سعادت در اخلاق اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==منابع== +== منابع ==)) |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==پانویس== +== پانویس ==)) |
||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
==پانویس== | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
نسخهٔ ۱۸ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۲:۰۸
معناشناسی
سعادت یعنی اینکه کسی با فعالیت ارادی به کمال مطلوب خود برسد. بنابراین میتوان خیر و سعادت را با این معیار از هم جدا کرد که خیر برای همه افراد یکسان است ولی سعادت هر فرد مخصوص خود اوست و با سعادت دیگران متفاوت است.
مصادیق سعادت
اکنون باید دید مصداق سعادت چیست. در این باب به سه نظریۀ مهم اشاره میکنیم: الف) حکمای پیش از ارسطو معتقدند، سعادت انسان در اخلاق پسندیده منحصر است و لذا به روح انسان اختصاص دارد و جسم را از آن بهرهای نیست؛ چراکه حقیقت انسان همان روح اوست و بدن ابزاری بیش نیست؛ بنابراین کمال بدن سعادت انسان محسوب نمیشود و هم از این رو سعادت کامل انسان را منوط به رهایی روح از قید جسم میدانند و معتقدند تا زمانی که انسان در دنیا زندگی میکند، به سعادت کامل نائل نمیشود، چون در دنیا روح انسان به گرفتاریهای ماده آلوده است، ولی با مرگ، یک سره ارتباط خود را با ماده و مادیات قطع میکند و به سعادت میرسد[۱].
ب) ارسطو و حکمای پیرو او معتقدند، سعادت مربوط به شخص انسان است و انسان موجودی است مرکب از جسم و روح؛ بنابراین، سعادت در اخلاق پسندیده منحصر نیست که فقط به روح تعلق داشته باشد؛ بلکه هرچیزی که با بخشی از وجود انسان ـ روح یا جسم ـ سازگار باشد، سعادت محسوب است، هرچند سعادتی جزئی؛ بنابراین، ثروت، سلامت و یاران موافق نسبت به جسم انسان سعادت به شمار میآیند. علاوه بر اینکه روح انسان نیز بدون تأمین این گونه نیازهای جسمانی قادر به انجام کارهای نیک و کسب اخلاق پسندیده نیست. بر این مبنا سعادت را به پنج قسم تقسیم کردهاند:
- سعادت بدن مثل صحت و سلامت جسمانی و حواس قوی؛
- ثروت فراوان و باران موافق که باعث میشوند انسان بتواند به امور خیر مبادرت ورزد و مستحق مدح و ستایش شود؛
- کار نیک و بخشش که باعث حسن شهرت انسان میشود؛
- موفقیت در کارها چنان که تمامی کارها مطابق میل و اراده او پیش رود؛
- خوش فکری و روشن بینی به طوری که کم اشتباه کند و آرا و انظار صائبی داشته باشد.
سعادت انسان با این پنج قسم کامل میشود و هرکس از برخی اقسام محروم باشد به همان میزان از سعادت محروم است[۲].
طبق این نظریه، رسیدن به سعادت کامل در دنیا ممکن است. ارسطو و پیروانش زشت میدانند که بگوییم انسان در حالی که در دنیا کارهای نیک انجام میدهد، اعتقادات صحیح دارد و در پی کسب فضیلتها و ترویج آنها در بین همنوعان خود تلاش میکند، ناقص و بدبخت است و به سعادت نمیرسد؛ ولی هنگامی که بمیرد و نتواند هیچ یک از این کارها را انجام دهد، به سعادت کامل دست مییابد[۳].
ج) حكمای اسلامی معتقدند، سعادت انسان در دنیا با سعادت روح و بدن کامل میشود. کسی در دنیا سعادتمند است که هم سعادت مربوط به جسم را دارا باشد و هم سعادت مربوط به روح را حائز؛ ولی پس از مرگ سعادت انسان به سعادت روح، يعنی اخلاق پسندیده و علوم حقیقی یقینی منحصر است و نهایت آن آراستگی به صفتهای جمال و جلال حضرت حق است.
سعادت در دنیا دارای دو مرتبه است: مرتبه پایین از آنِ کسانی است که از مرتبه جسمانیات بالاتر نرفتهاند، سعادت جسم را به طور کامل دارند، ولی شوق رسیدن به سعادت روحانی بر وجود آنها غالب است. مرتبه برتر از آن کسانی است که سعادت روحانی را به دست آوردهاند، ولی به اقتضای ضرورت زندگی در دنیا گاهی به تنظیم امورز جسم میپردازند.
