است نه مشترک لفظی را علامه امینی در الغدیر، ج۱، ص۶۴۹-۶۵۱ بررسی و تبیین کرده است. وی جامع و مشترکی که وی بیان کرده عبارت است از: “اولی بالشیء”، یعنی اولویت و رجحان نسبت به چیزی. وی افزوده است که قبل از او این تحقیق توسط شمس‌الدین بن بطریق حتی در کتاب “العمدة، ص۱۲” انجام گرفته است.
  10. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۱۴۴.
  11. رجوع کنید به: تاج العروس، ج۱۰، ص۳۹۸؛ مقائیس اللغة، ج۶، ص۱۴۱؛ المصباح المنیر، ج۲، ص۳۹۶.
  12. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۲۲۳.
  13. نراقی، عوائد الایام، ص۱۹۹.
  14. کشف الغطاء، ج۱، ص۹.
  15. شیخ انصاری یکی از مناصب فقیه را “ولایة التصرف فی الأموال و الانفس” می‌داند؛ المکاسب، ج۳، ص۵۴۶.
  16. مکارم شیرازی: انوار الفقاهة، کتاب البیع، جزء اول، ص۴۴۵.
  17. منتظری، ولایت فقیه، ج۱، ص۱۷۱.
  18. امام خمینی، المکاسب المحرمه، ج۲، ص۱۰۶.
  19. مهدی حائری یزدی، حکمت و حکومت، ص۱۷۸.
  20. آیت‌الله خویی، التنقیح، اجتهاد و تقلید، ص۴۱۹-۴۲۵.
  21. رجوع کنید به: امام خمینی، حکومت اسلامی، ص۵۶ و شیخ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۵۹.
  22. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۲۲۳.
  23. المصباح المنیر، ج۲، ص۹۲۷.
  24. لكن الأصل في معناها (الولاية) ارتفاع الواسطة الحائلة بين الشيئين بحيث لا يكون بينهما ما ليس منهما. (المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۸۹).
  25. معجم مفردات الفاظ قرآن، ص۵۷۰.
  26. مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۵.
  27. اقرب الموارد فی فصح العربیة و التوارد، ج۲، ص۱۴۸۷.
  28. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
  29. نهج البلاغه، خطبه ۲.
  30. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
  31. مصطلحات الفقه، ص۵۷۲؛ ر.ک: التقیة فی فقه أهل البیت، ج۲، ص۳۳۷.
  32. محل و اصطلاحاً هي سلطنة على الغير عقلية أو شرعية نفساً كان أو مالا أو كليهما بالأصل أو بالعارض. (بلغة الفقیه، ج۳، ص۲۱۰).
  33. العروة الوثقفی، ج۳، کتاب القضاء، ص۲.
  34. ر.ک: مجله معرفت، ش۴۹، ص۹۰.
  35. ولایت در عرفان، ص۳۲۲.
  36. فإن الولاية هي القرب أو المحبوبية أو التصرف أو الربوبية أو النيابة، و كلها حق هذه الحقيقة و سائر المراتب ظل و في لها، و هي رب الولاية العلوية (ع) التي هي متحدة مع حقيقة الخلافة المحمدية (ص) في النشأة الأمر و الخلق. (مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة، ص۳۶).
  37. ر.ک: مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة، ص۸۴.
  38. کتاب البیع، ج۲، ص۶۲۵.
  39. ر.ک: الاستصحاب، ص۳۷۵ - ۳۷۶.
  40. ولایت فقیه، ص۵۱.
  41. ایزدهی، سید سجاد، فقه سیاسی امام خمینی، ص ۱۳-۱۸.
  42. راغب اصفهانی، المفردات فی الفاظ القرآن، ص۸۸۵.
  43. «فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره یس، آیه ۸۲.
  44. جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص۱۲۳-۱۲۵.
  45. مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی، ص ۱۶۱.
  46. معجم مقاییس اللغة (ط. مکتب الاعلام الاسلامی. ۱۴۰۴ ﻫ.ق). ج۶، ص۱۴۱.
