عصمت پیامبر: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۶۶: | خط ۱۶۶: | ||
*حضرت موسی {{ع}}، دید که شخصی از بنیاسرائیل و یکی از قبطیان باهم درگیرند و حضرت با ضربه مشت، فرد قبطی را به قتل رساند. چگونه موسی بدون تحقیق از هم قوم خود جانبداری کرد و به قتل بیگناهی پرداخت؟ که خود او هم گفت: این عمل شیطان بود و من بر خود ستم نمودم. '''پاسخ''': ظلم قبطیان به مردم بنیاسرائیل در آن زمان برای همه ازجمله موسی {{ع}} آشکار بود. عبارت {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَاسْتَغاثَهُ}}﴾}} در آیه به معنای طلب یاری از سوی شخص ستم دیده است. پس اگر موسی در این نزاع، دخالت نمیکرد، باید بر وی اشکال وارد میبود. از طرفی ضربه مشت، نه بهقصد قتل بوده و نه آلت ضرب، آلت قتل بوده بلکه قتل خطایی تلقی میشود که منافی [[عصمت]] و مقام [[نبوت]] نیست. با توجه به مطالب بالا باید گفت زیان این قتل هم بر زندگی خصوصی و [[رسالت]] خودش وارد بود لذا [[ترک اولی]] بود<ref> [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[دین و نبوت (کتاب)|دین و نبوت]]، ص ۳۰۴-۳۰۶.</ref>. | *حضرت موسی {{ع}}، دید که شخصی از بنیاسرائیل و یکی از قبطیان باهم درگیرند و حضرت با ضربه مشت، فرد قبطی را به قتل رساند. چگونه موسی بدون تحقیق از هم قوم خود جانبداری کرد و به قتل بیگناهی پرداخت؟ که خود او هم گفت: این عمل شیطان بود و من بر خود ستم نمودم. '''پاسخ''': ظلم قبطیان به مردم بنیاسرائیل در آن زمان برای همه ازجمله موسی {{ع}} آشکار بود. عبارت {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَاسْتَغاثَهُ}}﴾}} در آیه به معنای طلب یاری از سوی شخص ستم دیده است. پس اگر موسی در این نزاع، دخالت نمیکرد، باید بر وی اشکال وارد میبود. از طرفی ضربه مشت، نه بهقصد قتل بوده و نه آلت ضرب، آلت قتل بوده بلکه قتل خطایی تلقی میشود که منافی [[عصمت]] و مقام [[نبوت]] نیست. با توجه به مطالب بالا باید گفت زیان این قتل هم بر زندگی خصوصی و [[رسالت]] خودش وارد بود لذا [[ترک اولی]] بود<ref> [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[دین و نبوت (کتاب)|دین و نبوت]]، ص ۳۰۴-۳۰۶.</ref>. | ||
*علاوه بر این، کلمه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|هذا}}﴾}} در آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ}}﴾}} یا ناظر به نزاع میان قبطی و آن شخص است و یا به معنای پیامدهای کشتن است و ربطی به کشتن موسی ندارد<ref>[[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی (کتاب)|کلام نوین اسلامی]]، ص ۲۱۹. </ref>. | *علاوه بر این، کلمه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|هذا}}﴾}} در آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ}}﴾}} یا ناظر به نزاع میان قبطی و آن شخص است و یا به معنای پیامدهای کشتن است و ربطی به کشتن موسی ندارد<ref>[[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی (کتاب)|کلام نوین اسلامی]]، ص ۲۱۹. </ref>. | ||
===شبهه [[عصمت]] سلیمان=== | |||
شبهه دیگر درباره قضای نماز [[حضرت سلیمان]] است، آنگاه که مشغول سان دیدن اسبهایش شد. | |||
'''اولاً'''، آیه شریفه، هیچ دلالتی بر قصد تحریفشده ندارد. '''ثانیاً'''، این قصه با صفت {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|أَوَّابٌ}}﴾}} که در قرآن برای سلیمان بیان شده، منافات دارد. '''ثالثاً'''، حضرت سلیمان فرموده {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي}}﴾}} یعنی درواقع محبت این اسبها به این دلیل است که وسیلهای برای جهاد با دشمنان دین هستند<ref>[[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی (کتاب)|کلام نوین اسلامی]]، ص ۲۲۱ و ۲۲۲.</ref>. | |||
===شبهه [[عصمت]] داوود=== | |||
شبهه دیگر درباره قضاوت غیرعادلانه [[حضرت داوود|حضرت داوود نبی]] است در مورد صاحبان گوسفند، بدون شنیدن سخن هر دو متخاصم. | |||
پاسخ: '''اولاً'''، حکم داوود، تعلیقی بوده است نه قطعی، یعنی اگر چنین باشد که گفتی، برادرت ظلم کرده، '''ثانیاً'''، این تخاصم واقعیت خارجی نداشته و از سوی [[فرشتگان]] برای امتحان داوود {{ع}} بوده. '''ثالثاً'''، خداوند [[حضرت داوود]] را ستایش میکند در این ماجرا: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|اصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ}}﴾}} <ref>سوره ص؛ آیه: ۱۷. </ref>. | |||
===شبهه [[عصمت]] ایوب=== | |||
شبهه دیگر درباره مس شیطان نسبت به ایوب [[نبی]] است که در آیه ۴۱ سوره ص {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ}}﴾}} آمده، '''اولاً'''، مراد ایوب از مس شیطان، وسوسه مردم توسط شیطان است که باعث توهین و استهزاء به ایوب {{ع}} شد. '''ثانیاً'''، شیطان در بدن [[پیامبران]] امکان تصرف دارد و این با [[عصمت]] منافات ندارد. '''ثالثاً'''، تعبیر {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ}}﴾}} به معنای {{عربی|اندازه=150%|"مسنی الضر"}} است و مقصود از عذاب، رنجی بوده که ایوب از جامعه میچشید. | |||
==منابع== | ==منابع== |
نسخهٔ ۲۶ ژوئن ۲۰۱۸، ساعت ۱۰:۰۹
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل عصمت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- آیا ممکن نیست پیامبر واقعی از روی خطا پیام الهی را وارونه دریافت و ابلاغ کند یا تحت تأثیر هواهای نفسانی واقع شود؟ پیامآور الهی باید از مصونیت کافی نسبت به انتقال پیام الهی، برخوردار باشد[۱].
- در خصوص عصمت پیامبران، از دیرباز مباحث بسیاری در بین متفکران و متدینان مطرح شده است که در اینجا تنها میتوان به چند مبحث مقدماتی در این زمینه اشاره کرد[۲].
- بیشک سرآغاز اندیشه عصمت در میان مسلمانان قرآن بوده و از صدر اسلام پدید آمده است. خداوند در مورد برخی از انسانها از زبان شیطان چنین بیان کرده: ﴿﴿فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ * إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ﴾﴾[۳].
تعریف عصمت
- "عصمت" در لغت به معنای بازداشتن، حفظ کردن و نگهداشتن است[۴] مقصود از "عصمت" این است که پیامبران باید در مقابل گناه و خطا مصون و بیمه باشند. امام صادق (ع)، معصوم را اینچنین تعریف میفرمایند: "الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِيعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ﴿﴿وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيم﴾﴾ "[۵]. [۶] معصوم کسی است که به کمک خداوند، خود را از همه حرامها، بازمیدارد؛ خداوند متعال [در همین خصوص] میفرماید: "هر کس به خداوند چنگ زند، بهیقین به راه مستقیم هدایت میگردد".
