امی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹: خط ۹:
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
==مفهوم‌شناسی==
*برای "[[امی]]" دو تعریف آمده است:
برای امی دو تعریف شده است:
#درس ناخوانده و خط نانوشته<ref>کاشف الغطا بر این نکته تأکید دارد که مراد از امی بودن این نیست که پیامبر{{صل}} نمی‌توانست بخواند و بنویسد و بلکه نمی‌خواند و نمی‌نوشت، که به این معنا قرآن کریم در سوره عنکبوت آیه ۴۸ اشاره کرده است. (کاشف الغطاء، پرسش و پاسخ، ص۱۰ - ۹).</ref>. اکثر محققان طرفدار این نظرند و آن را ترجیح می‌‌دهند<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۴۱.</ref>.
#درس ناخوانده و خط نانوشته<ref>کاشف الغطا بر این نکته تأکید دارد که مراد از امی بودن این نیست که پیامبر{{صل}} نمی‌توانست بخواند و بنویسد و بلکه نمی‌خواند و نمی‌نوشت که به این معنا قرآن کریم در سوره عنکبوت آیه ۴۸ اشاره کرده است. (کاشف الغطاء، پرسش و پاسخ، ص۱۰ - ۹).</ref>: اکثر محققان طرفدار این نظرند و آنرا ترجیح می‌‌دهند<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۴۱.</ref>. طرفداران این نظر گفته‌اند این کلمه منسوب به اُمّ است، که به معنی [[مادر]] است. اُمّی یعنی کسی که به حالت مادرزادی از لحاظ اطلاع بر خطوط و نوشته‌ها و معلومات بشری باقی مانده است و یا منسوب به اُمّت است، یعنی کسی که به [[عادت]] اکثریّت [[مردم]] است، زیرا اکثریّت [[توده]]، خطّ و [[نوشتن]] نمی‌دانستند<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۴۶.</ref>.
#اهل ام‌القری. طرفداران این نظر، این کلمه را منسوب به ام‌القری ([[مکه]]) دانسته‌اند. تعریف دوم به [[دلایل]] [[قاطع]] و [[مسلم]] مردود است؛ قطعاً [[رسول خدا]]{{صل}} از آن جهت [[امی]] خوانده شده که درس ناخوانده و خط نانوشته بوده است<ref>به نظر ابن خلدون امی بودن پیامبر اکرم{{صل}} ضعف به حساب نمی‌آید بلکه از آنجا که خواندن و نوشتن از امور اعتباری و نسبی است، برای پیامبر کمال است. همان‌گونه که عدم سرودن شعر برای او به تصریح قرآن نقص نیست، بلکه جایگاه او بالاتر از سرودن شعر است: {{متن قرآن|وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِينٌ}} [و به او  شعر نیاموختیم و در خور او (نیز) نیست، این (کتاب) جز پند و قرآنی روشن نیست» سوره یس، آیه ۶۹.</ref>. از خود [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} [[روایت]] شده است: "ما قومی [[امی]] هستیم که نه می‌خوانیم و نه می‌نویسیم"<ref>{{متن حدیث|نَحْنُ أُمَّةٌ أُمِّيَّةٌ لَا نَقْرَأُ وَ لَا نَكْتُبُ}}؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج۱۶، ص۱۱۹.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۴۲.</ref>.
#اهل ام‌القری: طرفداران این نظر، این کلمه را منسوب به ام‌القری ([[مکه]]) دانسته‌اند. در [[سوره انعام]] از [[مکّه]] به امّ‌القری تعبیر شده است: {{متن قرآن|وَلِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا}}<ref>«و تا (مردم) «مادر شهر» (مکّه) و مردم پیرامون آن را بیم دهی» سوره انعام، آیه ۹۲.</ref>. تعریف دوم به [[دلایل]] [[قاطع]] و [[مسلم]] مردود است؛ قطعاً [[رسول خدا]]{{صل}} از آن جهت [[امی]] خوانده شده که درس ناخوانده و خط نانوشته بوده است<ref>به نظر ابن خلدون امی بودن پیامبر اکرم{{صل}} ضعف به حساب نمی‌آید بلکه از آنجا که خواندن و نوشتن از امور اعتباری و نسبی است، برای پیامبر کمال است. همان‌گونه که عدم سرودن شعر برای او به تصریح قرآن نقص نیست، بلکه جایگاه او بالاتر از سرودن شعر است: {{متن قرآن|وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِينٌ}} و به او  شعر نیاموختیم و در خور او (نیز) نیست، این (کتاب) جز پند و قرآنی روشن نیست» سوره یس، آیه ۶۹.</ref>. در چندین [[حدیث]] از [[احادیث شیعه]] این احتمال [[تأیید]] شده است، از خود [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} [[روایت]] شده است: "ما قومی [[امی]] هستیم که نه می‌خوانیم و نه می‌نویسیم"<ref>{{متن حدیث|نَحْنُ أُمَّةٌ أُمِّيَّةٌ لَا نَقْرَأُ وَ لَا نَكْتُبُ}}؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج۱۶، ص۱۱۹.</ref>.<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۴۲.</ref> هرچند خود این [[حدیث‌ها]] معتبر شناخته نشده است و گفته شده ریشه [[اسرائیلی]] دارد. این احتمال براساس برخی از ادلّه رد شده است، مانند:
*در دوره [[رسالت]]، از دو نکته "[[نوشتن]]" و "[[خواندن]]" باید مورد مطالعه قرار گیرد. آنچه قطعی و [[مسلم]] و [[مورد اتفاق]] علمای [[مسلمین]] و غیر آنهاست، اینکه ایشان قبل از [[رسالت]]، با [[خواندن و نوشتن]] کمترین آشنایی نداشته‌اند<ref>البته نظر علمای مسلمین با یک تفصیل خاص این است که اکثر قریب به اتفاق علمای شیعه بر این باورند که رسول خدا{{صل}} قبل از بعثت نه چیزی نوشته و نه خوانده است. دراین‌باره شیخ طوسی در دو کتاب المبسوط و التبیان با تعبیر «مذهب علمائنا کافه» ادعای اجماع می‌‌کند. در میان اهل سنت با التزام کلی به همین عقیده، به دو گروه تقسیم شدند. عده‌ای بر این باورند که پیامبر{{صل}} قبل از بعثت چنین توانایی را نداشته است؛ ولی عده‌ای دیگر معتقدند چنین توانایی را داشته است؛ ولی خداوند اجازه نداده است او چیزی بنویسد. (مرتضوی، «امی بودن پیامبر»، اندیشه نوین دینی، ش۹، ص۸۳)</ref>. در دوره [[رسالت]] نیز آنچه [[مسلم]] است، ننوشتن ایشان است؛ ولی نخواندنشان آن اندازه مسلّم نیست. [[علمای اسلامی]] چه [[شیعه]] و چه [[سنی]] در این جهت [[وحدت]] نظر ندارند<ref>مطهری، پیامبر امی، ص۲۰ - ۱۴ و ۴۷ - ۴۰.</ref>. هر چند برخی [[مستشرقان]] در صدد اثبات [[خواندن و نوشتن]] [[پیامبر]]{{صل}} جهت تشکیک در [[رسالت]] و غیر بشری بودن [[قرآن]] هستند<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۴۲.</ref>.
##کلمه ام‌ّالقری اسم خاص نیست و بر مکّه به عنوان یک صفت عام نه یک اسم خاص اطلاق شده است. ام‌ّالقری یعنی مرکز قریه‌ها. هر نقطه‌ای که مرکز قریه‌هایی باشد ام‌ّالقری خوانده می‌شود. از آیه دیگر از [[قرآن]] که در [[سوره قصص]] آیه ۵۹ آمده معلوم می‌شود این کلمه عنوان وصفی دارد نه اسمی: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولًا}}<ref>«و پروردگارت شهرها را نابود نمی‌کند تا آن (گاه) که در دل آنها پیامبری برانگیزد» سوره قصص، آیه ۵۹.</ref>. لذا در [[زبان قرآن]] هر نقطه‌ای که مرکز یک منطقه باشد ام‌ّالقرای آن منطقه است.  
*در میان [[اهل سنت]]، دیدگاه غالب، همان ننوشتن [[پیامبر]]{{صل}} بعد از [[بعثت]] است. البته تنها یک [[روایت]] برخلاف این دیدگاه در [[صحیح بخاری]] آمده است. علمای [[اهل سنت]] همواره در صدد توجیه این [[روایت]] برآمده‌اند؛ هرچند از نگاه [[اندیشمندان]] [[شیعه]] این [[روایت]] از جهات مختلف مخدوش است.
##دلیل دیگر اینکه این کلمه در قرآن به کسانی اطلاق شده است که مکّی نبوده‌اند. در [[سوره آل عمران]] آیه ۲۰ می‌فرماید: {{متن قرآن|وَقُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ}}<ref>«بگو: من روی تسلیم به خداوند آورده‌ام و (نیز) هر کس از من پیروی کرده است (چنین است) و به اهل کتاب و درس ناخواندگان (مشرک) بگو: آیا اسلام می‌آورید؟» سوره آل عمران، آیه ۲۰.</ref> معلوم می‌شود در عرف آن [[روز]] و در [[زمان]] قرآن به همه [[اعرابی]] که پیرو یک [[کتاب آسمانی]] نبودند اُمییّن گفته می‌شده است. بالاتر اینکه این کلمه حتّی به [[عوام]] [[یهود]] که سواد و معلوماتی نداشتند با اینکه [[اهل کتاب]] شمرده می‌شدند نیز اطلاق شده است، چنان‌که در [[سوره بقره]] آیه ۷۸ می‌فرماید: {{متن قرآن|وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلَّا أَمَانِيَّ}}<ref>«و برخی از آنان بی‌سوادانی هستند که از کتاب آسمانی (تورات) جز خیال‌های خام چیزی نمی‌دانند» سوره بقره، آیه ۷۸.</ref>. بعضی از [[فرزندان]] [[اسرائیل]] [[امّی]] هستند، از کتاب خود اطّلاعی ندارند مگر یک [[سلسله]] خیالات و اوهام. [[بدیهی]] است یهودیانی که [[قرآن]] آنان را امّی خوانده است، [[اهل]] [[مکّه]] نبوده‌اند؛ غالباً ساکن [[مدینه]] و اطراف مدینه بوده‌اند.
*دیدگاه علمای [[شیعه]] دراین‌باره مختلف است. عده‌ای مانند [[شیخ طوسی]] بر این باورند که [[حضرت]] [[توانایی]] [[خواندن و نوشتن]] را داشته است و کسانی مانند [[علامه مجلسی]] معتقدند که [[حضرت]] این [[توانایی]] را داشته‌اند، ولی به خاطر [[مصلحت]] نمی‌نوشته‌اند<ref>مرتضوی، «امی بودن پیامبر»، اندیشه نوین دینی، ش۹، ص۸۸ - ۸۴.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۴۲.</ref>.
##دلیل سوم اینکه اگر کلمه‌ای منسوب به امّ‌القری باشد طبق قاعده ادبی باید به جای امّی، قروی گفته شود؛ زیرا طبق قاعده باب نسبت در [[علم]] صرف، در نسبت به مضافٌ‌الیه، خاصّه آنجا که مضاف، کلمه [[اب]] یا ام یا این یا بنت باشد به مضاف‌الیه نسبت داده می‌شود نه به مضاف؛ چنانکه در نسبت به [[ابوطالب]]، ابوحنفیه، [[بنی‌تمیم]]، طالبی، [[حنفی]]، تمیمی گفته می‌شود<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۴۶.</ref>.
*براساس آخرین کتابی که از علمای [[اهل سنت]] در [[مدینه]] دراین‌باره تدوین شده است، [[پیامبر خدا]]{{صل}} قبل و بعد از [[بعثت]] نه می‌‌خواند و نه می‌نوشت و [[توانایی]] بر آن را نیز نداشت<ref>بنگرید به: عزّامی، درس ناخواندگی پیامبر{{صل}}.</ref>. داستانی در [[تاریخ]] [[طبری]] نیز این نظر را تأیید می‌‌کند، اینکه [[پیامبر]]{{صل}} در هنگام تنظیم قراردادی با یکی از [[قبایل]]، زمانی که متوجه شد آنها از جمله شروط [[اسلام آوردن]] خود را [[آزادی]] رباخواری قرار داده‌اند، [[حضرت]] از یکی از اطرافیان خواست تا دست آن [[حضرت]] را بر واژه [[ربا]] بگذارد آنگاه [[حضرت]] آن کلمه را از متن موافقت‌نامه [[پاک]] کرد<ref>طبری، تاریخ طبری، ج۳، حوادث سال نهم.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۴۳.</ref>.