  47. المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر (للرافعی) (مؤسسه دارالهجرة، ۱۴۱۴ ﻫ.ق)، ج۲، ص۶۷۲.
  48. المفردات فی غریب القرآن (ط. دارالقلم - الدار الشامیة، ۱۴۱۲ه.ق)، ص۸۸۵.
  49. النهایة فی غریب الحدیث و الأثر (ط. مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ۱۳۶۷ ه.ش.). ج۵، ص۲۲۷.
  50. لسان العرب (ط. دارالفکر للطباعة والنشر و التوزیع - دار صادر. ۱۴۱۴ ﻫ.ق). ج۱۵، ص۴۰۷.
  51. «مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند» سوره آل عمران، آیه ۲۸.
  52. المیزان فی تفسیر القرآن (ط. مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۰ ه.ق)، ج۵، ص۳۶۷.
  53. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۴ ص ۴۳.
  54. خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ص۱۰۶۸.
  55. ابی الحسن احمد ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ص۱۰۶۴.
  56. محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۰. اقتباس از: غلامعلی همایی، واژه‌شناسی قرآن مجید، ص۲۵۳.
  57. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۸۸۵.
  58. المبارک بن محمد ابن اثیر الجزری، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، تحقیق: ظاهر احمد الزاوی، ص۲۲۷.
  59. «قرارگرفتن چیزی بعد از چیز دیگر، به همراه رابطه‌ای که میان آنها وجود دارد» حسین مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۴، ص۲۰۳.
  60. علی جان محمدی، (قره باغی)، ولایت در پرتو آیات، ص۲۱-۲۲.
  61. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۴۲.
  62. الفروق اللغویه، ص۲۳۵.
  63. المفردات، راغب اصفهانی، ص۵۳۳.
  64. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۶، ص۱۲.
  65. مرتضوی، سید محمد، آیات ولایت در قرآن ج۱، ص ۲۰۳.
  66. معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۴۱.
  67. المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ج۲، ص۶۷۲.
  68. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۳.
  69. تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰، کلمه ولی.
  70. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۳.
  71. اقرب الموارد، ج۵، (ل - ی)، ص۸۳۲-۸۳۳، ماده «ولی»، فرهنگ نوین، ص۸۱۵، ماده «ولی»؛ مجمع البحرین، ج۲، النهایة، ج۵، ماده «ولی»؛ المختار من صحاح اللغة، ص۵۸۴، مادّه «ولی».
  72. ر.ک: علامه طباطبائی، المیزان، ج۵، ص۳۶۸- ۳۶۹؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۳۶۵.
  73. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۴-۳۶.
  74. راغب اصفهانی، المفردات فی الفاظ القرآن، ص۸۸۵.
  75. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۴-۳۶.
  76. الصحاح، ج۶، ص۲۵۳ و مصباح‌المنیر، ۳۹۶.
  77. محیط المحیط، ۹۸۶.
  78. مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۶.
  79. تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۴۴۹.
  80. لسان العرب، ج۱۵، ص۳۱۲ و مفردات راغب، کلمه ولی.
  81. ما اتفق لفظه و اختلف معناه، ص۴۷۱؛ مجمل اللغة، ج۴، ص۹۳۷.
  82. تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰، کلمه ولی.
  83. الجوامع و الفوارق، ۱۲۶؛ دلیل بر تبادر به معنای سلطنت و حکومت، مراجعه به متون کتاب‌های اصیل عربی، همانندِ تاریخ طبری یا الکامل فی‌التاریخ، و تتبع کاربردهای عرفی این واژه، گویای این حقیقت است که از میان معانی مختلف ولایت، شایع‌ترین کاربرد آن، همین سلطنت و فرمانروایی است به طوری که می‌توان گفت: واژه ولایت به طور طبیعی به امارت و زمامداری، منصرف است، مگر این که قرینه‌ای در میان باشد.
  84. مجمع‌البحرین، ج۱، ص۴۶۲ و تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۳۲۱.
  85. مقاییس‌اللغة، ج۶، ص۱۴۲.
  86. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۴-۳۶.
  87. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۴-۳۶.