- در لغت، به معنی "امساک"، حفظ و منع است از ریشه "عصم" یعنی خداوند بنده خویش را از هر ناگواری که موجب هلاکت است و بر او وارد شود نگه میدارد.اعتصام نیز به معنی تمسک نمودن به چیزی است[۷].
- قوه یا ملکهای از سوی خداوند ست که مانع از صدور خطا و گناه میشود. علم کامل، شرط لازمِ تحقق عصمت است تا پیامبر با بیان امری باطل و خلاف حقیقت موجب انحراف مردم نشود. پیامبر باید از ارادهای قوی برخوردار باشد تا در انتقال پیام الهی تحت تأثیر هوای نفس و شیطان قرار نگیرد. با توجه به این تحلیل از عصمت، معصوم بودن با اختیار انسان منافاتی ندارد[۸].
رابطه میان موهبتی بودن عصمت و عدل الهی
- چرا عصمت در انحصار گروه اندکی قرار دارد؟ اگر به ما نیز چنین علم و ارادهای داده بودند، ما هم عصمت داشتیم[۹].
ضرورت عصمت
معنا ندارد که خدای حکیم راه سعادت و هدایت انسانها را در اختیار کسی قرار دهد که اطمینانی به او نباشد و اگر چنین باشد، هر ارسال پیامبر و هم ابلاغ راه سعادت از سوی خدای متعال، نقض غرض و مایه انحراف انسانها خواهد بود[۱۰].
اقسام عصمت
- عصمت از ارتکاب گناه
- عصمت از خطا و فراموشی در دریافت و ابلاغ وحی
- عصمت از خطا و فراموشی در اجرای احکام الهی و امور فردی و اجتماعی[۱۱].
آرای متکلمان و حکمای اسلامی درباره عصمت
- متکلمان و حکمای اسلامی، عصمت را نسبت به گناه میسنجند و منشأ صیانت و حفظ معصوم از گناه را اراده الهی میدانند با تفسیرها و تعبیرهای متفاوت. متکلمان اشعری، در تعریف عصمت گفتهاند: "و هی عندنا: أن آل یخلق الله فیهم ذنباً"[۱۲].
- زیرا همه اشیاء را بدون واسطه به خداوند متعال استناد میدهند "اما در عین حال" معتقدند که قدرت ارتکاب معصیت برای انبیا وجود دارد. اینکه هر نوع فعلی انسانی را فعل الهی دانستهاند علاوه بر اشکال جبرگرایی، با قدرت لازم در حقیقت تعریف عصمت منافات دارد[۱۳].
- متکلمان عدلیه گفتهاند: "بدان که عصمت عبارت است از لطفی که خداوند در مورد بنده خود انجام میدهد و به واسطه آن، انسان از فعل قبیح امتناع میورزد. به عقیده معتزله، با توجه به لطف خدا به معصوم داعی بر ترک واجب و فعل معصیت در پیامبران وجود ندارد اگرچه بر آن تواناست" [۱۴].
- شیخ مفید و سید مرتضی و... حقیقت عصمت را لطف دانستهاند؛ این تلقی صحیح است اما نیروی تأثیرگذار در عصمت را مشخص نمیکند. حکمای مسلمان معتقدند، انسان کامل قوای غضبیه و شهویه را مطیع قوه عاقله قرار میدهد؛ اما به نظر میرسد پیامبران معصوم، علاوه بر رشد عقلانی، از لطف دیگری از سوی خداوند برخوردارند تا به عصمت ویژهای برسند [۱۵].
- حکمای اسلامی میگویند: عصمت ملکهای است که از دارنده آن، معصیت سر نمیزند. قاضی عضدالدین ایجی: این ملکه به واسطه علم به پیامدهای ناگوار گناهان و نتایج ارزشمند طاعات حاصل میشود. مولوی عبدالعزیز فرهادی گفته: "تطبیق نظریه حکما، بر اصول اهل سنت آسان است. به این بیان که عصمت، ملکهای است نفسانی که خداوند آن را در انسان میآفریند و سبب عادی برای نیافریدن گناه در او خواهد بود". اما دیدگاه دیگری وجود دارد که مطابق آن ساختار آفرینش فرد معصوم مستلزم عدم اختیار اوست. ابوالحسن اشعری میگوید: معصوم، قدرت بر انجام معصیت ندارد. ازنظر عقل، معصوم به این معنا، مستحق مدح و ستایش نخواهد بود و تکلیف و جزا نیز نامعقول خواهد بود علاوه بر اینها قرآن صریحاً میفرماید: ﴿﴿قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ...﴾﴾ و حضرت یوسف در قرآن تصریح کرده که همچون دیگر انسانها دارای نفس اماره به گناه است. نظریه اشاعره هم چون با اصل علیت در تعارض است پذیرفته نیست[۱۶].
- پارهای از متکلمان و بسیاری از حکمای اسلامی، حقیقت عصمت را داشتن ملکه نفسانی دانستهاند؛ اشکال اساسی این تعریف، ابهام و نامفهوم بودن است که حقیقت عصمت را روشن نمیسازد. دستهای از متکلمان اهل سنت و شیعه به تبیین ترکیبی از حقیقت عصمت پرداختهاند:
- دیدگاه حکما نیز، اگر مستلزم اکتسابی بودن عصمت باشد، پذیرفته نیست؛ زیرا لازمه آن این است که معصومان در آغاز، فاقد عصمت باشند. آری، اگر دیدگاه حکما را به اینگونه تفسیر نماییم که ملکه عصمت، محصول صفای فطرت و علم ویژه پیامبر به صفات خداوند و پیامدهای اعمال است که هرگز میل به گناه در او پدید نمیآید، در این صورت با موهبتی بودن عصمت منافات ندارد[۱۸].
- پس عصمت هم حیثیت اکتسابی و هم حیثیت اعطایی دارد. امکان دارد که پیشوایان معصوم، قابلیت دریافت عصمت اعطایی از خداوند متعال را در دوره عالم ذر دریافت کرده باشند[۱۹].
- بسیاری از ما انسانها، در برخورد با برخی گناهان، در هیچ شرایطی حاضر به ارتکاب آن نیستیم مثلاً بسیاری از افراد، گناه قتل و کشتار را چندان عظیم مییابند که حاضر نیستند در هیچ موقعیتی دست خود را به خون شخصی بیگناه آلوده سازند. اما انسان معصوم، با هر آنچه که خداوند آدمی را از آن نهی کرده است، چنین برخوردی دارد.
حدود و قلمرو عصمت پیامبران
- در پاسخ به این سؤال که انبیا خدا در چه زمینههایی معصوم هستند، باید گفت: بهحکم عقل، در همه زمینههایی که به مأموریت الهی آنان ارتباط پیدا میکند، اعم از زندگی شخصی، دریافت وحی، حفظ وحی، ابلاغ وحی، تبیین وحی و عمل به وحی، معصوم هستند. در هیچکدام از این قلمروها کاری که گناه یا خطا و اشتباه باشد چه بزرگ باشد و چه کوچک، از آنان سر نمیزند. حضرت باقر (ع) این اعتقاد ضروری را بدین گونه تبیین میفرمایند: "إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَا يُذْنِبُونَ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا يُذْنِبُونَ وَ لَا يَزِيغُونَ وَ لَا يَرْتَكِبُونَ ذَنْباً صَغِيراً وَ لَا كَبِيراً".[۲۰] انبیا گناه نمیکنند؛ زیر آنها پاکشدگان و معصومند، گناه نمیکنند و راه کج نمیروند و مرتکب هیچ گناهی، چه صغیره و چه کبیره نمیشوند.
