ابراهیم بن اسحاق احمری نهاوندی، مکنی به [[ابو اسحاق]]<ref>الرجال، ابن غضائری، ج۱، ص۳۷.</ref>، [[محدث]] [[قرن سوم]] قمری و از راویان امام رضا{{ع}} شمرده شده است<ref>مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۱۲۱.</ref>. بنا به گفته [[سمعانی]]، احمری نسبتی است به احمر [[قبیله]] بطنی از «[[أزد]]»<ref>الأنساب، سمعانی، ج۱، ص۱۲۴.</ref>. اما أزد خود بر چند قسم است<ref>معجم البلدان، ج۳، ص۳۶۸.</ref> که همگی از تیرههای [[عربی]] هستند و این البته با موطن او که از اهالی روستای اسفیدهان (اسفیدان امروزی) از نواحی [[نهاوند]] است<ref>الأمالی، طوسی، ص۴۰۶.</ref>. به هر حال [[شیخ طوسی]] نامش را علاوه بر آنچه ذکر شد، «الاعجمی» (العجمی) نیز آورده است<ref>الفهرست، طوسی، ص۴۲.</ref> که خود بر [[غیر عرب]] بودن وی اشاره دارد.
[[ابراهیم بن اسحاق احمری]] کنیهاش "[[ابو اسحاق نهاوندی]]" است. فردی [[ضعیف]] الحدیث و در [[دین]] خود متّهم میباشد و [[احادیث]] منقول از وی نیز قابلاعتماد نیست. وی کتابهایی نوشته که یکی از آنها درباره "[[غیبت]]" است<ref>رجال نجاشى، ج ۱، ص۹۴. </ref>. در [[کتب رجالی]]، تصریح به ادّعای [[دروغین]] [[نیابت]] او نیست، اما [[حدیثی]] در "[[بحارالانوار]]" وجود دارد که در آن [[حدیث]]، نیابت دروغین وی و "[[باقطانی]]" فهمیده میشود. خلاصه آن حدیث این است که: "[[احمد دینوری]] میگوید: من از [[اردبیل]] به قصد [[حج]] به دینور آمدم و در آن موقع یکی دو سال از [[رحلت]] [[امام عسکری|امام حسن عسکری]]{{ع}} میگذشت و [[مردم]] در خصوص آن [[حضرت]]، متحیر بودند. مردم دینور از آمدن من خوشحال گشتند، [[شیعیان]] آنجا نزد من جمع شدند و اموالی را که حدود سیزده هزار دینار نزد آنها برای [[امام]] جمع شده بود، تحویل من دادند تا به [[سامرا]] برسانم و رسید و [[قبض]] آن را برای آنان بیاورم. حرکت کردم و چون به [[بغداد]] رسیدم، درباره [[نایب امام]] تحقیق میکردم. به من گفتند: مردی در اینجاست که او را "باقطانی" میگویند و مدّعی نیابت است و دیگری معروف به "[[اسحاق احمر]]" است و سومی معروف به [[ابوجعفر عمروی]] (منظور [[عثمان بن سعید عمری]] است) نیز ادّعای نیابت دارند. من نخست از باقطانی شروع کردم و سری به وی زدم. دیدم پیرمردی مهیب و سرشناس و باشخصیت است. اسبی [[عربی]] و [[غلامان]] بسیار دارد. مردم بسیاری نیز دور او را گرفته و به [[گفتوگو]] میپرداختند. داخل شده و [[سلام]] کردم. او هم به من مرحبا گفت و نزد خود جای داد و از دیدن من مسرور گردید. به قدری نزد وی نشستم که بیشتر مردم بیرون رفتند. باقطانی از [[مذهب]] من جویا شد. گفتم: من مردی از [[اهل]] دینور هستم، مقداری [[اموال]] آوردهام که [[تسلیم]] کنم. گفت: آنها را بیاور. گفتم: میخواهم دلیلی بر [[اثبات]] [[نیابت]] شما داشته باشم، سپس آن را [[تسلیم]] کنم. گفت: فردا نزد من برگرد. چون فردا نزد وی رفتم، هیچگونه دلیلی برای [[اثبات]] ادعای خود نیاورد. [[روز]] سوم هم نزد وی رفتم و دلیلی نیاورد. سپس سری به [[اسحاق احمر]] زدم. دیدم [[جوانی]] تمیز، وضع او بهتر، اسبها، لباسها، [[نفوذ]] و غلامانش بیشتر از [[باقطانی]] است. مردمی که دور او بودند نیز از آنها که در نزد باقطانی بودند زیادتر بود. داخل شدم و [[سلام]] کردم. او نیز مرحبا گفت و مرا نزدیک خود نشانید. من هم قدری [[صبر]] کردم که [[جمعیت]] کم شد. آنگاه پرسید: آیا حاجتی داری؟ من هم همان جوابی را که به باقطانی داده بودم به او نیز گفتم و از وی دلیلی بر [[صدق]] ادّعایش خواستم. سه روز پیدرپی نزد او رفتم، ولی او نتوانست برای اثبات نیابت خود دلیل بیاورد. آنگاه نزد [[ابو جعفر عمری]] رفتم و او را [[نایب]] [[حقیقی]] یافتم..."<ref>بحارالانوار، ج ۵۱، ص۳۰.</ref>.<ref>[[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۹۹.</ref>
از [[زندگی]] [[ابراهیم]] اطلاع چندانی در منابع وجود ندارد. وی در متون [[روایی]] [[شیعه]]، در [[سلسله]] [[روایات]] نسبتاً زیادی قرار دارد که با واسطه از [[امام سجاد]]{{ع}}<ref>المحاسن، ج۲، ص۳۸۰.</ref>، [[امام باقر]]{{ع}}<ref>الأمالی، طوسی، ص۴۰۶.</ref>، [[امام صادق]]{{ع}}<ref>الأمالی، طوسی، ص۳۱۹.</ref> و [[امام کاظم]]{{ع}}<ref>الاختصاص، ص۵۹.</ref> نقل میشود و علاوه بر اینها، دو [[روایت]] از [[امام رضا]]{{ع}} نیز دارد که بر اساس نقل [[محدثان]]، یکی از آنها را که درباره [[نماز خواندن]] پدر حضرت در دهه آخر [[ماه رمضان]] است، با چند واسطه نقل کرده است<ref>الاستبصار، ج۱، ص۴۶۶.</ref> و دیگری را گویا مستقیماً و بدون واسطه از آن حضرت نقل میکند<ref>کامل الزیارات، ص۵۰۶؛ تهذیب الأحکام، ج۶ ص۸۵.</ref>. این روایت در مورد [[ثواب]] [[زیارت]] ایشان است که میفرماید: «هر کس مرا زیارت کند، در [[روز قیامت]] در سه موطن سخت به دیدنش میآیم: هنگامی که کتاب اعمالش را به دستش میدهند، در [[صراط]] و در [[میزان]]».
طبق شواهدی که وجود دارد، او در اواخر قرن سوم، هنوز در قید [[حیات]] بوده است، چنانکه روایاتی که [[ابوسلیمان احمد بن هوده ابیهراسه باهلی]] در سال ۲۶۳<ref>کتاب الغیبة، نعمانی، ص۳۰۰.</ref> یا ۲۷۳<ref>کتاب الغیبة، نعمانی، ص۱۲۶، ۲۱۰، ۳۱۳، ۳۲۷.</ref> یا ۲۹۳ق از وی شنیده<ref>کتاب الغیبة، نعمانی، ص۶۵، ۲۵۵.</ref> و نیز آنچه [[ظفر بن حمدون بن احمد بادرانی]] به [[سال ۲۹۵ق]] از وی در منزلش در فارسان شنیده<ref>الأمالی، طوسی، ص۴۰۶.</ref>، حاکی از آن است. در این صورت، نقل مستقیم وی از [[امام رضا]]{{ع}} چندان مقرون به واقع به نظر نمیرسد و طبعاً وی را باید از [[راویان]] با واسطه آن حضرت بر شمرد و [[روایت]] مذکور نیز باید مرسل باشد، چنانکه [[شیخ مفید]] آن را بدین گونه ذکر میکند<ref>المقنعة، ص۴۷۹.</ref>، مگر بتوان در گزارههای پیشین خدشه کرد با وی را از [[معمرین]] دانست، هر چند [[گواهی]] برای آن نمیتوان ارائه کرد.
به هر حال، ابواسحاق نزد رجالیون [[شیعه]] مورد [[تأیید]] واقع نشده و همگی وی را [[ضعیف]] در [[حدیث]]، متهم در [[دین]]<ref>کتاب الرجال، این داوود، ص۲۲۶؛ معالم العلماء، ص۴۳.</ref> و کسی میدانند که [[روایات]] صحیح و سقیم را در هم میآمیخت<ref>الرجال، ابن غضائری، ص۳۹.</ref> از این رو برخی از عمل به روایاتش [[پرهیز]] داشتند<ref>رجال النجاشی، ص۱۹۱؛ رجال الطوسی، ص۴۱۴؛ خلاصة الأقوال، ص۱۹۸.</ref>. هر چند دستهای از نوشتههای وی را خالی از بنیاد و قوام نمیدانند<ref>کتاب الرجال، ابن داوود، ص۲۲۶.</ref>، چنانکه [[ابن شهر آشوب]]، در عین اینکه او را متهم در حدیث میخواند، اما کتابهای وی را [[استوار]] و محکم میشمارد<ref>معالم العلماء، ص۴۳.</ref>.
