عتاب بن اسید در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پانویس2}} +{{پانویس}})) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
(۱۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | |||
| موضوع مرتبط = عتاب بن اسید | |||
| عنوان مدخل = [[عتاب بن اسید]] | |||
| مداخل مرتبط = [[عتاب بن اسید در تاریخ اسلامی]] - [[عتاب بن اسید در تراجم و رجال]] | |||
| پرسش مرتبط = | |||
}} | |||
== مقدمه == | |||
کنیهاش [[ابوعبدالرحمن]] یا [[ابو محمد]] بود. پدرش، [[ابوالعیص بن امیة بن عبدشمس اموی]] و مادرش، [[زینب]] دختر [[عمرو بن امیة بن عبدشمس]] است. وی یکی از سردمداران [[مکه]] بود و پس از آنکه [[شهر]] مکه [[فتح]] شد، [[اسلام]] آورد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۰۲۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۵۲ و الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۳۵۶.</ref>. علت [[اسلام آوردن]] [[عتاب]] این بوده که: روزی عتاب و [[ابوسفیان]] و [[حارث بن هشام]] در کنار [[خانه کعبه]] نشسته بودند که [[پیامبر]] {{صل}} [[بلال]] را [[مأمور]] ساخت تا بر بام خانه کعبه رفته و [[اذان]] بگوید. هنگامی که صدای بلال به گفتن [[الله اکبر]] بلند شد، عتاب گفت: [[خداوند]] پدرم [[اسید]] را چقدر [[احترام]] کرد که او را برد و او نماند تا این صدا را بشنود و از شنیدن آن به [[خشم]] آید". | |||
==مقدمه== | |||
کنیهاش [[ابوعبدالرحمن]] یا [[ابو محمد]] بود. پدرش، [[ابوالعیص بن امیة بن عبدشمس اموی]] و مادرش، [[زینب]] دختر [[عمرو بن امیة بن عبدشمس]] است. وی یکی از سردمداران [[مکه]] بود و پس از آنکه [[شهر]] مکه [[فتح]] شد، [[اسلام]] آورد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۰۲۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۵۲ و الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۳۵۶.</ref>. علت [[اسلام آوردن]] [[عتاب]] این بوده که: روزی عتاب و [[ابوسفیان]] و [[حارث بن هشام]] در کنار [[خانه کعبه]] نشسته بودند که [[پیامبر]]{{صل}} [[بلال]] را [[مأمور]] ساخت تا بر بام خانه کعبه رفته و [[اذان]] بگوید. هنگامی که صدای بلال به گفتن [[الله اکبر]] بلند شد، عتاب گفت: [[خداوند]] پدرم [[اسید]] را چقدر [[احترام]] کرد که او را برد و او نماند تا این صدا را بشنود و از شنیدن آن به [[خشم]] آید". | |||
[[حارث بن هشام]] گفت: "به [[خدا]] قسم، اگر میدانستم که [[محمد]] بر [[حق]] است از او [[پیروی]] میکردم". ابوسفیان گفت: "من چیزی نمیگویم، زیرا هر چه بگویم این سنگ ریزهها به محمد خبر میدهند". | [[حارث بن هشام]] گفت: "به [[خدا]] قسم، اگر میدانستم که [[محمد]] بر [[حق]] است از او [[پیروی]] میکردم". ابوسفیان گفت: "من چیزی نمیگویم، زیرا هر چه بگویم این سنگ ریزهها به محمد خبر میدهند". | ||
در این هنگام پیامبر{{صل}} نزد ایشان آمد و فرمود: "هر چه گفتید من به آن آگاهم". و سپس سخنان ایشان را بازگو کرد. عتاب و [[حارث]] گفتند: {{عربی|"نشهد انك رسول الله}}؛ [[گواهی]] میدهیم که تو فرستاده خدایی؛ زیرا کسی با ما نبود تا بگوییم که او به شما خبر داده است. پس جز آنکه از [[راه وحی]] [[آگاه]] شده باشی، راهی نیست. و هر دو [[مسلمان]] شدند<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۴۱۳ و البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۴، ص۴۱۳.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عتاب بن اسید (مقاله)|مقاله «عتاب بن اسید»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | در این هنگام پیامبر {{صل}} نزد ایشان آمد و فرمود: "هر چه گفتید من به آن آگاهم". و سپس سخنان ایشان را بازگو کرد. عتاب و [[حارث]] گفتند: {{عربی|"نشهد انك رسول الله}}؛ [[گواهی]] میدهیم که تو فرستاده خدایی؛ زیرا کسی با ما نبود تا بگوییم که او به شما خبر داده است. پس جز آنکه از [[راه وحی]] [[آگاه]] شده باشی، راهی نیست. و هر دو [[مسلمان]] شدند<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۴۱۳ و البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۴، ص۴۱۳.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عتاب بن اسید (مقاله)|مقاله «عتاب بن اسید»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۲۲۷-۲۲۸.</ref> | ||