- با توجه به حکمت الهی، پیامبر باید از هرگونه خطا و گناه در امور مربوط به هدایت "دریافت، راه هدایت، ابلاغ و تبیین راه هدایت" معصوم باشد. اولاً و الا نقض غرض خواهد بود و به جای هدایت، گمراهی حاصل میشود. در ضرورت عصمت، فرقی میان معارفی که عین کلام الهی است و معارفی که کلام خود پیامبر است، وجود ندارد. آنچه بر اساس مبانی فلسفی، اهمیت دارد ضرورت رسیدن معارف فرا بشری از راهی مطمئن به انسان است[۲۱].
عمدهترین آرا در باب حدود و ثغور عصمت انبیا
- ارتکاب گناهان کبیره از سوی پیامبران، قبل از بعثت آنان، ممکن است.
- ارتکاب گناهان صغیرهای که سبب نفرت مردم نشود از سوی پیامبران، ممکن است چه قبل و چه بعد بعثت.
- صدور گناه کبیره قبل از بعثت ممکن است و همچنین ارتکاب غیرعمدی گناه صغیرهای که نشانه پستی فاعل آن نباشد پس از بعثت.
- متکلمان امامیه به عصمت مطلق، برای انبیا اعتقاد دارند.
- مطلق یعنی از ابتدای تولد تا پایان عمر از هر نوع گناهی معصومند و در ترک گناه هم، مجبور و بیاختیار نیستند، زیرا پیامبر نیز مکلف است و از شرایط تکلیف داشتن اختیار و قدرت انجام و ترک عمل است[۲۲].
- مطلق یعنی اعم از کبیره و صغیره، عمدی و سهوی، چه قبل از نبوت یا امامت و چه بعد از آن[۲۳].
- الف. عصمت از شرک و کفر: دراینباره مذاهب و متکلمان اسلامی اختلافی ندارند اما ازارقه خوارج، ارتکاب گناه را بر پیامبران جایز دانستهاند و از طرفی، انجام گناه را موجب کفر انگاشتهاند، ولی لازمه این عقیده، کفر اعتقادی نیست و چون "شیعیان" تقیه را جایز دانستهاند لذا به ایشان نسبت دادهاند که معتقدند که شرک انبیا هستند در صورتی که شیعه اظهار کفر انبیا را از روی تقیه باطل میداند زیرا لازمه آن مخفی ماندن دین است[۲۴].
- ب. عصمت از گناه: درباره عصمت از گناه کبیره و کذب و تحریف، بهصورت عمدی، پس از نبوت، اختلافی وجود ندارد. اما عصمت پیامبران از گناهان کبیره بهصورت سهوی، پس از نبوت مورد قبل متکلمان امامیه، معتزله از محققان اشعری است. و محققان از معتزله و اشاعره، عصمت از گناهان صغیره را حتی بهصورت سهوی، پس از نبوت، لازم میدانند و چنین استدلال کردهاند: اولاً: در حقیقتِ گناه صغیره و کبیره اختلاف است. ثانیاً: سلف به تمام اعمال پیامبر احتجاج مینمودند. برخی از اشاعره و معتزله عصمت از گناه را قبل نبوت خواه عمدی باشد یا سهوی، کبیره باشد یا صغیره، لازم ندانستهاند. عدهای گفتند: پیامبران از هر چیزی که نفرتآور باشد، معصومند حتی اگر از افعال آنان نباشد مثل تبهکاری پدر و مادرشان. این دیدگاه با دیدگاه شیعه، در باب عصمت پیامبران الهی، هماهنگ است[۲۵].
- اما برخی دیگر، عصمت را فقط در هنگام تبیین و ابلاغ وحی بر مردم منحصر کردهاند، یعنی در مقام دعوت مردم به رسالت، صادق باشد و چه به عمد و چه به سهو و چه از روی نسیان، دروغ نگوید، اما در سائر موارد احوال لازم نیست، معصوم باشد، بلکه صدور خطا و گناه بر او جایز است. پیامبران از سهو و نسیان نیز معصومند و حدیثی که میگوید پیامبر در نمازش سهو نموده و بعد دو سجده به جا آورد، اولاً ضعف سندی و اضطراب متنی دارد ثانیاً، این روایت با ظاهر قرآن و روایات متعددی که بر مصون بودن پیامبر از سهو و نسیان دلالت دارند، ناسازگار است. ثالثاً، این روایت با دلایل عقلی مبنی بر عصمت پیامبران، تعارض دارد[۲۶].
- ج. عصمت در تلقی، حفظ و ابلاغ وحی: پیامبران در گرفتن وحی، دچار خطا نمیشوند چون دریافت وحی، حضوری است[۲۷].
- این عصمت نیز مورد اتفاق مذاهب اسلامی است و این مرتبه از عصمت به گفته متکلمان مقتضای معجزه است زیرا مقتضای معجزه راستگو بودن پیامبر در این مدعاست که از جانب خداوند مأمور به ابلاغ احکام الهی است[۲۸].
- خطای پیامبر در دریافت و یا ابلاغ وحی سبب ناتمام ماندن رسالت او میگردد غرض بعثت نقض میشود، همچنین نبی خدا، اعتبار خود را در سایر موارد از دست میدهد زیرا از آن پس مردم در هر چه که او بهعنوان وحی عرضه میکند، احتمال خطا خواهند داد: ﴿﴿وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى﴾﴾. از برخی آیات دیگر به دست میآید که خداوند نگهبانی را میگمارد تا از اصالت وحی حفاظت کنند: ﴿﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا﴾﴾ [۲۹]. از صدور وحی تا رسیدن آن به پیامبر ﴿﴿وَمِنْ خَلْفِهِ﴾﴾ و در مرحله ابلاغ وحی از سوی پیامبر به مردم ﴿﴿مِن بَيْنِ يَدَيْهِ﴾﴾ [۳۰].
- د. عصمت از سهو و خطا: مصونیت از خطا و سهو و نسیان در انجام تکالیف دینی و در تمام اعمال فردی و اجتماعی، نوع دیگری از عصمت است؛ زیرا وصول به اهداف بعثت مقتضی وثاقت کامل پیامبر در میان مردم است و از دست رفتن اعتبار او در یک حوزه، به سلب اعتبار در حوزههای دیگر میانجامد. برخی آیات قرآنی شواهدی بر وجود این نوع عصمت در پیامبران ارائه دهند: ﴿﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ أَن يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلاُّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا﴾﴾ [۳۱] [۳۲].
- هـ. عصمت در موارد دیگر:
- عصمت در تشخیص موضوعات احکام شرعی
- عصمت در تشخیص مصالح و مفاسد امور اجتماعی
- عصمت در مسائل مربوط به زندگی شخصی پیامبر[۳۳].
