آیه ولایت: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۱: خط ۳۱:
[[رده:مدخل‌های درجه دو دانشنامه]]
[[رده:مدخل‌های درجه دو دانشنامه]]
[[رده:آیه ولایت]]
[[رده:آیه ولایت]]
[[رده:بررسی انطباق شئون امامت]]

نسخهٔ ‏۲ اوت ۲۰۱۸، ساعت ۱۰:۳۳

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل آیه ولایت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

  • آیه ولایت یکی از ادله‌ای است که می‌تواند مورد استناد این گروه قرار گیرد:[۱] ﴿﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۲] اینکه مقصود از ولایت چیست، از دیرباز محل نزاع میان عالمان شیعه و اهل سنت بوده است. بیشتر عالمان اهل سنت آن را به معنای دوستی و نصرت دانسته‌اند. با وجود این، عالمان شیعی معتقدند ولایت در این آیه به معنای سرپرستی است[۳] خلاصه وار می‌توان گفت که ولایت و سرپرستی خداوند متعال، عام بوده، شامل تمام حوزه‌های تکوین و تشریع است[۴] از آنجا که ولایت خداوند، پیامبر(ص) و مصداق مدنظر در آیه ولایت یعنی امامان(ع)) در یک سیاق واحد بیان شده‌اند، از‌ این‌رو ظاهرْ آن است که قلمرو ولایت ایشان نیز همسان باشد. بنابراین می‌توان گفت بر اساس این آیه، امامان(ع) نیز شأن تشريع احکام را دارند[۵]
  • اطلاق آیه ولایت، شأن ولایت تشریعی را برای امامان اثبات می‌کند؛ اما چنان‌که روشن است، ظهور مطلق وقتی حجت است که تقییدی برای آن وجود نداشته باشد. ممکن است گفته شود یکی از آموزه‌هایی که می‌تواند به عنوان مانع برای اقتضای اطلاق آیه ولایت باشد، آموزه اکمال دین است. در قرآن کریم تأکید شده که دین اسلام کامل شده است: ﴿﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا[۶] این آیه به صراحت از اکمال دین به وسیله خداوند سخن به میان آورده است. نکته بسیار مهم، تبیین حقیقت اکمال دین، و پیش از آن، خود دین است[۷] به نظر می‌رسد آنچه دین را دین می‌کند، مجموعه‌ای از معارف در سه بخش عقاید، اخلاق و احکام است[۸] البته گاه از خود آن معارف سخن می‌گوییم و گاه از تفسیر و تبیین یا تطبيق موضوعات بر مصادیق آن. تفسیر و تبیین و نیز تطبيق موضوعات بر مصادیق، امری سیال در طول زمان بوده، پایانپذیر نیست و شاید نتوان گفت که روزی دین با این معنا بتمامه تحقق یابد؛ زیرا تحقیق‌های عالمان دین هر روز تفسیری عمیقتر از دین را در اختیار مینهد. موضوعات جدید در طول زمان بر فقها عرضه شده که باید حکم آنها را روشن سازند. از‌این‌رو، سخن از اکمال دین با در نظر گرفتن تمام تفسيرها و تطبيقها نمی‌تواند مقصود باشد. آنچه می‌تواند در این مجال مورد تأکید باشد، همان معارف اصیل و بدون تفسير و تأویل است. اینک باید دانست که مقصود از اکمال دین با این گستره چیست؟ چند فرضیه تصور شدنی است:
  1. تمام معارف اصیل دین - اعم از اعتقادی، اخلاقی و فقهی؛ خواه کلی و خواه جزئی - نازل شده، در نتیجه دین جای خالی برای آنکه پس از آن، معرفتی بدان افزوده شود، ندارد؛
  2. تمام معارف کلی به همراه برخی جزئیات آنها بیان شده، و به اعتبار همان معارف کلی، اکمال دین تحقق یافته است؛
  3. تنها معارف کلی دین بیان شده؛ اما تفصیل آنها بیان نشده است؛ بگونه‌ای که اگر کسی به آن معارف کلی مراجعه کند، می‌تواند حقیقت را یافته، هدایت شود.