==عتاب و استانداری مکه== | == عتاب و استانداری مکه == | ||
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[سال هشتم هجری]] پس از [[فتح مکه]] به سوی [[طائف]] رفت و مدتی آنجا را محاصره کرد ولی [[مردم]] آنجا [[تسلیم]] نشدند تا بالاخره با [[جنگی]] که [[دوازده نفر]] در آن کشته شدند، طائف را در [[اختیار]] گرفت و مردمش مسلمان شدند. چون پیامبر{{صل}} از طائف برگشت و به جعرانه رسید به قصد [[عمره]] به سوی [[مکه]] رفت و در این [[سفر]] [[عتاب بن اسید]] را که مردی [[شایسته]] و [[سیاستمدار]] بود با [[حقوق]] روزی دو [[درهم]] به استانداری مکه گماشت و به او گفت: "میدانی تو را [[حاکم]] چه کسانی قرار میدهم؟ تو را [[فرمانده]] [[اهل الله]] قرار میدهم و اگر برای ایشان بهتر از تو کسی را میشناختم این [[حکومت]] را به او میسپردم" <ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۵؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۴۵۶؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۵۲.</ref>. | [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در [[سال هشتم هجری]] پس از [[فتح مکه]] به سوی [[طائف]] رفت و مدتی آنجا را محاصره کرد ولی [[مردم]] آنجا [[تسلیم]] نشدند تا بالاخره با [[جنگی]] که [[دوازده نفر]] در آن کشته شدند، طائف را در [[اختیار]] گرفت و مردمش مسلمان شدند. چون پیامبر {{صل}} از طائف برگشت و به جعرانه رسید به قصد [[عمره]] به سوی [[مکه]] رفت و در این [[سفر]] [[عتاب بن اسید]] را که مردی [[شایسته]] و [[سیاستمدار]] بود با [[حقوق]] روزی دو [[درهم]] به استانداری مکه گماشت و به او گفت: "میدانی تو را [[حاکم]] چه کسانی قرار میدهم؟ تو را [[فرمانده]] [[اهل الله]] قرار میدهم و اگر برای ایشان بهتر از تو کسی را میشناختم این [[حکومت]] را به او میسپردم" <ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۵؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۴۵۶؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۵۲.</ref>. | ||
با اینکه [[عتاب]]، وقتی به حکومت مکه گماشته شد، بیش از ۲۷ سال نداشت و برخی سن او را ۲۰ سال [[نقل]] کردهاند، اما از عهده این کار خوب برآمد و همان طور که [[پیامبر]]{{صل}} میخواست [[رفتار]] میکرد. او روزی به [[سخنرانی]] پرداخت و در آن چنین گفت: "مردم، از [[حقوقی]] که پیامبر{{صل}} برایم در نظر گرفت، دو [[جامه]] خریدم و بر [[غلام]] خود، [[کیسان]] پوشاندم. فردا کسی نگوید: شاید عتاب این [[پول]] را از کسی گرفته باشد؛ | با اینکه [[عتاب]]، وقتی به حکومت مکه گماشته شد، بیش از ۲۷ سال نداشت و برخی سن او را ۲۰ سال [[نقل]] کردهاند، اما از عهده این کار خوب برآمد و همان طور که [[پیامبر]] {{صل}} میخواست [[رفتار]] میکرد. او روزی به [[سخنرانی]] پرداخت و در آن چنین گفت: "مردم، از [[حقوقی]] که پیامبر {{صل}} برایم در نظر گرفت، دو [[جامه]] خریدم و بر [[غلام]] خود، [[کیسان]] پوشاندم. فردا کسی نگوید: شاید عتاب این [[پول]] را از کسی گرفته باشد؛ | ||
پیامبر روزی دو درهم حقوق برایم [[تعیین]] فرمود، و این حقوق مرا کافی است، [[خدا]] [[سیر]] نکند شکمی را که با روزی دو درهم سیر نشود"<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۵۲؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۶۱۲.</ref>. | پیامبر روزی دو درهم حقوق برایم [[تعیین]] فرمود، و این حقوق مرا کافی است، [[خدا]] [[سیر]] نکند شکمی را که با روزی دو درهم سیر نشود"<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۵۲؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۶۱۲.</ref>. | ||
پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} بسیاری از قبائل [[عرب]] از [[دین]] برگشتند، و تعداد زیادی از [[مردم]] مکه نیز میخواستند تا از [[اسلام]] برگردند، به طوری که عتاب بن اسید (که در آن [[زمان]] [[والی]] مکه بود) به [[وحشت]] افتاد و پنهان شد ولی [[سهیل بن عمرو]] در میان مردم به پاخاسته و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] خبر رحلت رسول خدا را گوشزد کرده، سپس گفت: "مرگ آن [[حضرت]] هیچ گونه [[سستی]] در [[دین اسلام]] ایجاد نخواهد کرد بلکه قدرتش را بیشتر خواهد کرد و هر کس که بخواهد علیه این دین کاری بکند گردنش را خواهیم زد. و همین سخنرانی موجب شد که مردم آرام شوند و آنان که داشتند از [[دین اسلام]] بیرون روند از [[تصمیم]] خود باز گردند و [[عتاب بن اسید]] نیز خود را به [[مردم]] بشناساند<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۶۶۶؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۲۸؛ الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۳۲۴؛ البدایة و النهایه ابن کثیر، ج۵، ص۲۷۹.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عتاب بن اسید (مقاله)|مقاله «عتاب بن اسید»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} بسیاری از قبائل [[عرب]] از [[دین]] برگشتند، و تعداد زیادی از [[مردم]] مکه نیز میخواستند تا از [[اسلام]] برگردند، به طوری که عتاب بن اسید (که در آن [[زمان]] [[والی]] مکه بود) به [[وحشت]] افتاد و پنهان شد ولی [[سهیل بن عمرو]] در میان مردم به پاخاسته و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] خبر رحلت رسول خدا را گوشزد کرده، سپس گفت: "مرگ آن [[حضرت]] هیچ گونه [[سستی]] در [[دین اسلام]] ایجاد نخواهد کرد بلکه قدرتش را بیشتر خواهد کرد و هر کس که بخواهد علیه این دین کاری بکند گردنش را خواهیم زد. و همین سخنرانی موجب شد که مردم آرام شوند و آنان که داشتند از [[دین اسلام]] بیرون روند از [[تصمیم]] خود باز گردند و [[عتاب بن اسید]] نیز خود را به [[مردم]] بشناساند<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۶۶۶؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۲۸؛ الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۳۲۴؛ البدایة و النهایه ابن کثیر، ج۵، ص۲۷۹.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عتاب بن اسید (مقاله)|مقاله «عتاب بن اسید»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۲۲۸-۲۲۹.</ref> | ||
==[[فرزندان]] [[عتاب]]== | == [[فرزندان]] [[عتاب]] == | ||
عتاب با [[جویریه]] | عتاب با [[جویریه دختر ابوجهل|جویریه]] دختر [[ابوجهل]] [[ازدواج]] کرد و نتیجه ابن ازدواج، [[فرزندی]] به نام عبدالرحمن است که یعسوب [[قریش]] نیز نامیده میشد، او با [[عایشه]] در [[جنگ جمل]] شرکت کرد و دستش را که [[بریده]] شده بود، عقابی برداشت و در یمامه افکند و آن را از انگشتری او شناختند<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۴۵۶؛ البدء و التاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی، ج۵، ص۱۰۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۵، ص۳۵.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عتاب بن اسید (مقاله)|مقاله «عتاب بن اسید»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۲۲۹.</ref> | ||
==سرانجام عتاب== | == سرانجام عتاب == | ||