==امی در فرهنگ مطهر==
احتمال سومی هم درباره معنای امی داده شده است که عبارت است از: [[مشرکین]] [[عرب]] که تابع [[کتاب آسمانی]] نبودند: این نظریه نیز از قدیم‌الایّام میان [[مفسران]] وجود داشته است. در [[مجمع‌البیان]] ذیل [[آیه]] ۲۰ [[سوره آل عمران]] که {{متن قرآن|الْأُمِّيِّينَ}} در مقابل [[اهل کتاب]] قرار گرفته است {{متن قرآن|وَقُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ}}، این نظر را به [[صحابی]] و [[مفسر]] بزرگ [[عبدالله بن عباس]] نسبت می‌دهد و در ذیل آیه ۷۸ از [[سوره بقره]] از [[ابوعبیده]] [[نقل]] می‌کند و از ذیل آیه ۷۵ آل‌عمران بر می‌آید خود [[طبرسی]] همین معنی را در مفهوم آن آیه [[انتخاب]] کرده است. [[زمخشری]] در کشاف نیز این آیه و آیه ۷۵ [[آل عمران]] را همین طور [[تفسیر]] کرده است. فخررازی این احتمال را ذیل آیه ۷۸ بقره و آیه ۲۰ آل‌عمران نقل می‌کند.
اُمّی یعنی درس ناخوانده و [[مکتب]] نرفته و استاد ندیده<ref>خاتمیت، ص۲۴.</ref>.
[[مفسّران]] [[اسلامی]] کلمه [[امّی]] را سه [[جور]] [[تفسیر]] کرده‌اند:
#درس ناخوانده و ناآشنا به خط و نوشته: اکثریّت طرفدار این نظرند و یا لااقل این نظر را ترجیح می‌دهند. طرفداران این نظر گفته‌اند این کلمه منسوب به اُمّ است، که به معنی [[مادر]] است. اُمّی یعنی کسی که به حالت مادرزادی از لحاظ اطلاع بر خطوط و نوشته‌ها و معلومات بشری باقی مانده است؛ و یا منسوب به اُمّت است، یعنی کسی که به [[عادت]] اکثریّت [[مردم]] است، زیرا اکثریّت [[توده]]، خطّ و [[نوشتن]] نمی‌دانستند و عدّه کمی می‌دانستند، همچنان‌که عامی نیز یعنی کسی که مانند عامّه مردم است و [[جاهل]] است. بعضی گفته‌اند یکی از معانی کلمه اُمّت [[خلقت]] است و امّی یعنی کسی که بر خلقت و حالت اوّلیّه که [[بی‌سوادی]] است باقی است و به شعری از اَعشی استناد شده است، و به هر حال، چه مشتق از امّ باشد و چه از [[امّت]]، و امّت به هر معنی باشد، معنی این کلمه درس ناخوانده است.
#[[اهل]] امّ‌القری. طرفداران این نظر این کلمه را منسوب به امّ‌القری یعنی [[مکّه]] دانسته‌اند. در [[سوره انعام]] [[آیه]] ۹۲ از [[مکّه]] به امّ‌القری تعبیر شده است: {{متن قرآن|وَلِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا}}<ref>«و تا (مردم) «مادر شهر» (مکّه) و مردم پیرامون آن را بیم دهی» سوره انعام، آیه ۹۲.</ref>. این احتمال نیز از قدیم‌الایّام در کتب [[تفسیر]] آمده است و در چندین [[حدیث]] از [[احادیث شیعه]] این احتمال [[تأیید]] شده است هرچند خود این [[حدیث‌ها]] معتبر شناخته نشده است و گفته شده ریشه [[اسرائیلی]] دارد. این احتمال به ادلّه‌ای رد شده است. یکی اینکه کلمه ام‌ّالقری اسم خاص نیست و بر مکّه به عنوان یک صفت عام نه یک اسم خاص اطلاق شده است. ام‌ّالقری یعنی مرکز قریه‌ها. هر نقطه‌ای که مرکز قریه‌هایی باشد ام‌ّالقری خوانده می‌شود. از آیه دیگر از [[قرآن]] که در [[سوره قصص]] آیه ۵۹ آمده است معلوم می‌شود که این کلمه عنوان وصفی دارد نه اسمی: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولًا}}<ref>«و پروردگارت شهرها را نابود نمی‌کند تا آن (گاه) که در دل آنها پیامبری برانگیزد» سوره قصص، آیه ۵۹.</ref>. معلوم می‌شود در [[زبان قرآن]] هر نقطه‌ای که مرکز یک منطقه باشد ام‌ّالقرای آن منطقه است. دیگر اینکه این کلمه در قرآن به کسانی اطلاق شده است که مکّی نبوده‌اند. در [[سوره آل عمران]] آیه ۲۰ می‌فرماید: {{متن قرآن|وَقُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ}}<ref>«بگو: من روی تسلیم به خداوند آورده‌ام و (نیز) هر کس از من پیروی کرده است (چنین است) و به اهل کتاب و درس ناخواندگان (مشرک) بگو: آیا اسلام می‌آورید؟» سوره آل عمران، آیه ۲۰.</ref> پس معلوم می‌شود در عرف آن [[روز]] و در [[زمان]] قرآن به همه [[اعرابی]] که پیرو یک [[کتاب آسمانی]] نبودند اُمییّن گفته می‌شده است. بالاتر اینکه این کلمه حتّی به [[عوام]] [[یهود]] که سواد و معلوماتی نداشتند با اینکه [[اهل کتاب]] شمرده می‌شدند نیز اطلاق شده است، چنان‌که در [[سوره بقره]] آیه ۷۸ می‌فرماید: {{متن قرآن|وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلَّا أَمَانِيَّ}}<ref>«و برخی از آنان بی‌سوادانی هستند که از کتاب آسمانی (تورات) جز خیال‌های خام چیزی نمی‌دانند» سوره بقره، آیه ۷۸.</ref>. بعضی از [[فرزندان]] [[اسرائیل]] [[امّی]] هستند، از کتاب خود اطّلاعی ندارند مگر یک [[سلسله]] خیالات و اوهام. [[بدیهی]] است یهودیانی که [[قرآن]] آنان را امّی خوانده است، [[اهل]] [[مکّه]] نبوده‌اند؛ غالباً ساکن [[مدینه]] و اطراف مدینه بوده‌اند. سوم اینکه اگر کلمه‌ای منسوب به امّ‌القری باشد طبق قاعده ادبی باید به جای امّی، قروی گفته شود؛ زیرا طبق قاعده باب نسبت در [[علم]] صرف، در نسبت به مضافٌ‌الیه، خاصّه آنجا که مضاف، کلمه [[اب]] یا ام یا این یا بنت باشد به مضاف‌الیه نسبت داده می‌شود نه به مضاف؛ چنانکه در نسبت به [[ابوطالب]]، ابوحنفیه، [[بنی‌تمیم]]، طالبی، [[حنفی]]، تمیمی گفته می‌شود.
#[[مشرکین]] [[عرب]] که تابع [[کتاب آسمانی]] نبودند. این نظریه نیز از قدیم‌الایّام میان [[مفسران]] وجود داشته است. در [[مجمع‌البیان]] ذیل [[آیه]] ۲۰ [[سوره آل عمران]] که {{متن قرآن|الْأُمِّيِّينَ}} در مقابل [[اهل کتاب]] قرار گرفته است {{متن قرآن|وَقُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ}}، این نظر را به [[صحابی]] و [[مفسر]] بزرگ عبدالله‌بن‌عباس نسبت می‌دهد و در ذیل آیه ۷۸ از [[سوره بقره]] از [[ابوعبیده]] [[نقل]] می‌کند، و از ذیل آیه ۷۵ آل‌عمران بر می‌آید که خود [[طبرسی]] همین معنی را در مفهوم آن آیه [[انتخاب]] کرده است. [[زمخشری]] در کشاف نیز این آیه و آیه ۷۵ [[آل عمران]] را همین طور [[تفسیر]] کرده است. فخررازی این احتمال را در ذیل آیه ۷۸ بقره و آیه ۲۰ آل‌عمران نقل می‌کند.


