مصادیق خرافههای اعتقادی در عصر جاهلیت چه بوده است؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-== پاسخ نخست== +== پاسخ نخست ==)) |
جز (جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 ') |
||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
::::::«مقصود از خرافههای اعتقادی آن دسته از اندیشههای موهومی است که در مبانی اعتقادی ریشه دارد. [[لغزش]] در [[گرایش فطری]] [[بشر]] در [[پرستش]] ([[بتپرستی]])، مؤثر دانستن نیروهای مرموز و وطنپرستی، نمونههایی از آن است که آنها را بررسی میکنیم. | ::::::«مقصود از خرافههای اعتقادی آن دسته از اندیشههای موهومی است که در مبانی اعتقادی ریشه دارد. [[لغزش]] در [[گرایش فطری]] [[بشر]] در [[پرستش]] ([[بتپرستی]])، مؤثر دانستن نیروهای مرموز و وطنپرستی، نمونههایی از آن است که آنها را بررسی میکنیم. | ||
:::::*'''بتپرستی''': [[نیاز انسان]] به پرستش، گاه از مسیر منطقی و خردپسند دور میشود و [[پروردگار]] او به صورت پدیدههای هستی، اشیا یا موجودها درمیآید. [[انسان]] [[نادان]] [[تصور]] میکند به جز [[خالق هستی]]، قدرتهای مافوق طبیعی که در برخی پدیدهها وجود دارند، میتوانند در حل [[مشکلات]] و رساندن انسان به [[آرزوها]] اثرگذار باشند. با بررسی کاوشهای باستانشناسان و مطالعه [[تاریخ]] درمییابیم که از روزگاران کهن، بتپرستی جزو باورهای انسان بوده و جلوههای گوناگونی داشته و در شکلهای گوناگون [[ظهور]] کرده است. | :::::*'''بتپرستی''': [[نیاز انسان]] به پرستش، گاه از مسیر منطقی و خردپسند دور میشود و [[پروردگار]] او به صورت پدیدههای هستی، اشیا یا موجودها درمیآید. [[انسان]] [[نادان]] [[تصور]] میکند به جز [[خالق هستی]]، قدرتهای مافوق طبیعی که در برخی پدیدهها وجود دارند، میتوانند در حل [[مشکلات]] و رساندن انسان به [[آرزوها]] اثرگذار باشند. با بررسی کاوشهای باستانشناسان و مطالعه [[تاریخ]] درمییابیم که از روزگاران کهن، بتپرستی جزو باورهای انسان بوده و جلوههای گوناگونی داشته و در شکلهای گوناگون [[ظهور]] کرده است. | ||
بتهای [[لات]]، [[منات]]، عزّی، [[یغوث]]، [[یعوق]]، [[ودّ]]، [[نسر]]، بعل و [[سواع]] که در عصر جاهلی وجود داشتند، نماد [[اندیشه]] و تعلقات قبیلهای [[مردم]] آن [[روزگار]] بودند<ref>نک: هشام بن محمد بن کلبی، الاصنام، محقق: احمد زکی پاشا.</ref>. | |||
آنان در توجیه بتپرستی که عملی [[خرافی]] بود، به خرافات دیگری [[پناه]] میبردند. یکی از توجیههایی که [[قرآن کریم]] در چند جا از آن یاد کرده، «[[پیروی]] از نیاکان» است. [[کافران]] میگفتند: {{متن قرآن|إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ}}<ref>«ما پدران خویش را بر آیینی یافتهایم و آثار آنان را پی میگیریم» سوره زخرف، آیه ۲۳.</ref>. یا میگفتند: {{متن قرآن|نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا}}<ref>«ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم» سوره بقره، آیه ۱۷۰.</ref>. | |||
[[خداوند]] در [[قرآن]]، آنان را اینگونه [[نقد]] میکند: {{متن قرآن|أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ}}<ref>«آیا حتی اگر پدرانشان چیزی را در نمییافته و راه به جایی نمیبردهاند، (باز از پدرانشان پیروی میکنند؟)» سوره بقره، آیه ۱۷۰.</ref> در این صورت، آیا باز هم در خور [[پیروی]] هستند؟ | |||