درباره [[تاریخ]] [[وفات]] عتاب [[اختلاف]] است ولی بیشتر تاریخ نگاران بر آناند که چند [[روز]] پس از [[مرگ]] [[خلیفه اول]] ([[ابوبکر]]) او نیز از [[دنیا]] رفت<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۴۱۹؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۰۲۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۵۲.</ref>. و گروهی دیگر میگویند که عتاب بعد از [[مرگ ابوبکر]] نیز [[استاندار]] [[مکه]] بوده و در آخر [[زندگی]] [[عمر]] از دنیا رفته است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۳۵۷.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عتاب بن اسید (مقاله)|مقاله «عتاب بن اسید»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | درباره [[تاریخ]] [[وفات]] عتاب [[اختلاف]] است ولی بیشتر تاریخ نگاران بر آناند که چند [[روز]] پس از [[مرگ]] [[خلیفه اول]] ([[ابوبکر]]) او نیز از [[دنیا]] رفت<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۴۱۹؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۰۲۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۵۲.</ref>. و گروهی دیگر میگویند که عتاب بعد از [[مرگ ابوبکر]] نیز [[استاندار]] [[مکه]] بوده و در آخر [[زندگی]] [[عمر]] از دنیا رفته است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۳۵۷.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عتاب بن اسید (مقاله)|مقاله «عتاب بن اسید»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۲۲۹.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
{{مدخل وابسته}} | |||
* [[جویریه دختر ابوجهل]] (همسر) | |||
* [[عبدالرحمن بن عتاب بن اسید]] (فرزند) | |||
{{پایان مدخل وابسته}} | |||
==منابع== | == منابع == | ||
{{منابع}} | |||
* [[پرونده:1100356.jpg|22px]] [[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عتاب بن اسید (مقاله)|مقاله «عتاب بن اسید»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶''']] | * [[پرونده:1100356.jpg|22px]] [[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عتاب بن اسید (مقاله)|مقاله «عتاب بن اسید»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶''']] | ||
{{پایان منابع}} | |||
==پانویس== | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:عتاب بن اسید]] | [[رده:عتاب بن اسید]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۳۶
مقدمه
کنیهاش ابوعبدالرحمن یا ابو محمد بود. پدرش، ابوالعیص بن امیة بن عبدشمس اموی و مادرش، زینب دختر عمرو بن امیة بن عبدشمس است. وی یکی از سردمداران مکه بود و پس از آنکه شهر مکه فتح شد، اسلام آورد[۱]. علت اسلام آوردن عتاب این بوده که: روزی عتاب و ابوسفیان و حارث بن هشام در کنار خانه کعبه نشسته بودند که پیامبر (ص) بلال را مأمور ساخت تا بر بام خانه کعبه رفته و اذان بگوید. هنگامی که صدای بلال به گفتن الله اکبر بلند شد، عتاب گفت: خداوند پدرم اسید را چقدر احترام کرد که او را برد و او نماند تا این صدا را بشنود و از شنیدن آن به خشم آید".
حارث بن هشام گفت: "به خدا قسم، اگر میدانستم که محمد بر حق است از او پیروی میکردم". ابوسفیان گفت: "من چیزی نمیگویم، زیرا هر چه بگویم این سنگ ریزهها به محمد خبر میدهند".
در این هنگام پیامبر (ص) نزد ایشان آمد و فرمود: "هر چه گفتید من به آن آگاهم". و سپس سخنان ایشان را بازگو کرد. عتاب و حارث گفتند: "نشهد انك رسول الله؛ گواهی میدهیم که تو فرستاده خدایی؛ زیرا کسی با ما نبود تا بگوییم که او به شما خبر داده است. پس جز آنکه از راه وحی آگاه شده باشی، راهی نیست. و هر دو مسلمان شدند[۲].[۳]
عتاب و استانداری مکه
پیامبر اکرم (ص) در سال هشتم هجری پس از فتح مکه به سوی طائف رفت و مدتی آنجا را محاصره کرد ولی مردم آنجا تسلیم نشدند تا بالاخره با جنگی که دوازده نفر در آن کشته شدند، طائف را در اختیار گرفت و مردمش مسلمان شدند. چون پیامبر (ص) از طائف برگشت و به جعرانه رسید به قصد عمره به سوی مکه رفت و در این سفر عتاب بن اسید را که مردی شایسته و سیاستمدار بود با حقوق روزی دو درهم به استانداری مکه گماشت و به او گفت: "میدانی تو را حاکم چه کسانی قرار میدهم؟ تو را فرمانده اهل الله قرار میدهم و اگر برای ایشان بهتر از تو کسی را میشناختم این حکومت را به او میسپردم" [۴].