ولی [[حقیقت]] این است که این معنی، یک معنی جداگانه غیر از معنی اوّل نیست؛ یعنی چنین نیست که هر مردمی پیرو یک کتاب آسمانی نباشند به آنها امّی گفته شود هرچند آن [[مردم]] تحصیل‌کرده و باسواد باشند. این کلمه به مشرکین عرب از آن جهت اطلاق شده است که مردمی بی‌سواد بوده‌اند. آنچه مناط استعمال این کلمه درباره مشرکین عرب است نا آشنایی آنها به [[خواندن و نوشتن]] بوده نه [[پیروی]] نکردن آنها از یکی از [[کتب آسمانی]]. لهذا آنجا که این کلمه به صورت جمع آمده و به [[مشرکین]] [[عرب]] اطلاق شده است این احتمال ذکر شده، امّا آنجا که مفرد آمده است و بر [[رسول اکرم]] اطلاق شده است احدی از [[مفسّران]] نگفته که مقصود این است که آن [[حضرت]] پیرو یکی از [[کتاب‌های آسمانی]] نبوده است. در آنجا بیش از دو احتمال به میان نیامده است؛ یکی نا آشنا بودن آن حضرت با خط، دیگر [[اهل]] [[مکّه]] بودن؛ و چون احتمال دوم به ادلّه قاطعی که گفتیم مردود است، پس قطعاً آن حضرت از آن جهت [[امّی]] خوانده شده است که درس ناخوانده و خط نانوشته بوده است. در اینجا احتمال چهارمی در مفهوم این کلمه داده می‌شود و آن این است که این کلمه به معنی نا آشنایی با متون [[کتاب‌های مقدس]] باشد. این احتمال همان است که آقای دکتر [[سید]] عبداللطیف از پیش خود اختراع کرده و احیاناً آن را با معنی سومی که ذکر کردیم و از مفسّران قدیم [[نقل]] کردیم، خلط کرده است. مشارٌالیه می‌گوید:
ولی [[حقیقت]] این است که این معنی، یک معنی جداگانه غیر از معنی اوّل نیست؛ یعنی چنین نیست که هر مردمی پیرو یک کتاب آسمانی نباشند به آنها امّی گفته شود هرچند آن [[مردم]] تحصیل‌کرده و باسواد باشند. این کلمه به مشرکین عرب از آن جهت اطلاق شده است که مردمی بی‌سواد بوده‌اند. آنچه مناط استعمال این کلمه درباره مشرکین عرب است ناآشنایی آنها به [[خواندن و نوشتن]] بوده نه [[پیروی]] نکردن آنها از یکی از [[کتب آسمانی]]. لذا آنجا که این کلمه به صورت جمع آمده و به [[مشرکین]] [[عرب]] اطلاق شده است این احتمال ذکر شده، امّا آنجا که مفرد آمده است و بر [[رسول اکرم]] اطلاق شده است، احدی از [[مفسّران]] نگفته مقصود این است که آن [[حضرت]] پیرو یکی از [[کتاب‌های آسمانی]] نبوده است<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۴۶.</ref>.
اولاً، از قدیم‌ترین ایّام، [[مفسران]] [[اسلامی]] کلمۀ امّی و امّیّون را سه [[جور]] [[تفسیر]] کرده‌اند و لااقل احتمالات سه‌گانه‌ای درباره آن ذکر کرده‌اند. مفسّران اسلامی برخلاف ادّعای آقای دکتر سید عبداللطیف فقط به یک معنی نچسبیده‌اند.
ثانیاً، هیچ کس نگفته است که کلمه امّی به معنی نوزاد چشم و گوش بسته است که معنی ضمنی آن کسی باشد که نمی‌تواند بخواند و بنویسد. این کلمه اساساً در مورد نوزاد به کار نمی‌رود؛ در مورد [[بزرگ‌سالی]] به کار می‌رود که از لحاظ فنّ خواندن و نوشتن به حالتی است که از [[مادر]] زاده شده است؛ به اصطلاح علمای [[منطق]] مفهوم عدم و [[ملکه]] دارد. منطقییّن اسلامی همواره این کلمه را به عنوان یکی از مثال‌های عدم و ملکه در کتب منطق ذکر می‌کرده‌اند.
ثالثاً، اینکه می‌گوید یکی از معانی این کلمه این بوده که با متن‌های قدیم سامی آشنایی نداشته باشد، صحیح نیست. آنچه از اقوال قدمای مفسّرین و [[اهل]] لغت استفاده می‌شود این است که این کلمه در حالت (امییّن) به [[مشرکین]] [[عرب]] گفته می‌شده است، در مقابل [[اهل کتاب]]، به این علت که غالباً مشرکین عرب بی‌سواد بودند، و ظاهراً این عنوان تحقیرآمیز را [[یهودیان]] و [[مسیحیان]] به آنها داده بودند. ممکن نیست مردمی فقط به خاطر اینکه با [[زبان]] و کتاب مخصوصی آشنایی ندارند ولی به زبان خودشان بخوانند و بنویسند به آنها امّییّن گفته شود؛ زیرا به هر حال ریشه این کلمه بنابر این [[تفسیر]] نیز کلمه امّ یا [[امّت]] است و مفهوم باقی بودن به حالت اوّلی و مادرزادی را می‌رساند. و امّا علّت اینکه این کلمه از ریشه امّ‌القری شناخته نشده است با اینکه به صورت احتمال همواره آن را ذکر می‌کرده‌اند، اشکالات فراوانی است که در این معنی وجود داشته است و قبلاً بیان شد. پس [[تعجب]] این دانشمند [[هندی]] بی‌جاست. [[مؤیّد]] این مدّعا این است که در برخی استعمالات دیگر این کلمه که در [[روایات]] یا تواریخ ضبط شده است، مفهومی جز درس ناخوانده ندارد. در [[بحارالانوار]] جلد ۱۶ چاپ جدید صفحه ۱۱۹ می‌نویسد از خود [[پیغمبر اکرم]] [[روایت]] شده است:
{{متن حدیث|نَحْنُ‏ أُمَّةٌ أُمِّيَّةٌ لَا نَقْرَأُ وَ لَا نَكْتُبُ}}. ما قومی [[امّی]] هستیم که نه می‌خوانیم و نه می‌نویسیم.