::::::روشن است که [[نفی]] و [[نقد]] سنتهای [[فرهنگی]] گذشته، برای این است که آنان، نابخردانه به باورهایی روی آوردهاند، وگرنه در صورتی که [[فرهنگ]] پیشینیان مبتنی بر [[اندیشهورزی]] و [[خردمندی]] باشد و نسلهای بعدی با [[بصیرت]] و [[آگاهی]] از آنان پیروی کنند، نه تنها [[نکوهیده]] نیست، که ستودنی است. نمونه آن را از [[قرآن]] میآوریم: {{متن قرآن|أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ}}<ref>«مگر هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید گواه بودید، آنگاه که از پسران خود پرسید: پس از من چه میپرستید؟ گفتند: خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را میپرستیم که خدایی یگانه است و ما فرمانبردار اوییم» سوره بقره، آیه ۱۳۳.</ref>. | ::::::روشن است که [[نفی]] و [[نقد]] سنتهای [[فرهنگی]] گذشته، برای این است که آنان، نابخردانه به باورهایی روی آوردهاند، وگرنه در صورتی که [[فرهنگ]] پیشینیان مبتنی بر [[اندیشهورزی]] و [[خردمندی]] باشد و نسلهای بعدی با [[بصیرت]] و [[آگاهی]] از آنان پیروی کنند، نه تنها [[نکوهیده]] نیست، که ستودنی است. نمونه آن را از [[قرآن]] میآوریم: {{متن قرآن|أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ}}<ref>«مگر هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید گواه بودید، آنگاه که از پسران خود پرسید: پس از من چه میپرستید؟ گفتند: خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را میپرستیم که خدایی یگانه است و ما فرمانبردار اوییم» سوره بقره، آیه ۱۳۳.</ref>. | ||
یکی از جلوههای [[بتپرستی]] در [[عصر جاهلی]]، «دندان به [[خورشید]] افکندن» بود. اگر بچهای دندانش را میکشید یا میافتاد، به سفارش بزرگ ترها آن را به طرف خورشید میافکند و دندان بهتر و شفافتری از خورشید میخواست. به نظر میرسد این [[سنت]] از پرستشکنندگان [[الهه]] خورشید گرفته شده باشد<ref>نک: یحیی نوری، جاهلیت و اسلام، ص۴۹۳-۴۹۵.</ref>. روشن است که خورشید مانند دیگر آفریدههای [[خدا]] تحت [[اراده خالق]] هستی است و در بخشیدن دندان و شفافیت آن نقشی ندارد. | |||
[[پرستش فرشتگان]] به عنوان [[دختران]] خدا، نمونه دیگری از بتپرستی در [[عصر جاهلیت]] بود. [[خداوند]] در [[قرآن کریم]] میفرماید: {{متن قرآن|أَفَأَصْفَاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ إِنَاثًا}}<ref>«آیا پروردگارتان شما را به (داشتن) پسران برگزید و برای خود از فرشتگان دخترانی برگرفت؟» سوره اسراء، آیه ۴۰.</ref> | |||
::::::[[مردم]] [[دوره جاهلی]] بر این [[باور]] بودند که فرشتگان، دختران خدایند، ولی وجود دختر را برای خود مایه [[ننگ]] و [[شرمساری]] میدانستند و هرگز او را به خود نسبت نمیدادند. آنان در توجیه این [[اندیشه]] [[خرافی]]، دلایلی واهی میآوردند و میگفتند: {{متن قرآن|وَقَالُوا لَوْ شَاءَ الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُمْ}}<ref>«و گفتند: اگر (خداوند) بخشنده میخواست ما آن (بت) ها را نمیپرستیدیم، آنان را به این (امر) دانشی نیست، آنان جز نادرست برآورد نمیکنند» سوره زخرف، آیه ۲۰.</ref>. | ::::::[[مردم]] [[دوره جاهلی]] بر این [[باور]] بودند که فرشتگان، دختران خدایند، ولی وجود دختر را برای خود مایه [[ننگ]] و [[شرمساری]] میدانستند و هرگز او را به خود نسبت نمیدادند. آنان در توجیه این [[اندیشه]] [[خرافی]]، دلایلی واهی میآوردند و میگفتند: {{متن قرآن|وَقَالُوا لَوْ شَاءَ الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُمْ}}<ref>«و گفتند: اگر (خداوند) بخشنده میخواست ما آن (بت) ها را نمیپرستیدیم، آنان را به این (امر) دانشی نیست، آنان جز نادرست برآورد نمیکنند» سوره زخرف، آیه ۲۰.</ref>. | ||
خداوند این گونه پاسخ آنان را میدهد: آنان به چیزی که ادعا میکنند، [[علم]] ندارند و [[دروغ]] میگویند؛ یعنی آنان برای تبرئه خود، موضوع [[جبر]] را بیان میکنند و میگویند دست تقدیر ما را به این راه کشاند، وگرنه آنان به مسئله [[جبر]] [[اعتقادی]] ندارند. | |||
[[خداوند]] در جایی دیگر، [[تفکر]] سستشان را روشن و در [[حقیقت]]، آنها را با [[منطق]] خودشان محکوم میسازد: {{متن قرآن|وَيَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَنَاتِ سُبْحَانَهُ وَلَهُمْ مَا يَشْتَهُونَ}}<ref>«و دختران را برای خداوند میپندارند- پاکاکه اوست- و برای خودشان آنچه خود میخواهند» سوره نحل، آیه ۵۷.</ref>. | |||
