ام‌کلثوم دختر پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - '{{یادآوری پانویس}} {{پانویس2}}' به '{{پانویس}}')
خط ۲۳: خط ۲۳:
*در مقابل قول مشهوری که [[رقیه]] و [[ام‌کلثوم]]، [[همسران]] [[عثمان بن عفان]]، را دختران [[رسول خدا]]{{صل}} معرفی کرده‌اند، برخی از مؤرخان و نسب‌شناسان نیز بر این عقیده‌اند که [[رقیه]] و [[ام‌کلثوم]]، [[دختران پیامبر]]{{صل}} نیستند؛ بلکه ربیبه‌های ایشان‌اند. گفته‌اند: [[رقیه]] دختر [[هاله خواهر خدیجه]]{{س}} بود که بعد از [[مرگ]] [[پدر]] و مادرش، [[خدیجه]]{{س}} او را نزد خود آورد و [[سرپرستی]] آنها را به عهده [[خدا]] گرفت. [[رقیه]] و [[ام‌کلثوم]]ی که مؤرخان و نسب‌شناسان از آنان به عنوان [[رسول خدا]]{{صل}} یاد کرده‌اند غیر از واقعه و کلثومی بوده‌اند که به [[ازدواج]] [[عثمان]] در آمدند<ref>جعفر مرتضی العاملی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم{{صل}}، ج۲، ص۱۲۶-۱۲۹.</ref><ref>[[حبیب محمدزاده|محمدزاده،حبیب]]، [[رقیه و [[ام‌کلثوم]] (مقاله)|رقیه و [[ام‌کلثوم]]]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۹.</ref>.
*در مقابل قول مشهوری که [[رقیه]] و [[ام‌کلثوم]]، [[همسران]] [[عثمان بن عفان]]، را دختران [[رسول خدا]]{{صل}} معرفی کرده‌اند، برخی از مؤرخان و نسب‌شناسان نیز بر این عقیده‌اند که [[رقیه]] و [[ام‌کلثوم]]، [[دختران پیامبر]]{{صل}} نیستند؛ بلکه ربیبه‌های ایشان‌اند. گفته‌اند: [[رقیه]] دختر [[هاله خواهر خدیجه]]{{س}} بود که بعد از [[مرگ]] [[پدر]] و مادرش، [[خدیجه]]{{س}} او را نزد خود آورد و [[سرپرستی]] آنها را به عهده [[خدا]] گرفت. [[رقیه]] و [[ام‌کلثوم]]ی که مؤرخان و نسب‌شناسان از آنان به عنوان [[رسول خدا]]{{صل}} یاد کرده‌اند غیر از واقعه و کلثومی بوده‌اند که به [[ازدواج]] [[عثمان]] در آمدند<ref>جعفر مرتضی العاملی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم{{صل}}، ج۲، ص۱۲۶-۱۲۹.</ref><ref>[[حبیب محمدزاده|محمدزاده،حبیب]]، [[رقیه و [[ام‌کلثوم]] (مقاله)|رقیه و [[ام‌کلثوم]]]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۹.</ref>.