کسی که در دنیا موفق به کسب پایینترین مرتبه سعادت نشده باشد، سزاوار نام انسان نیست بلکه باید او را در زمرۀ چهارپایان و درندگان و بلکه پستتر از آنان به شمار آورد: أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[۴].[۵]
چون حیوانات را فرصت رسیدن به چنین سعادتی ندادهاند، هر حیوانی به اندازه استعداد فطری خود که خالق متعال در او نهاده، به کمال رسیده است؛ ولی انسان به رغم همه امکانات و فرصتهایی که خدای متعال برای او فراهم کرده، به دلیل پستی و دونهمتی، از راه سعادت بازگشته و به عالم حیوانات روی آورده است؛ بنابراین حیوانات در محرومیت از سعادت معذورند و انسانهای بدبخت سزاوار سرزنش؛ چنانکه گفتهاند بینا و نابینا که از راه منحرف میشوند و در چاه میافتند هر دو هلاک میشوند، ولی بینا شایسته سرزنش و نابینا مستحق ترحم است[۶].[۷]
بالاترین مرتبه سعادت
نتیجه میگیریم که همه حكما از گذشتههای دور تاکنون، به رغم اختلاف در جوانب مسئله، در این نکته اتفاق نظر دارند که سعادت انسان در معارف حقه و اخلاق پاکیزه منحصر است[۸].
این برداشت در جای خود صحیح است؛ چون معارف حقه و اخلاق پسندیده، اولاً، به خودی خود مطلوب انسان است و ثانياً، تا ابد با انسان همراه است؛ ولی حقیقت این است که نهایت کمال آدمی نیستند؛ چون میوهای شیرینتر از خود دارند. این دو ویژگی موجب محبت و انس به خدا میشوند و در نهایت انسان را به وادی تشبه به حضرت خالق میبرند که بالاترین مرتبه سعادت انسان است[۹].
تشبه به خالق
برای اینکه بدانیم سعادت کامل چیست، باید معنی تشبه به خدا را به خوبی دریابیم. ناگفته. پیداست که خداوند متعال در ذات، هیچ شبیهی ندارد. قرآن کریم بارها بر این نکته تأكید و ساحت مقدس او را از مشابهت با مخلوقات تنزیه کرده است: فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَمِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ[۱۰] بنابراین منظور از تشبه به خدا، تشبه محور صفتهاست. در این زمینه نیز توجه به این نکته ضروری است که صفتهای حضرت حق عين ذات او و بینهایت است.
بنابراین، برای موجود ممکنی مثل انسان، رسیدن به کُنه صفتهای الاهی امکان پذیر نیست. انسان میتواند با تهذیب و تزکیه، صفتهای خود را به صفتهای حضرت حق نزدیک کند. در محور اخلاق منظور از تشبه این است که انسان، به نیکیها آراسته شود و اعمال نیک را به دلیل نیکی و شایستگی انجام دهد.
توضیح مطلب اینکه، انسان خالق اعمال خویش است و خداوند خالق کائنات. آفرینش خداوند متعال بر مبنای جلب منفعت و دفع ضرر صورت نمیگیرد. خداوند کار نیک انجام میدهد؛ چون کار نیک است. او نه محتاج منفعتی است که با آفریدن موجودات به آن دست یابد، نه در معرض زیانی که بخواهد آن را از خود دور کند. آفرینش خدای تعالی حتی برای سود رساندن به مخلوقات هم نیست.
بنابراین اگر انسان بخواهد به خالقش شبیه باشد، باید هر کار نیکی را به دلیل نیکی و پسندیدگی انجام دهد، نه برای جلب منفعت یا دفع ضرر؛ مثلا در عبادت به جایی برسد که جز رضای خدا را نخواهد. کسی که برای بهشت عبادت میکند به دنبال جلب منفعت است، کسی که از ترس جهنم عبادت میکند، درصدد دفع ضرر است.
امام حسین(ع) میفرماید: "گروهی خدا را با طمع میپرستند، این، عبادت تاجران است، گروهی از ترس عبادت میکنند، این، عبادت بردگان است، گروهی هم برای شکر عبادت میکنند، این، عبادت آزادگان و برترین عبادت است"[۱۱]
این سخن از حضرت امیرالمؤمنين(ع) نیز نقل شده است[۱۲]. امیرالمؤمنین(ع) در مقام مناجات با خدا عرض میکند: "معبودا من تو را از ترس عقاب و به شوق پاداشت عبادت نمیکنم، بلکه چون دیدم تو شایسته پرستشی تو را عبادت کردم"[۱۳].
