هجرت امام علی به یمن: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{امامت}} | {{امامت}} | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = | | موضوع مرتبط = امام علی | ||
| عنوان مدخل = هجرت امام علی به یمن | | عنوان مدخل = هجرت امام علی به یمن | ||
| مداخل مرتبط = [[هجرت امام علی به یمن در تاریخ اسلامی]] | | مداخل مرتبط = [[هجرت امام علی به یمن در تاریخ اسلامی]] |
نسخهٔ ۱۶ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۱۵
مقدمه
- رسول خدا(ص) در سال دهم هجرت امام علی(ع) را به یمن فرستاد. پیامبر(ص) قبل از فرستادن امام علی(ع)، خالد بن ولید را برای دعوت مردم آنجا به اسلام به آنجا فرستاده بود، اما آنان نپذیرفته بودند.
- امام علی(ع) با نامه رسول خدا(ص) به آنجا رفت و نامه را برای مردم آن سرزمین خواند و تمام قبیله همدان در یک روز، اسلام آوردند. اسحاق بن براء میگوید: رسول خدا(ص) خالد بن ولید را به یمن فرستاد تا آنها را به اسلام دعوت کند و من از کسانی بودم که همراه او بودم. ما شش ماه آنان را به اسلام دعوت کردیم اما ایمان نیاوردند. سپس رسول خدا(ص) علی(ع) را به یمن فرستاد و دستور داد که خالد بن ولید برگردد و افراد او اگر دوست دارند برگردند و اگر دوست دارند با علی(ع) بمانند و من از کسانی بودم که نزد علی(ع) ماندم. زمانی که به شهر نزدیک شدیم، مردم نزد ما آمدند و روبروی ما نشستند و ما در یک صف با علی(ع) نماز خواندیم. سپس علی(ع) نامه رسول خدا(ص) را برای آنان خواند و همه قبیله همدان مسلمان شدند. علی(ع) نامهای به رسول خدا(ص) نوشت و خبر اسلام آوردن قبیله همدان را به آن حضرت خبر داد و رسول خدا(ص) با شنیدن خبر اسلام آوردن قبیله هَمدان به سجده افتادند و شکر کردند؛ سپس سر از سجده برداشتند و فرمودند: "سلام بر قبله همدان؛ سلام بر قبیله همدان"[۱].[۲]
قضاوتهای امیرالمؤمنین(ع) در یمن
- نقل شده، پس از آنکه علی(ع) در یمن ماند و به دستور پیامبر(ص) به اصلاح امور و قضاوت در میان مردم پرداخت، روزی دو مرد به ایشان مراجعه کردند. این دو، کنیزی داشتند که باهم خریده بودند و از آنجا که تازه مسلمان شده بودند و از احکام اسلام آگاهی نداشتند، گمان میکردند که نزدیکی کردن چند مرد با یک کنیز، جایز است، از اینرو هر دو در یک طهر با این کنیز همبستر شده بودند و این کنیز حامله شده، غلامی به دنیا آورده بود. و آنگاه آن دو بر سر مالکیت این غلام با هم درگیر شده بودند. علی(ع) به آنها فرمود: "اگر میدانستم که شما بعد از آگاهی از ممنوعیت این عمل، آن را انجام دادهاید، به شدت شما را کیفر میکردم!" سپس بین آن دو درباره مالکیت این غلام، قرعهکشی کرد که قرعه به اسم یکی از آن دو درآمد و امام(ع) غلام را به او داد و او را مجبور کرد که نصف قیمت غلام را به شریک خود بپردازد؛ زیرا این غلام مال او هم بوده است. وقتی که خبر این قضاوت به رسول خدا(ص) رسید، فرمود: "سپاس خدایی را که در میان ما اهل بیت کسی را قرار داد که به روش داود در میان مردم قضاوت میکند"؛ یعنی با الهام الهی قضاوت میکند[۳].