==ام‌کلثوم در دایرة المعارف صحابه پیامبر ج۲==
==[[ازدواج]] [[ام‌کلثوم]]==
[[ام کلثوم]] را [[عتیبه]] پسر دیگر [[ابولهب]] تزویج کرد، چون [[پیامبر]]{{صل}} [[مبعوث]] شد و [[خداوند]] [[سوره مسد]] {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ  تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ}} <ref>به نام خداوند بخشنده بخشاینده توش و توان ابو لهب  تباه و او نابود باد. دارایی و دستاوردش به او سودی نبخشید.زودا که در آتشی زبانه‌دار درآید.و (نیز) همسرش در حالی که هیزم‌کش (دوزخ) است،ریسمانی از پوست تافته درخت خرما بر گردن اوست؛ سوره مسد، آیه: ۱-۵.</ref>. ابولهب به پسرانش گفت: اگر [[دختران]] [[محمد]] را [[طلاق]] ندهید همواره با شما [[قهر]] خواهم بود و [[عتبه]] و عتیبه بدون اینکه با [[دختران پیامبر]] نزدیکی کرده باشند آنها را طلاق دادند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۹-۳۰؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۳۹-۱۸۴۰؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۶، ص۳۸۴.</ref>.
ام کلثوم همواره در [[مکه]] و همراه [[پدر]] بزرگوارش بود و پس از [[مسلمان]] شدن مادرش [[خدیجه]] او هم مسلمان شد و [[رسول خدا]]{{صل}} هنگامی که از زن‌ها [[بیعت]] می‌گرفت از او و خواهرانش نیز بیعت گرفت. هنگامی که پیامبر{{صل}} به [[مدینه]] [[هجرت]] فرمود، ام کلثوم هم همراه دیگر کسانی که تحت تکفل پیامبر{{صل}} بودند به مدینه هجرت کرد و چون [[رقیه دختر رسول خدا]]{{صل}} درگذشت، سه ماه بعد از [[وفات]] [[رقیه]]<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۳۰-۳۱.</ref> [[عثمان]] با ام کلثوم که دوشیزه بود ازدواج نمود. [[مراسم]] [[عقد]] در ماه [[ربیع الاول]] [[سال سوم هجری]] بود و در ماه [[جمادی الثانی]] همان سال به [[خانه]] عثمان برده شد و از او بچه‌ای به [[دنیا]] نیاورد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۴۹۱.</ref>. <ref>[[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا (مقاله)|مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۴۵.</ref>
==وفات ام کلثوم==
[[امام صادق]] فرمود: وقتی [[عثمان بن عفان]] عموی خود [[مغیرة بن ابی العاص]] که پیامبر{{صل}} [[خون]] وی را هدر اعلام فرموده بود، را [[پناه]] داد به ام کلثوم [[دختر رسول خدا]]{{صل}} گفت: پدرت را از این ماجرا با خبر نکن. سپس عمویش را در جا لباسی مخفی نمود. [[پیامبر]]{{صل}} از [[طریق وحی]] از مکان [[مغیره]] [[آگاه]] شد و به [[علی]]{{ع}} فرمود: شمشیرت را بردار و به [[خانه]] دختر پسر عمویت برو اگر به مغیره [[دست]] یافتی او را به [[قتل]] برسان. علی{{ع}} مغیره را پیدا نکرد و به سوی پیامبر{{صل}} بازگشت و عرض کرد یا [[رسول‌الله]] وی را نیافتم. پیامبر{{صل}} فرمود: به من [[وحی]] رسید که او در جا لباسی است. [[عثمان]] نزد پیامبر{{صل}} آمد و از پیامبر [[امان]] خواست و پیامبر{{صل}} امان نداد تا اینکه عثمان سه بار آمد و خیلی [[اصرار]] نمود. در مرتبه چهارم پیامبر{{صل}} سر خود را بلند کرد و فرمود: اگر بعد از سه [[روز]] وی را بیابم به قتل می‌رسانم. عثمان سه روز از مغیره [[پذیرایی]] کرد و در روز چهارم او را [[تجهیز]] نمود و بیرون فرستاد. مغیره در اطراف [[مدینه]] زیر سایه درختی برای استراحت نشسته بود که به پیامبر{{صل}} وحی رسید و از مکان مغیره خبر داد. پیامبر{{صل}} به علی{{ع}} [[دستور]] داد تا با [[عمار]] و یک نفر دیگر به سراغ [[مغیرة]] بن [[ابی العاص]] برود و او را زیر فلان درخت به قتل برساند. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} آمدند و مغیره را کشتند. عثمان [[ام کلثوم]] [[دختر رسول خدا]]{{صل}} را کتک زد و گفت: تو پدرت را آگاه ساختی. ام کلثوم کسی را پیش پیامبر{{صل}} فرستاد و از شوهرش [[شکایت]] کرد. پیامبر{{صل}} نیز به دخترش [[پیام]] فرستاد که حیای خود را [[حفظ]] کن. ام کلثوم چند بار شکایت خود را تکرار کرد تا اینکه در مرتبه چهارم پیامبر{{صل}} به علی{{ع}} دستور داد و فرمود: [[شمشیر]] بردار و به خانه ام کلثوم برو و او را با خود بیاور و اگر کسی مانع کارت شد با شمشیر قطعه قطعه‌اش کن. سپس خود پیامبر{{صل}} به در خانه عثمان آمد و علی{{ع}} ام کلثوم را بیرون آورد. وقتی پدرش را دید صدای گریه‌اش بلند شد و [[رسول خدا]]{{صل}} محزون شد و [[گریه]] نمود و دخترش را در [[روز]] یکشنبه به خانه‌اش برد و آثار کتک را در [[بدن]] [[ام کلثوم]] [[مشاهده]] نمود. [[عثمان]] شب‌ها را با کنیزش به سر برد و [[دختر رسول خدا]]{{صل}} روز چهارشنبه از [[دنیا]] رفت. [[فاطمه]]{{س}} و [[زنان]] [[مؤمنین]] به [[دستور]] رسول خدا{{صل}} در [[تشییع جنازه]] وی شرکت کردند و عثمان نیز به تشییع جنازه آمد. [[پیامبر]]{{صل}} تا عثمان را دید، فرمود: هر کس [[شب]] گذشته با همسرش یا با کنیزش نزدیکی کرده دنبال جنازه نیاید. پیامبر{{صل}} سه بار این حرف را تکرار کرد ولی عثمان برنگشت. پیامبر{{صل}} در مرتبه چهارم فرمود: اگر برنگردد نامش را می‌گویم. عثمان [[دست]] روی شکم خود گذاشت و به [[عبد]] خود [[تکیه]] نمود و گفت: یا [[رسول‌الله]] من شکم درد دارم اگر [[اذن]] [[بدهی]] من برگردم. فرمود برگرد. پیامبر{{صل}} به همراه فاطمه{{س}} و زنان مؤمنین و [[مهاجرین]] بر جنازه دخترش [[نماز]] خواند<ref>فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۵۱-۲۵۳.</ref>. ام کلثوم در [[سال نهم هجرت]] از دنیا رفت<ref>تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة بن خیاط، ص۴۵.</ref>. و زنان [[انصار]] از جمله ام عطیه و لیلی بنت قانف الثقفیه او را [[غسل]] دادند. [[علی]]{{ع}} با [[فضل بن عباس]] و [[اسامة بن زید]] وارد [[قبر]] شده و او را به [[خاک]] سپردند<ref>الذریة الطاهرة النبویه، دولابی، ص۸۸.</ref>.<ref>[[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا (مقاله)|مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۴۵-۲۴۶.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۱۸ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۶:۱۰