  • فرضیه سوم به نظر پذیرفتنی نیست؛ زیرا با جستوجویی کوتاه در آیات و سنت نبوی می‌توان دریافت که بیان دین، به کلیات محدود نبوده است. قرآن کریم از برخی مسائل جزئی وضو، ارث، روزه، انواع طلاق و عدّه، مسائل زنان، مهریه، چگونگی قرض دادن به دیگران و... سخن گفته است. پیامبر اکرم(ص) نیز خود وضو گرفته، نماز خوانده، غسل کرده، اقدام به گرفتن زکات و نیز جزیه از اهل کتاب کرده، حدود شرعی را بر مجرمان پیاده، و مسئله ارث را با جزئیات آن بیان کرده است. معاملات فراوانی نیز در عصر نبوی انجام می‌شد، متنجسات بی‌شماری تطهیر می‌شد و... . در حوزه عقاید و اخلاق نیز آیات و روایاتی پرشمار وجود دارند که بیانگر تبیین معارف جزئی در این دو حوزهاند که بیان آنها از حوصله این نوشتار خارج است. بنابراین نمی‌توان گفت قرآن کریم یا سنت نبوی تنها به بیان کلیات بسنده کرده است. اثبات فرضیه نخست نیز کاری بس دشوار است؛ زیرا به لحاظ آنچه اکنون در اختیار داریم، نمی‌توان گفت تمام احکام و معارف دین - اعم از اعتقادی، اخلاقی و فقهی؛ خواه کلی و خواه جزئی - در عصر نبوی بیان شده است. دست‌کم اینکه نمی‌توان آن را اثبات کرد. فرضیه دوم فی‌نفسه صحیح مینماید و اثبات آن، آسان است؛ زیرا قرآن و سنت نبوی مؤید این فرضیه‌اند. به دیگر سخن، به لحاظ مقام اثبات، می‌توان به راحتی گفت که قرآن کریم، اصول و کلیات معارف را همراه با برخی جزئیات بیان کرده است. این آموزه فی‌نفسه خدشه‌پذیر نیست؛ اما سخن آن است که چگونه می‌توان دینی را که بخشی از معارف آن على‌الفرض گفته نشده، دینی کمال یافته دانست؟ آیا اکمال دین با این فرضیه سازگار است؟ در پاسخ باید گفت روزی که آیه اکمال نازل شد، چه اتفاقی رخ داد که خداوند اكمال دین را اعلام کرد؟ آیا معرفتی اعتقادی، اخلاقی یا فقهی به دین اضافه شد که دین با اضافه شدن همان یک معرفت به کمال رسید؟ براساس باورهای اصیل و صحیح شیعی، آن روز مصادف با واقعه غدیر خم و انتصاب امام علی(ع) به عنوان امام و پیشوای مسلمانان پس از رسول گرامی(ص) بود. بنابراین، آنچه موجب اکمال دین شد، این انتصاب فرخنده بود، نه افزودن معرفتی اعتقادی، اخلاقی یا فقهی.
  • آری، رها کردن دین به حال خود و عدم انتصاب جانشین پس از پیامبر آن دین برای رسیدگی به امور دینی، ضعفی آشکار است؛ از‌این‌روست که در تمام ادیان، این ضعف با وجود پیامبران تبلیغی یا اوصيا جبران شده است و دین اسلام نیز از این امر مستثنا نیست.
