مطاعن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - '''']].' به '''']]')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹: خط ۹:
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


'''مطاعن''' مطاعن از ریشۀ طعن (ضربه زدن با نیزه) است و معنای آن بیان عیوب اشخاص است.<ref>مجمع البحرین، واژۀ طعن</ref> آنچه مایۀ ننگ و عیب در زندگی و رفتار و سخنان کسی است، مطاعن نامیده می‌شود. مثالب نیز تعبیر دیگری از این بیان عیوب است. در برخی کتب روایی و تاریخی مطاعنی از خلفا ذکر شده که شامل انتقاد از عملکرد و بیان نقطه‌ضعفهای آنان است. <ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۵۴۵.</ref>.
'''مطاعن''' مطاعن از ریشۀ [[طعن]] (ضربه زدن با نیزه) است و معنای آن بیان [[عیوب]] اشخاص است.<ref>مجمع البحرین، واژۀ طعن</ref> آنچه مایۀ ننگ و [[عیب]] در [[زندگی]] و [[رفتار]] و سخنان کسی است، مطاعن نامیده می‌شود. مثالب نیز تعبیر دیگری از این بیان [[عیوب]] است. در برخی کتب [[روایی]] و [[تاریخی]] مطاعنی از [[خلفا]] ذکر شده که شامل [[انتقاد]] از عملکرد و بیان نقطه‌ضعفهای آنان است. <ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۵۴۵.</ref>.


