| موضوع اصلی = [[علم غیب معصوم (پرسش)|بانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب]]
| موضوع اصلی = [[علم غیب معصوم (پرسش)|بانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب]]
خط ۳۹:
خط ۳۹:
::::::نکته مهم دیگر این است که مراد از مؤمنان در این آیه کریمه، همه مؤمنان نیست؛ بلکه عده خاصی مقصود است؛ زیرا ما بالوجدان بسیاری از مؤمنان را میشناسیم که از کردارهای دیگران اطلاع ندارند. چنین علمی در مورد مؤمنان عادی ادعا و گزارش نشده است. بنابراین مقصود از آیه نمیتواند همه مؤمنان باشد. پس گروهی خاص از مؤمنان مقصود است. در روایات این عده بر امامان [[اهل بیت]]{{عم}} تطبیق شدهاند. این تفسیر با ظاهر آیه مخالفتی ندارد. زیرا "ال" {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|الْمُؤْمِنُونَ}}﴾}} اشاره به گروهی از مؤمنان خواهد بود؛ نه علامت استغراق. در مجموع میتوان این تفسیر را برای آیه یاد شده برگزید که عدهای خاص از مؤمنان که اولیای خداوند متعال هستند، به اذن خداوند در این دنیا، حقیقت اعمال افراد را مشاهده میکنند. به نظر میرسد، این آگاهی از اعمال، نوعی شهود است. روایات متعددی که از عرضه اعمال به [[ائمه|ائمه معصومین]] {{ع}} خبر میدهند، میتواند مؤید همین برداشت باشد. بنابراین این آیه از وجود عدهای آگاه به اعمال مردم در میان امت [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]]{{صل}} خبر میدهد و از شواهد علم الهی برخی از غیر پیامبران به غیب است»<ref>[[قلمرو علم امام از دیدگاه آیات روایات و اصحاب ائمه (پایاننامه)|قلمرو علم امام از دیدگاه آیات روایات و اصحاب ائمه]].</ref>.
::::::نکته مهم دیگر این است که مراد از مؤمنان در این آیه کریمه، همه مؤمنان نیست؛ بلکه عده خاصی مقصود است؛ زیرا ما بالوجدان بسیاری از مؤمنان را میشناسیم که از کردارهای دیگران اطلاع ندارند. چنین علمی در مورد مؤمنان عادی ادعا و گزارش نشده است. بنابراین مقصود از آیه نمیتواند همه مؤمنان باشد. پس گروهی خاص از مؤمنان مقصود است. در روایات این عده بر امامان [[اهل بیت]]{{عم}} تطبیق شدهاند. این تفسیر با ظاهر آیه مخالفتی ندارد. زیرا "ال" {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|الْمُؤْمِنُونَ}}﴾}} اشاره به گروهی از مؤمنان خواهد بود؛ نه علامت استغراق. در مجموع میتوان این تفسیر را برای آیه یاد شده برگزید که عدهای خاص از مؤمنان که اولیای خداوند متعال هستند، به اذن خداوند در این دنیا، حقیقت اعمال افراد را مشاهده میکنند. به نظر میرسد، این آگاهی از اعمال، نوعی شهود است. روایات متعددی که از عرضه اعمال به [[ائمه|ائمه معصومین]] {{ع}} خبر میدهند، میتواند مؤید همین برداشت باشد. بنابراین این آیه از وجود عدهای آگاه به اعمال مردم در میان امت [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]]{{صل}} خبر میدهد و از شواهد علم الهی برخی از غیر پیامبران به غیب است»<ref>[[قلمرو علم امام از دیدگاه آیات روایات و اصحاب ائمه (پایاننامه)|قلمرو علم امام از دیدگاه آیات روایات و اصحاب ائمه]].</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
{{پایان جمع شدن}}
