ولایت در لغت: تفاوت میان نسخهها
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
# ولایت به فتح واو به معنای نصرت و به کسر واو به معنای امارت و تولی امر است<ref>لسان العرب، ج۱۵، ص۳۱۲ و مفردات راغب، کلمه ولی.</ref>؛ | # ولایت به فتح واو به معنای نصرت و به کسر واو به معنای امارت و تولی امر است<ref>لسان العرب، ج۱۵، ص۳۱۲ و مفردات راغب، کلمه ولی.</ref>؛ | ||
# ولایت به کسر واو و فتح آن به معنای نصرت و به کسر واو فقط به معنای امارت و [[سلطه]] است<ref>ما اتفق لفظه و اختلف معناه، ص۴۷۱؛ مجمل اللغة، ج۴، ص۹۳۷.</ref>؛ | # ولایت به کسر واو و فتح آن به معنای نصرت و به کسر واو فقط به معنای امارت و [[سلطه]] است<ref>ما اتفق لفظه و اختلف معناه، ص۴۷۱؛ مجمل اللغة، ج۴، ص۹۳۷.</ref>؛ | ||
# برخی لغتنویسان گفتهاند: در نحوه حرکت "واو" چند قول است و بعد از ذکر اقوال، مینویسند: "عمده مطلب اینکه [[ولایت]] با فتح واو، مصدر است و با کسر، اسم مصدر، در مصدر به معنای [[نصرت]] و [[یاری]] کردن است و در اسم مصدر مثل خِیاطة است، چون [[حکومت]] کردن و متولی امور شدن، خود نوعی از | # برخی لغتنویسان گفتهاند: در نحوه حرکت "واو" چند قول است و بعد از ذکر اقوال، مینویسند: "عمده مطلب اینکه [[ولایت]] با فتح واو، مصدر است و با کسر، اسم مصدر، در مصدر به معنای [[نصرت]] و [[یاری]] کردن است و در اسم مصدر مثل خِیاطة است، چون [[حکومت]] کردن و متولی امور شدن، خود نوعی از صناعت و [[حرفه]] است"<ref>تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰، کلمه ولی.</ref>. | ||
از میان معانی ولایت، معنای [[سلطنت]] و [[امارت]] و معنای [[قرابت]] و نزدیکی؛ بیش از معانی دیگر، مورد توجه اهل لغت واقع شده به گونهای که برخی هر یک از این دو را معنای [[حقیقی]] ولایت میدانند. | از میان معانی ولایت، معنای [[سلطنت]] و [[امارت]] و معنای [[قرابت]] و نزدیکی؛ بیش از معانی دیگر، مورد توجه اهل لغت واقع شده به گونهای که برخی هر یک از این دو را معنای [[حقیقی]] ولایت میدانند. | ||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
کسانی که قائلاند معنای حقیقی ولایت، سلطنت و امارت است، دو دلیل میآورند: | کسانی که قائلاند معنای حقیقی ولایت، سلطنت و امارت است، دو دلیل میآورند: | ||
# نقل اهل لغت، چنان که بعضی تصریح کردهاند که [[حقیقت]] ولایت، همان [[تولی]] امر و سلطنت است؛ | # نقل اهل لغت، چنان که بعضی تصریح کردهاند که [[حقیقت]] ولایت، همان [[تولی]] امر و سلطنت است؛ | ||
# تبادر<ref>الجوامع و الفوارق، ۱۲۶؛ دلیل بر تبادر به معنای سلطنت و حکومت، مراجعه به متون کتابهای اصیل عربی، همانندِ تاریخ طبری یا الکامل فیالتاریخ و تتبع کاربردهای عرفی این واژه، گویای این حقیقت است که از میان معانی مختلف ولایت، شایعترین کاربرد آن، همین سلطنت و فرمانروایی است به طوری که میتوان گفت: واژه ولایت به طور طبیعی به امارت و زمامداری، منصرف است، مگر این که قرینهای در میان باشد.