کتابهای ابواسحاق بسیار و در موضوعات مختلف است، مانند الصیام، المتعة، الدواجن، جواهر الاسرار الکبیر، النوادر، [[الغیبة]]، [[مقتل]] [[ابوعبدالله الحسین]]{{عم}}<ref>الفهرست، طوسی، ص۷.</ref> (این کتاب را [[ابواحمد قاسم بن محمد همدانی]] در [[سال ۲۶۹ق]] از او روایت کرده است)<ref>رجال النجاشی، ص۱۹؛ الذریعة إلی تصانیف الشیعة، ج۲۲، ص۲۳.</ref> المسبعة، خوارق الاسرار<ref>لسان المیزان، ج۱، ص۳۲.</ref>، المأکل، الجنائز، الصید و [[نفی]] [[ابوذر]]<ref>الاستبصار، ج۴، ص۳۳۵.</ref>.
نگاهی به [[عناوین]] نوشتههای او، حاکی از تعلق فکریاش به [[مکتب]] [[شیعی]] است، چنانکه [[بغدادی]] به [[تشیع]] او تصریح میکند<ref>إیضاح المکنون، ج۲، ص۳۱؛ معجم المؤلفین، ج۱، ص۱۱.</ref>. از [[زمان]] درگذشت وی اطلاعی در دست نیست<ref>منابع: الاختصاص، محمد بن محمد معروف به شیخ مفید (۴۱۳ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری - سید محمود زرندی، بیروت، دار المفید، دوم، ۱۴۱۴ق؛ الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، تحقیق: سیدحسن موسوی خرسان، تهران، دار الکتب الإسلامیة، ۱۳۹۰ق، الأمالی، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، تحقیق: مؤسسة البعثة، قم، دار الثقافة، اول، ۱۴۱۴ق، الأنساب، عبدالکریم بن محمد معروف به سمعانی (۵۶۲ق)، تحقیق: عبدالرحمن معلمی، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیة، اول، ۱۳۸۲ق؛ إیضاح المکنون فی الذیل علی کشف الظنون، اسماعیل باشا بن محمد امین بغدادی (۱۳۳۹ق)، تصحیح: محمد شرف الدین بالتقیا - رفعت بیلگه کلیسی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، اول، بی تا؛ تهذیب الأحکام، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، تحقیق: سیدحسن موسوی خرسان، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چهارم، ۱۴۰۷ق؛ خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، حسن بن یوسف معروف به علامه حلی (۷۲۶ق)؛ تحقیق: سیدمحمدصادق بحر العلوم، قم، مکتبة الرضی، دوم، ۱۴۰۲ق، الذریعة إلی تصانیف الشیعة، محمد محسن بن علی منزوی معروف به آقابزرگ تهرانی (۱۳۸۹ق)، بیروت، دار الأضواء، سوم، ۱۴۰۳ق، الرجال، احمد بن حسین واسطی معروف به ابن غضائری (۴۵۰ق)، تحقیق: محمدرضا حسینی جلالی، قم، دار الحدیث، ۱۴۲۲ق؛ رجال الطوسی، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، سوم، ۱۴۱۵ق؛ رجال النجاشی، احمد بن علی معروف به نجاشی (۴۵۰ق)، تحقیق: سیدموسی شبیری زنجانی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، پنجم، ۱۳۶۵ش، الفهرست (فهرست کتب الشیعة و أصولهم)، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، تحقیق: عبدالعزیز طباطبایی، قم، مکتبة الطباطبایی، اول، ۱۴۲۰ق، کامل الزیارات، جعفر بن محمد معروف به ابن قولویه (۳۶۸ق)، تحقیق: جواد قیومی، قم، نشر الفقاهة اول، ۱۴۱۷ق، کتاب الرجال، حسن بن علی معروف به ابن داوود حلی (۷۴۰ق)، تحقیق: سیدمحمدصادق بحرالعوم، نجف - قم، المطبعة الحیدریة - انتشارات الرضی، ۱۳۹۲ق؛ کتاب الغیبة، محمد بن ابراهیم معروف به نعمانی (قرن ۴ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، نشر صدوق، ۱۳۹۷ق؛ لسان المیزان، احمد بن علی معروف به ابن حجر عسقلانی (۸۵۲ق)، بیروت، مؤسسة الأعلمی، دوم، ۱۳۹۰ق، المحاسن، احمد بن محمد برقی (۲۷۴ق)، تحقیق: سیدجلال الدین محدث حسینی، قم، دار