::::::برخی [[اندیشمندان]] معتقدند خداوند در این [[آیه]]، از [[فرهنگ]] و اندیشهای نادرست پرده برمیدارد و باورهای [[عرب جاهلی]] را درباره [[دختران]] بیان میکند و [[اندیشه]] آنان را [[ناپسند]] میشمارد و میگوید شما که از داشتن دختر [[نفرت]] دارید و از یاد او برافروخته میشوید، چگونه او را به خداوند نسبت میدهید؟<ref>نک: سید قطب، فی ظلال القرآن، ج۵، ص۳۱۷۴؛ محمد عزّه دروزه، التفسیر الحدیث، ج۵، ص۲۰۳؛ سیدمحمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۲۰، ص۲۶۸-۲۷۱.</ref> | ::::::برخی [[اندیشمندان]] معتقدند خداوند در این [[آیه]]، از [[فرهنگ]] و اندیشهای نادرست پرده برمیدارد و باورهای [[عرب جاهلی]] را درباره [[دختران]] بیان میکند و [[اندیشه]] آنان را [[ناپسند]] میشمارد و میگوید شما که از داشتن دختر [[نفرت]] دارید و از یاد او برافروخته میشوید، چگونه او را به خداوند نسبت میدهید؟<ref>نک: سید قطب، فی ظلال القرآن، ج۵، ص۳۱۷۴؛ محمد عزّه دروزه، التفسیر الحدیث، ج۵، ص۲۰۳؛ سیدمحمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۲۰، ص۲۶۸-۲۷۱.</ref> | ||
::::::[[قرآن کریم]] پس از طرح [[باور]] [[مشرکان]] و خرافهپرستان درباره خداوند، باور [[باطل]] آنان را که دختران را به خداوند نسبت میدادند، به [[تمسخر]] میگیرد و رد میکند. سپس [[وجدان]] [[آدمی]] را به [[داوری]] میطلبد: {{متن قرآن|وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمَنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ}}<ref>«و چون یکی از ایشان را به آنچه برای (خداوند) بخشنده مثل میزند نوید بخشند، (و گویند دختردار شدهای) چهرهاش سیاه میگردد و اندوهگین میشود» سوره زخرف، آیه ۱۷.</ref> | ::::::[[قرآن کریم]] پس از طرح [[باور]] [[مشرکان]] و خرافهپرستان درباره خداوند، باور [[باطل]] آنان را که دختران را به خداوند نسبت میدادند، به [[تمسخر]] میگیرد و رد میکند. سپس [[وجدان]] [[آدمی]] را به [[داوری]] میطلبد: {{متن قرآن|وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمَنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ}}<ref>«و چون یکی از ایشان را به آنچه برای (خداوند) بخشنده مثل میزند نوید بخشند، (و گویند دختردار شدهای) چهرهاش سیاه میگردد و اندوهگین میشود» سوره زخرف، آیه ۱۷.</ref> | ||
:::::*'''آنیمیسم''': این اندیشه [[خرافی]] بر پایه باور به اثرگذاری [[ارواح]] در [[زندگی]] [[انسان]] شکل گرفته است. «[[عقیده]] به موجودات خیالی و اشباح و افسانههای هولانگیزی که نزد اغلب [[ملل]] باستانی، موجود میباشد، مثل [[اعتقاد]] به دیوهای کوهستان، اشباح جنگلها یا غولهای بیابان یا اجنّه موجود در صحراها یا اماکن مخوف و بیغوله مانند حمامهای عمومی یا خرابههای ساختمانهای کهن، همه زاییده همان [[عاطفه]] و اندیشه آنیمیسم است که در [[ذهن]] [[انسانها]] [ترسیم شده] است. | :::::*'''آنیمیسم''': این اندیشه [[خرافی]] بر پایه باور به اثرگذاری [[ارواح]] در [[زندگی]] [[انسان]] شکل گرفته است. «[[عقیده]] به موجودات خیالی و اشباح و افسانههای هولانگیزی که نزد اغلب [[ملل]] باستانی، موجود میباشد، مثل [[اعتقاد]] به دیوهای کوهستان، اشباح جنگلها یا غولهای بیابان یا اجنّه موجود در صحراها یا اماکن مخوف و بیغوله مانند حمامهای عمومی یا خرابههای ساختمانهای کهن، همه زاییده همان [[عاطفه]] و اندیشه آنیمیسم است که در [[ذهن]] [[انسانها]] [ترسیم شده] است. | ||
اعتقاد به [[نفوذ]] ارواح [[شرور]] در [[بدن]] مریض و مصروع یا وارد شدن آن در پیکره [[زنان]] تازهزا، شنیدن آوازهایی از سروش [[غیبی]] و [[مشاهده]] اشباح خیالی، نمودهای [[مکتب]] آنیمیسم است»<ref>علی اصغر حکمت، نه گفتار در تاریخ ادیان، ص۲۹.</ref>. | |||