لزوم اعتقاد به عصمت پیامبران
- بدون شک پیامبر قبل از هر چیز باید اعتماد عموم را جلب کند، بهطوریکه در گفته او احتمال دروغ و اشتباه ندهند؛ در غیر این صورت، مقامِ رهبری او متزلزل خواهد شد. اگر پیامبران معصوم نباشند، بهانهجویان به عذر اینکه آنها اشتباه میکنند، از آنان روی برمیتابند و حقیقتطلبان نیز به خاطر تزلزل نسبت به محتوای دعوت آنها، از پذیرفتن دعوتشان خودداری خواهند کرد و یا لااقل نمیتوانند با دلگرمی آن را پذیرا شوند. این دلیل که میتوان آن را "دلیل اعتماد" نام نهاد، یکی از مهمترین دلایل عقلی عصمت انبیا است.
- چگونه ممکن است خداوند فرمان دهد که از انسانی بیقید و شرط اطاعت شود، در حالی که این انسان ممکن است خطا کند و یا مرتکب گناهی گردد. اگر اطاعت کنند که پیروی از خطا و گناه است و اگر نکنند، جایگاه رهبری او متزلزل میگردد، بهویژه آنکه مقام رهبری پیامبران با دیگران کاملاً متفاوت است؛ زیرا مردم تمام اعتقاد و برنامه خود را از آنها میگیرند[۳۴]. در روایتی از امیرالمؤمنین (ع)، به همین نکته اساسی بهعنوان دلیلی بر معصوم بودن پیامبران اشاره شده است: "لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ لَا يَنْبَغِي لِلْمَخْلُوقِ أَنْ يَكُونَ حُبُّهُ لِمَعْصِيَةِ اللَّهِ فَلَا طَاعَةَ فِي مَعْصِيَتِهِ وَ لَا طَاعَةَ لِمَنْ عَصَى اللَّهَ إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَةِ الرَّسُولِ لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا يَأْمُرُ بِمَعْصِيَتِه"[۳۵].
- در راه معصیت خدا از هیچ مخلوقی نباید اطاعت کرد، از کسی که معصیت خداوند را میکند اصلاً نمیتوان اطاعت نمود. اطاعت فقط برای خداوند، رسولش و اولی الامر میباشد. خداوند دستور فرموده است که فقط از دستورات رسول اطاعت شود؛ زیرا وی معصوم و پاکشده است و به معصیت خداوند دستور نمیدهد.
- خداوند متعال نیز در قرآن کریم به اسوه بودن پیامبر مکرم اسلام (ص) اشاره میکند که بیانگر عصمت آن حضرت است: ﴿﴿لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾﴾.[۳۶] قطعاً برای شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقی نیکوست.
- چگونه میتوان کسی را اسوه گرفت که یا سابقه تاریک و شرکآلود و همراه با پلیدی و گناه داشته باشد، یا اینکه به اعمال خلاف مبادرت نماید؟ و چگونه ممکن است که خداوند به اسوه قرار دادن چنین کسی فرمان دهد؟[۳۷]
دلایل عصمت
دلایل عقلی عصمت
- ۱. لزوم بعثت در نبوت : غرض اصلی از بعثت پیامبران ابلاغ احکام الهی است و این غرض که گاهی از طریق فعل پیامبر انجام میگیرد مستلزم عصمت از خطا در افعال مربوط به تبیین شریعت است "عمدی و سهوی". مفاد این دلیل، لزوم عصمت پس از نبوت است[۳۸].
- ۲. پیامبر، سرمشق عملی: یکی از عنایات ارسال پیامبران، تربیت و تزکیه مردم است ﴿﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾﴾[۳۹] و این هدف بهصورت کامل محقق نمیشود مگر آنکه پیامبر، خود، سرمشق عملی و عینی تقوا و پاکدامنی باشد. نه اینکه عملاً سبب تشویق مردم به گناهکاری شود[۴۰].
- همچنین خدای سبحان، مؤمنان را از گفتارهای بیعمل مؤاخذه میکند، چطور پیامبرش چنین باشد؟! ﴿﴿لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ﴾﴾[۴۱].
- این دلیل، لزوم عصمت انبیا را حتی پیش از بعثت ثابت میکند، زیرا تأثیر بیشتری در تحصیل کامل اهداف تربیتی بعثت دارد[۴۲].
- از طرفی مردم مأمور به متابعت انبیا هستند و از سوی دیگر باید گناهان را ترک کنند و اگر نبی گناه کند، مردم باید جمع ضدین نمایند که چنین تکلیفی خارج از قدرت انسان است[۴۳].
- زیرا اگر مردم باید از آنها اطاعت کنند، خود گناهکارند و اگر نباید از خطای آنها تبعیت کنند که غرض از بعثت "اسوه بودن انبیا" نقض میشود[۴۴].
- این دلیل نیز، به عصمت از کبیره و صغیره چه عمداً و چه سهواً در حال نبوت اختصاص دارد[۴۵].
- ۳. لزوم ایذاء پیامبر: اگر پیامبر مرتکب خطا و گناهی شود مخالفت با او و نهی نمودن او، بر مؤمنان واجب و لازم است، که مستلزم ایذاء و آزار پیامبر است، در حالی که آزار او حرام است. پس مخالفت و نهی از منکر هم بر مسلمین واجب میشود و هم حرام. این دلیل نیز به حال نبوت اختصاص دارد[۴۶].
- ۴. عصمت و وثوق مطلق: پیامبر باید معصوم باشد، تا مورد وثوق و اعتماد باشد و غرض حاصل شود[۴۷].
- مردم باید به سخنان انبیا اعتماد کنند و اعتماد، فرع بر عصمت است. زیرا مشاهده هرگونه معصیت از پیامبران، باعث سلب اعتماد میگردد و ثانیاً، گناه کردن از هر انسانی، زاییده ضعف وجودی اوست[۴۸].
- زیرا به طریقه حکما، جمیع قوای نفسانی، مطیع و منقاد (متن نامفهوم) عقلند و عقل ممتنع است که اراده معصیت از او صادر گردد[۴۹].
- این استدلال، عصمت قبل از نبوت و گناه کبیره و صغیره بهصورت عمدی یا سهوی را هم شامل میشود. هر قول و فعلی که بهگونهای منشأ نفرت و عدم اعتماد افراد بشر از پیامبر گردد، بر پیامبر روا نیست و باید از آن معصوم باشد. برخی از متکلمان اهل سنت: سهو در خبرهایی که مربوط به احکام دینی نمیباشد منشأ شبهه در خبرهای دینی خواهد شد. بدیهی است که این ملاکها، شامل افعال پیامبر نیز میشود[۵۰].
- پس انتساب گناه به پیامبر و نفی دروغ از او، با مقام نبوت، سازگاری ندارد[۵۱].
- ۵. حکمت و لطف الهی: ازآنجاکه هدایتگری انسانها لازم میباشد، پس پیامبران باید معصوم باشند تا بهدرستی، معارف و دستورات را ابلاغ کنند. و شک نیست که عصمت انبیا لطف است زیرا مردم به سبب عصمت به انقیاد نبی نزدیک و از مخالفت او به دور میشوند[۵۲].
- با توجه به تمام این دلایل فرمود: ﴿﴿قَالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ﴾﴾.
