امیة بن خلف جمحی قریشی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۲۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[امیة بن خلف جمحی قریشی در قرآن]] | پرسش مرتبط = }} | ||
== مقدمه == | |||
< | امیة بن خلف از اشراف [[طایفه]] [[بنیجمح|بنی جُمَح]] <ref>النسب، ص ۲۱۲؛ المحبر، ص ۱۴۰؛ اللباب، ج ۱، ص ۱۹۸.</ref> و از سروران آن به شمار میرفت و به "غِطریف" یعنی بزرگ بزرگان اشتهار داشت.<ref> المنمق، ص ۳۳۲؛ جمهرة انسابالعرب، ص ۱۵۹.</ref> گفتهاند که او در [[عصر جاهلی]] دیگ سنگی میفروخته <ref> المعارف، ص ۵۷۶؛ المفصل، ج ۴، ص ۱۲۵.</ref> و در [[جنگ فجار]] دوم (یا چهارم)<ref> المنمق، ص ۱۷۱.</ref> [[فرماندهی]] تیره بنی جُمح را عهدهدار بوده است؛<ref> الاغانی، ج ۲۲، ص ۶۷.</ref> همچنین برخی او، [[پدر]]، [[برادر]] و فرزندش را از سخاوتمندان عصر جاهلی برشمردهاند.<ref> المحبر، ص ۱۴۰.</ref> | ||
< | |||
< | |||
پس از [[بعثت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} او از [[مخالفان]] سرسخت آن [[حضرت]] شد و برای جلوگیری از [[گسترش اسلام]] با [[سختکوشی]] و [[پشتکار]] فراوان در تمامی مراحل برخورد [[قریش]] با [[پیامبر]] {{صل}}، همراه آنان بود و به شیوههای گوناگون در [[آزار]] حضرت کوشید. [[استهزا]] و عیبجویی از پیامبر {{صل}}<ref> السیرهالنبویه، ج ۱، ص ۳۵۶؛ الدرالمنثور، ج ۳، ص ۲۵۲.</ref> و [[مجادله]] با آن حضرت،<ref> التحریر والتنویر، ج ۱۰، ص ۱۷۵.</ref> تحریک دیگران به بازگشت از اسلام و رها کردن پیامبر {{صل}} <ref>جامع البیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۱۱ ـ ۱۲.</ref> در [[دستور]] کار وی قرار داشت. | |||
پس از [[ | به گفته مؤرخان وی چندین بار به سراغ [[ابوطالب]] {{ع}} رفت یا دیگران را نزد وی فرستاد و از او خواست تا برادرزادهاش را از [[تبلیغ رسالت]] خویش باز دارد.<ref>السیر والمغازی، ص ۲۳۶.</ref> وی از جمله ۷ نفری بود که پس از [[جسارت]] [[ابوجهل]] به پیامبر {{صل}} در [[مقام ابراهیم]] حضرت رو به [[کعبه]] آنان را [[نفرین]] کرد؛<ref> السیر والمغازی، ص ۲۱۱.</ref> همچنین وی از عوامل مؤثر در توطئههای [[مشرکان]] [[مکه]] بر ضدّ [[رسول خدا]] {{صل}} بود؛ از جمله در نشست مشورتی [[دارالندوه]]، در سال سیزدهم بعثت و اتخاذ [[تصمیم]] به [[قتل]] آن حضرت،<ref>مجمعالبیان، ج ۲، ص ۸۲۶؛ سبل الهدی، ج ۳، ص ۲۳۱.</ref> [[محاصره]] [[خانه پیامبر]] {{صل}} در [[لیلة المبیت]]<ref>الطبقات، ج ۱، ص ۱۷۶.</ref> و تعقیب آن [[حضرت]] تا دهانه [[غار ثور]] <ref>سبل الهدی، ج ۳، ص ۲۴۱.</ref> حضور داشت. | ||