ابن‌خلّکان در جلد ۴ [[تاریخ]] خود ذیل احوال [[محمّد]] بن [[عبدالملک]] معروف به ابن‌الزّیات [[وزیر]] [[معتصم]] و [[متوکّل]] می‌نویسد: وی قبلاً جزء دبیران معتصم [[خلیفه عباسی]] بود و [[وزارت]] را احمدبن شاذی [[بصری]] به عهده داشت. روزی نامه‌ای برای معتصم رسید و وزیر آن [[نامه]] را برای [[خلیفه]] قرائت کرد. در آن نامه کلمه کِلاء آمده بود. معتصم که از معلومات بهره‌ای نداشت از وزیر پرسید: کلاء چیست؟ وزیر هم نمی‌دانست. معتصم گفت: {{عربی|خلیفه أمی و وزیر عامی}} یعنی خلیفه‌ای درس ناخوانده و وزیری [[جاهل]]. آن‌گاه گفت بگویید یکی از دبیران بیاید. ابن‌الزّیات حاضر بود و آمد. این کلمه را با چند کلمه دیگر که قریب‌المعنی بودند معنی کرد و تفاوت آنها را گفت. همین امر مقدّمه [[وزارت]] ابن‌الزّیات شد. [[معتصم]] که به لغت [[عامه]] سخن می‌گفته است، از کلمه [[امّی]] درس ناخوانده قصد کرده است.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۴۶.</ref>
==امی بودن [[پیامبر]]==
در دوره [[رسالت]] دو نکته "[[نوشتن]]" و "[[خواندن]]" باید مورد مطالعه قرار گیرد. آنچه قطعی و [[مسلم]] و [[مورد اتفاق]] علمای [[مسلمین]] و غیر آنهاست، اینکه ایشان قبل از [[رسالت]]، با [[خواندن و نوشتن]] کمترین آشنایی نداشته‌اند<ref>البته نظر علمای مسلمین با یک تفصیل خاص این است که اکثر قریب به اتفاق علمای شیعه بر این باورند که رسول خدا{{صل}} قبل از بعثت نه چیزی نوشته و نه خوانده است. دراین‌باره شیخ طوسی در دو کتاب المبسوط و التبیان با تعبیر «مذهب علمائنا کافه» ادعای اجماع می‌‌کند. در میان اهل سنت با التزام کلی به همین عقیده، به دو گروه تقسیم شدند. عده‌ای بر این باورند که پیامبر{{صل}} قبل از بعثت چنین توانایی را نداشته است؛ ولی عده‌ای دیگر معتقدند چنین توانایی را داشته است؛ ولی خداوند اجازه نداده است او چیزی بنویسد. (مرتضوی، «امی بودن پیامبر»، اندیشه نوین دینی، ش۹، ص۸۳)</ref>. در دوره [[رسالت]] نیز آنچه [[مسلم]] است، ننوشتن ایشان است؛ ولی نخواندنشان آن اندازه مسلّم نیست. [[علمای اسلامی]] چه [[شیعه]] و چه [[سنی]] در این جهت [[وحدت]] نظر ندارند<ref>مطهری، مرتضی، پیامبر امی، ص۲۰ ـ ۱۴ و ۴۷ ـ ۴۰.</ref>. هر چند برخی [[مستشرقان]] درصدد اثبات [[خواندن و نوشتن]] [[پیامبر]]{{صل}} جهت تشکیک در [[رسالت]] و غیر بشری بودن [[قرآن]] هستند<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۴۲.</ref>.
 