ابن میثم بحرانی در ذیل این کلام شریف نوشته است: این سخن نشان میدهد که آن حضرت هرچه را غیر خداست، از درجه اعتبار ساقط کرده و در کنار خدا چیزی را در نظر نگرفته است و این همان وصول کامل است[۱۴].
در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده است: "مردم به سه صورت خدا را عبادت میکنند: گروهی به شوق ثواب، این عبادت مردم حریص و آزمند است؛ گروهی از روی ترس از آتش، این، عبادت بردگان است؛ ولی من خدا را میپرستم چون دوستش دارم و این عبادت بزرگان است این عبادت مقام امن است، چون خداوند عزوجل فرموده است: وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ[۱۵] و فرموده است: قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ[۱۶] هرکس خدا را دوست بدارد، خدا دوستش دارد و هرکس خدا دوستش بدارد، در امان خواهد بود"[۱۷].
مقدمات تشبه به خالق
تشبه به خالق، کمال نهایی انسان و ثمره اصلی تهذیب نفس است؛ بنابراین ناگفته پیداست، تهذیب نفس مقدمه رسیدن به تشبه است، با این حال به دلیل اهمیت این بحث، درباره مقدمات تشبه درنگ بیشتری میکنیم.
تشبه به خالق، عالیترین مقامی است که انسان میتواند به آن دست یابد. سایر کمالات، هریک به نوعی مقدمه رسیدن به این مقام بلند است به همین دلیل هر عاقلی که آن را تصور کند، آن را برای خود آرزو میکند.
از طرفی دیگر کسانی که به نوعی در این راه قدم گذاشته و خود را به آن مقام شامخ نزدیک کردهاند، مورد احترام و غبطه همه مردماناند،؛ بنابراین، در هر زمانی کسانی پیدا میشوند که ادعای وصول میکنند؛ ولی باید توجه داشت که اولاً هر ادعایی مطابق واقع نیست. بسا مدعیانی که نه تنها در راه رسیدن به مقام تشبه نیستند، بلکه در راستای مخالف، با سرعت بهسوی درکات حیوانیت میتازند.
و اگر بگوییم ادعای وصول در زمینه معرفت، بهترین دلیل بر بیمعرفتی است، سخن گزافی نگفتهایم!
ثانياً، کسی با آرزوی تنها به مرتبه رفيع خداگونگی نمیرسد. اکثر مردم با آنکه میخواهند خداگونه باشند، در مرز آرزو توقیف کردهاند؛ چرا که رسیدن به این مقام بلند بدون طی مقدمات ممکن نیست، پاکسازی درون از صفتهایی ناپسند و کثافات مادیت و آلودگیهای حیوانی، یکی از مقدمات این مقام است، تعذیب سر و تطهیر درون است، آن هم نه بهصورت مقطعی و موقت و نه به رسم گزینش و تبعیض صفتها، بلکه باید بهطور مطلق و به شیوه عموم، همه بدیها را از نفس خود براند و پیوسته مراقب باشد که نقطه سیاهی بر صفحه قلب ننشیند.
مقدمه دیگر، تحصیل صفتهای پسندیده است. راندن بدیها از ملک نفس کافی نیست. بهجای هر صفت بد باید یک صفت پسندیده بنشیند. هر خوی حیوانی که از خانه دل پاک میشود، باید یک خلق انسانی جای آن را پر کند و سوم اینکه رشته تعلیق به دنیا را پاره کند، نه به این معنی که از مواهب دنیوی استفاده نکند؛ چون محرومیت از دنیا نع ممکن است نه مطلوب قرآن کریم میفرماید: وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا[۱۸].
دنیا به خودی خود مهد تربیت نفوس قدسی، برای کسب مقامات عالی و مزرعه آخرت است و هم از این رو در نزد ارباب معرفت و رهروان راه آخرت، از بهترین جلوهگاههای وجود و بهترین عوالم است[۱۹]، بدون دنیا و بهرهمندی از مواهب آن اطاعت از خدا و رسیدن به سرای آخرت ممکن نیست. پیامبر گرامی اسلام میفرماید: "برای رسیدن به آخرت، دنیا خوب یاوری است"[۲۰] و میفرماید: "در راه فرمانبرداری از خدا، مال خوب یاوری است"[۲۱].