  • با توجه به آنچه گذشت، می‌توان گفت انتصاب جانشینْ موجب اکمال دین است؛ زیرا معارفی که در عصر نبوی گفته نشده، به وسیله او تشریع یا بیانشدنی است[۹] بنابراین داشتنِ حق تشریع امامان(ع) با اکمال دین ناسازگار نیست؛ بلکه اکمال دین را معنادار می‌کند. ضمن آنکه باید توجه داشت که اکمال دین، غیر از ختم دین است و آیه یادشده، از اکمال دین سخن گفته است. از‌این‌رو ناسازگاری میان اكمال دین و حق تشريع برای امام وجود ندارد. به دیگر سخن، مقصود از اکمال دین، لزوماً این نیست که تمام کلیات و جزئیات دین بیان شده باشد؛ بلکه اگر برای اکمال دین چارهای اندیشیده شده که از طریق آن، دین به کمال خود برسد، باز هم می‌توان از اکمال دین سخن گفت. بنابراین، آیه اکمال دین نمی‌تواند مقید آیه ولایت باشد و اگر دلیل دیگری بر تقیید پیدا نشود، باید پذیرفت که امام(ع) حق تشريع حكم را دارد[۱۰].
  • آیه ۵۵ سوره مائده به "آیه ولایت" شهرت یافته است[۱۱]. در این آیه آمده است: "ولی" شما فقط خدا، پیامبر(ص) و مؤمنانی هستند که نماز را به پا داشته، در رکوع زکات می‌دهند:﴿﴿ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۱۲] بر اساس روایات فراوانی در منابع شیعه و اهل سنت، این آیه در شأن امام علی(ع) نازل شده است. بر پایه این روایات که برخی از آن‌ها با اندکی تفاوت نقل شده، فقیری وارد مسجد پیامبر(ص) شد و تقاضای کمک کرد؛ ولی کسی چیزی به او نداد. او دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضای کمک کردم؛ ولی کسی به من چیزی نداد. در همین حال، امام علی(ع) که در حال رکوع بود، با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد. فقیر نزدیک آمد و انگشتر را از دست حضرت بیرون آورد و این آیه نازل شد[۱۳]. ابوذر غفاری نیز همین شأن نزول را روایت کرده و در ادامه آورده است: در آن هنگام، پیامبر(ص) در حال نماز بود و این ماجرا را مشاهده کرد. هنگامی که از نماز فارغ شد، سر به سوی آسمان برداشت و گفت: خدایا! برادرم موسی از تو خواست که روح او را وسیع، و‌کارها را بر او آسان کنی و گره از زبانش بگشایی تا مردم گفتارش را درک کنند و نیز تقاضا کرد هارون را که برادرش بود، وزیر و یاورش قرار دهی و به وسیله او، بر نیرویش بیفزایی و در کارهایش شریک سازی. خداوندا! من محمد، پیامبر و برگزیده توام. سینه مرا گشاده کن و کارها را بر من آسان ساز. از خاندانم، علی(ع) را وزیر من گردان تا به وسیله‌اش پشتم قوی و محکم شود. هنوز دعای پیامبر(ص) پایان نیافته بود که جبرئیل آیه ولایت را نازل کرد[۱۴] این شأن نزول از طرق گوناگون در منابع شیعه و اهل سنت نقل شده است. از جمله اصحابی‌ که این حادثه را نقل‌ کرده‌اند، امام علی(ع)[۱۵]، عبداللّه بن عبّاس[۱۶]، ابو رافع مدنی[۱۷]، عمار بن یاسر[۱۸] ، ابوذر غفاری[۱۹]، انس‌ بن مالک[۲۰] و مقداد بن اسود هستند[۲۱]. از تابعان نیز مسلمة بن کهیل[۲۲]، عتبة‌ بن ابی حکیم[۲۳]، سُدّی[۲۴] و مجاهد[۲۵] به نقل این حادثه پرداخته‌اند. در کتاب غایة المرام تعداد ۲۴ حدیث در این باره از اهل تسنّن و ۱۹ حدیث از شیعه نقل شده است[۲۶] در هر صورت، از نظر شیعه تردیدی نیست که این آیه درباره امام علی(ع) فرود آمده و از نظر اهل سنّت نیز شهرت این روایات به حدّی است که متکلّم معروف اهل سنت، قاضی ایجی در کتاب مواقف تصریح کرده است که مفسّران بر نزول این آیه در شأن علی(ع) اجماع دارند[۲۷]. جرجانی در شرح مواقف[۲۸]، سعدالدین تفتازانی در شرح مقاصد[۲۹] و قوشچی در شرح تجرید[۳۰] نیز بر این اجماع اعتراف دارند. محدّثان بزرگی از اهل سنت در اعصار گوناگون، مانند حافظ عبدالرزاق صنعانی، حافظ عبدبن حمید، حافظ رزین بن معاویه، حافظ نسائی"مؤلف صحیح"، حافظ محمد بن جریر طبری، ابن‌ ابی‌ حاتم، ابن‌ عساکر، ابوبکر بن‌ مردویه، ابوالقاسم طبرانی، خطیب بغدادی، هیثمی، ابن‌ جوزی، محبّ طبری، جلال الدین سیوطی و متّقی هندی، این روایت را در کتاب‌هایشان آورده‌اند[۳۱]. آلوسی هم گفته است: بیش‌تر اخباریان برآنند که این آیه در شأن امام‌ علی(ع) نازل شده[۳۲] و شهرت این خبر به‌ حدّی بوده که حسان‌ بن‌ ثابت، شاعر رسول خدا(ص) نیز این منقبت علی(ع) را به‌ نظم آورده است[۳۳].