</ref>، یعنی آنچه از کلمه ولایت به | # تبادر<ref>الجوامع و الفوارق، ۱۲۶؛ دلیل بر تبادر به معنای سلطنت و حکومت، مراجعه به متون کتابهای اصیل عربی، همانندِ تاریخ طبری یا الکامل فیالتاریخ و تتبع کاربردهای عرفی این واژه، گویای این حقیقت است که از میان معانی مختلف ولایت، شایعترین کاربرد آن، همین سلطنت و فرمانروایی است به طوری که میتوان گفت: واژه ولایت به طور طبیعی به امارت و زمامداری، منصرف است، مگر این که قرینهای در میان باشد.</ref>، یعنی آنچه از کلمه ولایت به ذهن متبادر میشود و ذهن [[انسان]] آن را مییابد و میفهمد، همان معنای امارت و سلطنت است نَه غیر آن. | ||
کسانی که معتقدند معنای حقیقی ولایت، قرابت است، نیز دو دلیل دارند: | کسانی که معتقدند معنای حقیقی ولایت، قرابت است، نیز دو دلیل دارند: | ||
# از باب {{عربی|"ترد الاشياء إلی أصولها"}}، باید دید ریشه ولایت به چه معناست، ریشه اصلی ولایت، ولْی به معنای [[قرب]] است، چنان که اهل لغت چنین نوشتهاند: {{عربی|"و أصله القرب و الدنو"}}<ref>مجمعالبحرین، ج۱، ص۴۶۲ و تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۳۲۱.</ref>؛ | # از باب {{عربی|"ترد الاشياء إلی أصولها"}}، باید دید ریشه ولایت به چه معناست، ریشه اصلی ولایت، ولْی به معنای [[قرب]] است، چنان که اهل لغت چنین نوشتهاند: {{عربی|"و أصله القرب و الدنو"}}<ref>مجمعالبحرین، ج۱، ص۴۶۲ و تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۳۲۱.</ref>؛ | ||
# اما آنچه درباره معنای حقیقی ولایت به سلطنت و امارت، استناد به نقل برخی اهل لغت شده، نمیتواند دلیل بر معنای حقیقی باشد؛ زیرا برخی دیگر از اهل لغت با آن | # اما آنچه درباره معنای حقیقی ولایت به سلطنت و امارت، استناد به نقل برخی اهل لغت شده، نمیتواند دلیل بر معنای حقیقی باشد؛ زیرا برخی دیگر از اهل لغت با آن نظریه [[مخالفت]] کردهاند و دلیل تبادر نیز، قابل مناقشه است که تبادری، حاکی از معنای [[حقیقی]] است که عام باشد، در حالی که تبادر مذکور خاص و در بعضی موارد، همانند [[تاریخنگاری]] وجود دارد؛ افزون بر آن، در معنای [[سلطنت]] و [[حکومت]]، یا [[سرپرست]]، مآل جامعی نیست که موارد دیگر را شامل شود، ولی در [[ولایت]] به معنای [[قرب]] امکانش است<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص۳۴-۳۶؛ [[اصغرآقا مهدوی|مهدوی، اصغرآقا]] و [[سید محمد صادق کاظمی|کاظمی، سید محمد صادق]]، [[کلیات فقه سیاسی (کتاب)|کلیات فقه سیاسی]]، ص۱۶۱؛ [[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۱۵۶- ۱۵۸.</ref>. | ||
== جمعبندی == | == جمعبندی == | ||
با توجه به مطالب فوق، معنای حقیقی ولایت، همان [[قرب]] است و در موردی که قرینه خاصی برای [[اراده]] یکی از این معانی نبود، باید همان معنای کلی [[قرب]] را در نظر بگیریم، مثلاً اگر گفته شد: [[ولایت]] از آنِ خداست، باید گفت مراد، | با توجه به مطالب فوق، معنای حقیقی ولایت، همان [[قرب]] است و در موردی که قرینه خاصی برای [[اراده]] یکی از این معانی نبود، باید همان معنای کلی [[قرب]] را در نظر بگیریم، مثلاً اگر گفته شد: [[ولایت]] از آنِ خداست، باید گفت مراد، معیت [[خداوند]] با همه موجودات