بنابراین منظور از تعلق به دنیا این است که دنیا هدف انسان باشد، به طوری که تمام همش مصروف بهرهوری از مواهب زودگذر و ناپایدار این جهانی گردد و چنان به این بهرهها وابسته شود که به هنگام انتخاب، نتواند رضای خدا را بر بهرههای دنیوی ترجیح دهد؛ هر چند که خود جز اندکی از دنیا بهرهمند نباشد. تعلق به دنیا به این معنی ریشه همه گناهان است و هم از این رو پیامبر گرامی اسلام میفرماید: "دنیادوستی، ریشه هرگناه است"[۲۲] و میفرماید: "دنیا و آنچه در آن است از رحمت خدا دور است"[۲۳].
کسی که به این صورت وابسته به دنیا باشد، نمیتواند از تشبه به خدا سخن بگوید وگرنه خود را استهزا کرده است. برای خداگونه شدن باید این وابستگی را حذف کرد[۲۴].
منابع
پانویس
- ↑ احمد بن محمد بن یعقوب مسکویه، تهذیب الاخلاق، ص۸۵؛ خواجه نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۸۳؛ محمد مهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۳۶.
- ↑ احمد بن محمد بن یعقوب مسکویه، تهذیب الاخلاق، ص۸۶؛ محمد مهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۳۶.
- ↑ احمد بن محمد بن یعقوب مسکویه، تهذیب الاخلاق، ص۸۷؛ محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۲۷؛ خواجه نصیرالدین محمد پن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۸۶.
- ↑ «آنان چون چارپایانند بلکه گمراهترند » سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
- ↑ خواجه نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۸۸؛ محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۳۷.
- ↑ خواجه نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۸۸.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص ۸۸-۹۰.
- ↑ محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۳۹.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص ۹۰.
- ↑ «پدیدآورنده آسمانها و زمین است، برای شما از خودتان همسرانی آفرید و (نیز) از چارپایان جفتهایی (پدید آورد)، شما را با آن (آفریدن جفت) افزون میگرداند، چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست» سوره شوری، آیه ۱۱.
- ↑ «إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اَللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ اَلتُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اَللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ اَلْعَبِيدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اَللَّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ اَلْأَحْرَارِ وَ هِيَ أَفْضَلُ اَلْعِبَادَةِ »؛ حسن بن علی ابنشعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۲۴۶؛ موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص۱۸۹۳.
- ↑ على بن محمد لیثی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۵۸؛ ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۸.
- ↑ «إِلَهِي مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ عِقَابِكَ وَ لاَ طَمَعاً فِي ثَوَابِكَ وَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلاً لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُكَ»؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴، ص۱۴ و ج۷، ص۱۸۶.
- ↑ ابنمیثم بحرانی، شرح مأة کلمه لامیر المؤمنین، ص۲۱۹.
- ↑ «و آنان در آن روز از هر بیمی در امانند» سوره نمل، آیه ۸۹.
- ↑ «بگو اگر خداوند را دوست میدارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
- ↑ علی بن حسین صدوق، امالی، ص۹۲.
- ↑ «و در آنچه خداوند به تو داده است سرای واپسین را بجوی و بهره خود از این جهان را (هم) فراموش مکن و چنان که خداوند به تو نیکی کرده است تو (نیز) نیکی (پیشه) کن و در زمین در پی تباهی مباش که خداوند تبهکاران را دوست نمیدارد» سوره قصص، آیه ۷۷.
- ↑ سید روحالله الموسوی خمینی، چهل حدیث، ص۱۰۲.
- ↑ «نِعْمَ اَلْعَوْنُ عَلَى اَلْآخِرَةِ اَلدُّنْيَا»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۳۶؛ حسن بن علی ابنشعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۳۹۶.
- ↑ «نعم العون علی طاعه الله المال»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۵، ص۷۹؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۶.
- ↑ «حُبُّ اَلدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۳۱؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۳۰۸.
- ↑ «اَلدُّنْيَا مَلْعُونَةٌ مَلْعُونٌ مَا فِيهَا»؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۴، ص۱۰۵؛ متقی هندی، کنز العمال، ج۳، ص۱۵۸.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص ۸۸-۹۵.