امیه در [[آزار]] [[مسلمانان]] از هیچ کوششی فرو گذار نکرد؛ از جمله برای بازگرداندن برده [[مسلمان]] شده خود [[بلال حبشی]] از [[اسلام]] روزها او را روی ریگهای داغ زیر تابش شدید [[خورشید]] به پشت میخوابانید و سنگ بزرگی بر سینهاش مینهاد و میگفت: تا از [[مسلمانی]] دست برنداری همینگونه خواهی ماند و او با تکرار "اَحَد اَحَد" بر [[اعتقاد]] [[توحیدی]] خود پای میفشرد.<ref>السیرهالنبویه، ج ۱، ص ۳۱۸.</ref> او یکی از پسرعموهای خود ([[عثمان بن مظعون]]) را نیز به سبب [[اسلام آوردن]] آزار میداد.<ref>السیرهالنبویه، ج ۱، ص ۳۳۲.</ref> | |||
تاریخنگاران و [[مفسّران]] او را از مصادیق "مستهزئین" برشمردهاند که همراه با [[ولید بن مغیره]] و [[ابوجهل بن هشام]] [[پیامبر]] {{صل}} را مسخره میکردند <ref>السیرهالنبویه، ج ۱، ص ۳۳۲.</ref> و نیز از "مقتسمین»" دانستهاند که هر ساله در موسم [[حجّ]] با تقسیم ورودیهای [[مکه]] [[مردم]] را از [[گرایش]] به پیامبر {{صل}} باز میداشتند.<ref> المحبر، ص ۱۶۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص ۳۹.</ref> به گفته ابن اثیر، امیّه و برادرش [[ابی بن خلف|اُبیّ بن خلف]] بدترین آزار دهندگان پیامبر {{صل}} و تکذیب کنندگان وی بودند.<ref>الکامل، ج ۲، ص ۷۲.</ref> | |||
سرانجام سران [[مشرک]] [[قریش]] از جمله [[امیه بن خلف جمحی قریشی|امیّة بن خلف]]، [[ابوجهل]]، [[عتبه]]، [[شیبه]] و شماری دیگر به منظور یافتن [[راه]] چارهای برای جلوگیری از [[گسترش اسلام]] در [[دارالندوه]] جمع شدند و در این جلسه پیشنهادهایی مانند [[تبعید]]، [[حبس]] و [[قتل پیامبر]] {{صل}} ارائه شد و در نهایت [[تصمیم]] به [[کشتن پیامبر]] گرفتند.<ref>سبل الهدی، ج ۳، ص ۲۳۱.</ref> [[خداوند]] پیامبرش را به وسیله [[جبرئیل]] از این [[توطئه]] [[آگاه]] کرد. [[علی]] {{ع}} در بستر پیامبر {{صل}} خوابید و حضرت شبانه به سوی غار ثور از مکه خارج شد و اینچنین [[مکر الهی]] در مورد [[مشرکان]] تحقق یافت.<ref>مجمع البیان، ج ۲، ص ۸۲۶؛ مبهمات القرآن، ج ۱، ص ۵۱۲.</ref> | |||
پس از [[هجرت پیامبر]] {{صل}} نیز امیّه همچنان بر این شیوه ماند. او در [[غزوه بواط]] در [[کاروان تجاری قریش]] که مورد [[تهدید]] [[پیامبر]] {{صل}} قرار گرفته بود حضور داشت.<ref> المغازی، ج ۱، ص ۱۲؛ الطبقات، ج ۲، ص ۶ ـ ۵.</ref> در [[سال دوم هجرت]]، هنگام آماده شدن [[سپاه مشرکان]] برای شرکت در [[جنگ بدر]]، به سبب [[آگاهی]] از [[پیشگویی]] پیامبر {{صل}} در مورد کشته شدنش نخست از [[همراهی]] با [[سپاه]] خودداری میکرد.<ref> المغازی، ج ۱، ص ۳۵ ـ ۳۶.</ref> آوردهاند که [[سعد بن معاذ]] برای انجام [[عمره]] به [[مکه]] رفت و چون با امیّه [[دوست]] بود بر او وارد شد و به او گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] که از پیامبر {{صل}} شنیدم که تو را خواهند کشت. امّیه پرسید: در [[مکّه]]؟ سعد اظهار داشت: نمیدانم. امیّه گفت: به خدا سوگند، [[محمد]] {{صل}} [[دروغ]] نمیگوید و چنان ترسید که [[تصمیم]] گرفت همراه سپاه خارج نشود.<ref>الصحیح من السیره، ج ۵، ص ۱۵.</ref> برخی هم معتقدند [[انگیزه]] این تصمیم آن بوده که وی برای [[تعیین]] [[نیک]] و بد شرکت در جنگ بدر نزد [[بت]] هُبَل تفأل زد و چون پاسخ منفی گرفت منصرف شد.<ref> سبل الهدی، ج ۴، ص ۲۱.</ref> | |||