است. بنابراین، معلوم میشود [[مالکیت]] در [[تدبیر]] و تکفل امور و عهدهدار شدن [[احکام]] و مسائل مُوَلّی علیه، لازمه و نتیجه حاصل از [[ولایت]] است نَه اصل [[حقیقت]] و معنای مطابقی آن و هر جا [[ولایت]] را به مفهوم [[حکومت]]، [[امارت]] و [[سلطنت]] [[تفسیر]] میکنند، [[تفسیر]] به لوازم معنا کردهاند نه بیان معنای [[حقیقی]] آن؛ زیرا [[قرب]] به دو قسم [[حسی]] و غیر [[حسی]] تقسیم میشود و [[امارت]]، تکفل امور و [[تدبیر]] مسائل مُوَلی علیه، از لوازم قِسم دوم است. به عبارت دیگر: آن امور بعد از تحقق [[قرب]] [[حسی]] یا غیر [[حسی]] است و [[امارت]] و [[سلطنت]] از لوازم و نتیجه معنای [[قرابت]] غیر [[حسی]] و [[ولایت]] است نَه معنای اصلی ولایت<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص۳۴-۳۶.</ref>. | ||
== پرسش مستقیم == | == پرسش مستقیم == |
نسخهٔ کنونی تا ۲۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۴۲
"ولایت" از ریشه وَلْیْ است و دو معنا برای این ریشه بیان شده است: قرب و نزدیک شدن؛ آمدن چیزی در پی چیز دیگر؛ بدون آنکه فاصلهای میان آن دو باشد. اما کلمۀ «ولایت» به کسر واو، مصدر «والی» است به معنای امارت و سلطنت و وَلایت به فتح واو، مصدر «ولیّ» است به معانی صاحب اختیار، سرپرست، سلطان و ... . هرچند معنای حقیقی ولایت، همان قرب است و در موردی که قرینه خاصی برای اراده یکی از این معانی نبود، باید همان معنای کلی قرب در نظر گرفته شود.
ریشه لغوی ولی
واژه «ولایت» از ریشه (وَلْیْ) گرفته شده؛ اما ساختار افعال ماضی و مضارع این ریشه به دو صورت ذکر شده است:
- وَلِیَه یَلِیهِ، به کسر لام در هر دو مورد.
- وَلَیَ یَلِی، بر وزن وَعَدَ یَعِدُ[۱].
لغتشناسان برای واژه «وَلْی» دو معنای کلی ذکر کردهاند:
- قرب و نزدیک شدن: در موجودات مادی، شرط تأثیر و تأثر این است که نزدیک هم باشند. وقتی نزدیکی برقرار شد زمینه تأثیر و تأثر هم فراهم میشود و یکی در دیگری تصرف میکند یا هر دو در هم تصرف میکنند. این معنای دیگری است که علاوه بر قرب، از کلمه «ولایت» فهمیده میشود[۲]. به همین جهت برخی گفتهاند: اصل در معنای "ولی"، شدت قرب و نزدیکی دو شیء یا بیشتر به یکدیگر است[۳].[۴]
- آمدن چیزی در پی چیز دیگر؛ بدون آنکه فاصلهای میان آن دو باشد[۵] که میتوان از آن به «اتصال و پیوند دو شیء» تعبیر کرد.
علاوه بر این دو معنا، برای کلمه "ولی" (اسم مصدر) و مشتقات آن، معانی گوناگون دیگری در کتابهای لغت ذکر شده، بهگونهای که برخی این معانی را تا ٢۱ معنا نیز دانستهاند[۶]، از قبیل: تسلّط، قدرت، فرمانروایی، محبّت و دوستی، کمک و یاری، عهدهدار شدن کاری با مسئولیت و سِمَتی، حکم، سلطنت، پشتیبانی، زمامداری، سرپرستی و تصرّف در اشیا و امور انسانها[۷]. خلیل فراهیدی در این باره مینویسد: “وَلِی الرجل، یعنی، پشت کرد و اینکه فلانی بر چیزی مسلط شده، هنگامی که آن چیز در اختیارش قرار گرفت”[۸]. ابن منظور نیز مینویسد: “ولی در (از) نامهای خداوند متعال است، ولی همان ناصر است و گفته شده که ولی مسئول امور عالم و مخلوقاتی است که قائم به او هستند”[۹].