[[صحرانشینان]] [[جاهلی]] به دلیل روبهرو شدن با وادیهای وحشتزا و خیالانگیز، به باورهای واهی درباره غولها و شکل آنها و مکان زندگیشان [[پناه]] میبرند و این اندیشههای واهی به شکلهای گوناگون [[ظهور]] میکرد: وقتی گاوهای نر، ماده را برای [[سیراب کردن]]، کنار آب میبردند، اگر گاو ماده آب نمینوشید، [[اندیشه]] خام [[جاهلی]] میپنداشت سبب ننوشیدن گاو ماده این است که دیوها در میان شاخهای گاو نر جا دارند و آن دیوها نمیگذارند گاو ماده آب بنوشد. برای همین با چوب بر سر و صورت گاو نر میزدند و تا گاو ماده لب به آب نمیزد، دست از زدن برنمیداشتند. | |||
آنان گاو ماده را منزه از سواری و یا [[حلول]] [[ارواح]] خبیثه و دیوها میدانستند. هرگاه شتری به [[بیماری]] عرّ [[مبتلا]] میشد، یعنی در لب و دهان آن، تاولها و زخمهایی ظاهر میشد، [[عرب جاهلی]] به جای درمان بیماری به سراغ شتر سالم رفته و آن را داغ میکرد تا بیماری شتر مریض [[شفا]] پیدا کند. در [[حقیقت]]، به نظر خود با این کار، از سرایت بیماری که از آن به «[[عدوی]]» تعبیر میکردند، جلوگیری میکردند<ref>یحیی نوری، جاهلیت و اسلام، ص۵۲۱-۵۲۵.</ref>. | |||
در [[روایات نبوی]]، این پندارها و همچنین غولها و دیوها پایه و اساسی ندارند. جابر از [[رسول الله]]{{صل}} نقل میکند: {{متن حدیث|لَا عَدْوَى وَ لَا صَفَرَ وَ لَا غُولَ}}؛ «واگیری، زردآب (آنگونه که میپندارید) و غول وجود ندارد»<ref>جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، حرف الطاء.</ref>. شخصی [[خدمت]] [[پیامبر]] آمد و درباره بیماری حیوانات اهلی پرسید: این حیوانات را به دلیل بیماری ارزانتر میدادند، ولی از [[ترس]] ابتلای [[گله]] گوسفندانم خریداری نکردم. [[حضرت]] فرمود: «آن حیوان اول چگونه مبتلا شد؟» سپس فرمود: «سرایت، فال بد و [[شومی]]، اساس ندارد»<ref>فیض کاشانی، الوافی، ج۳، باب عدوی و الطیره.</ref>. | |||
درباره «عدوی»، [[اسلام]]، سرایت یا بیماریهای واگیردار را [[انکار]] نکرده؛ زیرا در روایتی چنین آمده است: [[بیمار]] برای سرایت نکردن بیماری، بر شخص سالم وارد نشود<ref>فیض کاشانی، الوافی، ج۳، باب عدوی و الطیره.</ref>. | |||
[[نفی]] «[[عدوی]]»، به معنای [[انکار]] [[پندار]] [[خرافی]] است، نه انکار سرایت. بر این اساس، در برخی حدیثهایی که درباره عدوی است، سفارش شده که از مجذوم دوری شود، مثل [[حدیث]] {{متن حدیث|لَا عَدْوَى وَ لَا طِيَرَةَ وَ لَا هَامَّةَ وَ لَا صَفَرَ وَ فِرَّ مِنَ الْمَجْذُومِ كَمَا تَفِرُّ مِنَ الْأَسَدِ}}<ref>منصور علی ناصف، التاج الجامع للأصول فی احادیث الرسول{{صل}}، ج۳، باب رابع فی نفی مزاعم الجاهلیه.</ref>. اگر منظور از [[نفی]] «عدوی»، انکار اصل سرایت بود، امر به فرار از مجذوم معنی نداشت. | |||
در [[دوران جاهلیت]] بر این [[باور]] بودند که وقتی کسی از [[دنیا]] میرود، [[روح]] او به صورت پرندهای کوچک درمیآید و همواره در محل اقامتش رفت و آمد دارد، ولی اگر کسی کشته شده باشد و بازماندگان انتقامش را نگرفته باشند، این پرنده دور [[قبر]] خود پرواز میکند و چنین مینالد: {{عربی|اسْقُونِي اسْقُونِي}}؛ «سیرابم سازید». تا زمانی که [[انتقام]] او گرفته نشود، به نالههای جانسوز خود ادامه میدهد. | |||
[[مسعودی]] در مروج الذهب آورده که [[معتقدان]] به خرافه هامّه میپنداشتند پرنده هامّه نخست کوچک است، ولی کم کم بزرگ میشود تا به اندازه یک جغد درمیآید و نوعا در خرابهها به سر میبرد و پیوسته در [[اضطراب]] و ناله [[جان]] کاه است. پندار هامّه، مهمترین دلیل استمرار [[کشتار]] بود. البته این باور مختص [[عرب جاهلی]] نبود، بلکه از دیرباز در میان قومهای گوناگون وجود داشت و هنوز هم در بسیاری از [[اقوام]] وجود دارد. | |||