به گفته واقدی وی پس از آگاهی از به [[سلامت]] رفتن کاروان تجاری قریش از جمله [[مخالفان]] ادامه حرکت [[سپاه قریش]] برای جنگ بدر بود که بر اثر متهم شدن به [[ترس]] از سوی [[ابوجهل]] و دیگران، مخالفتش بینتیجه ماند <ref> المغازی، ج ۱، ص ۳۷.</ref> و با [[اصرار]] ابوجهل و عُقبه و [[نضر بن حارث]]، به ناچار همراه آنان به سوی [[مدینه]] رفت.<ref>السیرهالنبویه، ج۲، ص۶۱۰؛ المغازی، ج۱، ص۳۷.</ref> هنگام ورود سپاه قریش به جُحفه، [[جهیم بن صلت]] ادعا کرد که به صورت [[مکاشفه]] یا [[رؤیا]] کسی را [[مشاهده]] کرده که از [[مرگ]] امیّه و عدهای از بزرگان مکه خبر میدهد.<ref>السیرهالنبویه، ج ۲، ص ۶۱۸؛ المنمق، ص ۳۳۸.</ref> در جنگ بدر، امیه با کشتن ۹ شتر در یک [[وعده]] و [[اطعام]] تمامی [[سپاه]] [[شرک]] <ref>السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۶۵؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۴۵.</ref> از اطعام کنندگان سپاه شرک شناخته شده است.<ref> المحبر، ص ۱۶۲؛ المنمق، ص ۳۸۹؛ المعارف، ص ۱۵۴.</ref> [[کنیز]] او نیز به همراه [[ساره]] و عزّه [[کنیزان]] [[عمرو بن هاشم]] و [[اسود بن مطّلب]]، برای [[ترغیب]] [[سپاه قریش]] به رویارویی با [[مسلمانان]] آواز میخواند و دایره مینواخت <ref>المغازی، ج ۱، ص ۳۹.</ref> سرانجام امیّه به همراه پسرش به [[اسارت]] [[دوست]] قدیمی خود [[عبدالرحمان بن عوف]] که به گردآوری [[غنیمت]] و باز کردن [[زره]] کشتگان مشغول بود درآمد. امیّه گفت: اگر من و فرزندم را به اسارت بگیری و مانع کشته شدن ما شوی برای [[آزادی]] خود شتران پر شیر فدیه خواهیم داد که از جمعآوری زره برای تو سودمندتر است.<ref> المغازی، ج ۱، ص ۸۲؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۳۱ ـ ۶۳۲.</ref> [[عبدالرحمان]] آن دو را به طرف ستاد [[فرماندهی]] [[پیامبر]] میبرد که ناگهان چشم [[بلال]] به وی افتاد و با فریاد به اینکه او همان امیّه سردمدار [[کفر]] است [[انصار]] را به کشتن آن دو تحریک کرده، مکرّر میگفت: [[نجات]] نیابم اگر او زنده بماند. گزارشها در خصوص [[قتل]] و [[قاتل]] وی متفاوت است؛ به موجب گزارشی [[حُباب بن مُنذر]] و [[خُبَیبَ بن یساف]] به تحریک بلال بدانها حملهور شده، و بدون اطلاع پیامبر {{صل}} آن دو را از پای درآوردند و تلاش [[عبدالرحمان عوف]] برای زنده ماندن آنان بینتیجه ماند.<ref>المغازی، ج۱، ص۸۳؛ السیرهالنبویه، ج۲، ص۶۳۲.</ref> ضمن آنکه هنوز درباره [[اسیران]] [[تصمیم]] [[قطعی]] گرفته نشده بود.<ref> الصحیح من سیرة النبی، ج ۵، ص ۱۱۶ ـ ۱۱۹.