در میان [[اهل سنت]]، دیدگاه غالب، همان ننوشتن [[پیامبر]]{{صل}} بعد از [[بعثت]] است. دیدگاه علمای [[شیعه]] دراین‌باره مختلف است. عده‌ای مانند [[شیخ طوسی]] بر این باورند که [[حضرت]] [[توانایی]] [[خواندن و نوشتن]] را داشته است و کسانی مانند [[علامه مجلسی]] معتقدند [[حضرت]] این [[توانایی]] را داشته‌اند، ولی به خاطر [[مصلحت]] نمی‌نوشته‌اند<ref>مرتضوی، «امی بودن پیامبر»، اندیشه نوین دینی، ش۹، ص۸۸ - ۸۴.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۴۲.</ref>.
 
براساس آخرین کتابی که از علمای [[اهل سنت]] در [[مدینه]] در این‌باره تدوین شده است، [[پیامبر خدا]]{{صل}} قبل و بعد از [[بعثت]] نه می‌‌خواند و نه می‌نوشت و [[توانایی]] بر آنرا نیز نداشت<ref>بنگرید به: عزّامی، درس ناخواندگی پیامبر{{صل}}.</ref>. داستانی در [[تاریخ]] [[طبری]] نیز این نظر را تأیید می‌‌کند، اینکه [[پیامبر]]{{صل}} در هنگام تنظیم قراردادی با یکی از [[قبایل]]، زمانی که متوجه شد آنها از جمله شروط [[اسلام آوردن]] خود را [[آزادی]] رباخواری قرار داده‌اند، [[حضرت]] از یکی از اطرافیان خواست تا دست آن [[حضرت]] را بر واژه [[ربا]] بگذارد آنگاه [[حضرت]] آن کلمه را از متن موافقت‌نامه [[پاک]] کرد<ref>طبری، تاریخ طبری، ج۳، حوادث سال نهم.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۴۳.</ref>.