الکتب الإسلامیة، اول، ۱۳۷۱ق؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، علی بن محمد نمازی شاهرودی (۱۴۰۵ق)، تهران، شفق - حیدری، اول، ۱۴۱۲ق؛ معالم العلماء، محمد بن علی مازندرانی معروف به ابن شهر آشوب (۵۸۸ق)، قم، بینا، بی تا، معجم البلدان، یاقوت بن عبدالله رومی حموی (۶۲۶ق)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۳۸۹ق؛ معجم المؤلفین، عمر بن رضا کحاله (۱۴۰۸ق)، بیروت، مکتبة المثنی - دار إحیاء التراث العربی، بی تاء المقنعة، محمد بن محمد معروف به شیخ مفید (۴۱۳ق)، تحقیق و نشر: مؤسسة النشر الإسلامی، قم، دوم، ۱۴۱۰ق.</ref>.<ref>[[مرضیه شریفی|شریفی، مرضیه]]، [[ابراهیم بن اسحاق نهاوندی - شریفی (مقاله)|مقاله «ابراهیم بن اسحاق نهاوندی»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا]] ص ۳۳۸.</ref>
ابراهیم بن اسحاق احمری کنیهاش "ابو اسحاق نهاوندی" است. فردی ضعیف الحدیث و در دین خود متّهم میباشد و احادیث منقول از وی نیز قابلاعتماد نیست. وی کتابهایی نوشته که یکی از آنها درباره "غیبت" است[۱]. در کتب رجالی، تصریح به ادّعای دروغیننیابت او نیست، اما حدیثی در "بحارالانوار" وجود دارد که در آن حدیث، نیابت دروغین وی و "باقطانی" فهمیده میشود. خلاصه آن حدیث این است که: "احمد دینوری میگوید: من از اردبیل به قصد حج به دینور آمدم و در آن موقع یکی دو سال از رحلتامام حسن عسکری(ع) میگذشت و مردم در خصوص آن حضرت، متحیر بودند. مردم دینور از آمدن من خوشحال گشتند، شیعیان آنجا نزد من جمع شدند و اموالی را که حدود سیزده هزار دینار نزد آنها برای امام جمع شده بود، تحویل من دادند تا به سامرا برسانم و رسید و قبض آن را برای آنان بیاورم. حرکت کردم و چون به بغداد رسیدم، درباره نایب امام تحقیق میکردم. به من گفتند: مردی در اینجاست که او را "باقطانی" میگویند و مدّعی نیابت است و دیگری معروف به "اسحاق احمر" است و سومی معروف به ابوجعفر عمروی (منظور عثمان بن سعید عمری است) نیز ادّعای نیابت دارند. من نخست از باقطانی شروع کردم و سری به وی زدم. دیدم پیرمردی مهیب و سرشناس و باشخصیت است. اسبی عربی و غلامان بسیار دارد. مردم بسیاری نیز دور او را گرفته و به گفتوگو میپرداختند. داخل شده و سلام کردم. او هم به من مرحبا گفت و نزد خود جای داد و از دیدن من مسرور گردید. به قدری نزد وی نشستم که بیشتر مردم بیرون رفتند. باقطانی از مذهب من جویا شد. گفتم: من مردی از اهل دینور هستم، مقداری اموال آوردهام که تسلیم کنم. گفت: آنها را بیاور. گفتم: میخواهم دلیلی بر اثباتنیابت شما داشته باشم، سپس آن را تسلیم کنم. گفت: فردا نزد من برگرد. چون فردا نزد وی رفتم، هیچگونه دلیلی برای اثبات ادعای خود نیاورد. روز سوم هم نزد وی رفتم و دلیلی نیاورد. سپس سری به اسحاق احمر زدم. دیدم جوانی تمیز، وضع او بهتر، اسبها، لباسها، نفوذ و غلامانش بیشتر از باقطانی است. مردمی که دور او بودند نیز از آنها که در نزد باقطانی بودند زیادتر بود. داخل شدم و سلام کردم. او نیز مرحبا گفت و مرا نزدیک خود نشانید. من هم قدری صبر کردم که جمعیت کم شد. آنگاه پرسید: آیا حاجتی داری؟ من هم همان جوابی را که به باقطانی داده بودم به او نیز گفتم و از وی دلیلی بر صدق ادّعایش خواستم. سه روز پیدرپی نزد او رفتم، ولی او نتوانست برای اثبات نیابت خود دلیل بیاورد. آنگاه نزد ابو جعفر عمری رفتم و او را نایبحقیقی یافتم..."[۲].[۳]