:::::*'''ملتپرستی (شوونیسم)<ref>chauvinisms.</ref>''': وطنپرستی، یکی دیگر از نمونههای [[خرافات]] است که از تعصبهای قومی و قبیلهای سرچشمه میگیرد. [[پرستش]] [[وطن]] چون همراه با [[تعصب]] و [[خودخواهی]] است، سبب [[جنگ]] میان [[ملتها]] و [[تحقیر]] دیگر اقوام میشود. | :::::*'''ملتپرستی (شوونیسم)<ref>chauvinisms.</ref>''': وطنپرستی، یکی دیگر از نمونههای [[خرافات]] است که از تعصبهای قومی و قبیلهای سرچشمه میگیرد. [[پرستش]] [[وطن]] چون همراه با [[تعصب]] و [[خودخواهی]] است، سبب [[جنگ]] میان [[ملتها]] و [[تحقیر]] دیگر اقوام میشود. | ||
مقصود از شوونیسم یا ناسیونالیسمِ افراطی جز این نیست که [[آدمی]] [[هویّت]] و قوام خود را در قومیت پندارد و پیوندِ با [[قوم]] و [[قبیله]] و [[ملت]] را وسیله شناساندن خویش سازد، چنان که گویی قومیت، قوام دهنده اوست وآن را چنان پندارد که خود را در آن و با آن بشناسد و [[کردار]] و رفتارش را با آن [[هویت]] موهوم منطبق کند و در این چارچوب، با دیگران پیوند یابد و [[مردمان]] را نیز با همین معیار ارزیابی کند. در نتیجه، [[جهان]] بشری در چشم انداز چنین [[آدمی]]، مجموعهای میشود از [[اقوام]] و [[ملتها]] و در [[پندار]] او چیزی فراگیرتر و گستردهتر از قومیت یافت نمیشود که پایه [[اتحاد]] و عمل قرار گیرد. این نوع پندار، همواره [[مردم]] را از [[حق]] میراند و از هویت [[راستین]] خود تهی میسازد. بدین جهت است که در چارچوب [[ناسیونالیسم]] افراطی یا شوونیسم، پایانِ [[جنگ]] ملتها ممکن نیست، بلکه خود، مستلزم جدایی [[انسانها]] از یکدیگر است<ref>مقاله «از خود بیگانگی و ناسیونالیسم»، کیهان فرهنگی، ص۱۴.</ref>. | |||
[[پیامبر گرامی اسلام]] همواره با نژادپرستی [[مبارزه]] کرد و در [[سال هشتم هجری]]، [[روز فتح مکه]] چنین فرمود: «خدایی نیست مگر [[خداوند]] یگانهای که [[شریک]] ندارد. خدایی که [[وعده]] خود را راست گردانید و بندهاش را [[یاری]] کرد و [[احزاب]] متعدد را [[شکست]] داد. هان ای مردم! هر امتیاز قومی و [[نژادی]] مربوط به گذشته، [[باطل]] و زیر قدم من قرار دارد... ای [[طایفه]] [[قریش]]! خداوند [[غرور]] [[جاهلیت]] و [[فخر]] فروختن به نیاکان را از میان شما برد.... مردم از [[آدم]] و آدم از [[خاک]] [[آفریده]] شده است»....<ref>{{متن حدیث|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ صَدَقَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ هَزَمَ الْأَحْزَابَ وَحْدَهُ، أَلَا كُلُّ مَأْثُرَةٍ تَحْتَ قَدَمَيَّ... يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ! إِنَّ اللَّهَ أَذْهَبَ عَنْكُمْ نَخْوَةَ الْجَاهِلِيَّةِ وَ تَعَظُّمَهَا بِالآبَاءِ... النَّاسُ مِنْ آدَمَ وَ آدَمُ مِنْ تُرابٍ...}} علی شریعتی، اسلامشناسی، ص۳۰۳.</ref>»<ref>[[فتحیه فتاحیزاده|فتاحیزاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافهزدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافهزدایی]] ص ۲۱.</ref>. | |||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == |
نسخهٔ ۲۴ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۱۳
مصادیق خرافههای اعتقادی در عصر جاهلیت چه بوده است؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جمع پرسش و پاسخ سیره اجتماعی معصومان |
مدخل اصلی | خرافه |
مصادیق خرافههای اعتقادی در عصر جاهلیت چه بوده است؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث سیره اجتماعی معصومان است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی سیره اجتماعی معصومان مراجعه شود.
عبارتهای دیگری از این پرسش
پاسخ نخست
- خانم دکتر فتحیه فتاحیزاده در کتاب «پیامبر اعظم و خرافهزدایی» در اینباره گفته است:
- «مقصود از خرافههای اعتقادی آن دسته از اندیشههای موهومی است که در مبانی اعتقادی ریشه دارد. لغزش در گرایش فطری بشر در پرستش (بتپرستی)، مؤثر دانستن نیروهای مرموز و وطنپرستی، نمونههایی از آن است که آنها را بررسی میکنیم.