==منابع==
==منابع==

نسخهٔ ‏۲۲ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۵۲

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل امی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مفهوم‌شناسی

برای امی دو تعریف شده است:

  1. درس ناخوانده و خط نانوشته[۱]: اکثر محققان طرفدار این نظرند و آنرا ترجیح می‌‌دهند[۲]. طرفداران این نظر گفته‌اند این کلمه منسوب به اُمّ است، که به معنی مادر است. اُمّی یعنی کسی که به حالت مادرزادی از لحاظ اطلاع بر خطوط و نوشته‌ها و معلومات بشری باقی مانده است و یا منسوب به اُمّت است، یعنی کسی که به عادت اکثریّت مردم است، زیرا اکثریّت توده، خطّ و نوشتن نمی‌دانستند[۳].
  2. اهل ام‌القری: طرفداران این نظر، این کلمه را منسوب به ام‌القری (مکه) دانسته‌اند. در سوره انعام از مکّه به امّ‌القری تعبیر شده است: وَلِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا[۴]. تعریف دوم به دلایل قاطع و مسلم مردود است؛ قطعاً رسول خدا(ص) از آن جهت امی خوانده شده که درس ناخوانده و خط نانوشته بوده است[۵]. در چندین حدیث از احادیث شیعه این احتمال تأیید شده است، از خود پیغمبر اکرم(ص) روایت شده است: "ما قومی امی هستیم که نه می‌خوانیم و نه می‌نویسیم"[۶].[۷] هرچند خود این حدیث‌ها معتبر شناخته نشده است و گفته شده ریشه اسرائیلی دارد. این احتمال براساس برخی از ادلّه رد شده است، مانند:
    1. کلمه ام‌ّالقری اسم خاص نیست و بر مکّه به عنوان یک صفت عام نه یک اسم خاص اطلاق شده است. ام‌ّالقری یعنی مرکز قریه‌ها. هر نقطه‌ای که مرکز قریه‌هایی باشد ام‌ّالقری خوانده می‌شود. از آیه دیگر از قرآن که در سوره قصص آیه ۵۹ آمده معلوم می‌شود این کلمه عنوان وصفی دارد نه اسمی: وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولًا[۸]. لذا در زبان قرآن هر نقطه‌ای که مرکز یک منطقه باشد ام‌ّالقرای آن منطقه است.
    2. دلیل دیگر اینکه این کلمه در قرآن به کسانی اطلاق شده است که مکّی نبوده‌اند. در سوره آل عمران آیه ۲۰ می‌فرماید: وَقُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ[۹] معلوم می‌شود در عرف آن روز و در زمان قرآن به همه اعرابی که پیرو یک کتاب آسمانی نبودند اُمییّن گفته می‌شده است. بالاتر اینکه این کلمه حتّی به عوام یهود که سواد و معلوماتی نداشتند با اینکه اهل کتاب شمرده می‌شدند نیز اطلاق شده است، چنان‌که در سوره بقره آیه ۷۸ می‌فرماید: وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلَّا أَمَانِيَّ[۱۰]. بعضی از فرزندان اسرائیل امّی هستند، از کتاب خود اطّلاعی ندارند مگر یک سلسله خیالات و اوهام. بدیهی است یهودیانی که قرآن آنان را امّی خوانده است، اهل مکّه نبوده‌اند؛ غالباً ساکن مدینه و اطراف مدینه بوده‌اند.
    3. دلیل سوم اینکه اگر کلمه‌ای منسوب به امّ‌القری باشد طبق قاعده ادبی باید به جای امّی، قروی گفته شود؛ زیرا طبق قاعده باب نسبت در علم صرف، در نسبت به مضافٌ‌الیه، خاصّه آنجا که مضاف، کلمه اب یا ام یا این یا بنت باشد به مضاف‌الیه نسبت داده می‌شود نه به مضاف؛ چنانکه در نسبت به ابوطالب، ابوحنفیه، بنی‌تمیم، طالبی، حنفی، تمیمی گفته می‌شود[۱۱].

احتمال سومی هم درباره معنای امی داده شده است که عبارت است از: مشرکین عرب که تابع کتاب آسمانی نبودند: این نظریه نیز از قدیم‌الایّام میان مفسران وجود داشته است. در مجمع‌البیان ذیل آیه ۲۰ سوره آل عمران که الْأُمِّيِّينَ در مقابل اهل کتاب قرار گرفته است وَقُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ، این نظر را به صحابی و مفسر بزرگ عبدالله بن عباس نسبت می‌دهد و در ذیل آیه ۷۸ از سوره بقره از ابوعبیده نقل می‌کند و از ذیل آیه ۷۵ آل‌عمران بر می‌آید خود طبرسی همین معنی را در مفهوم آن آیه انتخاب کرده است. زمخشری در کشاف نیز این آیه و آیه ۷۵ آل عمران را همین طور تفسیر کرده است. فخررازی این احتمال را ذیل آیه ۷۸ بقره و آیه ۲۰ آل‌عمران نقل می‌کند.

ولی حقیقت این است که این معنی، یک معنی جداگانه غیر از معنی اوّل نیست؛ یعنی چنین نیست که هر مردمی پیرو یک کتاب آسمانی نباشند به آنها امّی گفته شود هرچند آن مردم تحصیل‌کرده و باسواد باشند. این کلمه به مشرکین عرب از آن جهت اطلاق شده است که مردمی بی‌سواد بوده‌اند. آنچه مناط استعمال این کلمه درباره مشرکین عرب است ناآشنایی آنها به خواندن و نوشتن بوده نه پیروی نکردن آنها از یکی از کتب آسمانی. لذا آنجا که این کلمه به صورت جمع آمده و به مشرکین عرب اطلاق شده است این احتمال ذکر شده، امّا آنجا که مفرد آمده است و بر رسول اکرم اطلاق شده است، احدی از مفسّران نگفته مقصود این است که آن حضرت پیرو یکی از کتاب‌های آسمانی نبوده است[۱۲].