{{جمع شدن|۲. حجت الاسلام و المسلمین جزیری احسائی؛}}
{{جمع شدن|۲. حجت الاسلام و المسلمین جزیری احسائی.}}
آیا پیامبران اخبارات غیبی داشتهاند؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
«مواردی که پیامبران از غیب خبر دادهاند: با بررسی آیاتی که در مورد آگاهی پیامبران از غیب وارد شده است، میتوان گفت که پیامبران الهی در مواردی که مصلحت ایجاد میکرد، از پس پرده غیب گزارش دادهاند که برخی از آنها را به اختصار بیان میکنیم:
یعقوب، یوسف وخبرهای غیبی: سوره یوسف مالامال از خبرهای غیبی یعقوب و فرزند عزیز او یوسف است و با نگاهی گذرا، آگاهی آنان از اخبار غیبی آشکار میگردد. که ما به دو مورد اشاره میکنیم: یوسف در آخرین ملاقات خویش با برادران، خود را به آنان معرفی کرد و پیراهن خود را به مژدهرسانی داد تا آن را به یعقوب برساند، وقتی برادران یوسف و مژدهرسان، مصر را ترک گفتند، یعقوب فوراً گفت: من بوی یوسف را میشنوم اگر مرا تخطئه نکنید. یعقوب از فرسنگها فاصله، بوی یوسف را میشنود و از وصال نزدیک خبر میدهد همچنین یوسف در زندان عزیز، با دو همبند روبرو شد که هردو، مشرک بوده و خواب خود را برای وی نقل کردند، یوسف پساز دعوت آنان به توحید خواب آنان را به درستی تعبیر کرد و پرده از روی غیب برداشت، و فرمود: ﴿﴿أَمَّا أَحَدُكُمَا فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْرًا وَأَمَّا الآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِن رَّأْسِهِ﴾﴾[۲].
حضرت خضر: این تنها پیامبران الهی نیستند که به اذن خداوند از غیب خبر میدهند، مصاحب موسی که معلم او نیز بود، در سه رویداد از غیب خبر میدهد. یک: شکستن کشتی. دو: کشتن نوجوان. سه: تعمیر دیوار.
الف) خبر شهادت امیرالمؤمنین به دست بدبختترین انسانها: پیامبر در حالی که اشک در دیدگان او حلقه زده بود، به علی فرمود: در چنین ماهی (ماه رمضان) خون تو حلال شمرده میشود. من میبینم که در حال نماز به دست بدبختترین انسانهای تاریخ، کشته میشوی. او همانند پیکننده ناقه صالح سنگدل است، ضربتی برسرت میزند و محاسنت را از خون سرت رنگین میکند.
ب) مرگ ابوذر در تنهایی: ابوذر در یکی از جنگها از ارتش اسلام عقب ماند، هرچه برمرکب خود فشار آورد که از جای برخیزد، سودی نبخشید، شتر را رها کرد و اثاث سفر را برپشت خود نهاد، و به راه افتاد تا هرچه زودتر به مسلمانان برسد. ارتش اسلام در نقطهای به دستور پیامبر(ص) منزل کرده و به استراحت پرداخته بودند، ناگهان سیاهی شخصی که با بار گران پیاده میآمد، از دور نمایان شد. یک نفر از یاران رسول خدا از دور او را شناخت و به پیامبر گفت: این مرد تنها میآید، ابوذر است، در این لحظه پیامبر فرمودند: خدا ابوذر را رحمت کند که تنها راه میرود، تنها میمیرد و تنها برانگیخته میشود. آینده نشان داد که خبر پیامبر عین واقع بود زیرا وی در بیابان (ربذه) در تبعید، دور از اجتماع در کنار دختر خویش با وضع رقّتباری جان سپرد. این دو نمونه از خبرهای غیبی پیامبر گرامی است که مطرح گردید. هرگونه ذکر خبرهای غیبی پیامبر به کتابی مستقل نیاز دارد. براین اساس، اولیای الهی براثر صفای باطن، به اذن الهی از آینده خبر میدهند و چه بسا به خاطر محدَّث بودن، پرده از چهره غیب بردارند»[۵].