</ref> شاید وی در لحظات پایانی [[جنگ]] کشته شده باشد. پیامبر {{صل}} دست [[خبیب]] قاتل امیّه را که در درگیری با وی از شانه قطع شده بود التیام بخشید و او بعدها با دختر امیّه [[ازدواج]] کرد.<ref>المغازی، ج ۱، ص ۸۳.</ref> برخی نیز [[قتل]] امیّه و فرزندش [[علی]] را به [[بلال]] و مردی [[انصاری]] نسبت دادهاند. <ref>الاشتقاق، ص ۱۲۹.</ref> با کشته شدن آن دو [[عبدالرحمان عوف]] اظهار [[تأسف]] کرده، میگفت: زرههایم از دست رفت و اسیرم نیز کشته شد.<ref> الاشتقاق، ص ۱۲۹.</ref> هنگام [[دفن]] اجساد [[مشرکان]]، جنازه امیّه در داخل [[زره]] باد کرده بود و بر اثر جابهجایی متلاشی میشد، ازاینرو [[بدن]] او را همانجا با سنگ و [[خاک]] پوشاندند <ref>السیرهالنبویه، ج ۲، ص ۶۳۸.</ref><ref>[[علی رضا ایمانی مقدم|ایمانی مقدم، علی رضا]]، [[امیة بن خلف (مقاله)|مقاله «امیة بن خلف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۴، ص 413-416.</ref> | |||
به گفته واقدی وی پس از آگاهی از به [[سلامت]] رفتن کاروان تجاری قریش از جمله [[مخالفان]] ادامه حرکت [[سپاه قریش]] برای جنگ بدر بود که بر اثر متهم شدن به [[ترس]] از سوی [[ابوجهل]] و دیگران، مخالفتش بینتیجه ماند <ref> المغازی، ج ۱، ص ۳۷.</ref> و با [[اصرار]] ابوجهل و عُقبه و [[نضر بن حارث]]، به ناچار همراه آنان به سوی [[مدینه]] رفت.<ref>السیرهالنبویه، ج۲، ص۶۱۰؛ المغازی، ج۱، ص۳۷.</ref> هنگام ورود سپاه قریش به جُحفه، [[جهیم بن صلت]] ادعا کرد که به صورت [[مکاشفه]] یا [[رؤیا]] کسی را [[مشاهده]] کرده که از [[مرگ]] امیّه و عدهای از بزرگان مکه خبر میدهد.<ref>السیرهالنبویه، ج ۲، ص ۶۱۸؛ المنمق، ص ۳۳۸.</ref> در جنگ بدر، امیه با کشتن ۹ شتر در یک [[وعده]] و [[اطعام]] تمامی [[سپاه]] [[شرک]] <ref>السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۶۵؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۴۵.</ref> از اطعام کنندگان سپاه شرک شناخته شده است.<ref> المحبر، ص ۱۶۲؛ المنمق، ص ۳۸۹؛ المعارف، ص ۱۵۴.</ref> [[کنیز]] او نیز به همراه [[ساره]] و عزّه [[کنیزان]] [[عمرو بن هاشم]] و [[اسود بن مطّلب]]، برای [[ترغیب]] [[سپاه قریش]] به رویارویی با [[مسلمانان]] آواز میخواند و دایره مینواخت <ref>المغازی، ج ۱، ص ۳۹.</ref> سرانجام امیّه به همراه پسرش به [[اسارت]] [[دوست]] قدیمی خود [[عبدالرحمان بن عوف]] که به گردآوری [[غنیمت]] و باز کردن [[زره]] کشتگان مشغول بود درآمد. امیّه گفت: اگر من و فرزندم را به اسارت بگیری و مانع کشته شدن ما شوی برای [[آزادی]] خود شتران پر شیر فدیه خواهیم داد که از جمعآوری زره برای تو سودمندتر است.<ref> المغازی، ج ۱، ص ۸۲؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۳۱ ـ ۶۳۲.