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث ام‌کلثوم دختر پیامبر خاتم است. "ام‌کلثوم دختر پیامبر خاتم" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ام‌کلثوم دختر پیامبر خاتم (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

عاقبت کار عتیبه

ازدواج عثمان با ام‌کلثوم


ام‌کلثوم در دایرة المعارف صحابه پیامبر ج۲

ازدواج ام‌کلثوم

ام کلثوم را عتیبه پسر دیگر ابولهب تزویج کرد، چون پیامبر(ص) مبعوث شد و خداوند سوره مسد ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ [۱۲]. ابولهب به پسرانش گفت: اگر دختران محمد را طلاق ندهید همواره با شما قهر خواهم بود و عتبه و عتیبه بدون اینکه با دختران پیامبر نزدیکی کرده باشند آنها را طلاق دادند[۱۳].

ام کلثوم همواره در مکه و همراه پدر بزرگوارش بود و پس از مسلمان شدن مادرش خدیجه او هم مسلمان شد و رسول خدا(ص) هنگامی که از زن‌ها بیعت می‌گرفت از او و خواهرانش نیز بیعت گرفت. هنگامی که پیامبر(ص) به مدینه هجرت فرمود، ام کلثوم هم همراه دیگر کسانی که تحت تکفل پیامبر(ص) بودند به مدینه هجرت کرد و چون رقیه دختر رسول خدا(ص) درگذشت، سه ماه بعد از وفات رقیه[۱۴] عثمان با ام کلثوم که دوشیزه بود ازدواج نمود. مراسم عقد در ماه ربیع الاول سال سوم هجری بود و در ماه جمادی الثانی همان سال به خانه عثمان برده شد و از او بچه‌ای به دنیا نیاورد[۱۵]. [۱۶]