پاسخهای دیگر
با کلیک بر «ادامه مطلب» پاسخ باز و با کلیک بر «نهفتن» بسته میشود:
«شواهد متعددی از علم پیامبران به غیب ... در قرآن کریم وجود دارد. اکنون برخی از نمونههای این علوم را با توضیح بیشتر مورد توجه قرار میدهیم:
علم به حوادث آینده: قرآن کریم در سوره کهف، داستان ملاقات حضرت موسی(ع) با یکی از بندگان برگزیده خداوند را نقل کرده است. در این ماجرا، آن فرد، کشتی برخی ماهیگران را سوراخ کرد؛ نوجوانی را به قتل رساند و دیواری را که در حال خراب شدن بود، آباد کرد، در حالی که مردم آن روستا از غذا دادن به او و همراهش، حضرت موسی(ع) خود داری کرده بودند. حضرت موسی(ع) که از حکمت کارهای آن ولی خدا آگاه نبود، در مقابل کارهای به ظاهر نادرست او لب به اعتراض گشود؛ البته او در ابتدا قول داده بود که تا زمانی که آن فرد، خود حکمت کارهایش را بیان نکند، سکوت کند. این ملاقات پس از چند بار اعتراض حضرت موسی(ع) به جدایی میانجامد؛ اما پیش از جدایی، آن فرد، حکمت کارهای عجیب خود را بیان کرد. او از حوادثی که در آینده رخ میدهد، آگاه و کارهای او حکیمانه و به دستور خداوند متعال بود: اما آن کشتی مال گروهی از مستمندان بود که با آن در دریا کار میکردند و من خواستم آن را معیوب کنم (چرا که) پشت سرشان پادشاهی ستمگر بود که هر کشتی سالمی را به زور میگرفت. و اما آن نوجوان، پدر و مادرش با ایمان بودند و بیم داشتیم که آنان را به طغیان و کفر وادارد. از این رو، خواستیم که پروردگارشان به جای او، فرزندی پاکتر و بامحبتتر به آن دو بدهد و اما آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن، گنجی متعلق به آن دو وجود داشت و پدرشان مرد صالحی بود و پروردگار تو میخواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج کنند. این رحمتی از پروردگارت بود و من آن کارها را خودسرانه انجام ندادم این بود راز کارهایی که نتوانستی در برابر آنها شکیبایی به خرج دهی. درباره این که آن ولی خدا و صاحب چنین علمی چه کسی بوده است، میان مفسران اختلاف وجود دارد. اکثر مفسران معتقدند که آن شخص همان حضرت خضر(ع) بوده است. روایات نقل شده از اهل بیت(ع) نیز این احتمال را تقویت میکند. پیامبر بودن یا نبودن حضرت خضر(ع) نیز میان مفسران مورد اختلاف است. بنابر نقلی که در علل الشرایع آمده است، حضرت خضر(ع) از پیامبران الهی بوده است. چنین دانشی، علم به حقایق مخفی جهان است. پیدا است که این آگاهی در دسترس عموم انسانها نیست؛ تنها برخی از بندگان برگزیده خداوند از چنین دانشی به اذن الهی برخوردارند. تعابیر ﴿﴿عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا﴾﴾؛ ﴿﴿ءَاتَينَاهُ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا﴾﴾ و ﴿﴿عَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا﴾﴾ که در آیات یاد شده درباره حضرت خضر(ع) آمده است، بیان کننده آن است که این علم از عنایات خاص خداوند به ایشان بوده است. گویا تعبیر رایج علم لدنی از همین تعبیر قرآنی: ﴿﴿عَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا﴾﴾ اقتباس شده است. این آیه نشان میدهد که این علم یک علم خاص الهی بوده است و با علوم عادی انسانها متفاوت است. اگر چه به لحاظ وابستگی تمام هستی به خداوند، تمام علوم با واسطههایی از خداوند است؛ اما این تعبیر نشان میدهد این علم، از علومی است که بیواسطه به خداوند منسوب است. یعنی علمی است که اکتساب آن مانند سایر علوم نیست. خداوند آن را در ظرف وجود هر کس که لیاقتش را داشته باشد و صلاح ببیند، قرار میدهد.