  • بنابراین با وجود نقل این روایت از راه‌های گوناگون، سستی سخن ابن تیمیه که مدّعی شده این روایت از جعلیات است، روشن می‌شود. شیعه با این آیه بر جانشینی و ولایت علی(ع) استدلال کرده است[۳۴] و حتّی برخی آن را قوی‌ترین دلیل بر امامت حضرت برشمرده‌اند[۳۵]. وجه استدلال چنین است که این آیه با ﴿﴿إِنَّمَا آغاز شده و به تصریح لغویان دلالت بر حصر دارد[۳۶]. کلمه ولی مشتق از "ولی" و "ولایت" و به معنای سرپرستی و صاحب اختیار است. ابن منظور در تعریف ولی می‌گوید: ولی یتیم، کسی است که عهده‌دار کار یتیم است و به امور او قیام می‌کند و ولی زن کسی است که سرپرستی عقد ازدواج او را برعهده دارد[۳۷]. فیومی نیز می‌گوید: ولی شخص کسی است که به امر او قیام کند و آیه ﴿﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ [۳۸] از همین قبیل است[۳۹] [۴۰].
  • بنابراین از گفتار لغویان می‌توان استفاده کرد که معنای "ولایت"، همان سرپرستی و عهده‌دار بودن کار دیگری است و معانی دیگری که برای آن گفته‌اند، از قلمرو همین معنا است؛ پس وقتی گفته می‌شود: دوست، هم‌سایه، هم‌پیمان، پدر، خدا و پیامبر، ولی هستند، در همه موارد، این معنا اولویت در قیام به امور موجود است و چنان‌که ادیبان تصریح کرده‌اند، اصل، عدم اشتراک لفظی است[۴۱] و در صورتی که اشتراک لفظی را بپذیریم؛ یعنی معانی متعدّدی برای لفظ ولایت قائل شویم، قراین حالی و لفظی دلالت می‌کند بر این‌که مقصود از ولایت در این آیه، همان سرپرستی است؛ زیرا ولایت که به صورت مفرد و با یک تعبیر، به همه خدا، پیامبر، مؤمنانی که... نسبت داده شده، به یک معنا است و چنان‌که خداوند﴿﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ [۴۲] و پیامبر﴿﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ[۴۳] ولایت به معنای سرپرستی بر مؤمنان را دارا هستند: ﴿﴿الَّذِينَ آمَنُواْ نیز همان ولایت خدا و پیامبر را دارد؛ البتّه این ولایت برای خداوند بالاصاله و برای پیامبر و ﴿﴿الَّذِينَ آمَنُواْ تبعی و با اذن پروردگار است. از سوی دیگر، پیامبر(ص) که وظیفه تبیین آیات را بر عهده دارد:﴿﴿بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[۴۴] خود به روشنی ولایت در این آیه را تفسیر کرده است؛ از جمله در روایتی که شیخ کلینی آن را در کتاب کافی آورده، از امام باقر(ع) چنین نقل شده است: خداوند پیامبرش را به ولایت امام علی(ع) فرمان داد و بر او چنین نازل کرد: ﴿﴿ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۴۵] و خداوند ولایت ااولواالامر را واجب ساخت. آنان نمی‌دانند این ولایت چیست؟ پس خداوند به محمد(ص) فرمان داد ولایت را برای آنان تفسیر نماید؛ همان گونه که نماز و زکات و روزه و حج را تفسیر می‌کند. چون این فرمان رسید، حضرت دل‌تنگ شد و نگران بود که مردم از دینشان برگردند و وی را تکذیب کنند؛ پس به پروردگارش رجوع، و‌خداوند چنین وحی کرد:﴿﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۴۶] حضرت امر ولایت را به فرمان خدا آشکار ساخت و به معرّفی ولایت علی(ع)در روز غدیر خم پرداخت... و به مردم دستور داد تا حاضران به اطلاع غایبان برسانند[۴۷]. عیاشی نیز روایتی نزدیک به همین مضمون را از امام صادق(ع) نقل می‌کند[۴۸] در برخی منابع اهل سنت نیز این تفسیر مشاهده می‌شود؛ از جمله، طبرانی از عمار یاسر نقل می‌کند که رسول خدا(ص) پس از نزول آیه، آن را قرائت کرد و فرمود:" مَنْ‏ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَعَلِيٌ‏ مَوْلَاهُ‏ اللَّهُمَ‏ وَالِ‏ مَنْ‏ وَالاهُ‏ وَ عَادِ مَنْ‏ عَادَاه‏‏ "[۴۹][۵۰].

منابع

پانویس

  1. این آیه از دیرباز مورد بحث میان عالمان شیعه و سنی بوده است و متکلمان شیعی از این آیه برای اثبات ولایت امام علی(ع) بهره جسته‌اند. برای نمونه، ر.ک: فضل بن شاذان نیشابوری، الایضاح، ص۱۹۹؛ ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۱۸۴؛ ابوالفتح کراجکی، التعجب، ص۱۱۹؛ ملاعبدالرزاق لاهیجی، سرمایه ایمان، ص۱۲۳ و ۱۲۴. متکلمان زیدی نیز از این آیه برای اثبات امامت امام علی(ع) استفاده کرده‌اند؛ ر.ک: احمد بن محمد بن صلاح شرفی، شرح الاساس الكبير، ج۱، ص۵۲۵؛ قاسم بن محمد بن علی زیدی، الاساس لعقائد الاكياس، ص۱۴۹ و ۱۵۰.
  2. ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‌اند؛ همانها که نماز را برپا می‌دارند و در حال رکوع، زکات می‌دهند؛ سوره مائده، آیه:۵۵.
  3. با توجه به آنکه عالمان شیعی تلاشی سترگ در‌این‌باره داشته‌اند، از تکرار آن مباحث خودداری کردهایم. برای تفصیل در‌ این‌ باره، ر.ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسير القران، ج۶، ص۵-۱۲؛ گروهی از نویسندگان، الإمامة و الولاية فی القرآن الكريم، ص۶۹-۷۲. هرچند در ادامه اشارهای کوتاه به برخی مباحث پیرامون این آیه خواهیم داشت.
  4. سوره کهف، آیه:۴۴.
  5. ر. ک. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص: ۱۸۵ - ۱۸۸.
  6. سوره مائده، آیه:۳.
  7. برای آشنایی با تعاریف گوناگون درباره «دین»، ر.ک: دیوید ای. پیلین، مبانی فلسفه دین، ص۳۲ و ۳۳؛ عبدالحسین خسروپناه، کلام جدید، ص۲۴-۴۰؛ محمد مهدی بهداروند، «تبيين و تحلیل مفهوم دین»، در: رواق اندیشه، ش۳۰، ص۷۷-۱۰۱.
  8. جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آینه معرفت، ص۱۱۱.