وفات ام کلثوم

امام صادق فرمود: وقتی عثمان بن عفان عموی خود مغیرة بن ابی العاص که پیامبر(ص) خون وی را هدر اعلام فرموده بود، را پناه داد به ام کلثوم دختر رسول خدا(ص) گفت: پدرت را از این ماجرا با خبر نکن. سپس عمویش را در جا لباسی مخفی نمود. پیامبر(ص) از طریق وحی از مکان مغیره آگاه شد و به علی(ع) فرمود: شمشیرت را بردار و به خانه دختر پسر عمویت برو اگر به مغیره دست یافتی او را به قتل برسان. علی(ع) مغیره را پیدا نکرد و به سوی پیامبر(ص) بازگشت و عرض کرد یا رسول‌الله وی را نیافتم. پیامبر(ص) فرمود: به من وحی رسید که او در جا لباسی است. عثمان نزد پیامبر(ص) آمد و از پیامبر امان خواست و پیامبر(ص) امان نداد تا اینکه عثمان سه بار آمد و خیلی اصرار نمود. در مرتبه چهارم پیامبر(ص) سر خود را بلند کرد و فرمود: اگر بعد از سه روز وی را بیابم به قتل می‌رسانم. عثمان سه روز از مغیره پذیرایی کرد و در روز چهارم او را تجهیز نمود و بیرون فرستاد. مغیره در اطراف مدینه زیر سایه درختی برای استراحت نشسته بود که به پیامبر(ص) وحی رسید و از مکان مغیره خبر داد. پیامبر(ص) به علی(ع) دستور داد تا با عمار و یک نفر دیگر به سراغ مغیرة بن ابی العاص برود و او را زیر فلان درخت به قتل برساند. امیرالمؤمنین(ع) آمدند و مغیره را کشتند. عثمان ام کلثوم دختر رسول خدا(ص) را کتک زد و گفت: تو پدرت را آگاه ساختی. ام کلثوم کسی را پیش پیامبر(ص) فرستاد و از شوهرش شکایت کرد. پیامبر(ص) نیز به دخترش پیام فرستاد که حیای خود را حفظ کن. ام کلثوم چند بار شکایت خود را تکرار کرد تا اینکه در مرتبه چهارم پیامبر(ص) به علی(ع) دستور داد و فرمود: شمشیر بردار و به خانه ام کلثوم برو و او را با خود بیاور و اگر کسی مانع کارت شد با شمشیر قطعه قطعه‌اش کن. سپس خود پیامبر(ص) به در خانه عثمان آمد و علی(ع) ام کلثوم را بیرون آورد. وقتی پدرش را دید صدای گریه‌اش بلند شد و رسول خدا(ص) محزون شد و گریه نمود و دخترش را در روز یکشنبه به خانه‌اش برد و آثار کتک را در بدن ام کلثوم مشاهده نمود. عثمان شب‌ها را با کنیزش به سر برد و دختر رسول خدا(ص) روز چهارشنبه از دنیا رفت. فاطمه(س) و زنان مؤمنین به دستور رسول خدا(ص) در تشییع جنازه وی شرکت کردند و عثمان نیز به تشییع جنازه آمد. پیامبر(ص) تا عثمان را دید، فرمود: هر کس شب گذشته با همسرش یا با کنیزش نزدیکی کرده دنبال جنازه نیاید. پیامبر(ص) سه بار این حرف را تکرار کرد ولی عثمان برنگشت. پیامبر(ص) در مرتبه چهارم فرمود: اگر برنگردد نامش را می‌گویم. عثمان دست روی شکم خود گذاشت و به عبد خود تکیه نمود و گفت: یا رسول‌الله من شکم درد دارم اگر اذن بدهی من برگردم. فرمود برگرد. پیامبر(ص) به همراه فاطمه(س) و زنان مؤمنین و مهاجرین بر جنازه دخترش نماز خواند[۱۷]. ام کلثوم در سال نهم هجرت از دنیا رفت[۱۸]. و زنان انصار از جمله ام عطیه و لیلی بنت قانف الثقفیه او را غسل دادند. علی(ع) با فضل بن عباس و اسامة بن زید وارد قبر شده و او را به خاک سپردند[۱۹].[۲۰]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. محمدزاده،حبیب، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۸۶.
  2. احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۱.
  3. ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۳۹.
  4. محمدزاده،حبیب، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۸۸.
  5. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۱؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۹۵۲.
  6. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۱.
  7. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۱؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۹۵۲.
  8. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۹۵۲-۱۹۵۳.
  9. محمدزاده،حبیب، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۸۸-۳۸۹.
  10. جعفر مرتضی العاملی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ص)، ج۲، ص۱۲۶-۱۲۹.
  11. محمدزاده،حبیب، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۸۹.
  12. به نام خداوند بخشنده بخشاینده توش و توان ابو لهب تباه و او نابود باد. دارایی و دستاوردش به او سودی نبخشید.زودا که در آتشی زبانه‌دار درآید.و (نیز) همسرش در حالی که هیزم‌کش (دوزخ) است،ریسمانی از پوست تافته درخت خرما بر گردن اوست؛ سوره مسد، آیه: ۱-۵.
  13. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۹-۳۰؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۳۹-۱۸۴۰؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۶، ص۳۸۴.
  14. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۳۰-۳۱.
  15. تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۴۹۱.
  16. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۴۵.
  17. فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۵۱-۲۵۳.
  18. تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة بن خیاط، ص۴۵.
  19. الذریة الطاهرة النبویه، دولابی، ص۸۸.
  20. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۴۵-۲۴۶.