</ref> [[عبدالرحمان]] آن دو را به طرف ستاد [[فرماندهی]] [[پیامبر]] میبرد که ناگهان چشم [[بلال]] به وی افتاد و با فریاد به اینکه او همان امیّه سردمدار [[کفر]] است [[انصار]] را به کشتن آن دو تحریک کرده، مکرّر میگفت: [[نجات]] نیابم اگر او زنده بماند. گزارشها در خصوص [[قتل]] و [[قاتل]] وی متفاوت است؛ به موجب گزارشی [[حُباب بن مُنذر]] و [[خُبَیبَ بن یساف ]] به تحریک بلال بدانها حملهور شده، و بدون اطلاع پیامبر{{صل}} آن دو را از پای درآوردند و تلاش [[عبدالرحمان عوف]] برای زنده ماندن آنان بینتیجه ماند.<ref>المغازی، ج۱، ص۸۳؛ السیرهالنبویه، ج۲، ص۶۳۲.</ref> ضمن آنکه هنوز درباره [[اسیران]] [[تصمیم]] [[قطعی]] گرفته نشده بود.<ref> الصحیح من سیرة النبی، ج ۵، ص ۱۱۶ ـ ۱۱۹.</ref> شاید وی در لحظات پایانی [[جنگ]] کشته شده باشد. پیامبر{{صل}} | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
{{مدخل وابسته}} | |||
* [[ابی بن خلف]] (برادر) | |||
{{پایان مدخل وابسته}} | |||
==منابع== | == منابع == | ||
{{منابع}} | |||
#[[پرونده:000055.jpg|22px]] [[علی رضا ایمانی مقدم|ایمانی مقدم، علی رضا]]، [[امیة بن خلف (مقاله)|مقاله «امیة بن خلف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۴''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
==پانویس== | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:اعلام]] | [[رده:اعلام]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۷ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۱۹
مقدمه
امیة بن خلف از اشراف طایفه بنی جُمَح [۱] و از سروران آن به شمار میرفت و به "غِطریف" یعنی بزرگ بزرگان اشتهار داشت.[۲] گفتهاند که او در عصر جاهلی دیگ سنگی میفروخته [۳] و در جنگ فجار دوم (یا چهارم)[۴] فرماندهی تیره بنی جُمح را عهدهدار بوده است؛[۵] همچنین برخی او، پدر، برادر و فرزندش را از سخاوتمندان عصر جاهلی برشمردهاند.[۶]
پس از بعثت پیامبر اکرم (ص) او از مخالفان سرسخت آن حضرت شد و برای جلوگیری از گسترش اسلام با سختکوشی و پشتکار فراوان در تمامی مراحل برخورد قریش با پیامبر (ص)، همراه آنان بود و به شیوههای گوناگون در آزار حضرت کوشید. استهزا و عیبجویی از پیامبر (ص)[۷] و مجادله با آن حضرت،[۸] تحریک دیگران به بازگشت از اسلام و رها کردن پیامبر (ص) [۹] در دستور کار وی قرار داشت.
به گفته مؤرخان وی چندین بار به سراغ ابوطالب (ع) رفت یا دیگران را نزد وی فرستاد و از او خواست تا برادرزادهاش را از تبلیغ رسالت خویش باز دارد.[۱۰] وی از جمله ۷ نفری بود که پس از جسارت ابوجهل به پیامبر (ص) در مقام ابراهیم حضرت رو به کعبه آنان را نفرین کرد؛[۱۱] همچنین وی از عوامل مؤثر در توطئههای مشرکان مکه بر ضدّ رسول خدا (ص) بود؛ از جمله در نشست مشورتی دارالندوه، در سال سیزدهم بعثت و اتخاذ تصمیم به قتل آن حضرت،[۱۲] محاصره خانه پیامبر (ص) در لیلة المبیت[۱۳] و تعقیب آن حضرت تا دهانه غار ثور [۱۴] حضور داشت.