علم به ملکوت آسمانها و زمین: در قرآن کریم آمده است: ﴿﴿وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ﴾﴾[۶]. ملکوت از مصدر مُلک و به معنای سلطنت و فرمانروایی است. برخی لغویان این واژه را مختص فرمانروایی و سلطنت خداوند دانستهاند. مراد از نشان دادن ملکوت آسمانها و زمین به حضرت ابراهیم(ع) این است که خداوند عظمت و سلطنت خود را در آسمانها و زمین به ایشان نشان داد. روشن است که عظمت و سلطنت الهی وجودی مستقل ندارد که مشاهده شود؛ بلکه مقصود نشان دادن اموری است که این عظمت و سلطنت را میرسانند. برخی از مفسران، بر این نکته تصریح کردهاند که این مشاهده، امری اعجاز گونه نبوده است؛ بلکه تدبر و تعمق در همان پدیدههایی است که بسیاری از انسانها در اطراف خود میبینند؛ اما به سادگی از کنار آن میگذرند؛ اما حضرت ابراهیم(ع) در آنها تدبر کرده و اندیشید و دست قدرت خداوند را در آنها مشاهده کرد. در مقابل دیدگاه یاد شده، دیدگاه دیگری معتقد است که خداوند حقایقی پنهان از آسمانها و زمین را به حضرت ابراهیم (ع) نشان داد؛ حقایقی که از دسترس معرفت و مشاهده عادی خارج است. ملکوت اشیاء، همان بعدی است که توسط حواس انسانها قابل مشاهده نیست و وابستگی جهان به خداوند و قدرت و سلطنت او را به خوبی نشان میدهد. به نظر میرسد تفسیر دوم درست است. شواهد تفسیری موجود در خود این آیه نیز همین برداشت را تأیید میکند. در این آیه کریمه، سخن از نشان دادن ملکوت آسمانها و زمین است، نه دیدن آنها. این کار (نشان دادن) به خداوند نسبت داده شده است؛ در حالی که دیدن کار حضرت ابراهیم(ع) است. این تعبیر به این نکته اشاره دارد که این کار، عنایت خاص خداوند به ایشان بوده و با مشاهده عادی خود حضرت ابراهیم(ع) انجام نشده است. چنان که بیان هدف این کار نیز از اختصاصی بودن آن حکایت میکند: ﴿﴿لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ﴾﴾. خداوند این عنایت را با هدفی خاص انجام داد که شامل همه نمیشد. بنابراین خداوند در این مورد، حقایقی پنهان را به حضرت ابراهیم(ع) نشان داد، نه آن که حضرت ابراهیم(ع) در اموری تدبر کرده باشند و به نتایجی رسیده باشند.
افزون بر آن، در تعبیر قرآن از ملکوت آسمانها و زمین سخن گفته شده است. اگر این مشاهده از نوع تدبر در پدیدههای مشهود جهان میبود، تعبیر آسمانها جا نداشت؛ زیرا انسان با تدبر و تعمق نمیتواند به آسمانهای هفتگانه راه یابد. حداکثر میتواند حقایقی را از آسمان اول بشناسد. ظهور آیات قرآنی دلالت بر آن دارد که تمام ستارهها و سیارات و آن چه قابل مشاهده برای انسان است، مربوط به آسمان اول است؛ اما در آیه مورد بحث، از نشان دادن ملکوت آسمانها و زمین به حضرت ابراهیم(ع) سخن گفته شده است. پس این مشاهده به حقایقی مربوط بوده که همه یا بخشی از آنها از دسترس مشاهده عادی انسانها خارج است. معراج رسول خدا(ص) مصداق دیگری از مشاهده ملکوت است. قرآن کریم، در سوره إسراء به این نکته تصریح میکند که خداوند آن حضرت را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی برد تا آیاتی از عظمت خود را به او نشان دهد: ﴿﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ﴾﴾[۷]. در این آیه کریمه، هدف و غایت این مسافرت شبانه، نشان دادن برخی از آیات الهی به آن حضرت معرفی شده است (...). ظاهر برخی از این آیات و تصریح برخی روایات نشان میدهد که معراج دو بار رخ داده است. بنابر بیان اجمالی آیات یاد شده و آن چه به طور جزئیتر در برخی روایات آمده است، خداوند در این دوبار، به آن حضرت حقایق پنهان و عظیم جهان مانند آسمانهای هفتگانه، بهشت و جهنم، عرش و سدرة المنتهی را نشان داد و آن حضرت با برخی انبیا، فرشتگان و مردم سخن گفتند. به هر حال، مطالب یاد شده، این برداشت را تأیید میکنند که مشاهده ملکوت آسمانها و زمین یکی از مصادیق علم به غیب است که خداوند آن را در اختیار حضرت ابراهیم(ع) و حضرت محمد(ص) قرار داد.