==مقدمه==
==مقدمه==
*[[علامه مجلسی]] در بحار الأنوار<ref>بحارالأنوار ج ۳۰ ص ۴۱۱ باب ۲۲</ref> بابی گشوده و مفصلا هفت نمونه از مطاعن ابو بکر را از کتب [[اهل سنت]] آورده است، مثل اینکه [[پیامبر]]، قرائت سورۀ برائت را ابتدا به [[ابوبکر]] سپرده بود، امّا از او گرفت و برعهدۀ [[امام علی|علی]]{{ع}} نهاد، یا تخلّف ابوبکر از حضور در سپاه اسامه، ماجرای فدک، فلته بودن [[بیعت]] با ابوبکر، ترک اجرای حدّ بر خالد بن ولید که مالک بن نویره را کشت و با همسرش در همان شب همبستر شد... و مفهوم و نتایج هریک از اینها و مباحثی که پیرامون آن وجود دارد. نیز باب دیگری در مطاعن عمر گشوده و نوزده طعن برای او برشمرده است،<ref>بحارالأنوار ج ۳۰، ص ۵۲۹، ادامۀ طعن‌ها در جلد ۳۱ است و مطاعن عثمان نیز در همان جلد (ص ۱۴۹ تا ۲۵۲) است.</ref> نیز بیست طعن برای عثمان ذکر کرده است. ابن ابی الحدید نیز در شرح [[نهج البلاغه]] پس از شرح مبسوط زندگینامۀ عمر، به ده مورد از طعن‌ها و انتقادهایی که به عمر وارد شده پرداخته و کوشیده تا از آنها جواب دهد و از عمر دفاع کند.<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱۲ ص ۱۹۵</ref> [[علامه امینی]] نیز در "الغدیر" در فصلی مبسوط با عنوان {{عربی|نوادر الأثر فی علم عمر}}<ref>الغدیر، ج ۵ ص ۸۳ تا ۳۲۵</ref>، صد مورد را نقل می‌کند که وی به احکام دین و سؤالاتی که از او شده جاهل بود و در برخی از اینها [[امام علی|علی]]{{ع}} به کمک او شتافت و عمر بارها گفت: {{عربی|لو لا علیّ لهلک عمر}} در کتاب "من حیاة الخلیفة عمر بن الخطاب"<ref>نگاشته عبدالرحمان احمد البکاری، الإرشاد للطباعة و النشر، بیروت – لندن</ref> نیز نمونه‌های فراوان از مطاعن عمر آمده است، نیز در "معالم المدرستین" از [[علامه عسکری]]، جلد دوم و "محجّة البیضاء" [[فیض کاشانی]]، ج ۱ ص ۲۳۶. این نمونه‌ها و موارد، شاهد بر آن است که آنان در حدّی نبوده‌اند که [[امامت]] مسلمین و [[خلافت]] [[پیامبر خاتم|رسول اللّه]]{{صل}} را برعهده بگیرند و باوجود [[امام علی|امیر المؤمنین]]{{ع}} که اعلم امّت و افضل از همه بود، با غصب [[خلافت]]، ظلمی بزرگ به [[اسلام]] و امّت محمّدی و بشریت انجام گرفت<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۵۴۵.</ref>
* [[علامه مجلسی]] در بحار الأنوار<ref>بحارالأنوار ج ۳۰ ص ۴۱۱ باب ۲۲</ref> بابی گشوده و مفصلا هفت نمونه از مطاعن [[ابو بکر]] را از کتب [[اهل سنت]] آورده است، مثل اینکه [[پیامبر]]، [[قرائت]] [[سورۀ برائت]] را ابتدا به [[ابوبکر]] سپرده بود، امّا از او گرفت و برعهدۀ [[امام علی|علی]]{{ع}} نهاد، یا تخلّف [[ابوبکر]] از حضور در [[سپاه اسامه]]، ماجرای [[فدک]]، [[فلته]] بودن [[بیعت]] با [[ابوبکر]]، ترک اجرای حدّ بر [[خالد بن ولید]] که [[مالک بن نویره]] را کشت و با همسرش در همان [[شب]] همبستر شد... و مفهوم و نتایج هریک از اینها و مباحثی که پیرامون آن وجود دارد. نیز باب دیگری در مطاعن [[عمر]] گشوده و نوزده [[طعن]] برای او برشمرده است،<ref>بحارالأنوار ج ۳۰، ص ۵۲۹، ادامۀ طعن‌ها در جلد ۳۱ است و مطاعن عثمان نیز در همان جلد (ص ۱۴۹ تا ۲۵۲) است.</ref> نیز بیست [[طعن]] برای [[عثمان]] ذکر کرده است. [[ابن ابی الحدید]] نیز در [[شرح نهج البلاغه]] پس از شرح مبسوط زندگینامۀ [[عمر]]، به ده مورد از طعن‌ها و انتقادهایی که به [[عمر]] وارد شده پرداخته و کوشیده تا از آنها جواب دهد و از [[عمر]] [[دفاع]] کند.<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱۲ ص ۱۹۵</ref> [[علامه امینی]] نیز در "[[الغدیر]]" در فصلی مبسوط با عنوان {{عربی|نوادر الأثر فی علم عمر}}<ref>الغدیر، ج ۵ ص ۸۳ تا ۳۲۵</ref>، [[صد]] مورد را [[نقل]] می‌کند که وی به [[احکام دین]] و سؤالاتی که از او شده [[جاهل]] بود و در برخی از اینها [[امام علی|علی]]{{ع}} به کمک او شتافت و [[عمر]] بارها گفت: {{عربی|لو لا علیّ لهلک عمر}} در [[کتاب ]]"من حیاة الخلیفة [[عمر بن الخطاب]]"<ref>نگاشته عبدالرحمان احمد البکاری، الإرشاد للطباعة و النشر، بیروت – لندن</ref> نیز نمونه‌های فراوان از مطاعن [[عمر]] آمده است، نیز در "معالم المدرستین" از [[علامه عسکری]]، جلد دوم و "محجّة البیضاء" [[فیض کاشانی]]، ج ۱ ص ۲۳۶. این نمونه‌ها و موارد، [[شاهد]] بر آن است که آنان در حدّی نبوده‌اند که [[امامت]] [[مسلمین]] و [[خلافت]] [[پیامبر خاتم|رسول اللّه]]{{صل}} را برعهده بگیرند و باوجود [[امام علی|امیر المؤمنین]]{{ع}} که [[اعلم امّت]] و [[افضل]] از همه بود، با [[غصب]] [[خلافت]]، ظلمی بزرگ به [[اسلام]] و [[امّت]] محمّدی و [[بشریت]] انجام گرفت<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۵۴۵.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۸ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۳۴

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل مطاعن (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مطاعن مطاعن از ریشۀ طعن (ضربه زدن با نیزه) است و معنای آن بیان عیوب اشخاص است.[۱] آنچه مایۀ ننگ و عیب در زندگی و رفتار و سخنان کسی است، مطاعن نامیده می‌شود. مثالب نیز تعبیر دیگری از این بیان عیوب است. در برخی کتب روایی و تاریخی مطاعنی از خلفا ذکر شده که شامل انتقاد از عملکرد و بیان نقطه‌ضعفهای آنان است. [۲].

مقدمه

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. مجمع البحرین، واژۀ طعن
  2. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۵۴۵.
  3. بحارالأنوار ج ۳۰ ص ۴۱۱ باب ۲۲
  4. بحارالأنوار ج ۳۰، ص ۵۲۹، ادامۀ طعن‌ها در جلد ۳۱ است و مطاعن عثمان نیز در همان جلد (ص ۱۴۹ تا ۲۵۲) است.
  5. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱۲ ص ۱۹۵
  6. الغدیر، ج ۵ ص ۸۳ تا ۳۲۵
  7. نگاشته عبدالرحمان احمد البکاری، الإرشاد للطباعة و النشر، بیروت – لندن
  8. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۵۴۵.