با اینکه عتاب، وقتی به حکومت مکه گماشته شد، بیش از ۲۷ سال نداشت و برخی سن او را ۲۰ سال نقل کردهاند، اما از عهده این کار خوب برآمد و همان طور که پیامبر (ص) میخواست رفتار میکرد. او روزی به سخنرانی پرداخت و در آن چنین گفت: "مردم، از حقوقی که پیامبر (ص) برایم در نظر گرفت، دو جامه خریدم و بر غلام خود، کیسان پوشاندم. فردا کسی نگوید: شاید عتاب این پول را از کسی گرفته باشد؛ پیامبر روزی دو درهم حقوق برایم تعیین فرمود، و این حقوق مرا کافی است، خدا سیر نکند شکمی را که با روزی دو درهم سیر نشود"[۵]. پس از رحلت رسول خدا (ص) بسیاری از قبائل عرب از دین برگشتند، و تعداد زیادی از مردم مکه نیز میخواستند تا از اسلام برگردند، به طوری که عتاب بن اسید (که در آن زمان والی مکه بود) به وحشت افتاد و پنهان شد ولی سهیل بن عمرو در میان مردم به پاخاسته و پس از حمد و ثنای الهی خبر رحلت رسول خدا را گوشزد کرده، سپس گفت: "مرگ آن حضرت هیچ گونه سستی در دین اسلام ایجاد نخواهد کرد بلکه قدرتش را بیشتر خواهد کرد و هر کس که بخواهد علیه این دین کاری بکند گردنش را خواهیم زد. و همین سخنرانی موجب شد که مردم آرام شوند و آنان که داشتند از دین اسلام بیرون روند از تصمیم خود باز گردند و عتاب بن اسید نیز خود را به مردم بشناساند[۶].[۷]
فرزندان عتاب
عتاب با جویریه دختر ابوجهل ازدواج کرد و نتیجه ابن ازدواج، فرزندی به نام عبدالرحمن است که یعسوب قریش نیز نامیده میشد، او با عایشه در جنگ جمل شرکت کرد و دستش را که بریده شده بود، عقابی برداشت و در یمامه افکند و آن را از انگشتری او شناختند[۸].[۹]
سرانجام عتاب
درباره تاریخ وفات عتاب اختلاف است ولی بیشتر تاریخ نگاران بر آناند که چند روز پس از مرگ خلیفه اول (ابوبکر) او نیز از دنیا رفت[۱۰]. و گروهی دیگر میگویند که عتاب بعد از مرگ ابوبکر نیز استاندار مکه بوده و در آخر زندگی عمر از دنیا رفته است[۱۱].[۱۲]
جستارهای وابسته
- جویریه دختر ابوجهل (همسر)
- عبدالرحمن بن عتاب بن اسید (فرزند)
منابع
پانویس
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۰۲۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۵۲ و الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۳۵۶.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۴۱۳ و البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۴، ص۴۱۳.
- ↑ اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «عتاب بن اسید»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۲۲۷-۲۲۸.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۵؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۴۵۶؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۵۲.
- ↑ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۵۲؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۶۱۲.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۶۶۶؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۲۸؛ الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۳۲۴؛ البدایة و النهایه ابن کثیر، ج۵، ص۲۷۹.
- ↑ اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «عتاب بن اسید»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۲۲۸-۲۲۹.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۴۵۶؛ البدء و التاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی، ج۵، ص۱۰۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۵، ص۳۵.
- ↑ اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «عتاب بن اسید»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۲۲۹.
- ↑ تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۴۱۹؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۰۲۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۵۲.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۳۵۷.
- ↑ اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «عتاب بن اسید»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۲۲۹.