منشأ عصمت پیامبران
مصونیت پیامبران خدا از کجا سرچشمه گرفته است؟ پاسخ اجمالی آن است که معصوم، دارای ملکه نفسانی نیرومندی است که در سختترین شرایط هم او را از ارتکاب گناه بازمیدارد؛ ملکهای که از آگاهی کامل و دائم به زشتی گناه و اراده قوی بر مهار کردن تمایلات نفسانی، حاصل میگردد. از اینجا روشن میگردد که عصمت قبل از هر چیز به خود بازمیگردد، ولی چنین ملکهای چون با عنایت خاص الهی تحقق مییابد گاه فاعلیت آن، به خدای متعال نیز نسبت داده میشود. وگرنه، چنان نیست که خدای متعال، انسان معصوم را جبراً از گناه بازدارد و اختیار را از او سلب کند. البته عصمت به معنای دیگری نیز به پروردگار نسبت داده میشود و آن اینکه او مصونیت آنان را تضمین کرده است[۵۳]. البته هنوز هم این پرسش باقی است که نقش خداوند در شکلگیری عصمت به چه معناست. عصمت تا آنجا که فعل خداوند متعال است، چگونگی آن برای بشر قابلدرک نیست، اما بر اساس آموزههای وحیانی، بعضی از ابزارها و زمینههایی که توسط خداوند، بهعنوان مقدمات تحقق عصمت فراهم میگردد، عبارتاند از:
۴.۱. علم و معرفت و تأیید و توفیق الهی
برای نداشتن هرگونه لغزشی در مسائل علمی و داشتن آمادگی پاسخ به هر پرسشی که لازمه نبوت و رسالت است، خداوند پیامبرانش را از دانش و حکمت سرشار کرده و در پاسخدهی به سؤالات گوناگون مورد تأیید و پشتیبانی غیبی قرار میدهد. در درس پیشین، در بحث لزوم علم الهی برای انبیا، حدیثی از حضرت رضا (ع) نقل شد که در اینجا نیز با تکیه بر بحث عصمت، به آن اشاره میشود: "إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِكَ وَ أَوْدَعَ قَلْبَهُ يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ وَ أَلْهَمَهُ الْعِلْمَ إِلْهَاماً فَلَمْ يَعْيَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَا يُحَيَّرُ فِيهِ عَنِ الصَّوَابِ فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَايَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ يَخُصُّهُ اللَّهُ بِذَلِكَ لِيَكُونَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِه"[۵۴]. هنگامیکه خداوند عزوجل بندهای را برای اصلاح امور بندگانش انتخاب میکند، سینهاش را برای آن کار میگشاید، و علم را به وی الهام میکند که از آن پس، در پاسخ سؤالات درنماند و در این مسیر از راه درست منحرف نشود. لذا وی معصوم، و از جانب خداوند تأیید و توفیق مییابد، و از همه خطاها، لغزشها و واماندگیها در امان خواهد بود. خداوند وی را به این موارد اختصاص داده است تا حجت بر بندگانش باشد.
۴.۲. امداد موجودات آسمانی و فرشتگان الهی
دیگر عامل بازدارنده پیامبران از خطا، یک عامل غیبی است. خداوند فرستادگان خود را با قدرت و نیرویی مجهز کرده که نمیگذارد آنان به خطا و اشتباه بیفتند و این لطف الهی در حق آنان برای این است که اعتماد مردم را به خود جلب کنند و در نتیجه، هدایت مردم که برای آن هدف برانگیخته شدهاند عملی گردد[۵۵]. ازجمله، خداوند متعال برخی از فرشتگان الهی را جهت تأمین زمینههای عصمت انبیا مأمور میسازد. امام باقر (ع) در مورد این فرشتگان میفرمایند: "يُوَكِّلُ اللَّهُ تَعَالَى بِأَنْبِيَائِهِ مَلَائِكَةً يُحْصُونَ أَعْمَالَهُمْ وَ يُؤَدُّونَ إِلَيْهِمْ تَبْلِيغَهُمُ الرِّسَالَةَ وَ وَكَّلَ بِمُحَمَّدٍ مَلَكاً عَظِيماً مُنْذُ فُصِلَ عَنِ الرَّضَاعِ يُرْشِدُهُ إِلَى الْخَيْرَاتِ وَ مَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ وَ يَصُدُّهُ عَنِ الشَّرِّ وَ مَسَاوِي الْأَخْلَاق"[۵۶]. خداوند متعال بر انبیا، فرشتگانی را موکل میسازد که به اعمال ایشان آگاهی داشته و موارد تبلیغ رسالت را برای ایشان بیان میکنند. خداوند فرشته عظیمی را از بعد از دوران شیرخوارگی بر رسول خدا (ص) موکل کرد تا او را بهسوی امور نیکو و مکرمتهای اخلاقی ارشاد نماید و وی را او امور شر و نقیصههای اخلاقی بازدارد [۵۷]. در تاریخ زندگانی رسول خدا (ص) آمده است: در سن هفتسالگی، من در ساختن خانهای کمک میکردم. خاک را در دامن خویش ریختم تا آن را بردارم، اما ممکن بود عورت من آشکار شود. لذا صدایی از بالای سرم شنیدم که گفت: دامن خود را رها کن. کسی را ندیدم، اما دامن خویش را رها کرده، بازگشتم[۵۸]. بنابراین در مواردی که امکان دارد پیامبران الهی، اشتباه یا خطایی انجام دهند که از حوزه اختیار ایشان خارج است، فرشتگان الهی به کمک ایشان آمده، از بروز خطا جلوگیری میکنند.
۴.۳. تصرف تکوینی خداوند
خداوند متعال گاهی به تصرف خویش در تکوین، پیامبرش را از گناه یا خطا بازمیدارد. امیرالمؤمنین (ع) از رسول خدا (ص) نقل میکنند که فرمود: "من پیش از بعثت هرگز با اهل جاهلیت در کارهایی که انجام میدادند، همراهی نکردم. یک شب قصد کردم که به بازی ایشان بنگرم که ناگاه حقتعالی خواب را بر من چیره ساخت و لذا بههیچوجه لهو و لعب ایشان را ندیده و نشنیدم. پس دانستم که خداوند از این کار راضی نیست و ازاینرو هرگز به اعمال ایشان نگاه نکردم"[۵۹].
۴.۴. پدران و مادران صالح انبیای الهی
بیتردید پاکی و طهارت جسمی و روحی پدر و مادر نقشی اساسی در اعتقادات، اعمال و رفتار فرزندان دارد[۶۰]. لذا خداوند متعال، همه انبیا را در همه نسلها از طریق پدران و مادران صالح به این عالم آورده است، پس هیچگاه کارهای ناشایست جاهلی، دامن هیچیک از اجداد ایشان را آلوده نساخته است. حضرت صادق (ع) در حدیث زیر به این عنایت ویژه الهی و حکمت آن، اشاره نموده، میفرمایند: "ما اینگونه اعتقاد داریم که زمین از حجت خالی نمیماند و همه حجتها از نسل انبیا میباشند. خداوند هرگز پیامبری را جز از نسل انبیا مبعوث نکرده است، به این دلیل که خداوند برای فرزندان آدم راهی روشن را گشود و از حضرت آدم (ع) نسل طاهر و پاکی را خارج کرده است که انبیا و رسولان الهی از آن نسل میباشند ... کسی که نگهبان علم الهی و امین بر غیب خداست، و خداوند اسرارش را نزد او به ودیعه نهاده و حجت حق بر خلق، و بیانگر آیات الهی میباشد، جز این صفت را نمیتواند داشته باشد ... خداوند عزوجل از فرزندان حضرت آدم (ع) انسانهایی را برگزید، ولادت آنها را پاک قرارداد، و بدنهایشان را پاکیزه گردانید. ایشان را در صلبهای مردان و رحمهای زنان محافظت نمود و از آنها انبیا و رسولان الهی را بیرون آورد. پس آنها پاکیزهترین شاخههای حضرت آدم میباشند"[۶۱].