- همچنین در روایتی از امام باقر(ع) آمده است: روزی اسب یکی از اهالی یمن فرار کرد و در حین فرار که از کنار مردی عبور میکرد لگدپرانی کرده و او را کشت. اولیای مقتول، اسب را گرفته و آن را برای قضاوت درباره او، پیش علی(ع) بردند. صاحب اسب نزد امام علی(ع) دلیل آورد که اسب او از خانهاش فرار کرده و در مسیر به این فرد لگدپرانی کرده است. پس آن حضرت(ع) خون مقتول را هدر شده دانست و فرمود که چیزی بر عهده صاحب اسب نیست. اولیای مقتول از یمن نزد رسول خدا(ص) رفتند و گفتند: "ای رسول خدا، علی(ع) به ما ظلم کرده و خون مقتول ما را هدر شده دانسته است". رسول خدا(ص) فرمود: "علی هیچگاه ظلم نمیکند و برای ظلم کردن آفریده نشده است. بعد از من، ولایت بر عهده علی است و حکم، حکم او و حرف، حرف اوست و اگر کسی ولایت و حکم و حرف او را نپذیرد، کافر است و بدانید که جز مؤمن، به ولایت و حرف و حکم او راضی نمیشود". یمنیها پس از شنیدن سخن رسول خدا(ص) درباره علی(ع) گفتند: "ای رسول خدا، ما به حکم علی(ع) راضی شدیم". و آن حضرت(ص) فرمود: "این توبه شماست از آنچه که گفتید"[۴].
- همچنین نقل شده، روزی عدهای از اهل یمن نزد آن حضرت(ع) آمدند و گفتند: "کنیزی در هنگام بازی، کنیز دیگری را بر شانههای خود سوار کرده بود. در این هنگام کنیز دیگری این کنیز را نیشگون گرفت و این کنیز ناگهان از جا پرید و در نتیجه، کنیزی که بر دوش او سوار بود، از دوش او پرت شد و گردنش شکست و از دنیا رفت. حال دیه او را چه کسی باید بپردازد؟" علی(ع) فرمود: "کنیزی که نیشگون گرفته، باید یک سوم دیه و کنیزی که او را از دوش پرت کرده، باید یک سوم دیگر را بدهد و یک سوم دیگر، به عهده کسی نیست، زیرا کنیزی که مرده، بیهوده سوار دیگری شده بود و یک سوم دیه به گردن خود او است". وقتی که خبر این قضاوت به رسول خدا(ص) رسید، آن را تأیید کرد و شهادت داد که ایشان به درستی قضاوت کرده است[۵].
- نقل شده، به سبب خراب شدن دیواری، عدهای کشته شده بودند و در میان آنان زنی بود که شوهرش، آزاد بود و آن زن از او طفلی داشت. همچنین در میان کشتهشدگان کنیزی بود که از غلامی، بچه داشت. پس از کشته شدن مادران این دو طفل، مردم نمیدانستند که کدام طفل، از آن فرد آزاد و کدام یک از آن غلام است. بنابراین برای قضاوت نزد آن حضرت(ع) آمدند و ایشان فرمود که قرعه کشی کنند و براساس قرعه، مملوک را از آزاد مشخص کنند و درباره میراث آنها هم بر اساس همین قرعه قضاوت کرد. رسول خدا(ص) این قضاوت را نیز درست دانست[۶].
- همچنین در ایامی که آن حضرت(ع) در یمن حضور داشت، عدهای برای قضاوت ایشان درباره حادثه زبیه نزد آن حضرت آمدند. زبیه، گودالی بود که در مکانی بلند برای به دام انداختن شیر کنده شده بود. پس از مدتی شیری در این گودال افتاد و مردم برای تماشای شیر در اطراف گودال گرد آمده بودند. در این حال پای مردی لغزید و او در حال افتادن به گودال، برای نجات خود فرد دیگری را گرفت و این فرد هم فرد سومی را و او هم فرد چهارمی را گرفت و آنگاه همگی باهم به داخل گودال افتادند و همگی کشته شدند. امام علی(ع) درباره آنها فرمود: "نفر اول، شکار شیر بوده و یک سوم دیه فرد دوم بر گردن او بوده است و دو سوم دیه بر گردن فرد دوم و دیه کامل فرد چهارم بر گردن فرد سوم است که باید پرداخت شود. وقتی رسول خدا(ص) از این قضاوت آگاه شد، فرمود: "هر آینه ابوالحسن به قضاوت خداوند متعال در عرش، در میان آنها قضاوت کرده است"[۷].[۸]
منابع
پانویس
- ↑ «السَّلَامُ عَلَى هَمْدَانَ السَّلَامُ عَلَى هَمْدَانَ»؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۶۲، مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۱۳، ص۹۳؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۲، ص۳۶۹؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۱۲۰.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابیطالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۷۹-۱۸۰.
- ↑ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۹۵.
- ↑ فروع کافی، کلینی، ج۷، ص۳۵۲.
- ↑ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۹۶.
- ↑ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۹۷.
- ↑ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۹۶.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابیطالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۸۰-۱۸۳.