امی بودن پیامبر

در دوره رسالت دو نکته "نوشتن" و "خواندن" باید مورد مطالعه قرار گیرد. آنچه قطعی و مسلم و مورد اتفاق علمای مسلمین و غیر آنهاست، اینکه ایشان قبل از رسالت، با خواندن و نوشتن کمترین آشنایی نداشته‌اند[۱۳]. در دوره رسالت نیز آنچه مسلم است، ننوشتن ایشان است؛ ولی نخواندنشان آن اندازه مسلّم نیست. علمای اسلامی چه شیعه و چه سنی در این جهت وحدت نظر ندارند[۱۴]. هر چند برخی مستشرقان درصدد اثبات خواندن و نوشتن پیامبر(ص) جهت تشکیک در رسالت و غیر بشری بودن قرآن هستند[۱۵].

در میان اهل سنت، دیدگاه غالب، همان ننوشتن پیامبر(ص) بعد از بعثت است. دیدگاه علمای شیعه دراین‌باره مختلف است. عده‌ای مانند شیخ طوسی بر این باورند که حضرت توانایی خواندن و نوشتن را داشته است و کسانی مانند علامه مجلسی معتقدند حضرت این توانایی را داشته‌اند، ولی به خاطر مصلحت نمی‌نوشته‌اند[۱۶][۱۷].

براساس آخرین کتابی که از علمای اهل سنت در مدینه در این‌باره تدوین شده است، پیامبر خدا(ص) قبل و بعد از بعثت نه می‌‌خواند و نه می‌نوشت و توانایی بر آنرا نیز نداشت[۱۸]. داستانی در تاریخ طبری نیز این نظر را تأیید می‌‌کند، اینکه پیامبر(ص) در هنگام تنظیم قراردادی با یکی از قبایل، زمانی که متوجه شد آنها از جمله شروط اسلام آوردن خود را آزادی رباخواری قرار داده‌اند، حضرت از یکی از اطرافیان خواست تا دست آن حضرت را بر واژه ربا بگذارد آنگاه حضرت آن کلمه را از متن موافقت‌نامه پاک کرد[۱۹][۲۰].

منابع

  1. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام
  2. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر

جستارهای وابسته

پانویس

  1. کاشف الغطا بر این نکته تأکید دارد که مراد از امی بودن این نیست که پیامبر(ص) نمی‌توانست بخواند و بنویسد و بلکه نمی‌خواند و نمی‌نوشت که به این معنا قرآن کریم در سوره عنکبوت آیه ۴۸ اشاره کرده است. (کاشف الغطاء، پرسش و پاسخ، ص۱۰ - ۹).
  2. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۴۱.
  3. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۴۶.
  4. «و تا (مردم) «مادر شهر» (مکّه) و مردم پیرامون آن را بیم دهی» سوره انعام، آیه ۹۲.
  5. به نظر ابن خلدون امی بودن پیامبر اکرم(ص) ضعف به حساب نمی‌آید بلکه از آنجا که خواندن و نوشتن از امور اعتباری و نسبی است، برای پیامبر کمال است. همان‌گونه که عدم سرودن شعر برای او به تصریح قرآن نقص نیست، بلکه جایگاه او بالاتر از سرودن شعر است: وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِينٌ و به او شعر نیاموختیم و در خور او (نیز) نیست، این (کتاب) جز پند و قرآنی روشن نیست» سوره یس، آیه ۶۹.
  6. «نَحْنُ أُمَّةٌ أُمِّيَّةٌ لَا نَقْرَأُ وَ لَا نَكْتُبُ»؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج۱۶، ص۱۱۹.
  7. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۴۲.
  8. «و پروردگارت شهرها را نابود نمی‌کند تا آن (گاه) که در دل آنها پیامبری برانگیزد» سوره قصص، آیه ۵۹.
  9. «بگو: من روی تسلیم به خداوند آورده‌ام و (نیز) هر کس از من پیروی کرده است (چنین است) و به اهل کتاب و درس ناخواندگان (مشرک) بگو: آیا اسلام می‌آورید؟» سوره آل عمران، آیه ۲۰.
  10. «و برخی از آنان بی‌سوادانی هستند که از کتاب آسمانی (تورات) جز خیال‌های خام چیزی نمی‌دانند» سوره بقره، آیه ۷۸.
  11. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۴۶.
  12. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۴۶.
  13. البته نظر علمای مسلمین با یک تفصیل خاص این است که اکثر قریب به اتفاق علمای شیعه بر این باورند که رسول خدا(ص) قبل از بعثت نه چیزی نوشته و نه خوانده است. دراین‌باره شیخ طوسی در دو کتاب المبسوط و التبیان با تعبیر «مذهب علمائنا کافه» ادعای اجماع می‌‌کند. در میان اهل سنت با التزام کلی به همین عقیده، به دو گروه تقسیم شدند. عده‌ای بر این باورند که پیامبر(ص) قبل از بعثت چنین توانایی را نداشته است؛ ولی عده‌ای دیگر معتقدند چنین توانایی را داشته است؛ ولی خداوند اجازه نداده است او چیزی بنویسد. (مرتضوی، «امی بودن پیامبر»، اندیشه نوین دینی، ش۹، ص۸۳)
  14. مطهری، مرتضی، پیامبر امی، ص۲۰ ـ ۱۴ و ۴۷ ـ ۴۰.
  15. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۴۲.
  16. مرتضوی، «امی بودن پیامبر»، اندیشه نوین دینی، ش۹، ص۸۸ - ۸۴.
  17. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۴۲.
  18. بنگرید به: عزّامی، درس ناخواندگی پیامبر(ص).
  19. طبری، تاریخ طبری، ج۳، حوادث سال نهم.
  20. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۴۳.