اگر در معانی ذکر شده دقت شود، همگی نوع خاصی از نزدیکی هستند که با تأثیر و تأثر و سرپرستی و تصرّف در امور همراه هستند. این معنای از ولایت همان معنای مورد نظر قرآن و اسلام است؛ چون مفسران ولایت قرآنی را نیز قرب و نزدیکی خاصی میدانند که با نوع یا انواعی از تأثیر و تأثّر، تصرف، تملک، تدبیر، سرپرستی و مانند آن همراه است[۱۰].[۱۱]
با این وجود هنگامی که این واژه در روابط انسانی و امور اجتماعی به کار میرود، بیانگر تدبیر و ولایت ولیّ بر مُوَلَّی علیه خود است[۱۲].[۱۳]
معناشناسی ولایت
اما کلمۀ «ولایت» که به فتح و کسر واو استعمال شده، در هر دو صورت مصدر است؛ چنان که گفته میشود: ولی الشیء و علیه وَلایة و وِلایة[۱۴] منتهی «وِلایت» به کسر واو، مصدر «والی» به معنای امارت و سلطنت است، اما وَلایت به فتح واو، مصدر «ولیّ» ضدّ «عدوّ» است[۱۵]. ولایت به معانی صاحب اختیار، سرپرست، سلطان، نصرت، محبّت، دوستی، قرابت و خطّه و بلاد سلطان، بهکار برده میشود.
در اینکه کدام یک از دو معنای کلی فوق، معنای حقیقی کلمه "ولایت" به فتح یا کسر واو است، در میان اهل لغت اختلاف بوده و لغویان در این خصوص دو دسته شدهاند: عدهای هر دو کلمه را به یک معنا گرفتهاند و برخی بین آن دو تفاوت قائل شدهاند[۱۶]. هر چند معنای قرب در باب ولایت محوری است. راغب اصفهانی در مفردات گفته است "قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگری به نحوی که فاصله در کار نباشد را ولایه میگویند، به همین مناسبت طبعاً این کلمه دربارۀ قرب و نزدیکی به کار رفته است اعم از قرب مکانی و قرب معنوی و باز به همین مناسبت دربارۀ دوستی، یاری و معانی دیگری استعمال شده است چون در همۀ اینها نوعی مباشرت و اتصال وجود دارد". راغب اصفهانی راجع به کلمۀ "ولایت" از نظر استعمال میگوید: "ولایت به کسر واو به معنای نصرت است و اما وَلایت به فتح واو به معنای تصدی و صاحب اختیاری یک کار است و گفته شده است که معنای هر دو یکی است و حقیقت آنها، همان تصدی و صاحب اختیاری است"[۱۷].
دسته اول، سه بیان دارند:
- هر دو کلمه به معنای نصرت و یاری کردن است[۱۸]؛
- هر دو کلمه به معنای قرابت است[۱۹]؛
- هر دو کلمه به معنای تولی امر و سلطنت است و مانند کلمه "الدلالة" است که فتح و کسر دال آن موجب ایجاد دو معنا نمیشود[۲۰].
دسته دوم از اهل لغت، بیانات متفاوتی دارند:
- ولایت به فتح واو به معنای بلاد سلطان و به کسر واو به مفهوم امارت و سلطنت است[۲۱]؛
- ولایت به فتح واو به معنای نصرت و به کسر واو به معنای امارت و تولی امر است[۲۲]؛
- ولایت به کسر واو و فتح آن به معنای نصرت و به کسر واو فقط به معنای امارت و سلطه است[۲۳]؛
- برخی لغتنویسان گفتهاند: در نحوه حرکت "واو" چند قول است و بعد از ذکر اقوال، مینویسند: "عمده مطلب اینکه ولایت با فتح واو، مصدر است و با کسر، اسم مصدر، در مصدر به معنای نصرت و یاری کردن است و در اسم مصدر مثل خِیاطة است، چون حکومت کردن و متولی امور شدن، خود نوعی از صناعت و حرفه است"[۲۴].
از میان معانی ولایت، معنای سلطنت و امارت و معنای قرابت و نزدیکی؛ بیش از معانی دیگر، مورد توجه اهل لغت واقع شده به گونهای که برخی هر یک از این دو را معنای حقیقی ولایت میدانند.