آگاهی از اعمال مردم: در برخی آیات قرآن کریم از مشاهده اعمال مردم توسط خداوند، پیامبرش و مؤمنان خبر داده شده است: ﴿﴿وَقُلِ اعْمَلُواْ فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾﴾[۸]. از نکات مهم در این مورد، این است که آیا این مشاهده در آخرت رخ میدهد، یعنی اعمال مردم به آنان عرضه میشود و آنان از کارهای انسانها با خبر میشوند یا آن که این مشاهده مربوط به دنیا است و آنان در دنیا نیز از کردار دیگران با خبرند. بسیاری از مفسران شیعه معتقدند که این مشاهده مربوط به این دنیا و پیش از قیامت است. این مفسران، به بخش دوم آیه استناد کردهاند که در آن به علم در قیامت اشاره است. با توجه به بخش دوم، قسمت اول آیه یاد شده نمیتواند مربوط به آخرت باشد؛ زیرا اگر بخش اول را در مورد علم خداوند و پیامبرش و مؤمنان به اعمال مردم در آخرت بدانیم، بخش دوم که از علم خداوند در قیامت خبر میدهد، تکراری بیفایده و ناشایسته خواهد بود. بنابراین دیدن اعمال، با قرینه جمله ﴿﴿ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى﴾﴾ یا ﴿﴿وَسَتُرَدُّونَ إِلَى﴾﴾ که در ادامه آیه آمده و از مرگ افراد خبر میدهند، به دیدن اعمال انسان در دنیا اشاره دارد.اکنون باید به این پرسش پاسخ داد که اگر این علم، در دنیا میشود، چرا خداوند نفرمود، که خدا و رسولش و مؤمنان، اکنون اعمال شما را میبینند، بلکه از حرف "س" که علامت آینده در زبان عربی است، استفاده کرده و فرمود: ﴿﴿سَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ﴾﴾ یعنی اعمال شما را خواهند دید. در پاسخ این پرسش گفته شده است که روشن است علم خداوند به آخرت اختصاص ندارد و او در همین دنیا و در هر لحظه ناظر اعمال انسان است؛ بنابراین داخل شدن "س" بر فعل دیدن که به خدا و رسولش و مؤمنان نسبت داده شده است، نمیتواند علامت تأخیر زمانی باشد؛ بلکه علامت تأکید است. چنان که برخی از علمای ادبیات عرب تصریح کردهاند که سین در مواردی که وعده یا وعیدی در کار باشد، علامت تأکید بر رخ دادن حتمی آن است.