  9. درباره اینکه بخش یادشده، مستقیما از جانب خداوند به امامان گفته شده تا ایشان به مردم ابلاغ کنند یا خیر، در آینده به تفصیل سخن خواهیم گفت و در این مقام، تنها درصدد بررسی فرض نخست - یعنی حق تشریع - هستیم.
  10. ر. ک. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت صفحه ۱۸۵ تا ۱۸۸.
  11. المراجعات، ص‌۲۲۶ و ۲۲۹.
  12. سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند؛ سوره مائده، آیه:۵۵.
  13. احقاق الحق، ج۲، ص۳۹۹؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص‌۲۰۹‌-‌۲۳۹.
  14. مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۳۲۴ و ۳۲۵.
  15. شواهد التنزیل، ج‌۱، ص‌۲۲۶؛ الدرّالمنثور، ج‌۳، ص‌۱۰۶؛ المراجعات، ص‌۲۳۰.
  16. شواهد التنزیل، ج‌۱، ص‌۲۳۲.
  17. الدرّالمنثور، ج ۳، ص ۱۰۶.
  18. فرائد السمطین، ج‌۱، ص‌۱۹۴.
  19. التفسیر الکبیر، ج‌۱۲، ص‌۲۶؛ شواهد التنزیل، ج‌۱، ص‌۲۳۰.
  20. شواهد التنزیل، ج‌۱، ص‌۲۲۵.
  21. شواهد التنزیل، ج‌۱، ص‌۲۲۸.
  22. الدرّالمنثور، ج‌۳، ص‌۱۰۵.
  23. جامع البیان، مج‌۴، ج‌۶‌، ص‌۳۹۰.
  24. جامع البیان، مج‌۴، ج‌۶‌، ص‌۳۸۹.
  25. جامع البیان، مج‌۴، ج‌۶‌، ص ۳۹۰.
  26. منهاج البراعة، ج‌۲، ص‌۳۵۰.
  27. شرح المواقف، ج‌۸‌، ص‌۳۶۰.
  28. شرح المواقف، ج‌۸‌، ص‌۳۶۰.
  29. شرح المقاصد، ج‌۵‌، ص‌۲۰۷.
  30. شرح تجرید، قوشچی، ص‌۳۶۸.
  31. آیة الولایة، ص‌۱۲؛ احقاق الحق، ج‌۲، ص‌۳۹۹ ـ ۴۰۷.
  32. روح‌المعانی، مج‌۴، ج‌۶‌، ص‌۲۴۴.
  33. خراسانی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص۴۳۰ - ۴۳۶.
  34. الافصاح فی الامامة، ص‌۱۳۴ و ۲۱۷؛ التبیان، ج‌۳، ص‌۵۵۹‌؛ روح‌المعانی، مج‌۴، ج‌۶‌، ص‌۲۴۵.
  35. تلخیص الشافی، ج‌۲، ص‌۱۰.
  36. لسان العرب، ج‌۱، ص‌۲۴۵؛ الصحاح، ج‌۵‌، ص‌۲۰۷۳.
  37. لسان العرب، ج ۱۵، ص ۴۰۱.
  38. سوره بقره، آیه:۲۵۷.
  39. المصباح المنیر، ج‌۲، ص‌۶۷۲‌.
  40. خراسانی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص۴۳۰ - ۴۳۶.
  41. مغنی اللبیب، باب پنجم، ص‌۷۹۱ و ۷۹۲.
  42. سوره بقره، آیه:۲۵۷.
  43. سوره احزاب، آیه:۶.
  44. آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند؛ سوره نحل، آیه:۴۴.
  45. سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند؛ سوره مائده، آیه:۵۵.
  46. ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند؛ سوره مائده، آیه:۶۷.
  47. الکافی، ج‌۱، ص‌۲۸۹.
  48. عیاشی، ج‌۱، ص‌۳۳۳.
  49. المعجم الأوسط، ج‌۷، ص‌۱۲۹ و ۱۳۰؛ فرائد السمطین، ج‌۱، ص‌۱۹۴ و ۱۹۵.
  50. خراسانی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص۴۳۰ - ۴۳۶.