امسنان اسلمیه: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-\n{{امامت}} +{{امامت}})) |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==منابع== * +==منابع== {{منابع}} * )) |
||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
{{منابع}} | |||
* [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[امسنان اسلمیه (مقاله)|مقاله «امسنان اسلمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳''']] | * [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[امسنان اسلمیه (مقاله)|مقاله «امسنان اسلمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳''']] | ||
نسخهٔ ۱۶ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۳۹
امسنان اسلمیه او پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه مسلمان شد و با ایشان بیعت کرد[۱]. خود میگوید: "موقعی که خواستم با رسول خدا(ص) بیعت کنم، حضرت به دستم نگاه کرد و فرمود: "چرا زنان ناخنها را تغییر نمیدهند" و ما در جمعه و عید فطر و قربان برای نماز خواندن با پیامبر(ص) به صحرا میرفتیم"[۲][۳].
ام سنان و حضور در جنگ خیبر
روایت شده، وقتی پیامبر(ص) خواستند از مدینه برای غزوه خیبر حرکت کنند، ام سنان به نزد پیامبر(ص) رفت و گفت: "ای رسول خدا! آیا میتوانم همراه شما بیایم و برای لشکریان آب حاضر کنم، و اگر بیماران و مجروحانی بودند، آنها را معالجه کنم؟" پیامبر(ص) به او فرمودند: "در پناه لطف خدا حرکت کن؛ به زنان دیگری هم که برخی از قوم تو هستند و برخی از قبایل دیگر، اجازه دادهام همراه ما بیایند اگر دلت میخواهد همراه اقوام خودت باش و اگر میخواهی همراه ما بیا".
ام سنان گفت: "همراه شما خواهم بود". پیامبر(ص) نیز فرمود: "با ام سلمه باش"[۴].
ام سنان میگوید: "من همراه ام سلمه بودم. پیامبر(ص) هر صبح در حالی که زره بر تن داشت از منطقه رجیع به لشکرگاه میرفت و شامگاه باز میگشت. هفت روز طول کشید تا خداوند سرزمین نطاة را گشود. پس پیامبر(ص) به سوی منطقه شق کوچ کرده و ما را هم به آنجا بردند. چون خیبر فتح شد، پیامبر(ص) مقداری از اموال را به ما دادند و به من چند مهره و چند زیور نقره دادند که از غنایم جنگی به دست آمده بود. من گروهی از سپاهیان را که زخمی شده بودند معالجه کردم و همراه ام سلمه به مدینه بازگشتم.
هنگام ورود به مدینه من سوار یکی از شتران رسول خدا(ص) بودم. ام سلمه به من گفت: " شتری را که بر آن سوار هستی، پیامبر(ص) به تو بخشیدند ". من خدا را سپاس گفتم و پس از ورود به مدینه آن را به هفت دینار فروختم و خداوند متعال در این سفر برای من خیر و برکت فراوان قرار داد"[۵].
از ام سنان نقل شده که در جنگ خیبر پیامبر(ص) صفیه دختر حیی بن اخطب و دختر عموهای او را اسیر کرد. پیامبر(ص) از میان غنایم جنگی صفیه را انتخاب کرد و به او پیشنهاد کرد که اگر مسلمان شوی تو را آزاد خواهم کرد. صفیه مسلمان شد و پیامبر(ص) او را آزاد کرد و به همسری خود برگزید و مهر او را آزادیاش قرار داد.
ام سنان میگوید: "من از کسانی بودم که در هنگام ازدواج پیامبر(ص) با صفیه حضور داشتم و با زنان، زلفهای صفیه را شانه زدیم و او را عطرآگین کردیم و او از زیباترین زنان بود[۶][۷].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
{- ↑ .الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۷ و کتاب المحبر، ابن حبیب، ص۴۱۰.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۷؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۹۴۱ و الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۱.
- ↑ اشراقی، عباس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۴۵۸.
- ↑ .المغازی، واقدی، ج۲، ص۶ج ۸۶، صالطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۷؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۱۱، ص۶۲۴ و الاصابه، این حجر، ج۸، ص۴۱۲.
- ↑ المغازی، واقدی، ج۲، ص۶۸۶.
- ↑ .الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۹۶ و الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۲.
- ↑ اشراقی، عباس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۴۵۸.