امیه در آزار مسلمانان از هیچ کوششی فرو گذار نکرد؛ از جمله برای بازگرداندن برده مسلمان شده خود بلال حبشی از اسلام روزها او را روی ریگهای داغ زیر تابش شدید خورشید به پشت میخوابانید و سنگ بزرگی بر سینهاش مینهاد و میگفت: تا از مسلمانی دست برنداری همینگونه خواهی ماند و او با تکرار "اَحَد اَحَد" بر اعتقاد توحیدی خود پای میفشرد.[۱۵] او یکی از پسرعموهای خود (عثمان بن مظعون) را نیز به سبب اسلام آوردن آزار میداد.[۱۶]
تاریخنگاران و مفسّران او را از مصادیق "مستهزئین" برشمردهاند که همراه با ولید بن مغیره و ابوجهل بن هشام پیامبر (ص) را مسخره میکردند [۱۷] و نیز از "مقتسمین»" دانستهاند که هر ساله در موسم حجّ با تقسیم ورودیهای مکه مردم را از گرایش به پیامبر (ص) باز میداشتند.[۱۸] به گفته ابن اثیر، امیّه و برادرش اُبیّ بن خلف بدترین آزار دهندگان پیامبر (ص) و تکذیب کنندگان وی بودند.[۱۹]
سرانجام سران مشرک قریش از جمله امیّة بن خلف، ابوجهل، عتبه، شیبه و شماری دیگر به منظور یافتن راه چارهای برای جلوگیری از گسترش اسلام در دارالندوه جمع شدند و در این جلسه پیشنهادهایی مانند تبعید، حبس و قتل پیامبر (ص) ارائه شد و در نهایت تصمیم به کشتن پیامبر گرفتند.[۲۰] خداوند پیامبرش را به وسیله جبرئیل از این توطئه آگاه کرد. علی (ع) در بستر پیامبر (ص) خوابید و حضرت شبانه به سوی غار ثور از مکه خارج شد و اینچنین مکر الهی در مورد مشرکان تحقق یافت.[۲۱]
پس از هجرت پیامبر (ص) نیز امیّه همچنان بر این شیوه ماند. او در غزوه بواط در کاروان تجاری قریش که مورد تهدید پیامبر (ص) قرار گرفته بود حضور داشت.[۲۲] در سال دوم هجرت، هنگام آماده شدن سپاه مشرکان برای شرکت در جنگ بدر، به سبب آگاهی از پیشگویی پیامبر (ص) در مورد کشته شدنش نخست از همراهی با سپاه خودداری میکرد.[۲۳] آوردهاند که سعد بن معاذ برای انجام عمره به مکه رفت و چون با امیّه دوست بود بر او وارد شد و به او گفت: به خدا سوگند که از پیامبر (ص) شنیدم که تو را خواهند کشت. امّیه پرسید: در مکّه؟ سعد اظهار داشت: نمیدانم. امیّه گفت: به خدا سوگند، محمد (ص) دروغ نمیگوید و چنان ترسید که تصمیم گرفت همراه سپاه خارج نشود.[۲۴] برخی هم معتقدند انگیزه این تصمیم آن بوده که وی برای تعیین نیک و بد شرکت در جنگ بدر نزد بت هُبَل تفأل زد و چون پاسخ منفی گرفت منصرف شد.[۲۵]
به گفته واقدی وی پس از آگاهی از به سلامت رفتن کاروان تجاری قریش از جمله مخالفان ادامه حرکت سپاه قریش برای جنگ بدر بود که بر اثر متهم شدن به ترس از سوی ابوجهل و دیگران، مخالفتش بینتیجه ماند [۲۶] و با اصرار ابوجهل و عُقبه و نضر بن حارث، به ناچار همراه آنان به سوی مدینه رفت.[۲۷] هنگام ورود سپاه قریش به جُحفه، جهیم بن صلت ادعا کرد که به صورت مکاشفه یا رؤیا کسی را مشاهده کرده که از مرگ امیّه و عدهای از بزرگان مکه خبر میدهد.[۲۸] در جنگ بدر، امیه با کشتن ۹ شتر در یک وعده و اطعام تمامی سپاه شرک [۲۹] از اطعام کنندگان سپاه شرک شناخته شده است.[۳۰] کنیز او نیز به همراه ساره و عزّه کنیزان عمرو بن هاشم و اسود بن مطّلب، برای ترغیب سپاه قریش به رویارویی با مسلمانان آواز میخواند و دایره مینواخت [۳۱] سرانجام امیّه به همراه پسرش به اسارت دوست قدیمی خود عبدالرحمان بن عوف که به گردآوری غنیمت و باز کردن زره کشتگان مشغول بود درآمد. امیّه گفت: اگر من و فرزندم را به اسارت بگیری و مانع کشته شدن ما شوی برای آزادی خود شتران پر شیر فدیه خواهیم داد که از جمعآوری زره برای تو سودمندتر است.