عصمت پیامبران از نگاه در قرآن و روایات
با ضمیمه کردن برخی از آیات به یکدیگر، میتوان دلالت قرآن را بر عصمت انبیا دریافت:
- الف. بندگان مخلَص خداوند کاملاً از قلمرو اضلال شیطان خارجاند: ﴿﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾﴾ [۶۲] از طرفی، پیامبران الهی از زمره بندگان مخلَصاند "به فتح لام".﴿﴿إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ﴾﴾ [۶۳]
- ب. پیامبران الهی مشمول هدایت خاص الهی بودهاند. ﴿﴿وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ * ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ﴾﴾ [۶۴]. در جای دیگر، به این حقیقت اشاره میکند که مشمولان هدایت خاص الهی هیچگاه در معرض گمراهی و ضلالت قرار نمیگیرند: ﴿﴿أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِن دُونِهِ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ * وَمَن يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّضِلٍّ أَلَيْسَ اللَّهُ بِعَزِيزٍ ذِي انتِقَامٍ﴾﴾ [۶۵]. ازآنجاکه ارتکاب گناه از مصادیق مسلم گمراهی است، این آیات نیز بیانگر عصمت پیامبران است.
- ج. خداوند در پاسخ به درخواست ابراهیم (ع) فرمود: ﴿﴿لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ﴾﴾. ازآنجاکه پیامبری، یکی از مناصب الهی است، و واژه ظلم شامل هرگونه انحراف فکری و انحراف عملی میشود. پس اهل گناه لایق منصب الهی نبوت نیستند.
- د. یکی از اهداف بعثت پیامبران آن است که مردم از آنان پیروی کنند: ﴿﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا﴾﴾ [۶۶]. این اطاعت مطلق، شامل پیروی از اعمال پیامبر نیز میشود و اگر او مرتکب گناه شود، لازم میآید که خداوند به انجام معصیت فرمان داده باشد. امام صادق (ع): "الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِيعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ﴿﴿وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾﴾". امیرمؤمنان علی (ع): "وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَتِه"[۶۷].
نکات
- دلایل اثبات عصمت، عصمت پیامبران در قبل از بعثت را نیز در برمیگیرد.
- ملکه عصمت، زمینهای در انسان ایجاد میکند تا انسان با اراده و اختیارش بتواند به انجام واجبات و ترک محرمات بپردازد. آیه ۸۸ انعام ﴿﴿ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ﴾﴾ و ۷۶ مائده ﴿﴿قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلاَ نَفْعًا وَاللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾﴾، دلالت دارد که خطا در اعتقاد و تبلیغ و عمل از سوی پیامبران امکان دارد یعنی مجبور بر ترک گناه نیستند اما همانند پزشکی هستند که در اثر آگاهی و با اختیار خودش لب به سیگار نمیزند. پس مقام و منزلت عصمت با تکلیف مولوی و ارشادی نیز منافاتی ندارد.
- آیاتی مثل ﴿﴿وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍ﴾﴾ دال بر عصمت پیامبران الهی است زیرا ایشان در هدایت الهی قرار دارند و آیاتی که بیقید و شرط به اطاعت از پیامبران الهی دعوت میکند نیز همین است مثل: ﴿﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ﴾﴾. آیات اخلاص پیامبران نیز بر عصمت آنها دلالت میکنند: ﴿﴿... لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ * إِلاَّ ... الْمُخْلَصينَ﴾﴾.
- روایات فراوانی بر عصمت پیامبران دلالت دارند: امام باقر فرمود: "إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَا يُذْنِبُونَ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ ... لَا يَرْتَكِبُونَ ذَنْباً صَغِيراً وَ لَا كَبِيراً".
- برخی آیات قرآن که خطا و اشتباه را بر پیامبران ممکن دانسته در مقام تربیت امت و شناخت آنها نسبت به وظیفه و تکلیفشان است. مثل آیه ۱۴۰ سوره انبیا: ؟؟؟؟ [۶۸].
آیا برخی پیامبران مرتکب معصیت شدهاند؟
منتقدان با شبهههای مختلف درصدد تضعیف شخصیت پیامبر برآمدهاند.
۱. نسبت گناه و معصیت به حضرت آدم (ع)
فلاسفه و متکلمان عصمت پیامبران از خطا و نسیان را در مقام دریافت و ابلاغ وحی و نیز در عرصه اعتقادات و اعمال، ثابت کردهاند. لکن عدهای بهعنوانمثال: خوردن میوه "درخت ممنوعه" توسط حضرت آدم را گناه ایشان دانستهاند: ﴿﴿وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى﴾﴾.
تفسیرهایی از خطا و معصیت: الف. بهتر بود حضرت آدم به درخت ممنوعه نزدیک نشود، اما ترک اولی کرد. ب. نهی آدم از خوردن میوه درخت مشخص، نهی کراهتی بوده است. ج. آیه درصدد ارشاد وجود ضرر دنیوی و شخصی در خوردن میوه است و نهی مولوی "حرمت و کراهت". علامه طباطبائی این نظر را چنین اثبات کرده:
- اولاً: از مجموعه آیات به دست میآید که فلسفه نهی آگاهی دادن به ترتب لوازم دنیوی خوردن آن میوه بوده، مانند نهی پزشک از بیمار که فلان غذا را صرف نکند.
- ثانیاً: تکلیف و نهی مولوی از زمان هبوط آدم (ع) به زمین شروع شد، به دلیل آیه ۱۲۳ طه ﴿﴿قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلا يَضِلُّ وَلا يَشْقَى﴾﴾ که هدایت را متفرع بر هبوط قرار داده.
- ثالثاً: اگر نهی فوق، نهی تحریمی بود، لازم میباشد که به جای واژه "غوی" از واژه "غضب" استفاده شود.
- رابعاً: توبه آدم به معنای رجوع از نهی ارشادی خداست و او به خود برگشت علاوه بر این پیامبران، کوچکترین ترک اولایی را گناه میشمردند گرچه که آن فعل از ارتکاب ضرر دنیوی حکایت کند[۶۹].
- خامساً: وسوسه شیطان نسبت به آدم با "إلی" بیان شده نه با "فی" یعنی شیطان با آدم نزدیک شد ولی در قلب او نفوذ نکرد: ﴿﴿يُوَسْوِسُ في صُدُورِ النَّاسِ﴾﴾.
- سادساً: ظلم اعم از گناه است به معنای کار غیرعادلانه و غیر جای خود که حضرت آدم اعتراف نمود[۷۰].
۲. شبهه عصمت حضرت ابراهیم (ع)
الف. شبهه حضرت ابراهیم خلیل در جایی که بهظاهر اظهار بتپرستی و خورشیدپرستی میکند: پاسخ این است که حضرت ابراهیم در مقام مناظره و جدل به بیان فرضهای مختلف و نقد آنها میپردازد. امام صادق (ع) میفرماید: ابراهیم، جمله ﴿﴿هذا رَبِّي﴾﴾ را در مقام جستوجوی پروردگارش گفته، لذا موجب شرک او نمیشود[۷۱].
ب. وقتی از حضرت ابراهیم درباره عامل شکستن بتها سؤال شد، وی بت بزرگ را معرفی نمود.