کسانی که قائلاند معنای حقیقی ولایت، سلطنت و امارت است، دو دلیل میآورند:
- نقل اهل لغت، چنان که بعضی تصریح کردهاند که حقیقت ولایت، همان تولی امر و سلطنت است؛
- تبادر[۲۵]، یعنی آنچه از کلمه ولایت به ذهن متبادر میشود و ذهن انسان آن را مییابد و میفهمد، همان معنای امارت و سلطنت است نَه غیر آن.
کسانی که معتقدند معنای حقیقی ولایت، قرابت است، نیز دو دلیل دارند:
- از باب "ترد الاشياء إلی أصولها"، باید دید ریشه ولایت به چه معناست، ریشه اصلی ولایت، ولْی به معنای قرب است، چنان که اهل لغت چنین نوشتهاند: "و أصله القرب و الدنو"[۲۶]؛
- اما آنچه درباره معنای حقیقی ولایت به سلطنت و امارت، استناد به نقل برخی اهل لغت شده، نمیتواند دلیل بر معنای حقیقی باشد؛ زیرا برخی دیگر از اهل لغت با آن نظریه مخالفت کردهاند و دلیل تبادر نیز، قابل مناقشه است که تبادری، حاکی از معنای حقیقی است که عام باشد، در حالی که تبادر مذکور خاص و در بعضی موارد، همانند تاریخنگاری وجود دارد؛ افزون بر آن، در معنای سلطنت و حکومت، یا سرپرست، مآل جامعی نیست که موارد دیگر را شامل شود، ولی در ولایت به معنای قرب امکانش است[۲۷].
جمعبندی
با توجه به مطالب فوق، معنای حقیقی ولایت، همان قرب است و در موردی که قرینه خاصی برای اراده یکی از این معانی نبود، باید همان معنای کلی قرب را در نظر بگیریم، مثلاً اگر گفته شد: ولایت از آنِ خداست، باید گفت مراد، معیت خداوند با همه موجودات است. بنابراین، معلوم میشود مالکیت در تدبیر و تکفل امور و عهدهدار شدن احکام و مسائل مُوَلّی علیه، لازمه و نتیجه حاصل از ولایت است نَه اصل حقیقت و معنای مطابقی آن و هر جا ولایت را به مفهوم حکومت، امارت و سلطنت تفسیر میکنند، تفسیر به لوازم معنا کردهاند نه بیان معنای حقیقی آن؛ زیرا قرب به دو قسم حسی و غیر حسی تقسیم میشود و امارت، تکفل امور و تدبیر مسائل مُوَلی علیه، از لوازم قِسم دوم است. به عبارت دیگر: آن امور بعد از تحقق قرب حسی یا غیر حسی است و امارت و سلطنت از لوازم و نتیجه معنای قرابت غیر حسی و ولایت است نَه معنای اصلی ولایت[۲۸].
پرسش مستقیم
منابع
- مصباح یزدی، محمد تقی، حکیمانهترین حکومت
- مصباح یزدی، محمد تقی، در پرتو ولایت
- حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن
- مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی
- فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴
- ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار
- فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان
- شکری، آرزو، حقوق اهل بیت
پانویس
- ↑ وَ فِی الْفِعْلِ لُغَتَانِ أَکْثَرُهُمَا (وَلِیَه) (یَلِیهِ) بِکَسْرَتَیْنِ و الثَّانِیَةُ مِنْ بَابِ وَعَدَ وَ هِیَ قَلِیلَةُ الاسْتِعْمَالِ، فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲.
- ↑ مصباح یزدی، محمد تقی، در پرتو ولایت، ص۲۶۴.
- ↑ کتاب مقاییساللغة میگوید: جَلَسَ ممّا يَلِينى، أى يُقارِبُنی و سپس اضافه میکند: اینکه به بارانی که بلافاصله بعد از باران بهاری الوَسمِی میبارد الوَلِیّ گفته شده، به خاطر آن است که بعد از آن میبارد: المَطَر يجىءُ بعد الوَسْمىّ، سمِّى بذلك لأنَّه يلى الوسمِىّمعجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۴۱. همین بیان را فیومی در المصباح المنیر ذکر میکند و میگوید: الولی مثل الفلس، بمعنی القرب و حصول الثانی بعد الأول من غیر فصل المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ج۲، ص۶۷۲.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۴ ص۴۳؛ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۳.