- بتپرستی: نیاز انسان به پرستش، گاه از مسیر منطقی و خردپسند دور میشود و پروردگار او به صورت پدیدههای هستی، اشیا یا موجودها درمیآید. انسان نادان تصور میکند به جز خالق هستی، قدرتهای مافوق طبیعی که در برخی پدیدهها وجود دارند، میتوانند در حل مشکلات و رساندن انسان به آرزوها اثرگذار باشند. با بررسی کاوشهای باستانشناسان و مطالعه تاریخ درمییابیم که از روزگاران کهن، بتپرستی جزو باورهای انسان بوده و جلوههای گوناگونی داشته و در شکلهای گوناگون ظهور کرده است.
بتهای لات، منات، عزّی، یغوث، یعوق، ودّ، نسر، بعل و سواع که در عصر جاهلی وجود داشتند، نماد اندیشه و تعلقات قبیلهای مردم آن روزگار بودند[۱].
آنان در توجیه بتپرستی که عملی خرافی بود، به خرافات دیگری پناه میبردند. یکی از توجیههایی که قرآن کریم در چند جا از آن یاد کرده، «پیروی از نیاکان» است. کافران میگفتند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ﴾[۲]. یا میگفتند: ﴿نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا﴾[۳].
خداوند در قرآن، آنان را اینگونه نقد میکند: ﴿أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ﴾[۴] در این صورت، آیا باز هم در خور پیروی هستند؟
- روشن است که نفی و نقد سنتهای فرهنگی گذشته، برای این است که آنان، نابخردانه به باورهایی روی آوردهاند، وگرنه در صورتی که فرهنگ پیشینیان مبتنی بر اندیشهورزی و خردمندی باشد و نسلهای بعدی با بصیرت و آگاهی از آنان پیروی کنند، نه تنها نکوهیده نیست، که ستودنی است. نمونه آن را از قرآن میآوریم: ﴿أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾[۵].
یکی از جلوههای بتپرستی در عصر جاهلی، «دندان به خورشید افکندن» بود. اگر بچهای دندانش را میکشید یا میافتاد، به سفارش بزرگ ترها آن را به طرف خورشید میافکند و دندان بهتر و شفافتری از خورشید میخواست. به نظر میرسد این سنت از پرستشکنندگان الهه خورشید گرفته شده باشد[۶]. روشن است که خورشید مانند دیگر آفریدههای خدا تحت اراده خالق هستی است و در بخشیدن دندان و شفافیت آن نقشی ندارد.
پرستش فرشتگان به عنوان دختران خدا، نمونه دیگری از بتپرستی در عصر جاهلیت بود. خداوند در قرآن کریم میفرماید: ﴿أَفَأَصْفَاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ إِنَاثًا﴾[۷]
خداوند این گونه پاسخ آنان را میدهد: آنان به چیزی که ادعا میکنند، علم ندارند و دروغ میگویند؛ یعنی آنان برای تبرئه خود، موضوع جبر را بیان میکنند و میگویند دست تقدیر ما را به این راه کشاند، وگرنه آنان به مسئله جبر اعتقادی ندارند.
خداوند در جایی دیگر، تفکر سستشان را روشن و در حقیقت، آنها را با منطق خودشان محکوم میسازد: ﴿وَيَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَنَاتِ سُبْحَانَهُ وَلَهُمْ مَا يَشْتَهُونَ﴾[۹].
- برخی اندیشمندان معتقدند خداوند در این آیه، از فرهنگ و اندیشهای نادرست پرده برمیدارد و باورهای عرب جاهلی را درباره دختران بیان میکند و اندیشه آنان را ناپسند میشمارد و میگوید شما که از داشتن دختر نفرت دارید و از یاد او برافروخته میشوید، چگونه او را به خداوند نسبت میدهید؟[۱۰]
- قرآن کریم پس از طرح باور مشرکان و خرافهپرستان درباره خداوند، باور باطل آنان را که دختران را به خداوند نسبت میدادند، به تمسخر میگیرد و رد میکند. سپس وجدان آدمی را به داوری میطلبد: ﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمَنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ﴾[۱۱]
- آنیمیسم: این اندیشه خرافی بر پایه باور به اثرگذاری ارواح در زندگی انسان شکل گرفته است. «عقیده به موجودات خیالی و اشباح و افسانههای هولانگیزی که نزد اغلب ملل باستانی، موجود میباشد، مثل اعتقاد به دیوهای کوهستان، اشباح جنگلها یا غولهای بیابان یا اجنّه موجود در صحراها یا اماکن مخوف و بیغوله مانند حمامهای عمومی یا خرابههای ساختمانهای کهن، همه زاییده همان عاطفه و اندیشه آنیمیسم است که در ذهن انسانها [ترسیم شده] است.