پاسخهای مختلف: الف. تعلیق به شرط غیر محقق: حضرت ابراهیم ادعای خود را به یکی شرط متعلق کرد: ﴿﴿فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ﴾﴾. به تعبیر دیگر، حضرت فرمود اگر بتها جواب شما را دادند، شکستن بتها کار بت بزرگ است [۷۲]. ب. نفی معنای ظاهری: یعنی حضرت ابراهیم خواسته با نسبت دادن شکستن بتها به بت بزرگ بهعنوان استهزاء، عجز و ناتوانی بتها را نشان دهد که مردم شهر نیز متوجه این نکته بودند. ج. مقام مناظره و جدل: حضرت با این شیوه بر مشی مخاطبان جواب میدهد و مخاطب بتپرست را در محذور جواب قرار میدهد که اگر بگویند: "بتها جواب نمیدهند" باید از مبانی بتپرستی دست بردارند و اگر بگوید بتها جواب میدهند، باید بروند و از بت بزرگ بپرسند. د. دروغ مصلحت آمیز: دروغ در بعض موارد مانند نجات جان انسان بیگناه، واجب هم میشود؛ برفرض دروغ گفتن، حضرت ابراهیم، جان و فطرت آنان را بیدار کرد. [۷۳] [۷۴].
۳. حضرت ابراهیم و نسبت بیماری به خود
حضرت ابراهیم در پاسخ درخواست مردم برای خروج از شهر گفت: ﴿﴿إِنِّي سَقيمٌ﴾﴾ در حالی که بیمار نبود. پاسخ:
- حضرت به بیماری تبنوبهای مبتلا بود که گاهی دچار آن میشد.
- طبق تصریح اهل لغت، واژه سقیم، در ناراحتیهای روحی نیز استعمال شده است.
- ممکن است حضرت در مقام توجیه بوده تا بتواند بعداً جان و روان مردم را از بتپرستی نجات دهد.
از مطالب پیشین، پاسخ شبهه "رب خواندنِ" ماه و خورشید و ستارگان، توسط ابراهیم ظاهر میشود[۷۵].
۴. حضرت یونس و غضب و گمان بد بر خدا
مخالفان، شبهه وارد کردهاند که یونس (ع) با درخواست نفرین از خداوند، منطقه مأموریت خویش را خودسرانه ترک و ضمن غضب بر خدا گمان برده بود که خدا بر یافتن وی قادر و توانا نیست و در شکم ماهی اعتراف کرد که مرتکب ظلم و ستم شده است: ﴿﴿وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَن لّا إِلَهَ إِلاَّ أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾﴾ [۷۶]. تحلیل و بررسی:
- اصل درخواست عذاب و نفرین، امری معقول، پذیرفتنی و سازگار با عصمت است، زیرا بعد از اتمامحجت با قوم خود و عدم پذیرش آنان، صورت گرفت.
- وقتیکه اصل درخواست نفرین، جایز بوده پس منطقی است که ماندن در منطقه عذاب نیز جایز نباشد و هیچ دلیلی بر عدم جواز ترک محل وجود ندارد.
- خشم حضرت یونس از دست قوم خویش بوده و به خاطر دین خداوند هم بوده است.
- هر خداشناسی میداند که خداوند در هر زمان و مکان بر وی دسترسی دارد و چنین نسبتی بر یونس پیامبر، پذیرفتنی نیست، یونسی که خداوند در قرآن او را برگزیده الهی و صالح خوانده است. واژه "قدر" در لغت عرب به معنای "سختی و تنگی" به کار برده شده: ﴿﴿اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ﴾﴾.
- اما اینکه حضرت یونس به خود نسبت ظلم داد به این دلیل بود که او را به شکم ماهی، متوجه شد که میتوانست با تحمل اذیتها و ادامه تبلیغ، بهتر از این عمل کند و مقامش را ارتقا بخشد اما با ترک اولی، بر خود ظلم نموده است[۷۷].
۵. حضرت یوسف و قصد گناه در مورد زلیخا
برخی با توسل به ظاهر آیه: ﴿﴿وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا...﴾﴾، به حضرت یوسف نسبت میدهند که او قصد گناه با زلیخا را داشت که روایات نوعاً مجعولی نیز وارد شده و این مطلب را تأیید نموده است. این روایات هم مخالف عصمت پیامبران است و هم مخالف ظاهر آیه فوق چون حضرت یوسف برهان پروردگارش را مشاهده کرد و اصلاً قصد گناه هم نکرد. باری! از این مسئله روشن میشود که یک پایه عصمت پیامبران، علم و نفس قدسی شخص معصوم است و پایه دوم، لطف و عنایت الهی است[۷۸].
۶. حضرت موسی و قتل شخص قبطی
- حضرت موسی (ع)، دید که شخصی از بنیاسرائیل و یکی از قبطیان باهم درگیرند و حضرت با ضربه مشت، فرد قبطی را به قتل رساند. چگونه موسی بدون تحقیق از هم قوم خود جانبداری کرد و به قتل بیگناهی پرداخت؟ که خود او هم گفت: این عمل شیطان بود و من بر خود ستم نمودم. پاسخ: ظلم قبطیان به مردم بنیاسرائیل در آن زمان برای همه ازجمله موسی (ع) آشکار بود. عبارت ﴿﴿فَاسْتَغاثَهُ﴾﴾ در آیه به معنای طلب یاری از سوی شخص ستم دیده است. پس اگر موسی در این نزاع، دخالت نمیکرد، باید بر وی اشکال وارد میبود. از طرفی ضربه مشت، نه بهقصد قتل بوده و نه آلت ضرب، آلت قتل بوده بلکه قتل خطایی تلقی میشود که منافی عصمت و مقام نبوت نیست. با توجه به مطالب بالا باید گفت زیان این قتل هم بر زندگی خصوصی و رسالت خودش وارد بود لذا ترک اولی بود[۷۹].
- علاوه بر این، کلمه ﴿﴿هذا﴾﴾ در آیه ﴿﴿هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ﴾﴾ یا ناظر به نزاع میان قبطی و آن شخص است و یا به معنای پیامدهای کشتن است و ربطی به کشتن موسی ندارد[۸۰].
شبهه عصمت سلیمان
شبهه دیگر درباره قضای نماز حضرت سلیمان است، آنگاه که مشغول سان دیدن اسبهایش شد. اولاً، آیه شریفه، هیچ دلالتی بر قصد تحریفشده ندارد. ثانیاً، این قصه با صفت ﴿﴿أَوَّابٌ﴾﴾ که در قرآن برای سلیمان بیان شده، منافات دارد. ثالثاً، حضرت سلیمان فرموده ﴿﴿أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي﴾﴾ یعنی درواقع محبت این اسبها به این دلیل است که وسیلهای برای جهاد با دشمنان دین هستند[۸۱].
شبهه عصمت داوود
شبهه دیگر درباره قضاوت غیرعادلانه حضرت داوود نبی است در مورد صاحبان گوسفند، بدون شنیدن سخن هر دو متخاصم. پاسخ: اولاً، حکم داوود، تعلیقی بوده است نه قطعی، یعنی اگر چنین باشد که گفتی، برادرت ظلم کرده، ثانیاً، این تخاصم واقعیت خارجی نداشته و از سوی فرشتگان برای امتحان داوود (ع) بوده. ثالثاً، خداوند حضرت داوود را ستایش میکند در این ماجرا: ﴿﴿اصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ﴾﴾ [۸۲].