نکته مهم دیگر این است که مراد از مؤمنان در این آیه کریمه، همه مؤمنان نیست؛ بلکه عده خاصی مقصود است؛ زیرا ما بالوجدان بسیاری از مؤمنان را میشناسیم که از کردارهای دیگران اطلاع ندارند. چنین علمی در مورد مؤمنان عادی ادعا و گزارش نشده است. بنابراین مقصود از آیه نمیتواند همه مؤمنان باشد. پس گروهی خاص از مؤمنان مقصود است. در روایات این عده بر امامان اهل بیت(ع) تطبیق شدهاند. این تفسیر با ظاهر آیه مخالفتی ندارد. زیرا "ال" ﴿﴿الْمُؤْمِنُونَ﴾﴾ اشاره به گروهی از مؤمنان خواهد بود؛ نه علامت استغراق. در مجموع میتوان این تفسیر را برای آیه یاد شده برگزید که عدهای خاص از مؤمنان که اولیای خداوند متعال هستند، به اذن خداوند در این دنیا، حقیقت اعمال افراد را مشاهده میکنند. به نظر میرسد، این آگاهی از اعمال، نوعی شهود است. روایات متعددی که از عرضه اعمال به ائمه معصومین (ع) خبر میدهند، میتواند مؤید همین برداشت باشد. بنابراین این آیه از وجود عدهای آگاه به اعمال مردم در میان امت پیامبر خدا(ص) خبر میدهد و از شواهد علم الهی برخی از غیر پیامبران به غیب است»[۹].
«در اینجا آنچه توانستیم از اقوال و کلمات علما جمع آوری کنیم، ذکر میکنیم:
شیخ طوسی: از معجزات پیامبر اکرم(ص) غیر از قرآن (...) قول ایشان به امیر المؤمنین(ع) است که فرمود "بعد از من با ناکثین و قاسطین و مارقین قتال خواهی کرد" و همچنین به امام علی(ع) فرمود "همانا تو قاتل ذوالثدیه هستی" و همچنین قول پیامبر(ص) به عمار است که فرمود "تو را فرقهای ستمکار به قتل میرسانند"[۱۰].
شیخ طبرسی: از معجزات امیرالمؤمنین(ع) اخبار ایشان از غائبات و آینده است که اخبار ایشان از این امور صحیح بوده و به وقوع پیوسته (...) و انچه که از اخبار به دست ما رسیده بسیار زیاد استو قابل انکار نیست (...) از جمله این موارد قول ایشان بعد از بیعت مردم است که فرمود: «امرت بقتال الناکثین و القاسطین و المارقین». پس ایامی نگذشت تا اینکه با آنها قتال کرد(...) و همچنین قول ایشان به طلحه و زببیر است زمانی که برای خروج از مدینه به جهت مراسم عمره از ایشان اجازه گرفتند که فرمود : " أو الله ما تریدان العمره و انما تریدان البصره . که همانطور هم شد.[۱۱]
قطب الدین راوندی: معجزات پیامبر(ص) چند قسم است. (...) و از جمله آنها خبر دادن ایشان از غیب است که همه این خبرها صحیح بوده است.[۱۲]»[۱۳].
با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل میشوید:
↑«و نوح گفت: پروردگارا! از کافران هیچ کس را روی زمین بر جای مگذار* که اگر آنان را وا نهی بندگانت را گمراه میکنند و جز گنهکار بسیار ناسپاس پدید نمیآورند» سوره نوح آیه۲۶و۲۷.
↑«یکی از شما ساقی ملک میشود‚ ولی دیگری را به دار میزنند و پرندگان مغز سر او را میخورند» سوره یوسف آیه۴۱.
↑«من به شما خبر میدهم که چه میخورید و چه چیزهایی را در خانه ذخیره میکنید» سوره آل عمران آیه۴۹.
↑«من نابینایان و مبتلایان به بیماری پیسی را شفا میبخشم و مردگان را به اذن خداوند زنده میکنم و شما را از آنچه میخورید و در خانههاتان خیره میکنید خبر میدهم» سوره آل عمران آیه۴۹.
↑«و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا از اهل یقین گردد» سوره انعام آیه۷۵.
↑«پاك و منزّه است آن (خدایی) كه بندهاش را از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی كه اطرافش را برکت دادهايم شبانه برد، تا از نشانههای خود به او نشان دهيم. همانا او شنوا و بیناست».
↑«و بگو (آنچه در سر دارید) انجام دهید، به زودی خداوند و پیامبرش و مؤمنان کار شما را خواهند دید و به سوی داننده پنهان و آشکار بازگردانده خواهید شد و او شما را از آنچه انجام میدادهاید آگاه خواهد ساخت».