اعتقاد به نفوذ ارواح شرور در بدن مریض و مصروع یا وارد شدن آن در پیکره زنان تازهزا، شنیدن آوازهایی از سروش غیبی و مشاهده اشباح خیالی، نمودهای مکتب آنیمیسم است»[۱۲].
صحرانشینان جاهلی به دلیل روبهرو شدن با وادیهای وحشتزا و خیالانگیز، به باورهای واهی درباره غولها و شکل آنها و مکان زندگیشان پناه میبرند و این اندیشههای واهی به شکلهای گوناگون ظهور میکرد: وقتی گاوهای نر، ماده را برای سیراب کردن، کنار آب میبردند، اگر گاو ماده آب نمینوشید، اندیشه خام جاهلی میپنداشت سبب ننوشیدن گاو ماده این است که دیوها در میان شاخهای گاو نر جا دارند و آن دیوها نمیگذارند گاو ماده آب بنوشد. برای همین با چوب بر سر و صورت گاو نر میزدند و تا گاو ماده لب به آب نمیزد، دست از زدن برنمیداشتند.
آنان گاو ماده را منزه از سواری و یا حلول ارواح خبیثه و دیوها میدانستند. هرگاه شتری به بیماری عرّ مبتلا میشد، یعنی در لب و دهان آن، تاولها و زخمهایی ظاهر میشد، عرب جاهلی به جای درمان بیماری به سراغ شتر سالم رفته و آن را داغ میکرد تا بیماری شتر مریض شفا پیدا کند. در حقیقت، به نظر خود با این کار، از سرایت بیماری که از آن به «عدوی» تعبیر میکردند، جلوگیری میکردند[۱۳].
در روایات نبوی، این پندارها و همچنین غولها و دیوها پایه و اساسی ندارند. جابر از رسول الله(ص) نقل میکند: «لَا عَدْوَى وَ لَا صَفَرَ وَ لَا غُولَ»؛ «واگیری، زردآب (آنگونه که میپندارید) و غول وجود ندارد»[۱۴]. شخصی خدمت پیامبر آمد و درباره بیماری حیوانات اهلی پرسید: این حیوانات را به دلیل بیماری ارزانتر میدادند، ولی از ترس ابتلای گله گوسفندانم خریداری نکردم. حضرت فرمود: «آن حیوان اول چگونه مبتلا شد؟» سپس فرمود: «سرایت، فال بد و شومی، اساس ندارد»[۱۵].
درباره «عدوی»، اسلام، سرایت یا بیماریهای واگیردار را انکار نکرده؛ زیرا در روایتی چنین آمده است: بیمار برای سرایت نکردن بیماری، بر شخص سالم وارد نشود[۱۶].
نفی «عدوی»، به معنای انکار پندار خرافی است، نه انکار سرایت. بر این اساس، در برخی حدیثهایی که درباره عدوی است، سفارش شده که از مجذوم دوری شود، مثل حدیث «لَا عَدْوَى وَ لَا طِيَرَةَ وَ لَا هَامَّةَ وَ لَا صَفَرَ وَ فِرَّ مِنَ الْمَجْذُومِ كَمَا تَفِرُّ مِنَ الْأَسَدِ»[۱۷]. اگر منظور از نفی «عدوی»، انکار اصل سرایت بود، امر به فرار از مجذوم معنی نداشت.
در دوران جاهلیت بر این باور بودند که وقتی کسی از دنیا میرود، روح او به صورت پرندهای کوچک درمیآید و همواره در محل اقامتش رفت و آمد دارد، ولی اگر کسی کشته شده باشد و بازماندگان انتقامش را نگرفته باشند، این پرنده دور قبر خود پرواز میکند و چنین مینالد: اسْقُونِي اسْقُونِي؛ «سیرابم سازید». تا زمانی که انتقام او گرفته نشود، به نالههای جانسوز خود ادامه میدهد.
مسعودی در مروج الذهب آورده که معتقدان به خرافه هامّه میپنداشتند پرنده هامّه نخست کوچک است، ولی کم کم بزرگ میشود تا به اندازه یک جغد درمیآید و نوعا در خرابهها به سر میبرد و پیوسته در اضطراب و ناله جان کاه است. پندار هامّه، مهمترین دلیل استمرار کشتار بود. البته این باور مختص عرب جاهلی نبود، بلکه از دیرباز در میان قومهای گوناگون وجود داشت و هنوز هم در بسیاری از اقوام وجود دارد.
مقصود از شوونیسم یا ناسیونالیسمِ افراطی جز این نیست که آدمی هویّت و قوام خود را در قومیت پندارد و پیوندِ با قوم و قبیله و ملت را وسیله شناساندن خویش سازد، چنان که گویی قومیت، قوام دهنده اوست وآن را چنان پندارد که خود را در آن و با آن بشناسد و کردار و رفتارش را با آن هویت موهوم منطبق کند و در این چارچوب، با دیگران پیوند یابد و مردمان را نیز با همین معیار ارزیابی کند. در نتیجه، جهان بشری در چشم انداز چنین آدمی، مجموعهای میشود از اقوام و ملتها و در پندار او چیزی فراگیرتر و گستردهتر از قومیت یافت نمیشود که پایه اتحاد و عمل قرار گیرد. این نوع پندار، همواره مردم را از حق میراند و از هویت راستین خود تهی میسازد. بدین جهت است که در چارچوب ناسیونالیسم افراطی یا شوونیسم، پایانِ جنگ ملتها ممکن نیست، بلکه خود، مستلزم جدایی انسانها از یکدیگر است[۱۹].