شبهه عصمت ایوب
شبهه دیگر درباره مس شیطان نسبت به ایوب نبی است که در آیه ۴۱ سوره ص ﴿﴿وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ﴾﴾ آمده، اولاً، مراد ایوب از مس شیطان، وسوسه مردم توسط شیطان است که باعث توهین و استهزاء به ایوب (ع) شد. ثانیاً، شیطان در بدن پیامبران امکان تصرف دارد و این با عصمت منافات ندارد. ثالثاً، تعبیر ﴿﴿مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ﴾﴾ به معنای "مسنی الضر" است و مقصود از عذاب، رنجی بوده که ایوب از جامعه میچشید.
منابع
جستارهای وابسته
- عصمت مطلق
- عصمت نسبی
- عصمت از خطا
- عصمت از گناه
- عصمت در احکام
- عصمت در اعتقاد
- عصمت در افعال
- عصمت در تبلیغ
- عصمت علمی
- عصمت عملی
- عصمت امرای امام
- عصمت انبیا
- عصمت اهل اجماع
- عصمت اهل بیت
- عصمت اولوالامر
- عصمت غیر انبیا
- عصمت ملائکه
- عصمت نواب امام
- آیات عصمت
- اسباب عصمت
- اعتراف معصومین به گناه
- انسان معصوم
- زمان عصمت
- علم به مثالب معاصی
- علم به مناقب طاعات
- مقام عصمت
- وجوب عصمت
منبعشناسی جامع عصمت
پانویس
- ↑ انسانشناسی، ص ۱۲۷.
- ↑ معارف و عقاید، ص ۱۹۵-۲۰۲.
- ↑ کلام نوین اسلامی، ص ۱۲۹ و ۱۳۰.
- ↑ تاج العروس، ج ۱۷، ص ۴۸۱ و ۴۸۲.
- ↑ سوره آل عمران؛ آیه: ۱۰۲.
- ↑ معانی الاخبار، ص ۱۳۲.
- ↑ کلام تطبیقی استدلالی، ص ۸۷ و ۸۸.
- ↑ انسانشناسی، ص ۱۲۸.
- ↑ انسانشناسی، ص ۱۲۸.
- ↑ انسانشناسی، ص ۱۲۸.
- ↑ آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۸۰.
- ↑ کلام تطبیقی استدلالی، ص ۸۸.
- ↑ کلام نوین اسلامی، ص ۱۳۵ و ۱۳۶.
- ↑ کلام تطبیقی استدلالی، ص ۸۹.
- ↑ کلام نوین اسلامی، ص ۱۳۱-۱۳۳.
- ↑ کلام تطبیقی استدلالی، ص ۹۰-۹۲.
- ↑ کلام نوین اسلامی، ص ۱۳۴-۱۳۶.
- ↑ کلام تطبیقی استدلالی، ص ۹۲ و ۹۳.
- ↑ کلام نوین اسلامی، ص ۱۳۷.
- ↑ الخصال، ص ۳۹۹.
- ↑ انسانشناسی، ص ۱۲۹.
- ↑ راه و راهنماشناسی، ص ۳۰۶.
- ↑ کلام نوین اسلامی، ص ۱۳۹.
- ↑ کلام تطبیقی استدلالی، ص ۹۴.
- ↑ کلام تطبیقی استدلالی، ص ۹۵-۹۷.
- ↑ کلام نوین اسلامی، ص ۱۴۲ و ۱۴۳.
- ↑ راه و راهنماشناسی، ص ۳۰۶.
- ↑ کلام تطبیقی استدلالی، ص ۹۵.
- ↑ سوره جن؛ آیات: ۲۶ تا ۲۸.
- ↑ آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۷۹ و ۸۰.
- ↑ سوره نساء؛ آیه: ۱۱۳.
- ↑ آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۷۹ و ۸۰.
- ↑ کلام تطبیقی استدلالی، ص ۹۷ و ۹۸.
- ↑ کشف المراد، ص ۳۴۹؛ پنجاه درس اصول عقاید، پیامبرشناسی، درس سوم.
- ↑ الخصال، ج ۱، ص ۱۳۹.
- ↑ سوره احزاب؛ آیه: ۲۱.
- ↑ آموزش عقاید، ص ۱۹۱.
- ↑ کلام تطبیقی استدلالی، ص ۹۸.
- ↑ سوره بقره؛ آیه: ۱۲۹.
- ↑ آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۷۵.
- ↑ کلام نوین اسلامی، ص ۱۴۶.
- ↑ آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۷۵.
- ↑ کلام تطبیقی استدلالی، ص ۹۹؛ کلام تطبیقی استدلالی، ج ۲، ص ۷۶.
- ↑ کلام نوین اسلامی، ص ۱۴۷.
- ↑ کلام تطبیقی استدلالی، ص ۹۹؛ کلام تطبیقی استدلالی، ج ۲، ص ۷۶.
- ↑ کلام تطبیقی استدلالی، ص ۹۹؛ کلام تطبیقی استدلالی، ج ۲، ص ۷۶.
- ↑ کلام تطبیقی استدلالی، ص ۹۹.
- ↑ کلام نوین اسلامی، ص ۱۴۵.
- ↑ کلام نوین اسلامی، ص ۱۴۴.
- ↑ کلام تطبیقی استدلالی، ص ۱۰۰.
- ↑ کلام نوین اسلامی، ص ۱۴۵.
- ↑ کلام نوین اسلامی، ص ۱۴۴ و ۱۴۵.
- ↑ آموزش عقاید، ص ۱۹۱.
- ↑ کافی، ج ۱، ص ۲۰۲ و ۲۰۳.
- ↑ اصول عقاید اسلامی، ص ۴۵.
- ↑ بحار الانوار، ج ۱۵، ص ۳۶۲.
- ↑ امیرالمؤمنین (ع) نیز میفرمایند "وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (ص) مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلَائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ" از زمانی که رسول خدا (ص) از شیر گرفته شد، خداوند بزرگترین فرشتگانش را همنشین او قرار داد تا شب و روز او را در مسیر کرامتها و محاسن اخلاقی جهان سوق دهد نهج البلاغه خطبه، ۱۹۲، ص ۳۰۰.
- ↑ حیاة القلوب، ج ۲، ص ۶۷.
- ↑ حیاة القلوب، ج ۲، ص ۶۷.
- ↑ کافی، ج ۵، ص ۵۶۲؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۲، ص ۱۱۷.
- ↑ احتجاج، ج۲، ص ۳۳۷ و ۳۴۰.
- ↑ سوره ص؛ آیه: ۸۲ و ۸۳.
- ↑ سوره ص؛ آیه: ۴۶.
- ↑ سوره انعام؛ آیه: ۸۷ و ۸۸.
- ↑ سوره رمز؛ آیه: ۳۶ و ۳۷.
- ↑ سوره نساء؛ آیه: ۶۴.
- ↑ سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، ج۲، ص ۷۶-۷۸.
- ↑ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص ۱۴۸-۱۵۳.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۸۴-۲۸۸.
- ↑ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص ۲۱۴.
- ↑ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص ۲۱۶ و ۲۱۷.
- ↑ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص ۲۰۹.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۵۵.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۹۳-۲۹۶.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۹۶.
- ↑ سوره انبیاء؛ آیه: ۸۷.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۹۹-۳۰۲.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۳۰۳ و ۳۰۴.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۳۰۴-۳۰۶.
- ↑ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص ۲۱۹.
- ↑ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص ۲۲۱ و ۲۲۲.
- ↑ سوره ص؛ آیه: ۱۷.