- ↑ الوَلْیُ: مِثْلُ فَلْسِ الْقُرْبُ... وَ قِیلَ (الْوَلْیُ) حُصُولُ الثَّانِی بَعْدَ الْأَوَّلِ مِنْ غَیْرِ فَصْل، فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲.
- ↑ تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰، کلمه ولی.
- ↑ اقرب الموارد، ج۵، (ل - ی)، ص۸۳۲-۸۳۳، ماده «ولی»، فرهنگ نوین، ص۸۱۵، ماده «ولی»؛ مجمع البحرین، ج۲، النهایة، ج۵، ماده «ولی»؛ المختار من صحاح اللغة، ص۵۸۴، مادّه «ولی».
- ↑ "و وَلَّى الرجل، أي: أدبر. و اسْتَوْلَى فلان على شيء، إذا صار في يده"، خلیل بن احمد، فراهیدی، العین، ج۸، ص۳۶۶.
- ↑ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷.
- ↑ ر. ک: علامه طباطبائی، المیزان، ج۵، ص۳۶۸- ۳۶۹؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۳۶۵.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۵۶؛ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۵۶- ۱۵۸؛ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۴-۳۶؛ مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی، ص۱۶۱.
- ↑ چنان که ابناثیر معنای اصلی ولایت را مقید به سه قید میکند که اگر با هم جمع نشوند، معنای ولایت محقق نمیگردد؛ آن سه شرط عبارتاند از: تدبیر، قدرت بر اعمال تدبیر و بالاخره فعلیت آن. النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۵، ص۲۲۷ و شاید به همین دلیل است که ابنمنظور نیز معنای «الولی» را مدبر و متصرف در امور عالم معنا میکند و میگوید: الولی، المتولی الأمور العالم و الخلائق، القائم بها، و من أسمائه عزوجل الوالی؛ و هو مالک الأشیاء جمیعها التصرف فیها لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۴ ص۴۳؛ ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص۴۲.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۵، ص۴۰۷، به نقل از ابن سید؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۱۲۰۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج ۲۰، ص۳۱۰؛ بستانی، محیط المحیط، ص۱۲۰۹.
- ↑ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۱۲۰۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج ۲۰؛ به هرحال، عنصر اصلی در معنای واژه ولایت «نزدیکبودن» است و معانی دیگر این واژه به همین معنا بازمیگردد. واژههایی همچون «ارتباط»، «پیوند» و «اتصال» میتواند تا حدی هممعنای آن واژه باشد؛ اما باز هیچیک معادل دقیق آن نیستند. مصباح یزدی، محمد تقی، حکیمانهترین حکومت، ص۳۸.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۴-۳۶؛ مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی، ص۱۶۱.
- ↑ مفردات، ج۱، ص۸۸۵.
- ↑ الصحاح، ج۶، ص۲۵۳ و مصباحالمنیر، ۳۹۶.
- ↑ محیط المحیط، ۹۸۶.
- ↑ مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۶.
- ↑ تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۴۴۹.
- ↑ لسان العرب، ج۱۵، ص۳۱۲ و مفردات راغب، کلمه ولی.
- ↑ ما اتفق لفظه و اختلف معناه، ص۴۷۱؛ مجمل اللغة، ج۴، ص۹۳۷.
- ↑ تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰، کلمه ولی.
- ↑ الجوامع و الفوارق، ۱۲۶؛ دلیل بر تبادر به معنای سلطنت و حکومت، مراجعه به متون کتابهای اصیل عربی، همانندِ تاریخ طبری یا الکامل فیالتاریخ و تتبع کاربردهای عرفی این واژه، گویای این حقیقت است که از میان معانی مختلف ولایت، شایعترین کاربرد آن، همین سلطنت و فرمانروایی است به طوری که میتوان گفت: واژه ولایت به طور طبیعی به امارت و زمامداری، منصرف است، مگر این که قرینهای در میان باشد.
- ↑ مجمعالبحرین، ج۱، ص۴۶۲ و تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۳۲۱.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۴-۳۶؛ مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی، ص۱۶۱؛ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۵۶- ۱۵۸.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۴-۳۶.