[۳۲] عبدالرحمان آن دو را به طرف ستاد فرماندهی پیامبر میبرد که ناگهان چشم بلال به وی افتاد و با فریاد به اینکه او همان امیّه سردمدار کفر است انصار را به کشتن آن دو تحریک کرده، مکرّر میگفت: نجات نیابم اگر او زنده بماند. گزارشها در خصوص قتل و قاتل وی متفاوت است؛ به موجب گزارشی حُباب بن مُنذر و خُبَیبَ بن یساف به تحریک بلال بدانها حملهور شده، و بدون اطلاع پیامبر (ص) آن دو را از پای درآوردند و تلاش عبدالرحمان عوف برای زنده ماندن آنان بینتیجه ماند.[۳۳] ضمن آنکه هنوز درباره اسیران تصمیم قطعی گرفته نشده بود.[۳۴] شاید وی در لحظات پایانی جنگ کشته شده باشد. پیامبر (ص) دست خبیب قاتل امیّه را که در درگیری با وی از شانه قطع شده بود التیام بخشید و او بعدها با دختر امیّه ازدواج کرد.[۳۵] برخی نیز قتل امیّه و فرزندش علی را به بلال و مردی انصاری نسبت دادهاند. [۳۶] با کشته شدن آن دو عبدالرحمان عوف اظهار تأسف کرده، میگفت: زرههایم از دست رفت و اسیرم نیز کشته شد.[۳۷] هنگام دفن اجساد مشرکان، جنازه امیّه در داخل زره باد کرده بود و بر اثر جابهجایی متلاشی میشد، ازاینرو بدن او را همانجا با سنگ و خاک پوشاندند [۳۸][۳۹]
جستارهای وابسته
- ابی بن خلف (برادر)
منابع
پانویس
- ↑ النسب، ص ۲۱۲؛ المحبر، ص ۱۴۰؛ اللباب، ج ۱، ص ۱۹۸.
- ↑ المنمق، ص ۳۳۲؛ جمهرة انسابالعرب، ص ۱۵۹.
- ↑ المعارف، ص ۵۷۶؛ المفصل، ج ۴، ص ۱۲۵.
- ↑ المنمق، ص ۱۷۱.
- ↑ الاغانی، ج ۲۲، ص ۶۷.
- ↑ المحبر، ص ۱۴۰.
- ↑ السیرهالنبویه، ج ۱، ص ۳۵۶؛ الدرالمنثور، ج ۳، ص ۲۵۲.
- ↑ التحریر والتنویر، ج ۱۰، ص ۱۷۵.
- ↑ جامع البیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۱۱ ـ ۱۲.
- ↑ السیر والمغازی، ص ۲۳۶.
- ↑ السیر والمغازی، ص ۲۱۱.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۲، ص ۸۲۶؛ سبل الهدی، ج ۳، ص ۲۳۱.
- ↑ الطبقات، ج ۱، ص ۱۷۶.
- ↑ سبل الهدی، ج ۳، ص ۲۴۱.
- ↑ السیرهالنبویه، ج ۱، ص ۳۱۸.
- ↑ السیرهالنبویه، ج ۱، ص ۳۳۲.
- ↑ السیرهالنبویه، ج ۱، ص ۳۳۲.
- ↑ المحبر، ص ۱۶۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص ۳۹.
- ↑ الکامل، ج ۲، ص ۷۲.
- ↑ سبل الهدی، ج ۳، ص ۲۳۱.
- ↑ مجمع البیان، ج ۲، ص ۸۲۶؛ مبهمات القرآن، ج ۱، ص ۵۱۲.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۱۲؛ الطبقات، ج ۲، ص ۶ ـ ۵.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۳۵ ـ ۳۶.
- ↑ الصحیح من السیره، ج ۵، ص ۱۵.
- ↑ سبل الهدی، ج ۴، ص ۲۱.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۳۷.
- ↑ السیرهالنبویه، ج۲، ص۶۱۰؛ المغازی، ج۱، ص۳۷.
- ↑ السیرهالنبویه، ج ۲، ص ۶۱۸؛ المنمق، ص ۳۳۸.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۶۵؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۴۵.
- ↑ المحبر، ص ۱۶۲؛ المنمق، ص ۳۸۹؛ المعارف، ص ۱۵۴.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۳۹.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۸۲؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۳۱ ـ ۶۳۲.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۸۳؛ السیرهالنبویه، ج۲، ص۶۳۲.
- ↑ الصحیح من سیرة النبی، ج ۵، ص ۱۱۶ ـ ۱۱۹.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۸۳.
- ↑ الاشتقاق، ص ۱۲۹.
- ↑ الاشتقاق، ص ۱۲۹.
- ↑ السیرهالنبویه، ج ۲، ص ۶۳۸.
- ↑ ایمانی مقدم، علی رضا، مقاله «امیة بن خلف»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۴، ص 413-416.