پیامبر گرامی اسلام همواره با نژادپرستی مبارزه کرد و در سال هشتم هجری، روز فتح مکه چنین فرمود: «خدایی نیست مگر خداوند یگانهای که شریک ندارد. خدایی که وعده خود را راست گردانید و بندهاش را یاری کرد و احزاب متعدد را شکست داد. هان ای مردم! هر امتیاز قومی و نژادی مربوط به گذشته، باطل و زیر قدم من قرار دارد... ای طایفه قریش! خداوند غرور جاهلیت و فخر فروختن به نیاکان را از میان شما برد.... مردم از آدم و آدم از خاک آفریده شده است»....[۲۰]»[۲۱].
پرسشهای وابسته
منبعشناسی جامع سیره اجتماعی معصومان
پانویس
- ↑ نک: هشام بن محمد بن کلبی، الاصنام، محقق: احمد زکی پاشا.
- ↑ «ما پدران خویش را بر آیینی یافتهایم و آثار آنان را پی میگیریم» سوره زخرف، آیه ۲۳.
- ↑ «ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم» سوره بقره، آیه ۱۷۰.
- ↑ «آیا حتی اگر پدرانشان چیزی را در نمییافته و راه به جایی نمیبردهاند، (باز از پدرانشان پیروی میکنند؟)» سوره بقره، آیه ۱۷۰.
- ↑ «مگر هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید گواه بودید، آنگاه که از پسران خود پرسید: پس از من چه میپرستید؟ گفتند: خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را میپرستیم که خدایی یگانه است و ما فرمانبردار اوییم» سوره بقره، آیه ۱۳۳.
- ↑ نک: یحیی نوری، جاهلیت و اسلام، ص۴۹۳-۴۹۵.
- ↑ «آیا پروردگارتان شما را به (داشتن) پسران برگزید و برای خود از فرشتگان دخترانی برگرفت؟» سوره اسراء، آیه ۴۰.
- ↑ «و گفتند: اگر (خداوند) بخشنده میخواست ما آن (بت) ها را نمیپرستیدیم، آنان را به این (امر) دانشی نیست، آنان جز نادرست برآورد نمیکنند» سوره زخرف، آیه ۲۰.
- ↑ «و دختران را برای خداوند میپندارند- پاکاکه اوست- و برای خودشان آنچه خود میخواهند» سوره نحل، آیه ۵۷.
- ↑ نک: سید قطب، فی ظلال القرآن، ج۵، ص۳۱۷۴؛ محمد عزّه دروزه، التفسیر الحدیث، ج۵، ص۲۰۳؛ سیدمحمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۲۰، ص۲۶۸-۲۷۱.
- ↑ «و چون یکی از ایشان را به آنچه برای (خداوند) بخشنده مثل میزند نوید بخشند، (و گویند دختردار شدهای) چهرهاش سیاه میگردد و اندوهگین میشود» سوره زخرف، آیه ۱۷.
- ↑ علی اصغر حکمت، نه گفتار در تاریخ ادیان، ص۲۹.
- ↑ یحیی نوری، جاهلیت و اسلام، ص۵۲۱-۵۲۵.
- ↑ جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، حرف الطاء.
- ↑ فیض کاشانی، الوافی، ج۳، باب عدوی و الطیره.
- ↑ فیض کاشانی، الوافی، ج۳، باب عدوی و الطیره.
- ↑ منصور علی ناصف، التاج الجامع للأصول فی احادیث الرسول(ص)، ج۳، باب رابع فی نفی مزاعم الجاهلیه.
- ↑ chauvinisms.
- ↑ مقاله «از خود بیگانگی و ناسیونالیسم»، کیهان فرهنگی، ص۱۴.
- ↑ «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ صَدَقَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ هَزَمَ الْأَحْزَابَ وَحْدَهُ، أَلَا كُلُّ مَأْثُرَةٍ تَحْتَ قَدَمَيَّ... يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ! إِنَّ اللَّهَ أَذْهَبَ عَنْكُمْ نَخْوَةَ الْجَاهِلِيَّةِ وَ تَعَظُّمَهَا بِالآبَاءِ... النَّاسُ مِنْ آدَمَ وَ آدَمُ مِنْ تُرابٍ...» علی شریعتی، اسلامشناسی، ص۳۰۳.
- ↑ فتاحیزاده، فتحیه، پیامبر اعظم و خرافهزدایی ص ۲۱.